پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مهدی سهیلی شاعر و نویسنده ایرانی (http://p30city.net/showthread.php?t=21672)

آريانا 02-09-2010 07:32 PM

ممنون ساقي جان از مطالبت ...
شاعر قابلي بودند..روحشون شاد باشه...من متاسفانه اصلا شاعران معاصر رو نمي شناسم:)

Omid7 02-09-2010 08:10 PM

تو که نمیشناسی پس از کجا میدونی قابل بوده؟؟ ;)

آريانا 02-09-2010 08:23 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Omid8511 (پست 122088)
تو که نمیشناسی پس از کجا میدونی قابل بوده؟؟ ;)

من خود شخص رو نميشناسم ...الان اشعارشو ديدم و پي بردم:)
حافظ ميگه:
غزليات عراقي است سرود حافظ
كه شنيد اين ره دلسوز كه فرياد نكرد

اگر معنيش رو بدوني.....جواب سوالت در اون هست:53:

Omid7 02-09-2010 08:27 PM

آره درست میگی ولی به هر حال پرسپولیس تیم بشو نیست
:24:

ساقي 02-10-2010 02:53 PM

آغاز شکفتن
 
آغاز شکفتن

مرا گفت این سخن فرزانه پیری
بزرگی عارفی روشن ضمیری
چرا گویی دریغا از جوانی
چرا از کار پیری بدگمانی
که پیری باغ صد رنگ کمال
است
زمان کام و دوران وصال است
خوشا آنان که تا پیری رسیدند
به راه دوست منزل ها بریدند
ره پیموده شادی آفرین است
تو خود در منزلی شادی در این است
جوانان خام و پیران پختگانند
که جان در پای جانان می فشانند
وصال یار در آغاز مرگ است
سیه دل بی خبر از
راز مرگ است
به پیری جاهلی ترسد ز مردن
که داند مرگ را فصل فسردن
ولی پیران به عمری ره بریدند
که تا سر منزل دلبر رسیدند
چو رفتی زین جهان در کوی یاری
در آن منزل غم دوری نداری
برای عارفان در خاک خفتن
بود بی شبهه آغاز شکفتن
برون از خاک نرگس خود پیاز ست
ولی در جان او صد گونه رازست
چو آن را باغبان در گل بکارد
به پیش چشم ما صد گل برآرد
روان چو مرغ در حال گریزست
که ماندن در قفس اندوه خیزست
رهایی از قفس ماتم نارد
که پایان مصیبت غم ندارد
چو روز وصل آید شادمان باش
غنیمت دان و در پیری جوان باش

ساقي 02-10-2010 02:55 PM

آغوش محبت
 
آغوش محبت

من در ره دنیا نفروشم هنرم را
آلوده به نکبت نکنم شهر ترم را
جز در گه حق بر در کس جبهه نسودم
تا بر ز بر ابر ببینند سرم را
پرواز من آن گونه بلندست که خورشید
در ظلمت شب بوسه زند بال و پرم را
من هستم و اندیشه و جولانگه پرواز
سیمرغ ندارد طیران سفرم را
از اهل تظر پرس که با لطف خداوند
پوشیده ام از دولت گیتی نظرم را
در وصل چنان مست حبیبم گه و بیگاه
کز یاد برم رنج فراق پسرم را
از اشک
صفاییست دلم را که ندانی
شب نیست که دریا نکنم چشم ترم را
شرمنده ی مردم شو از موج عنایت
هر جا به وطن می نگرم دور و برم
از جور رقیبان چه خروشم که حبیبان
گیرند در آغوش محبت اثرم را



...

ساقي 02-10-2010 03:00 PM

باغ ارم
 
باغ ارم

ای خواجه که زر می طلبی بنده ی غم باش
ن زنده به عشقم تو به دینارو درم باش
ما را همه دم قبله ی دل سوی صمد بود
ابلیس تو را گفت که
در بند صنم باش
آینده ندانی تو و بگذاشته بگذشت
حالی غم دنیا مخور و بنده ی دم باش
تا بار ندامت نبری بذل درم کن
تا رنج قیامت نکشی مرد کرم باش
رنج از تو بود گنج نصیب دگرانست
گو صاحب اقبال کی و مسند جم باش
هر کس به جهان عاشق اندیشه ی خویشست
ما پیرو دادیم تو
هم یار سیتم باش
بیدار نبودی نفسی دیو تو را گفت
غفلت زده ی دل شو و در خواب عدم باش
خود شعله زدی بر دل پرآز و گرنه
معشوق تو را گفت که در باغ ارم باش
هنگام سحر بود که می گفت سروشم
در کعبه ی دل سیر کن و سوی حرم باش
تا نام تو تسخیر کند ملک عرب را
امروز چو تاجی به
سر شعر عجم باش





....

ترنم 09-14-2011 11:33 AM


چکیده ای از ابیات مهدی سهیلی با نام ای انسان
ای انسان ؛ ای سوار سرکش مغرور
ای شتابان رهرو گمراه ؛ ای بغفلت مانده ی خودخواه
چشم دل بگشای ..روشنان بیشمارآسمان ها را تماشا کن
زیرسقف آفرینش . صد هزار جرم رخشان است کز چشم تو پنهان است
کور دل آنکس که پندارد خدایی نیست
ای انسان .ای سوار سرکش مغرور
گر بزیر پا درآری ماه و مریخ و ثریا را
کی توان با جسم خاکی رفت تا عرش خداوندی ؟


اکنون ساعت 01:51 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)