پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   ادبیات طنز (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=54)
-   -   اگه اهل سوتی دادن و سه کاری و سه شدن و خرابکاری هستی بیا اینجا تعریف کن جیگرررر (http://p30city.net/showthread.php?t=528)

hossein 10-20-2011 07:54 PM

سوتی خیلی بد !!
2 ساعت گیر بودم میخواستم رنگ hossein_1971 رو آبی کنم
زنگ زدم به مهدی اچ کلی خندید.......:24:

دانه کولانه 10-20-2011 10:18 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط hossein_1971 (پست 228159)
سوتی خیلی بد !!
2 ساعت گیر بودم میخواستم رنگ hossein_1971 رو آبی کنم
زنگ زدم به مهدی اچ کلی خندید.......:24:

سوتی جالبی داده این :d

فرانک 10-20-2011 11:05 PM

خودم که زیاد سوتی دادم
اما این سوتی یکی از فامیلا رو بخونید
خودش که میگفت از خجالت یکی دو ساعت خاموش شده:24:

بابک خیلی زود عصبانی میشه(یکی از اعضا خونواده ما) همکاراشم متوجه هستند و مواظب رفتار خودشون
دو تا از همکاراش خانم هستند که یکیشون قدی بلند داره و منشی هم قدی کوتاه .

اون روز عصبانی بود زنگ به حسابداری میزنه و منتظره منشی جواب بده
اتفاقا منشی نبوده و همون خانم قد بلند گوشی رو بر میداره که بابک قبل از اینکه منشی صحبت کنه میگه
به اون دراز بی ریخت چشم زاغ بگو گردنتو خورد کن لیست حقوقا رو بیار پایین
خانم...هم میگه اون دراز بی ریخت چشم زاغ خودم هستم
و با چشم گریون لیست رو میبره پایین که بابک هم از خجالت ........ :24:

bigbang 10-21-2011 01:31 AM

آخیییی دلم برای اون خانوم بلنده سوخت ..... فرانک خانوم به آقا بابک بگین دیگه در مورد هیچ خانومی اینطوری نگه
خانوما خیلی براشون مهمه که بهشون بگین زیبا هستن یا دوستشون داریم
من کاملاً درک میکنم و عمق فاجعه رو میفهمم !
-------------------------------------------------------------------------------------------------
من کل زندگیم سوتی هست !پدر و مادرم که ازدواج کردن بعد خواهرم نمیخواستن دیگه بچه دار بشن من بچه ناخواسته بودم این سوتی اول !کلاً تا پیش دانشگاهی وسایل خواهرمو استفاده میکردم اما بیشتر برای این که لج پدر و مادرمو در بیارم خرابکاری میکردم ولی گاهی اوقات هم نیست چون عادت کرده بودم ناخواسته سوتی میدادم
یک موردش هم مال زمان بچگیم هست فکر کنم 6 یا 7 سالگی اونموقع چون هنوز شرعی نشده بودیم نماز نمیخوندیم به خاطر همین هم قضای حاجتمون خارجکی بود !
یه روز بابام دستشویی بود من صبح بیدار شده بودم تو خواب بیداری رفتیم دستشویی
بدون اینکه توجه کنم مشغول شدم اصلاً بابامو هم ندیدم تقصیر من چیه خودشم چیزی نگفت دیگه آقا چشمتون روز بد نبینه . بابام متوجه شد داره خیس میشه مثل اینکه یک دادییی سر من زد که من از خواب پریدم بنگم پرید
بعد از اون تا یک هفته دوره کلاس آموزش ج.......ش کردن از نوع اسلامی بدون نجس شدن رو داشتم آموزش میدیدم !

Saba_Baran90 10-21-2011 11:11 AM

دختر عموم خیاطی می کرد بخاطر همینم ما هر وقت می رفتیم پیشش یه عالمه غیبت برا گفتن داشت و داشتیم
یه بار داشت درباره خانم شماره 1 که از فامیل های دورمون بود حرف می زد که گفت فلانی بازار رو نابود کرده انقد پارچه میگیره و لباس می دوزه!
بعد که اومدیم خونه مامانم که دل خوشی از دخترعموم نداشت گفت برو بابا خانم شماره 2 که دست اونو هم از پشت بسته!
منم که 4-5 سالم بیشتر نبود فقط کپی می کردم!
فرداشبش رفتیم خونه دختر عموی بزرگم! سرشام بحث این شد که خانم شماره 1 لباس زیاد میدوزه منم با صدای بلند گفتم خانوم شماره 2 که دست اونو از پشت بسته!
تمام مهمونا به بعلاوه صاحبخونه به مدت 10 دقیقه رفتن رو اسکرین سیور!
اما من که احساس بدی نداشتم!
وقتی از خونشون اومدیم بیرون به بابام گفتم چرا اینطور شد بابامم گفت چون خانوم شماره 2 دختردایی جمع بود!
معلوم شد من فقط چون نسبت خانم شماره 2 از خودم دور بود فک میکردم از عموم اینا هم دوره!
----------------------------------------------------------------------------------------
راستی یه بارهم یکی از آقایون کلاس رو بلند با فامیلی خودم صدا زدم!
-----------------------------------------------------------------------------
یه عالمه سوتی یادم اومد!
خدا منو ببخشه!

دانه کولانه 10-21-2011 11:51 AM

وقتی جوون تر بودم بسیار زیاد حرف میزدم و شلوغ پلوغ میکردم و فعال بودم بنابراین سوتی ها مال اون موقع هاست این روزها خیلی ساکت و اروم هستم :p بنابراین سوتی زیاد نمیدم
یکی از سوتی های زمان کودکی این بود که عموی بنده از حج قرار بود برگرده و ما میدون فرودگاه منتظر بودیم تاخییر داشتند و ما بچه ها و بعضی از ادم بزرگها توی یه خاکی اطراف میدون داشتیم فوتبال بازی میکردیم من اون موقع ها زیاد فوتبالی بودم
یکی از اقایان دوستان عمو که بسیار مرد شریف و محترمی هست متاسفانه یک دستش به خاطر نقص عضو دچار مشکل هست منتهی خب من خیلی بچه بودم !
بعد به رسم فوتبال های توی کوچه که همیشه مشغولش بودم دروازه موندن چرخشی بود با هر یک گل یک بار دروازه بان عوض میشد نوبت این اقا رسید و رفت دروازه
تیم حریف حمله کرد به ما (من و این اقا توی یه تیم بودیم) حمله کرد و ضربه محکمی به توپ وارد کرد و ایشون که دروازه بان بود با سینه توپ رو مهار کرد و بعد اون رو جلوی پاش انداخت و شوتید (دور کرد) من کلی عصبانی شدم گفتم اخه اقای فلانی این چه وضع دروازه بانیه چرا با دستت توپو نمیگیری میخوای گل بخوریم ؟
یادم نمیره بمیرم الهی چه مرد نازنینی بود خندید گفت کوروش جان من میگیرمش نگران نباش ...
واقعا خجالت میکشم الان ...

KHatun 10-22-2011 12:51 AM

از بزرگان نقل شده که من در کودکی عفت کلام نداشتم!!
حالا خودم یادم نمیاد ولی تعریف می کنن یه بار پسرخاله ام که سی و اندی سالش بود بهم گفته وای چه دختر ماهی، نازی، الهی، کوچولو اسمت رو بلدی بنویسی و اینا
منم با افتخار براش نوشتم
اونم گفته اسمت اینطوری نیست که خانوم خوشگله، بیا بهت یاد بدم
منم اخم کردم و صاف تو صورتش نگاه کردم و گفتم نخیر! برو گمشو آشغال!
(خاک بر سرم!)
بعد خواهران گرامی که اطراف بودن از شدت شرمندگی آب شدن رفتن عمق زمین!
خلاصه پسرخاله هم هنگ کرده و طفلی مونده چی بگه!

:|

من الان شفا پیدا کردم ها!

kiana 10-22-2011 10:34 AM

وای خیلی بامزه بود خاتون جان.....من کلی خندیدم.

GolBarg 10-22-2011 07:04 PM

چه خوب همه از کودکی شون یادشون میاد..اونم سوتی های که دادن..
من نه یادم نمیاد!

چهار پنج سال پیش رفته بودیم یکی از شرکت های دوستان...
با دوستم بودم..وارد شرکت که شدیم..با اون پسره سلام علیک کردیم یه خرده حرف زدیم..یه سی دی جاوا میخواستیم..سی دی خاصی بود
بعد اون اقاهه رفت تو اتاق بغلی پشت سیستم ..که بگرده ببینه داریه یا نه
ما هم رفتیم پشت سرش
من فک کردم یکی دیگه پشت پی سی نشستم..دوباره گفتم سلااام :24:
پسره دیونه هم از روی بدجنسی گفت سلام :21:
از یه طرف شاکی بودم از این خل بازیم از طرف دیگه دوستم بهم میخندید..هی روزگار..انگار همین همین دیروز بود..سال 85 یا 86

نوشین هر وقت حرف اسدی میشه میگه یادته مینا به اسدی دوبار سلام کردی
:24:
نوشین اسدی الان چین هست :24:


GhaZaL.Mr 10-25-2011 12:18 AM

دیروز کلـــــــــــی کار سرم ریخته بود. بعداظهر رفتم کارت بزنم پول بردارم.وخت نداشتم اصن.
ماشینم بد جایی پارک بود .هی هرچی کارت وُ وارد دستگاه می کردم قبول نمی کرد !
هف هش ده بار امتحان کردم نشد. حرصم در اومد. گفتم اه لعنتی دیرم شددددددددددد !
دیدم پسره از اون پشت وایساده داره چپکی نیگام میکنه قیافه شم این شکلی : :d
نگو دوساعته کارت وُ دارم توو قسمت "برداشت فیش" وارد می کنم ! :d

خدارو شکر ظهر بود . خلوت بود.فقط پسره منو دید :d


اکنون ساعت 05:05 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)