پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار سروده شده بچه های سایت (شعرهاتونو اینجا بنویسین) (http://p30city.net/showthread.php?t=16971)

saeman 11-21-2009 07:12 PM

اشعار سروده شده بچه های سایت (شعرهاتونو اینجا بنویسین)
 
سلام علیکم



دیشب زغصه هیچ دلم را توان نبود
جز آه سرد وگریه ودادو فغان نبود

من دوستدار ملک یقینم به جان دوست
در سینه کاش صحبت شک وگمان نبو د


بر دل نشان "اعرض عن ذکری " اش زنیم
از عشق هرکه را به درستی نشان نبود


گیرم که وعده گاه ازل گفته ای بلی
در تنگنای بادیه هیچ امتحان نبود

با اوست مهر دوست بگویم چگونه گوش:
هرکس که در کشاکش سیر زمان نبود

در کوره راه عشق حریم مقدسی است
کانجا به جز حضور رخ لامکان نبود

در حیرتم که یار کنار و در انتظار
هر کس که محرم حرم جان جان نبود


ساقی ما زساقی میخانه ها جداست
خود می به جز عنایت ولطف نهان نبود

"سعمن" زدوست خواه که فیضی دگر دهد!
تا حال جز غرور وریایت به آن نبود

saeman 11-28-2009 09:31 AM

شعرهای من
 

از کوی عشق ناله مستانه می رسد
گویا زدور موکب جانانه می رسد

از نور وصل ، ظلمت هجران تباه شد
نوبت کنون به ساقی میخانه می رسد

دنیا پلی است اول وآخر بگویمت
از حق شروع گشته به افسانه می رسد

دل را اسیر عشوه این چرخ دون مکن
چون روز حشر دشمن وبیگانه می رسد

در راه عشق ای پسر اینجا حساب نیست
رفته است عاقل از ره ودیوانه می رسد

با سوز دوست بایدمان سوختن چنان
چون سوخت شمع نوبت پروانه می رسد

خیز وگریز در صدف عشق اندکی
چون رفت هر که گوهر یکدانه می رسد


"سعمن "مزن به وادی شک با یقین قدم
کاین راه ای عزیز به ویرانه می رسد


رزیتا 11-28-2009 12:18 PM

ای که سرتاپا وجودت را هست رازی
بگذار تا بمانم در خیال پردازی
منم و این وادی بی انتها
چه می خواهی با این همه طنازی
صبح و شب یکسان و بی ادعا
کیستی که اینهمه به غرورت می نازی

saeman 12-08-2009 07:08 PM

رفتی ورفت جان من از تن چنین مکن
با دیگران چنین کن وبا من چنین مکن

گر می کنی به خار بیابان جفا وجور
با نوگل گزیده گلشن چنین مکن

من دوستدار وصل تو و دشمن فراق
با دوست خو بگیر وبه دشمن چنین مکن

در چاه انتظار وصالت فتاده ام
ای سرورم منیژه به بیژن چنین مکن

وصف تو آورم همه گر صد زبان شوم
گه گاه گویمت که به سوسن چنین مکن

از هر طرف صدای تظلم رسد به گوش
از روز حق بترس وبه "سعمن " چنین مکن

آريانا 12-08-2009 07:15 PM

به به ...عالي بود بر و بچ ...من كه حال كردم ..بقيه مهم نيستن

saeman 12-11-2009 07:53 PM

سلامی می فرستم از برای آفت جانها
نه آن آفت که پندارند عاقل ها ونادان ها

صبا را خویش می دانم از آنکه روز وشب هردم
چو مسکینی زمن خیزد از آن بیگانه افغانها

ندیده او زمن عیبی ولیکن باز می گوید
سراب عشق می بینم در آن سوی بیابانها

اگر آن مشکل خوشگل گذارد مرهمی بر دل
از این غمدیده آب وگل ببیند معدن وکانها

شنیدم ناصحی می گفت دیشب با دل آزارم
که ای از تو خجل گشتند سرتا سر گلستانها

تو زیبایی به قربانت ولی بی باک می گویم
که زیباتر ز"سعمن "هم نمی یابی به دورانها

ساقي 12-11-2009 10:23 PM

آفرين به شاعران عزيز ، منم اگه ميتونستم همراهي ميکردم،
ولي بلد نيستم ....

