بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 02-20-2009
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ارتباط میان روح و بدن

تبیین رابطه نفس و بدن از مسائل مهمی است که هنوز از مشکل ترین مباحث فلسفی نفس است. توضيح اين كه؛ دو مطلب نزد همۀ انديشمندان بديهي و روشن است:
1. در وجود انسان دو نوع ويژگي مشاهده مي شود كه بسيار متفاوتند؛ نوع اول ويژگي نفساني مانند؛ آگاهي، اراده، هويت شخصي، خوشحالي، غم، احساس درد و...كه هيچ يك از معيار هاي فيزيكي بر آن تطبيق نمي كند و با آن قابل اندازه گيري نيست. نوع دوم ويژگي هاي فيزيكي و جسماني است.
2. ويژگي هاي نفساني و فيزيكي در عين تفاوت، به طور بسيار عميق و پيچيده اي با يكديگر در ارتباطند.
ولي در اين كه با چه بيان و تبيين فلسفي مي توان آن رابطه را توضيح داد؛ فيلسوفان و حكيمان وحدت نظر ندارند.
يكي از محققين در اين زمينه مي نويسد: مسئلۀ نفس و بدن از دوران باستان تاكنون يكي از محور هاي اصلي بحث هاي فلسفي بوده است؛ هرچند تقرير جديد آن از زمان دكارت آغاز مي شود. پاره اي از فيلسوفان بر اين باورند كه مسائل مختلفي از جمله آگاهي، هويت شخصي، بقاي فرد پس از مرگ جسماني، بيماريهاي رواني، آزادي اراده، اختلاف نفسانيات آدمي با ساير حيوانات و ... مبتني بر اين است كه چه پاسخي به مسئلۀ ارتباط نفس و بدن داده باشيم. اين دسته از مسائل را اين واقعيت پيش كشيده است كه ويژگي هاي نفساني با ويژگي هاي فيزيكي بسيار متفاوت به نظر مي رسد و در عين حال، اين دو دسته به طور بسيار عميق و پيچيده اي با يكديگر در ارتباطند. فرو رفتن سوزن در دست، درد سوزش را به بار مي آورد؛ اما چگونه اين تغيير فيزيكي به تجربۀ درد منتهي مي شود و چگونه درد باعث تحريك بدن به دور شدن از عامل درد مي شود؟ آيا مي توان آگاهي را صرفا به كيفيت آرايش ذرات مادي، اتم ها، مولكول ها، سلول ها، بافت ها و حركات بسيار پيچيده آنها باز گرداند؟ اين كار آساني نيست و تا كنون نيز علي رغم تلاش بسياري از فيلسوفان، به نتيجۀ قابل توجهي نرسيده است. فاصلۀ اين دو نوع ويژگي آن قدر زياد است كه معماي ارتباط آن هنوز سر به مهر است و تمامي پيشرفت هاي علمي و فلسفي نتوانسته به طور رضايت بخشي به اين سنخ پرسش ها پاسخ دهد.[1] اين كه در مثال يادشده چه فرآيندي در سلسله اعصاب رخ مي دهد كار متخصصان علم الاعصاب است؛ اما اين كه آيا حالت هاي نفساني يا ذهني، صرفا فرآيندهاي عصبي است يا نه يك پژوهش فلسفي است.[2]
در هر صورت براي آشكار شدن این مطلب ابتدا بايد آرا و نظريات فيلسوفان مورد بررسي قرار گيرد.


آرا و نظريات حكيمان در باره رابطۀ نفس و بدن
با دقت در سخنان حکیمان در باب نفس و بدن می توان نطریات حکیمان را در این باب به دو دسته «وحدت گرایی» و «کثرت گرایی» تقسیم کرد؛ زیرا عده ای وجود نفس را انکار می کنند و معتقدند در ساحت انسان چیزی جز بدن و اعضای مادی و عنصری حقیقت دیگری وجود ندارد این نظریه امروزه با نام "نظریه این همانی" شناخته می شود. چنان که عده ای از حکیمان در باب نفس و بدن از نظریه "دو گانه انگاری" دفاع می کنند. همچنین می توان گفت بهترین تبیین از رابطه نفس و بدن از سوی حکمت متعالیه بیان شده که نفس و بدن را "دوگانه یگانه " معرفی می کند. در هر صورت از آنجا که ریشه های افکار و نظریات حکیمان قدیم را در باب رابطه نفس و بدن در آراء و نظریات حکیمان قرون اخیر می توان یافت از این رو با رویکرد نگرش به افکار جدید به این مبحث می پردازیم؛ و برای رعایت اختصار فقط دو نظریۀ معروف را مطرح می کنیم:


دو گانه انگاري
از زمان هاي بسيار گذشته تا كنون، فيلسوفان بسياري حقيقت انسان را با يك نوع ثنويت تفسير كرده اند. اين حکیمان آدميان را موجوداتی مي دانستند كه در عین حال که در جهاني مي زيد كه اساساً فيزيكي است؛ جهاني شكل گرفته از ذرات مادي و آرايش ميان آنها و قوانين فيزيكي حاكم بر آنها؛ اما خود جوهري دارد كه از سنخ امور يادشده نيست. اين جوهر، «نفس» يا «روح» ناميده مي شود. مثلا افلاطون مي گفت هريك از ما داراي روحي بسيط، الاهي و تغيير ناپذير؛ و بدني مركب و تباه پذير است؛ به اين معنا كه بدن صرفا وسيله اي است براي وجود ما در جهان مادي؛ مرحله اي زود گذر از سفر ابدي روح. به تعبير دقيق تر، افلاطون نمي گفت ما موجودي هستيم داراي روح؛ بلكه مي گفت ما با روح يكي هستيم؛ يعني هر يك از آدميان يك روح است و بس. روح است كه چيستي انسان را مي سازد.[3]
در هر صورت در فلسفۀ جديد، «دكارت» از فلاسفه دو گانه انگارانه محسوب مي شود. او بر اساس روش خود مي گفت: از يك جهت من تصوري متمايز و واضح از خودم، به منزله يك چيز متفكر و ناممتد دارم و از جهت ديگر، تصوري متمايز از جسم، صرفاً به عنوان چيزي ممتد و نامتفكر دارم. براين اساس يقيني است كه من واقعا از بدنم متمايزم و مي توانم بدون آن موجود باشم.[4]
به گفتۀ دركارت، ويژگي ذاتي جوهر مادي،«امتداد داشتن مكاني»است؛ يعني اشغال حجمي از فضا؛ در حالي كه ويژگي هاي ذاتي جوهر نفساني،«فكر كردن» يا «آگاه بودن» است. منظور وي از «فكر كردن»، سلسله كاملي از حالت ها و فعاليت هاي نفساني، همچون ديدن، احساس كردن، ادراك كردن، حكم كردن و شك كردن به همراه فكر كردن به معناي خاص آن است. فاصله ويژگي هاي اين دو جوهر، آنها را از تأثير گذاشتن بر يكديگر باز نمي دارد.[5]


نقد بررسی نظریه دو گانه انگاری نفس
دو مطلب از مشکلات اساسی برای این نظریه محسوب می شود:
1. همانگونه که دوئیت نفس و بدن بدیهی است، وحدت انسان نیز بدیهی است. نظریه دو گانه انگاری هیچ تبیینی برای رفع تنافی و نا سازگاری این دو مطلب ارائه نمی کند.
2. بدن فیزیکی است و نفس غیر فیزیکی است، نظریه دو گانه انگاری هیچ تبیینی از ارتباط و تأثیر و تأثر بین بدن و روح ارائه نمی دهد.


نظریه حکمت متعالیه «بدن، مرتبۀ نازله نفس است»
براساس حکمت متعالیه نفس و بدن در عین دوگانگی وحدت دارند؛ پس در واقع نظریه حکمت متعالیه در باب نفس نظریه دو گانه انگاری است؛ اما نه دو گانه انگاری دکارتی که نفس و بدن دو چیزکاملا متفاوت و جدا از هم باشند. بلکه نفس و بدن در عین تمایز، وحدت دارند؛ زیرا براساس حکمت متعالیه نفس به دلیل جامعیت و قوت وجودی دارای وحدتی است که با کثرت تنافی ندارد. او موجودی است که وحدت در کثرت؛ و کثرت در وحدت دارد. در نتیجه بر اساس این نظریه عمیق ترین رابطه (که همان رابطه وحدت و این که بدن مرتبه ای از مراتب نفس است) بین نفس و بدن برقرار است.
استاد علامه حسن زادۀ آملی در توضیح این نظریه می گوید: «بدن، مرتبه نازله نفس و نفس تمام بدن است و بدن، تجسد و تجسم روح، صورت و آشکار کنندۀ کمالات و قوای آن در این عالم است.[6]
حکمت متعالیه با این نظریه توانسته است به آسانی مشکلات در فلسفۀ غرب را حل کند. اما مشکل اول یعنی تنافی بین دوئیت و وحدت را این گونه حل کرده است که منظور از وحدت نفس، وحدت حقۀ ظلیه است که در مقابل کثرت نیست؛ و وحدت حقه چون مطلق به اطلاق مقسمی است مقید به اطلاق نیست، و در مقید حضور دارد، و خروج مطلق از اطلاق و تلبس به تقیید و تعیین به گونه ای است که بین مطلق و مقید تباین مصداقی پدید نمی آید و مقابل هم قرار نمی گیرند. یعنی به گونۀ حلول و یا تجافی نیست؛ کثرات عبارتند از جلوه همان ذات؛ نه این که دارای وجودی جدا و در مقابل واحد باشند. پس بر اساس نظام تجلی نفس و بدن در عین دوئیت می توانند وحدت داشته باشند.
همچنین حکمت متعالیه در حل مشکل دوم از طریق حرکت جوهری و جسمانیةالحدوث بودن نفس و با برگشت دادن علیت به تجلی و شئون توانسته به زیباترین بیان، ارتباط بین نفس و بدن را تبیین کند.
__________________
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:50 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها