غزل این که خوبه من ی بار تو پمپ بنزین بجای کارت بنزین کارت بانک میزاشتم و هی میدیدم قبول نمیکنه |
یادم میاد که یه شب سطل اشغالا رو بردم که بزارم دم در ،کیسه زباله رو در اوردم و گذاشتم بیرون ،بعد برگشتم توی خونه ،به سمت یخچال رفتم ،درش رو باز کردم نگاهی به دستم کردم ،تازه فهمیدم که میخواستم سطل اشغالو بزارم تو یخچال. از کار خودم خندم گرفت وگفتم بنازم به این هوش و حواص:21: |
نزدیک بود سوتی بدم تپل!
به ادمین نگین ها همکلاسمانه، ولی الآن داشتم با کلمه "مهرگان" دنبال پست هایی می گشتم که بری اسم شرکت فیلم سازی داده بودم پیداش کردم دیدم همه کلمه های "مهرگان" قرمز شدن، خواستم از کارگر سایت شکایت بکنم که بریچه پست منه رنگی رنگی کرده آمدم جواب بدم سیاه شد تازه فهمیدم چه کردم!:dمهندس کامپیوتر مملکتمانه نگا!قرض خوم دامو! (چون با کلمه "مهرگان" جستجو کرده بودم قرمز نشانش داده بود!) ------------------------ ادمین: باش میگم بش نگن :21: |
نقل قول:
-----admin: خب جوابت درست بود سایت خودش واژه های سرچ شده رو هایلایت میکنه |
دیروز یه سوتی خفن دادم . توی مرورگر هم پی سی باز بود ، هم سایت پورتال شرکت
یکی از ایمیلهای مهدی اچ ای رو که برای همه ارسال کرده بود رو خوندم تا یه دقیقه هنگ کرده بودم ! آخه دنبال کلید تشکر میگشتم پیدا نمیکردم :24: |
سوتي -سه كاري
هفته پيش يكشنبه ساعت 8 تا 10 كلاس داشتم شب قبلش تا ساعت 3 بيدار بودم خيلي خوابم مي اومد:37: حال و حوصله نداشتم برم كلاس ولي رفتم غيبتام زياد بود حالا نه تنها هيچ تمريني حل نكرده بودم اصلا به كتابم يه نگاه ننداخته بودم خلاصه دست به جيب رفتم سركلاس:65: قرار بود تمرين حل كنيم يه دفعه استادگفت : خانم ... مسئله 8 رو بخونش و حلشو بگو... منو ميگين انگار برق بهم وصل كردن شوكه شدم ولي خوندم...(كشته مرده اين اعتماد به نفسمم:15:) "شركت ايران خودرو يك دستگاه..." رسيدم به كلمه وانِت مغزم هنك كرده بود نميدونستم چجوري بخونمش يه كاره از دهنم در رفت گفتم وانْت (want).:d:65: بعد چند ثانيه فهميدم كه عجب سه كاري شد سه كه چه عرض كنم شش و هفت شدم رفت{B Adabi} حالا مگه بچه هاي كلاس بي خيال ميشدن همش نگام ميكردن و ميخنديدن منم اينطوري:o شده بودم ولي خب خوب شد بچه ها بهم تقلب رسوندن خدا خيرشون بده:d |
کلاس اول ابتدایی بودم تازه رفته بودم مدرسه با یه بچه عرب دعوام شد معلم گفت چتونه بچه ها بلند تو اون کلاس داد زدم گفتم : اجازه این عرب خر شروع کرد
الان که فکر شو میکنم بابا معلم هم عرب بود( با عرض پوزش از اعراب فرم) |
خب من خدای سوتیم... از بچگیم تا همین الان ... با دوستام که جمع میشیم قبل از هر کاری میگن اخرین سوتی رو بگو تا شارژ شیم...:24:
کلاس سوم ابتدایی بودم و از شاگردای مطرح مدرسه چون جهشی خونده بودم و حسابی سوگلی بودم .معلممون هم همسایمون بودن و خیلی هم سختگیر بودن... فکر میکنم سال 63 یا 64 بود و قرار بود یه امتحان هوش از پایه های مختلف بگیرن... از کلاس ما هم غیر لز من دو نفر دیگه هم بودن... صفحه ی دوم برگه ها یه سوال بود که جای خالی داشت و باید پرش میکردیم ،دقیقا یادم نیست اما مضمونش این بود که : غذا بعد از آماده شدن کجا میره!!! خب من کلی نشستم فکر کردم که حالا یعنی چی این ؟ بعد کلی به سر نازنین فشار آوردم و به این نتیجه رسیدم که وقتی غذا آماده میشه میره رو سفره برا خوردن:21: خب به من چه !!! سوالشون اشتباه بود دیگه... اما خب من شدم سوژه و کل دفتر ترکید از این همه هوش و استعداد من...:24: |
یکی از دوستام دو سه سال پیش یه سوتی داد که هر وقت رئیس دانشگامو میبینم یاد اون روز میوفتم
با دوستم رفته بودیم پیش رئیس دانشگاه واسه یه مسئله ای ایشونم بعد از شنیدن حرفای ما گفتن شما شماره تلفنتونو بذارین من باهاتون تماس میگیرم دوستمم گفت یادداشت کنین رئیسم تو گوشیش نوشتش بعد یه دفه دوستم برگشت به رئیس گفت میشه یه میس بندازین شماره شما هم بیوفته من و میگی داشتم منفجر میشدم از خنده آخرشم نتونستم جلو خودمو بگیرم اومدم بیرون |
سوتی
من چند روز پیش با برادر شوهرم و خانمش رفتیم بیرون خرید . |
اکنون ساعت 12:48 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)