پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   پاتوق ادبی - مباحثه و پرسش و پاسخ در مورد سوالهامون-نظرخواهی و معنی ابیات دشوار (http://p30city.net/showthread.php?t=15498)

دانه کولانه 10-17-2009 08:50 PM

پاتوق ادبی - مباحثه و پرسش و پاسخ در مورد سوالهامون-نظرخواهی و معنی ابیات دشوار
 
پاتوق ادبی - مباحثه و پرسش و پاسخ در مورد سوالهامون-نظرخواهی و معنی ابیات دشوار ....

سلام خدمت دوستان
این تاپیک نیاز بود دیگه خدایی
باید زودتر ایجادش میکردیم...

الان یه شعر توی
http://p30city.net/showthread.php?p=...ed=1#post75778
نوشتم بعدم خودم ازش سوال داشتم نمیشد تاپیک روبهم ریخت و اونجا پرسید

از این به بعد اینجا باشه تا بچه ها _احتمالا بیشتر خودم!_ سوالاتمونو بپرسیم اگه کسی دونست جواب بده
یا یه وقت معنی یه بیت شعرو نمیدونیم نظر بقیه رو بپرسیم یا ...
...

مثلا من چند روز پیش از بچه ها پرسیدم در مورد چشم شهلا چیزی میدونن بهم بگن...
میخوام بدونم به چه چشمی شهلا گفته میشه ..
چقدر در اشعار هست ...
و ایا در علم ریخت شناسی ! چیزی در مورد چشمان شهلا گفته شده یا نه
ما در کردی چیزی به اسم کژال چاو داریم میخوام بدونم این همونه ؟


این بر میگرده به سالهای راهنمای من دبیر ادبیاتمون به شهلا رسید گفت مثلا چشم شهلا نه ولش کن نمیگم به درد شما نمیخوره ! :21:(امیدوارم شهلاشو درست گفته باشم)

میخوام بدونم همون چشمان خماره ؟
چیزی شبیه چشمان مغولان چشم تنگ و خونریز که به صورت یه فرهنگ در اومده توی اشعار شاعرا ..
غلام چشم ان ترکم...
..
.چشم خمار از چند چیز میتونه ناشی بشه و میتونه نمود چیزای مختلفی باشه
من چیزی نگم فعلا تا دوستان جوابمو بدن ..
.
سوالی که اونجا پرسیده بودم در مورد این بیت بود :


دل خویش را بگفتم چو تو دوست می‌گرفتم
نه عجب که خوبرویان بکنند بی‌وفایی

سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم
دگری نمی‌شناسم، تو ببر که آشنایی

مصرع اول رو چه طور میخونین ؟
چو تو دوست میگرفتم رو
1: دوستی مثل تو
2: اگر تورا دوست میگرفتم ...

یعنی "چو" رو به معنای مثل میگیرین یا به معنای اکر ؟
به نظر من جفتش قشنگه و لازم نیست اینقدر در موردش موشکافی بشه
ولی مثلا یه وقت دوستی میاد مینویسه نه من شنیده ام که مثلا اقای فروغی به طور اختصاصی در این مورد چیزی گفته و گفته که معنای مثلا دوم به هیچ وجه به فلان دلیل نمیتونه درست باشه ...


تحلیل من اینه ...
به معشوق به خاطر بی وفاییش گله میکنه و یه مثال میاره که باید در مخالفت با بی وفایی یار باشه که دلشه و باید دله با وفا باشه ...
پس میگه اگر به جای توی بی وفا دلم رو یار میگرفتم عجیب نبود و می ارزید چون خوبرویان که توم یکیش باشی وفا نمیکنند در حالی که دل من بسیار باوفاست باور نداری به رابطه دلم و خودت رجوع کن
در واقع یکی به معشوق زده که بی وفاست و یکی از محسنات خودش گفته ...
.......



و اما مصرع دوم سوال اصلیه ...

چند نمونه سراغ دارین که در یک مصرع مخاطب شاعر عوض شده باشه ؟

اصلا قبول دارین اینطور شده ؟
به نظر شما زیباست ؟

در مصرع سوم مخاطب معشوقه (سخنی که با تو دارم)
در مصرع چهام "تو" که سابقا معشوف بود نسیم صبحه ...