saeman 12-13-2009 09:16 AM

سلام علیکم
از جناب استادsonbol2561 هم استدعا می کنیم که افتخار دهند و اشعار گرانبهایشان در این تاپیک
بیاورند تا ما هم استفاده کنیم

saeman 12-17-2009 06:40 PM

شعرهای من
 
چه جان افزاست بوی گل به وقت نم نم باران
سلامی بر سحر خیزان درودی بر کهن یاران

خوشا امید غمخواران در این غوغای بیدردی
نسیم مهر یزدانی وزیدن بر گنهکاران

اگر با قایق هستی در این دریای خون افتی
چه باک ازجان اگرمستی که می ترسندهشیاران

صفای خلوتی باشد ولیکن درد یاران چه
خدایا کن عطا صبری بر این خیل گرفتاران

اگر خوابی مکن شکوه زدست بخت پر عشوه
که بر لوح قضا رفته است طالع زان بیداران

بیا ای مظهر انسان سری بر خاک آدم زن
که تا از گندم خالت شوند آسوده عیاران

طلوع وصل را جز غم کسی باور نمی دارد
امان از دست بیدردان فغان از دست بیکاران


بیا" سعمن" گلی بر چین از این باغ تماشایی
که تا غفلت کنی ناگه روی در خیل بیماران

SonBol 12-17-2009 09:45 PM

سلام به همه ی عزیزان
بی نهایت ممنونم از ایجاد این تاپیک و تبریک میگم به تمام گلای خوش ذوق و ادیب فروم پی سی سی تی


ناقابله:

نفس
غم را درون سینه ی من جست و جوکنید
از این من اسیر کمی گفت وگو کنید

دیگر نفس ز جان و دلم پر کشید رفت
من را دگر به قبر خودم روبه رو کنید!

واحسرتا که باز به یک شنبه می رسید
روزی اگر سه شنبه ی من زیر ورو کنید!

در هر نگاه عاشق من التماس اوست
با اشک غربتم همه جا شست و شو کنید

SonBol 12-17-2009 09:46 PM

51 روز بعد از رفتن پدرم_:2:

آهای خدایی که خبر از منه خسته داری
یه دنیا حرف از آدمای دلشکسته داری

فقط تو میدونی چشام چه بی فروغه امشب
تنها تو شاه کلید این درای بسته داری

خدا کمک کن بتونم دوباره رو به راه شم
مثل قدیما رنگ شب به آسمون بپاشم

گمون کنم اگه بخوای به من عنایت کنی
بهتره با داغ دلم نذاری تنها باشم

خدا صدام کن که صدات غروب گریه هامه
یه دنیا درد بی امون تو غربت صدامه

شاید که بعد از پدرم نفس بمونه اما
امید من به این همیشه بودنه خدامه

SonBol 12-17-2009 09:47 PM

من اسیر غصه های این حوالی
تو به فکر آرزوهای خیالی
من همینم که به آخرم رسیده
تو همیشه غرق یک عالمه واهی

.........

SonBol 12-17-2009 09:47 PM

من اسیرم
یه پرنده تو قفس
دنبال یه همنفس

اون اسیره ای خدا
خیلی دلگیره خدا

یکی پرهاشو شکوند
یکی دیگه اونو روند

شبا غرق غصه بود
دل اون شکسته بود

بغض توی ناله هاش
همدم گلایه هاش

آسمونه زندگیش
رنگ خون بود رنگ نیش

یه روزی وقت سحر
اون عزیز در به در

دیگه ناله ای نکرد
هیچ گلایه ای نکرد

اون با یک دنیا امید
دستش از دنیا برید

جای اشکاش رو زمین
مونده بود فقط همین ...

