پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   زمین به اوراد عاشقانه محتاج است (اشعار رؤیا زرین) (http://p30city.net/showthread.php?t=38413)

افسون 13 12-04-2012 09:37 AM

آب چاله

من آبچاله ی هرز کوچکی بلدم
که پُر از خاطرات گل آلودی ست
که ته نشین می شود
آرام آرام آرام
عزیزترینم
باران که تمام شد
بیا برویم عکس آسمان و
جفتی پرنده ببینیم


افسون 13 12-04-2012 09:38 AM

جادویم کن

جادویم کن
به کوچکی قرصی
که تسکین می دهد آلام بزرگت را
سپس ، تکه تکه
و ذوب میان عروقت
حالا نفس بکش
عمیق
عمیق تر


افسون 13 12-07-2012 09:11 AM

خدای من زیباست

دیوارهای خالی اتاقم را
از تصویرهای خیالی او پُر می کنم
خدای من زیباست
خدای من رنگین کمان خوشبختی ست
که پشت هر گریه
انعکاسش را روی سقف اتاق می بینم
من هیچ با زبان کهنه صدایش نکرده ام
و نه لای بقچه پیچ سجاده رهایش
او در نهایت اشتیاق به من عاشق شد و
من در نهایت حیرت
حالا
گاه گاهی که به هم خیره می شویم
تشخیص خدا و بنده
چه سخت است


افسون 13 12-08-2012 08:14 AM

نزدیک نشو آقا

نزدیک نشو آقا
شما کلاه خودت را بچسب
من روسری ام را شل بسته ام که
باد بیاید و هر چه باداباد ! ماه در آید و

عریان تر از همیشه
زیر براده های سنگ و صدف و ستاره بخوابم
بلکه بار بگیرم از آبهای این همه آزاد
لطفاً کنار
کسی به شما نگفته از غلاف چرمی باتوم
بوی بهبود نتراویده تا به حال ؟
چشم
کم کم خفه می شوم آقا
من ریه هایم پُر از هوای عفونت است
و گرده ی زرد گل های بچه های خیابان
و صبوری بیهوده و این کرم ها
که تمام تنم را
تمام تنم را که بگردید هم
چیزی دستگیرتان نمی شود آقا
روی پیشانی گلبول های سفیدم
از نشانی نجات دهنده ای
خبری نیست


افسون 13 12-08-2012 08:17 AM

حالا که آمدی

ناتوان از تکلم روزمره
محتضرانه پیچ خورده است
زبان بیهوده در خلائی بزرگ
پیش از این که بیایی
حالا که آمدی
کمکم می کنی که دست های کفن پیچ را
به زانوان خودم برسانم
و سؤال می کنی : اینجا کجای زمان است؟
که به دست هر که نگاه می کنی
بمب ساعتی بسته است؟
و زیر سینه بند هر زنی که می گذرد
جفتی کبوتر مرده ست که روی نوک هایشان
آواز مسجعی چکه چکه تپیده است
این خیابان دادگستری آیا نبود؟
و آن دستهای عاشقی که می شناختیم
حالا از هم جدا جدا
سعی می کنی بیهوده
بیهوده روی زانوان خودم به هوش بیایم
و باور نمی کنی اصلاً
که در اعماق سلولهای خاکستری ام
چیزی به گرمی خورشیده مرده است
چیزی به گرمی خورشید
پیش از این که بیایی
حالا
خماری سیاه آن همه شب را
همیشه همانطور خیس و خسته
به خواب و خاک و خاطره بسپار

افسون 13 12-09-2012 07:54 AM

دیگر چه فایده

چیزی به یاد نمی آورم
نه از دندانهای شیری خاک شده
پای درخت سیب و
نه از مشق های دو خط در میان عید و
نه از شکاف های جمجمه ام
صفحه ی سیزده از فصل چهارم تقویم کدام سال سیاه بود ؟
نمی دانم
فقط بعد ها شنیده ام
که یک نفر آمده با دست های پُر از گچ
و روی تخته سیاه خیابان
کروکی اقبال مرا کشیده و رفته است
و بعد ها از عابرین سؤال کرده
من آن روز
با شاخه گلی شکسته ، گوشه ی لبهام
سراغ تو را با لهجه ی کدام پرنده گرفتم
دیگر چه فایده
که خیره بمانم به سپیدی این سقف ؟
من که چیزی به یاد ندارم
جز اینکه به احتمال قوی
دیری است با له شدن الفت گرفته ام
و دیگر کسی صدای کشیده ای که
حتی شبیه نام تو باشد
از میان لب های من نشنیده است


افسون 13 12-10-2012 09:13 AM

شاید این خالی

جای یک چارگوش ِ سپید
جای یک میخ کوچک و تیز
مانده روی سینه ی دیوار
شاید این خالی
عکس بادی در قفس بوده است
رو به روی جوخه ی خاموش سنگی سخت
شاید این
تصویرِ گور مرد گمنامی
در زمستان است


افسون 13 12-10-2012 09:14 AM

شبیه خودت که نباشی

برایت از غربتی نوشته ام
که جهانی است
و تا چشم کار می کند از پرده ی اشکی نوشته ام
که پوشانده تمام کوچه های مجاوری
که ختم به خاکستری خوابگاه غروب است

برایم نوشته ای
اصلاً
به جای حفظ این همه قانون
گوشواره های بَدَل بیاویز و
سایه ی فیروزه ای بزن
و گوشه ی لبهات
برای مزمزه ، چند قطعه جاز سبک تر از کاه و
فقط شبیه خودت که نباشی
دیگر نه غربتی ست
و نه بغض قرمزی
که ماسیده روی سفیدی چشمت


افسون 13 12-11-2012 08:25 AM

یکی بود

یکی بود ، یکی نبود
و آن که به ضرس قاطع بود
گفت : اتفاق شود
و اتفاق من بودم
و بعد تر تو و یا نمی دانم

چه فرق می کند
برعکس
یکی نبود و آن یکی که بود
گفت : مهر شود
و مهر شد
سقف و سایه و بستر
اجاق و مطبخ و لبخند
یکی نبود و آن یکی که بود

گفت شک بشود
و بعد شک از بعیدترین دریچه آفتابی شد
یکی نبود و آن یکی
گویی که هیچ نبوده باشد
احتمالاً گفت کینه شود
و دود شد
اجاق و مطبخ و لبخند
و بعد تر زمین که دهکده است
بودم بیمه نامه ی سوء تفاهم و سرقت و سلاخ
سپس
یکی که بود و نبودش
گفت : باران شود
و به این قلم قسم که باران شد
و ما هنوز خیس گریه نبودیم
که گفت : بازی تمام شود
و شاید هنوز نگفته بود
که رنگین کمان پلی
از دو سوی دهکده رویید



اکنون ساعت 07:36 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)