نمیدونم من فکر میکنم خیلی جالب نباشه که یهو مخاطب عوض بشه ..
ولی خب از شاعران بزرگی که این ابیات رو سرودن نمیشه ایراد گرفت قطعا نکته خاصی هست که من نمیدونم ...

abadani 10-17-2009 10:53 PM

دونه جون بزار یکی یکی جواب سئوالاتت رو بدم اول که به نظر می رسه شهلا یعنی آنچه که لایق شاه باشه و از طرفی چشمی که به جمال یار دوخته شده از آن جهت خسته و خمار شده این یک
دوم در مورد معنی مصرع دل خویش را بگفتم چو تو دوست می‌گرفتم
یعنی هنگامی که با تو طرح دوستی می ریختم و تو را به دوستی انتخاب می کردم به دل یعنی احساس خود گفتم امید مدار به دوستی این معشوقه زیرا که بی وفایی از زیبا رویان عجیب نیست و البته صفت ایشان است.

اما بیت دوم: سری که با تو دارم در قالب پیامی به نسیم صبح دادم (چون با صفا و محرم راز است) که بتو برساند ای نسیم صبح غیر از تو کسی را محرم نمی شناسم و تنهای تنهایم این پیام را تو بر معشوقه من ببر
اما این که پرسیده بودی در مورد تعویض مخاطب و اینکه به نظر تو جالب نیست. اتفاقا در ادبیات فارسی این صنعتی است بنام التفات که طی آن شاعر مخاطب را عوض می کند و مثلا از سوم شخص بدوم شخص می رود و این عیب که نیست هیچ حسن هم هست تا آنجا که صنعت است در ادب گرانقدر فارسی
فرمایش دیگری هم اگر هست در خدمتم
یا علی مدد

رزیتا 10-17-2009 11:21 PM

چطور میشه فهمید که شعری که خودمون گفتیم ایرادش چیه؟

abadani 10-19-2009 09:13 AM

سلام بر رزيتا اميدوارم شما دوست فرهيخته و اهل ادبيات و ادب خوب و سلامت باشيد در مورد پرسش شما بايد عرض کنم که يک قانون و جود داره موقعي که به کارها و آفريده هاي هنري خودتون نگاه مي کنيد و اون اينه که بيرحمترين منتقد نسبت به اونا خودتون باشيد قبلا عرض کنم که منتقد بودن با في المثل شاعر بودن يا هنرمند بودن (هر هنري) فرق داره و تضميني نيست که اگر شاعر خوبي بوديد نقاد خوبي هم باشيد. بعنوان مثال منتقدين بسيار بزرگي در سينماي هاليوود هستند که بلد نيستند يک پلان ساده را از کار دربياورند اما روي کار بزرگترين فيلمها و بهترين بازيگران نظر مي دهند و البته نظرشان هم صائب است اما به هر حال براي احاطه به شعر و توانايي نقد اون مطالعه زياد و محفوظات زياد لازمه چنانکه شمس قيس رازي در المعجم في معايير الاشعار العجم مي گويد شاعر بايد 30 هزار بيت از پيشينيان و 20 هزار بيت از شاعران معاصر حفظ داشته باشد و اين خود تلاش زيادي مي برد که اين صلاحيت مبني بر نقد را هم شايد بتوان از همانجا بدست آورد. اما يک قاعده ديگر هم هست و آن اينکه ما موقعي که اثري را خلق مي کنيم چنان با آن عجين مي شويم که به قول معروف دلمان نمي آيد چيزي از آنها حذف کنيم پس در ابتداي کار بنظر من بهتر است که اشعار خودتان را با يک نفر شاعر و شعر شناس در ميان بگذاريد و نظر او را بخواهيد و دعا کنيد خيلي هم بي رحم و صريح باشد تا عيب کلامتان بهتر آشکار شود. اگر در جايي که زندگي مي کنيد چنين کسي هست نزد او برويد در غير اينصورت فکر کنم مينا يعني سنبل با توجه به اينکه دفتر شعري چاپ کرده بتواند به شما کمک کند اما باز هم بگويم اگر مي خواهيد شعرتان را خودتان نقد کنيد و عيب و ايراد آنرا دريابيد خيلي مطالعه و کنکاش مي خواهد که مطمئنم بخوبي از عهده آن بر مي آييد
فرمايش ديگري هم هست در خدمتم
ضمنا اين تاپيک رو دونه ايجاد کرد که خودش تا حالا به اون سر نزده فقط يه سئوال کرد و رفت

دانه کولانه 10-19-2009 12:43 PM

چرا سر میزنم ابادانی جان خوندم جوابتو هم فکر کردم منتظر بمونم شاید ساقی هم نظری داد بعد پست بعدیمو ارسال کردم
حالا فردا میام پست میدم
مهدی جان این پست اخیرت خطش خیلی طولانیه چرا وسطای تایپت از اینتر استفاده نمیکنی بره خط بعد ؟ خط طولانی خوندنش خیلی سخته ....
.مرسی

رزیتا 10-19-2009 01:28 PM

جناب آبادانی از راهنمایی جامع شما تشکر می کنم

abadani 10-19-2009 04:01 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط دانه کولانه (پست 76492)
چرا سر میزنم ابادانی جان خوندم جوابتو هم فکر کردم منتظر بمونم شاید ساقی هم نظری داد بعد پست بعدیمو ارسال کردم
حالا فردا میام پست میدم
مهدی جان این پست اخیرت خطش خیلی طولانیه چرا وسطای تایپت از اینتر استفاده نمیکنی بره خط بعد ؟ خط طولانی خوندنش خیلی سخته ....
.مرسی

مرسي دونه جون رعايت فواصل خطها بروي چشم
يا علي مدد

abadani 10-19-2009 04:03 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط رزیتا2 (پست 76525)
جناب آبادانی از راهنمایی جامع شما تشکر می کنم

نظر لطف شماست رزيتا جان خوشبخت و شادکام باشيد
يا علي مدد

ساقي 10-19-2009 04:38 PM

ناز در چشم خمار تو نياز آلودست
{پپوله}
آره اينجارو منم ديدم ولي رفتم براي تفحص و جستجو ;)
سلام و ممنون دانه جان بابت تاپيک ادبي ، تحقيقي اميدوارم بتونم کمکي باشم...
راستش سعي ميکنم با توجه به کمي دونسته هام براتون توضيحي رو بدم..
اينگونه اشعار به نظرم یک دوگانگی زبان در شعر هست. یک زبان خیلی ساده و یک زبان خیلی پیچیده ، بسيار زيباست و البته در اکثر مواقع فهم آن مشکل...

در لغت نامه دهخدا معناي چشم شهلا به اين صورت اومده:
چشم سیاه فام . . زن میش چشم ;
چشم سیاهی را گویند که مایل به سرخی باشدو فریبندگی داشته باشد

سر ببالین عدم بازنه ای نرگس مست
که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست

سعدي

در بیابان بدید قومی کُرد
کرده از موی هر یکی کولا
وآن زنان لطیف هر کردی
با بریشم و دیده ٔ شهلا

فرس اسدی

الحق نهنگ هندویی دریا نمای از نیکویی
صحنش چو آب لؤلویی از چشم شهلا ریخته .

خاقانی .

بر سقف چرخ نرگسه داری هزار صف
از بند آن دو نرگس شهلا چه خواستی

خاقانی .

چشم خمار دلبرم ترسم که بیمارش کند
آتش زند بر جان او یک لحظه آزادش کند
آن نرگس شهلای او افتد اگر در پای او
ترسم که ساق پای او در خود گرفتارش کند
از آتش لب‌های او پروانه سوزد پای او
چون دل شود سودای او گویم که تیمارش کند
آن ماه‌تاب ماه رو آید اگر در کوی او
«ترسم صدای پای او خواب است و بیدارش کند»
...
..

شعر از محمد حسن لقماني

...
چشم شهلاي تو را آهوي صحرا نداره
قد و بالاي تو را سرو دل آرا نداره

...

ولي در اصطلاحات عرفانی معنا متفاوت هست ;
اولين گام در درک معاني و مفاهيم واژه هاي هر مسلک و مکتب ، آشنايي و فهم کلمات و عبارات مورد استعمال در ادبيات شفاهي و بويژه مکتوب آنان است.
اينکه روي ادبيات مکتوب و مستند تاکيد گرديد به جهت آنست که گاه در گفتارهاي شفاهي گوينده در صدد تمثيل مقاصد و اغراض خود است که ميتوان به قول هاي متداول و معمول در عبارات روزانه تعبير کرد اما در بخش کتابت و نوشتاري اين قضيه شکل خاصي به خودش مي گيرد و آن گفتار بر اساس سبک و سياق خاصي است که اگر مخاطب ياشنونده کمترين آگاهي از آنچه قصد متکلم تفهيم آن را دارد نداشته باشد نه تنها چيزي عايدش نخواهد شد بلکه چه بسا در قلب و درگگوني آنچه گفته شده يا شنيده نيز صاحب اثر باشد بخصوص در نقل روايات ;
ادبيات عرفان و تصوف نيز چنين است. اشتراکات لفظي آن با بخش فلسفه در تشريح پايه هاي اعتقادي و استفاده از گفتار منظوم و مسجع در زيبا بخشي کلام نمونه هاي اين سبک ازگفتار است ;
حديث مي و مطرب و مستي و گل و بلبل و زلف و گيسو و يار و شب و وصال و هجر ... تا خم ابرو و قبله دل و خال لب همه و همه توصيفي زيبا و دل انگيز از مشاهدات روحاني صوفيان و عارفان و اهل دل دارد که سعي کرده اند اين واژه ها را بصورت کنايه و استعاره و گاه تشبيه به کار برده تا ضمن اداي حق مطلب به حفظ جنبه اسرار گونه اين باورها نيز خدمتي کرده باشند.
چشم : در اصطلاح صوفيه جمال را گويند وهمچنين به ديده الهي نيز تعبير ميشود.....
چشم جادو: جذبات الهي است....
چشم خمار : کنايه از پنهان کردن تقصيرات وکاستي هاي سالک است بر روي سالک از جانب حضرت دوست....
چشم مست : سر الهي وجذبات حق است...
زلف : کنايه از ظلمت وکفر است...
ساغر: اشاره به دل صوفي است که مي وصال ومحبت در آن ريخته ميشود....
ساقي: اشاره دارد به محبوب مطلق و پير طريقت. رساننده فيض که شراب عشق را به عاشقان خود ميدهد....

خوش بود لحظه ی بوییدن روی گل دوست
خنده از چشم خمار تو ربودن هنر است

{پپوله}

عمریست ندیده‌ایم گلزار ترا
وان نرگس پرخمار خمار ترا
پنهان‌شده‌ای ز خلق مانند وفا
دیریست ندیده‌ایم رخسار ترا

{پپوله}

عمريست تا به راه غمت رو نهاده‌ايم
روي و رياي خلق به يك سو نهاده‌ايم
طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علم
در راه جام و ساقي مه رو نهاده‌ايم
هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده‌ايم
هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده‌ايم
عمري گذشت تا به اميد اشارتي
چشمي بدان دو گوشه ابرو نهاده‌ايم
ما ملك عافيت نه به لشكر گرفته‌ايم
ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده‌ايم
تا سحر چشم يار چه بازي كند كه باز
بنياد بر كرشمه جادو نهاده‌ايم
بي زلف سركشش سر سودايي از ملال
همچون بنفشه بر سر زانو نهاده‌ايم
در گوشه اميد چو نظارگان ماه
چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده‌ايم
گفتي كه حافظا دل سرگشته‌ات كجاست
در حلقه‌هاي آن خم گيسو نهاده‌ايم


{پپوله}
با اين حال نميدونم منظور رو رسوندم يا نه ولي حداقل خودم يکم متوجه شدم تفاوتهارو ،
شايدم در کل متوجه منظورت نشده باشم دانه خودت توضيح بده ...
و تشکر از جناب آباداني عزيز بخاطر توضيح خوبشون...

آريانا 10-19-2009 06:50 PM

سلام فرزندان عزيزم
كوروش كارت 20 بود با ايجاد اين تاپيك ..كار منو آسون كردي ..راهمو هموار
آباداني و ساقي عزيز هم كه با مشاركشون و زكات علمي كه مي دهند موجب خرسندي من شدند.
روي بار علمي منم مي تونيد حساب كنيد اما من نظر خودمو رو معناي اشعار مي دهم و از منبع خاصي بهره نمي برم..

آريانا 10-19-2009 06:57 PM

اينم اصافه كنم من از علم ادبيات و صنايع بهره اي نبردم اما اشعار عرفاني رو ميتونم براتون معني كنم اما چون ظاهر شعر رو دوستان و اساتيد بسياري دربارش نظر دارن ..من بهش نمي پردازم از حال شاعر در هنگام طرح شعر مي تونم سخن بگم كه زكات علمم رو داده باشم....