آريانا 12-17-2009 09:56 PM

تو در علم عالم و من در جهل جاهل
من چشمم و تو نور كامل..گر نور نباشد بصر را چه حاصل
من سمعم و تو سميع..من خزان و تو ربيع
من آيت و تو دليل ..ابراهيمي ام تا با تو باشم من خليل

از آريانا ديوانه:d يا همون ديوان آريانا
اين شعر خيلي طولانيه به همين بسنده كردم...كه هر روز سوژه خنده داشته باشين:d

SonBol 12-17-2009 10:27 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط آريانا (پست 99609)
تو در علم عالم و من در جهل جاهل
من چشمم و تو نور كامل..گر نور نباشد بصر را چه حاصل
من سمعم و تو سميع..من خزان و تو ربيع
من آيت و تو دليل ..ابراهيمي ام تا با تو باشم من خليل

از آريانا ديوانه:d يا همون ديوان آريانا
اين شعر خيلي طولانيه به همين بسنده كردم...كه هر روز سوژه خنده داشته باشين:d

آریانا جون میخندم اما نه به دیوونگیت به اینکه خوشحالم اینقدر با استعاره وکنایه قشنگ حرف میزنی
آفرین

Afshin_m05 12-17-2009 11:16 PM

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

رزیتا 12-18-2009 01:29 PM

_چپله_چپله_چپله_چپله:41::41::41::53::53:
به به
بچه های پی سی سیتی گل کاشتن
مخصوصا مینا جون:53:

saeman 12-21-2009 05:14 PM

سلطان جهان سید وسالار حسین است
مسجود زمان صاحب وسردار حسین است

محبوب خدا نور دو عالم سبب خلق
از جان نبی سرور احرار حسین است

فرزند علی سبط پیمبر گل زهرا
راضی به قضا مظهر دادار حسین است

ای اهل ولا نیک بدانید که آنکس
بر تر زگمان است وزپندار حسین است

مصباح هدی مفخر انسان شه والا
کشتی نجات و سراخیار حسین است

گر اهل نبی را تو چو گلزار ببینی
سرمایه گل رونق گلزار حسین است

آن عهد ازل را که توانست به سر برد
آنکس که به این وعده وفادار حسین است

مفتاح یقین خسرو دین مذهب وآیین
بر صدر نشین شاهد اسرار حسین است

پرسند ذبیح الله اگر کیست بگویم
آن غرقه به خون در ره دلدار حسین است

آن بدرقه کن سوی منا میوه دل را
با اشک خلیل الله صبار حسین است

وآنکس که سر غنچه اش از ساقه جدا دید
با سوز دل ودیده خونبار حسین است

در تیه بلا محضر حق آنکه در او گشت
اسماء خدا جمله پدیدار حسین است

"سعمن" چه نشستی که جهان جمله عزادار
سلطان جهان سید وسالار حسین است

saeman 01-01-2010 06:46 PM

شعرهای من
 
بر من گذشت وهیچ نگاهم اثر نکرد
یعنی گذشت ونیم نگاهی نظر نکرد

گفتم به خود ندید مرا بهر خوشدلی
عقلم ولی قضیه چو دل مختصر نکرد

با بال آرزو گذری کرد دیدنی
در این گذر وجود مرا همسفر نکرد

من هم روم به سوی خدا تا ستاره ها
کاری که هیچ عاشق از این خوبتر نکرد

چرخی زنم سبک شوم از بند تن رها
کاری کنم عجیب که نوع بشر نکرد

ای عشق آسمانی من کو شهاب عشق
دیگر بنفشه ای ز چمن هم گذر نکرد

"سعمن"چه گفت زیرلب آن شب کنارجوی
جز آب را ز راز دلش با خبر نکرد

آريانا 01-12-2010 05:27 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط آريانا (پست 99609)
تو در علم عالم و من در جهل جاهل
من چشمم و تو نور كامل..گر نور نباشد بصر را چه حاصل
من سمعم و تو سميع..من خزان و تو ربيع
من آيت و تو دليل ..ابراهيمي ام تا با تو باشم من خليل

از آريانا ديوانه:d يا همون ديوان آريانا
اين شعر خيلي طولانيه به همين بسنده كردم...كه هر روز سوژه خنده داشته باشين:d

شاعر كدام است و شعر كدام ....آن شاعر ديوانه كجاس؟
گفت سنگيني درون را بيرون كنيد كه عشق ويران ميكند و آتش ميزند هستي را...گاه گاهي اين عربده هاي شام و سحر را با كلمات آشفته خاموش كن.......................
آن روز كه اين آشفته ي بي قافيه ي بي وزن بي سبك بگفتم طوفاني هولناكم گرفته بود كه آتش درونم را زبانه دار تر ميكرد.......غزل چيست؟ مثنوي و قصيده و قالب و سبك چيست؟ آرايه چيست؟ صنايع كدام است؟ نظم و نثر چيست؟
بگذار شاعران شاعري كنند و شما ديوانگان ديوانگي كنيد....

saeman 01-22-2010 02:55 PM

مدتی هست که من در طلبش حیرانم
میهمان غم وجانسوخته هجرانم


از گدایی درش تا که چنین مستور است
چاره ای نیست اگر پادشه دورانم


گفته بودی که تویی عاشق بیغم ، شادی
هر چه آنماه بگوید به خلافش آنم


جان چه باشد که از آن در نظرت یاد کنم
تا تو از جان سخن آورده برون از جانم


آفتاب غم واندوه اگر سوخت مرا
سایه هستی معشوق کند تابانم


اگر از عشق تو غمناک شوم در خاکم
وگر از بند تو آزاد شوم زندانم


تا مگر بخت وصالش دهدم دست هنوز
می کنم ناله وبا اشک دعا می خوانم


یا ر رفت ودگر از سوختگان یاد نکرد
این هم ازبندگی "سعمن " بیدل دانم

آريانا 01-22-2010 04:44 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط saeman (پست 112364)
مدتی هست که من در طلبش حیرانم
میهمان غم وجانسوخته هجرانم


از گدایی درش تا که چنین مستور است
چاره ای نیست اگر پادشه دورانم


گفته بودی که تویی عاشق بیغم ، شادی
هر چه آنماه بگوید به خلافش آنم


جان چه باشد که از آن در نظرت یاد کنم
تا تو از جان سخن آورده برون از جانم


آفتاب غم واندوه اگر سوخت مرا
سایه هستی معشوق کند تابانم


اگر از عشق تو غمناک شوم در خاکم
وگر از بند تو آزاد شوم زندانم


تا مگر بخت وصالش دهدم دست هنوز
می کنم ناله وبا اشک دعا می خوانم


یا ر رفت ودگر از سوختگان یاد نکرد
این هم ازبندگی "سعمن " بیدل دانم

زيبا بود مرسي ...{پپوله}

dada6 02-02-2010 07:01 PM

فرياد از آتشت ( زلال عروضي پيوسته ي قافيه دار )

عاشق شدم تو را
آخــر چــرا مــرا اي آشنـا
در اين سراي دلهره باور نمي كني؟!
داني كشيده ام ز جدايي من بي خواب و خور چه ها ؟!
ديوانه گشته ام ز غم هجر بي حساب
باري نباشد اين چنين روا
غمگين كني مرا
*
بي تو نمي شود
اوقات را دلم بسر كند
يا در ميان پنجه ي آتش بياري ات
چون اژدها تحمّل سوزش به جانفشاني ام دهد
اي نيزه هاي دور دو چشمت نشان مرا
بي رحمي ات فزون شد از عدد
زخمم برين سند
*
بس بي ثمر شدم
گويا هدف به بد نظر شدم
با اينكه زير پاست زمين با تمامي اش
انگار من به ناز تو در حاشيه زير و زبر شدم
اي ماه من بتاب كه جاني نمانده است
در كوي عشق در به در شدم
پر دردسر شدم
*
فرياد از آتشت
كُشتي مرا تو داد از آتشت
اي واي ازان اداي پر از عشوه هاي شور
كس را نديده ام كه به يادت شود آزاد از آتشت
شيرين نگشت بر سر هجران در عالمي
آن تلخي فرهاد از آتشت
اي داد از آتشت