آريانا 10-19-2009 07:03 PM

اينم يه آشفته نويسي از من ..سبك خودمو جان من نخندين ....اسم سبكم هم پريشان گويي..حالم زياد خوش نبود ..اون روز كه اين پريشان گويي رو به قلم آوردم


((از سراب عشق مجاز يافتم آب حيات))

گه بر راه و گه بي راه .. گه شاه و گه در چاه..دل شد بسته ي او همچو ماه..
ريختم خون و اشك ..چشم همچو مشك
در پي وصل به عشق..آه بشنيدند ز من اهل سناباد و دمشق
خسته شد اين روح و تن..گفت ز دل مولا به من
گفت پله ي اول دلي سوخته بود..چشم تو بر غير من دوخته بود
دل بسپار به من بيدار شوي.. يك سجده روي از همه بيزار شوي
افسوس ز عشق آميخته با ارض..ليك عشق او ندارد هيچ مرز
آمدم از سر نياز..بارها كردي تو ناز..گفتي بساز..عاقبت بيني تو راز.
راز را چون ديده ديد..روح لرزيد همچو بيد..غير او از شاخه چيد.
با روح نجوا مي كند..از دل رسوا مي كند
گر ز خود بي خود شوم.. ...خود هويدا مي كند
وصف خود را خود بداند..ذات خود را خود شناسد
تو در علم عالم و من در جهل جاهل
من چشمم و تو نور كامل..گر نور نباشد بصر را چه حاصل
من سمعم و تو سميع..من خزان و تو ربيع
من آيت و تو دليل ..ابراهيمي ام تا با تو باشم من خليل
ز جسم هيچ نمي دانم ..مكان نمي شناسم..زمان نمي شمارم
من ذاتم و ذات پرست
ركعت نمي شمارم ..بدعت نمي گذارم..اين دل نمي فروشم
من عاشقم و عشق پرست
.......................
گفته ام خام نداند كه چيست.. گر چه خود خامم ..آن دل سوخته كيست؟
از سراب عشق مجاز يافتم آب حيات

رزیتا 10-19-2009 07:43 PM

معنی این بیت چیه کسی میدونه؟

مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گرانجانی بود

ساقي 10-20-2009 04:46 PM

آريانا جان ممنون از همراهيت گفتي اين سروده خودت هست،
حالا ما بايد چيکارش کنيم
، چون قرار بود اينجا ابيات سخت رو کمي باز کنيم
ولي متوجه نشدم شعرتونو بايد تفسير کنيم ؟

Nur3 10-20-2009 04:59 PM

پاتوق ادبي
 

خيلي خوبـــــــــــــــــــــــــه

از همه به خاطر ايجاد اين تايپك تشكر مي كنم ...

abadani 10-20-2009 07:58 PM

در مورد سئوال رزیتا
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گرانجانی بود
این شعر از حضرت حافظ است با این ابیات:
در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود

تا ابد جام مرادش همدم جانی بود

من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار

گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود


خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش

همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود


بی چراغ جام در خلوت نمی‌یارم نشست

زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود


همت عالی طلب جام مرصع گو مباش

رند را آب عنب یاقوت رمانی بود


گر چه بی‌سامان نماید کار ما سهلش مبین

کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود


نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار

خودپسندی جان من برهان نادانی بود


مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان

نستدن جام می از جانان گران جانی بود


دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب

ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود



معنی مصراع اول که معلوم است و نیازی به توضیح ندارد یعنی نکته غامض و پیچیده ای در ظهر کلام نیست هر چند می توانید هر جور که دلتان بخواهد برای آن معنا فرض کنید که به خودتان و ظن خودتان ربط دارد اما مصرع دوم می گوید اگر جام می را از جانان یعنی معشوق نگیری از خست و بخل تو است
البته این معنای بقول معروف تحت اللفظی بیت است اما این جام چنانکه سیاق اشعار حافظ است می می تواند جام شراب وصل جانان باشد که دریافت آن لیاقت و شایستگی می خواهد. به هر حال بابی است که برای دوستان باز است تا نظرات خود را بدهند زیرا به تعداد افراد روی کره زمین می توان برای شعر حافظ معنا یافت و این از رندی اوست
یا علی مدد
راستی این آریانا قیافش عجب شبیه برادر بزرگه بی جیزها است (رابین) که مرده همون که کمتر از دوتای دیگه می خوند و گیتار میزد مگه نه؟