شعر از : ابوالفضل دادا

زکریا فتاحی 02-09-2010 07:14 PM

واقعا زیبا بودن.
دست همه درد نکنه، طبع شاعریتون گل کنه.

saeman 02-14-2010 07:30 PM

ای هشتمین ستاره دین...
 
ای هشتمین ستاره دین مهر ذوالعطا
بر تو سلام می کنم از پاکی صفا

گشته زمین زنور رخت رشک آسمان
حاتم به پیش جود وسخایت کمین گدا

گوش فلک چه می شنود روز تا به شب
جز صوت ناله های غریبان رضا رضا

در سایه پناه تو ای مفخر وجود
دیگر چه باک باشد از این چرخ پر جفا

صابر ،زکی ،وفی و ولی ،ضامن وغریب
غیظ المحدثین پسر پاک مرتضی

گرد وغبار زائر تو توتیای چشم
چشم اسیر وعاشق تو چشمه بقا

ای تو شفیع جمله بشر روز داوری
وی تو گل گزیده گلزار مصطفی

از هر طرف که می نگرم شاه یا فقیر
روبر درت گذاشته از بهر التجا

خورشید پیش ماه رخت مهر بی فروغ
عالم مقابل نظرت عین هل اتی

زاندم که پر زدی تو از این خاکدان غم
هستند جن وانس وپری غرق در عزا

آقای من غلام تو اینک کجا رود
بهتر از این مکان به کجا ارض یا سما

"سعمن" از این مکان طلب آشنا کند
بنگر که از کجا نگرانست تا کجا

saeman 02-26-2010 06:18 PM

شعرهای من
 
ما را به جز نسیم وفایت عذاب نیست
خوش میروی که خوب رخان را عتاب نیست

آن وصل گفته بود که دیگر فراق رفت
این بخت گفته بود که دیگر به خواب نیست

راهیست پرخطر تو جداشوزمدعی
کاین کارگاه مامن اهل کتاب نیست

بیگانه ای بگفت مرا بیدلی خطاست
خوابت به خیر راه تو راه صواب نیست

در حیرتم چگونه به پیشت قدم زند
آنکس که درحضور نگاهت خراب نیست

جایی که یاد روی توام مست می کند
حاجت به ساقی وبت وجام شراب نیست

آن وصل همچو باد بهاری شتاب کرد
این هجر بر سرش به گمانم حساب نیست

نقشی زشوق بر دل "سعمن" به روز وصل
افتاد بی گمان چو قرارت بر آب نیست

قاسم آقاوردی زاده 03-02-2010 04:25 PM

شعری از خودم
 
{پپوله}باز هم امشب دلم غمناک نجوا می کند
:53:یاد عشقت یاد یادت یاد فردا میکن
{پپوله}یاد فردایی که روز وصل باشد یا که نی
:53:روز هجرت باشد و خون در دل ما می کند
{پپوله}خواستم عشقت به دل پنهان کنم لیک این دو چشم
:53:پیش هر کس سر دل فاش و هویدا می کند
{پپوله}رفتنت ای عشق بر دل می گذارد عقده ها
:53:بازگرد ، برگشتنت این عقده ها وا می کند
{پپوله}ناز چشمانت به نقد جان خریدیم و هنوز
:53:آن دو چشم شوخ و تنگت ناز با ما می کند
{پپوله}خواستم آیم به کویت تا نهم سر زیر پا
:53:لیک این قلبم- برای آمدن-این پا و آن پا می کند
{پپوله}به فریادم رس ای عشقم و گرنه عشق تو
:53:پیش چشم مردمانم خوار و رسوا می کند
{پپوله}ماکه یک امروزه را مهمان دهریم و هنوز
:53:وصل تو با هجر من امروز و فردا می کند
:cool:

قاسم آقاوردی زاده 03-02-2010 04:38 PM



:53: برق جانسوز نگاهت می زند آتش مرا :53:


:53: چون تغافل می کنی احساس سرما می کنم :53:


:53: هر نفس از عمر را در یاد تو خاهم سپرد :53:


:53: هر شبی عکس رخت در مه تماشامی کنم :53:


behnam5555 03-02-2010 04:51 PM


کاربر عزيز سلام خسته نباشي


براي شروع کارتون عاليست اما سعي کنيد قبل از ارسال انرا ويرايش نمائيد.

موفق باشيد.:53::53::53::53::53:

قاسم آقاوردی زاده 03-02-2010 05:24 PM

گفتم: سلام ما را پاسخ نمی دهی؟ گفت :
اجلال پادشاهی با تو نمی شود جفت
گفتم: شب از خیالت خوابم نمی برد گفت:
در راه عشق ما کی عاشق دلی توان خفت ؟
گفتم: دلم ز زلفت آشفته گشت و حیران
گفتا: که عاشقان را همواره دل بیاشفت
گفتم: که اشک چشمم تا چند خواهد ارزید
گفتا: که این دو گوهر حتی گران بود مفت
گفتم :که گفتت ای عشق راز نهان ما را
گفتا: به گوش من دوش باد سحر گهی* گفت
· منظور این است که باد سحر گاهی هنگام سحر از جانب عاشق به راه افتاده و شب هنگام نزد معشوق رسیده است

saeman 03-03-2010 06:59 PM

سلام جناب آقا وردی زاده اشعارتان واقعا زیباست فقط در یکی دو مورد وزن عروضی رعایت نشده است
موفق باشید
منتظر اشعار زیبای بعدی اتان هستم

آريانا 03-13-2010 06:58 PM

من علم ادبياتي ندارم بنا براين عذر ميخوام اگر از نظر وزن يا سبك يا از هر نظر ديگري مشكل دارد.......
..
.
.
.


معشوقه ام بار دگر بر اين و آن پنهان كنم
دل را ز نام اين و آن در پيشِ او عريان كنم

چون غنچه اي , رويِ گلي در اندرون پرورده ام
خوش من بسوزم در درون تا روي او خندان كنم

اويم من است يا من چو او , شد عقل ِ من در ره زبون
زين واقعه خندد به من , من چشم خود گريان كنم

بر دل بگردم روز و شام يعني كه درد ِ اشتياق
تا كه بخواهم گنج جان گويد دلت ويران كنم

تيغي ز او آيد به پا , يعني بيا بر سوي ما
با پاي ِ لنگ خوش ميدوي ؟! , بر سوي جان دوان كنم

حيرت بكَرد و عقل گفت بس بي خِرَد افتاده اي
گفتم چه ميگويي تو خام؟ آنچه بگويد آن كنم

بر تيغ ديدم زو اثر , بويي كشانيدم به شه
از ضربت جانانه اش خود را چنين رقصان كنم

در پشت اين نقل و بيان معشوق مانَد در نهان
گويد چو جان بيرون شود , شايد كه خود عيان كنم

آنجا نباشم در ميان, او خود ببيند خود عيان
خويشم زين هوس بسي از خويشتن نهان كنم

بس خواندم از دام و رهش آن تيغ ِ همچون سپرش
ليكن توانم نيست آن كز عشق ِ او بيان كنم

آريانا

ساقي 03-13-2010 08:46 PM


به به آريانا جان ذوق سرودن داريد ،
وزن و قافيه رو منم نميدونم ،
براي سرودن مگه قالبي لازمه ....


اين دل درون سينه ام ،
هر دم فرو ريزد برون
گويا مرا ز خود ،
نا اهل
ميداند درون...
سرگشته هر جا ميدود ،
هي مي رمد....
چون مرغک بي آشيان ،
رو سوي صحرا ميرود..
روزي که باز آيد به من ،
ديگر نميابد نشان
اين سينه را ساقي دگر
از غير ميدارد نهان.....

....
...
.




آريانا 03-13-2010 11:46 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 136560)
به به آريانا جان ذوق سرودن داريد ،
وزن و قافيه رو منم نميدونم ،
براي سرودن مگه قالبي لازمه ....


اين دل درون سينه ام ،
هر دم فرو ريزد برون
گويا مرا ز خود ،
نا اهل
ميداند درون...
سرگشته هر جا ميدود ،
هي مي رمد....
چون مرغک بي آشيان ،
رو سوي صحرا ميرود..
روزي که باز آيد به من ،
ديگر نميابد نشان
اين سينه را ساقي دگر
از غير ميدارد نهان.....


....
...
.




مرسي زيبا بود{پپوله}

قاسم آقاوردی زاده 03-16-2010 10:51 PM

در راه عشق او ، باد هرچه بادا باد
یادت به خیر آن کس کز ما نکردی یاد
ای مه جمال من شیرین تر از لیلی
هستم به گوش حلقه مجنون تر از فرهاد
دیشب که در افلاک بانگ خوشی سر بود
از هجر تو قلبم فریاد ها سر داد
نفرین به این دنیا نفرین به این گردون
از دست تو شیون از ماتمت فریاد
دل را به یک دیدن دادم ز کف اما
بنیاد عقلم داد چشمان تو بر باد
از جرعه عشقت نوشیدم و مستم
از جام لب هایت هم غمگن و هم شاد
غمگین از آنم که باید جدا گردم
شادم از آن رو که کام دلم را داد
گفتم که وصلت را کی می چشد "قاسم"
گفتا که خامش باش گو هر چه بادا باد

Hamed 03-17-2010 11:45 AM

هواپیما
 
- بابا!
- بله پسرم.

- من هواپیما میخوام.
- هواپیما؟!

- آره.
- چرا؟

- میخوام برم اون بالا.
- حالا چرا اون بالا؟

- میخوام برم پیش خدا.
- چرا میخوای بری پیش خدا؟!

- میخوام ببینم خدا، اون بالا، چیکار میکنه.
- آخه نمیشه پسرم. نمیشه.

- میخوام برم بابا. اون بالا. پیش خدا.
- نمیشه پسرم. نمیشه پسرم.

- پس چرا، بابا، برای مامان خریدی؟
- ...

- بابا من هواپیما میخوام. چرا گریه میکنی؟
- ...



1388/12/24

raha_10 03-17-2010 11:49 AM

نوشتن اشعار وقتی که منبع جایی ذکر نمی شه کمی سخته ولی(خیلی مهم شدما!)
:24::24::24:
پدر
یواشکی دونه به دونه
یکی می رسه خونه به خونه
میاد، میاد ،سبز و قشنگ
یواش، یواش ،رنگ به رنگ
اومد اومد پشت دره!
میدونی کیه؟اون پدره!
دوستان در صورتی که جایی ذکرش کردین محض شوخی و خنده لطفا بگین که کارای خنده داره تاراست!
مرسی

Hamed 03-17-2010 03:10 PM

وقتی فکر می کردم ،
عاقل هستم
تو را دیدم
فهمیدم دیوانه ای هستم،
به دنبالت، دویدم
دلم را هم که پیش تر برده بودی
حالا با این همه بی کسی چه کنم؟


1388/12/24

saeman 03-19-2010 02:26 PM

از همه کاربران محترم علی الخصوص جناب آریانا و خانم sonbol2561 متشکر وممنونم
سال نو بر تمامی دوستان مبارک باد

مجددا جميله 03-19-2010 02:30 PM

ای که چشمان سیاهت می نماید آن نگاهت را چو شبنم
می روم لحظه به لحظه بهر تو در بهر فکرت همچو همدم


اکنون ساعت 12:42 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)