دانه کولانه 10-20-2009 10:16 PM

مرسی از دوستان عزیز واسه پاسخها کمکها حمایتها و سوالهاشون...
تشکر از بچه های ی که رفتند و جاهایی رو برای سوالات کند و کاو کردند .... تشکر فراوان ...
مرسی
امیدوارم این تاپیک بتونه نیاز های ادبیمونو برطرف کنه ...

===========================================
مرسی ابادانی پس میگی شهلا یعنی شه لایق و انچه لایق شاهه....
کسی که چشمش شهلاست چشمش خماره یعنی معشوق
معشوق معمولا نامرد و بیوفاست در اشعار نوشتی کسی که چشمش شهلاست زیاد به معشوق(همون عاشق در شعر) نگاه میکنه پس چشماش خسته و خماره ؟
درست متوجه شدم ؟
این ادمای چش خمار که اصلا توجهی به هیچی احتمالا نمیکنن بعیده که خماری چشاشون به خاطر توجه بیش از حد به عاشق(معشوق خودشون ) باشه ...
-------------------------------------------
در مورد اون بیته مرسی نکته جدیدی رو گفتی که من خودم به ذهنم نیامده بود

من گفته "چو" به معنای 1:مثل 2: اگر
تو مطرح کردی که 3: هنگامی که وقتی که ....
که من فکر میکنم که تو گفتی امکانش بیشتر و بهتره
و منم چون دیدم با اون 2 تایی که خودم مطرح کردم باز معناش یه کمیی و کسریی داره یه مشکلی داره باید پرسید که تو لطف کردی درست ترشو گفتی...

وقتی که داشتم تورو یار خودم انتخاب میکردم به دلم گفتم که خیلی عجیب نیست اگر خوبرویان بی وفایی هم بکنند....
...

در مورد صنعت التفات ... توی یه بیت اجرا میشه یا لااقل 2 بیت ؟
میتونی یکی دو مثال بزنی ؟
معنی درسته همونه که گفتی منتهی میخواستم بدونم اینکه توی 1 بیت 2 مخاطب داشته باشیم سابقه داشته ؟
مرسی
.................................
در مورد سوال رزیتا
ابادانی لطف کرد خیلی خوب گفت که باید خودت با بی رحمی تمام بشینی و خونشو بریزی...
اما من باز فکر میکنم قبل از اینکه به کسی نشونش بدی خودت کمی خونریزی کن بعد چون شاید همه ی ما تحمل شنیدن نقد بیرحمانه بقیه رو نداشته باشیم...
ما صدا و لحن خودمونو وقتی شعر رو میخونیم با اونی که بغل دستیمون از ما میشنوه کمی متفاوته شاید خواننده محو محتوا بشه و به صورت و وزن کمتر بتونه دقیق بشه و ایرادات وزنیشو راحت متوجه نشه اما اگه صداتو ضبط کنی وقتی داری شعر خودتو میخونی بعد گوشش بدی یه بار دیگه احتمالا اگر جایی شعر وزنش مشکل داشته باشه راحتتر متوجه میشی ...
----------------------------
تشکر از ساقی بانو که زحمت کشیده تحقیق کرده و جواب داد...
خب منم یه نگاه دیگه کردم شهلا مونث اشهل عربیه پس اینکه گفتیم به معنای انچه لایق شاه است شاید تعبیر دیگه ای داشته باشه ...
چیزی که من مد نظرم هست یه حالت برای چشمه نه رنگ اما در دهخدا روی رنگ حرف زده شاید من اشتباه میکنم و اونی که مد نظرمه چیز دیگه ایه...
ولی وقتی این شعر ساقی رو میبنی

چشم شهلاي تو را آهوي صحرا نداره
قد و بالاي تو را سرو دل آرا نداره

ادم میگه چشم معشوق رو در حالت و زیبایی ساختاری به چشم اهو شبیه میکنند نه رنگش ...

ریلی آی دونت نو :29:

نقل قول:

چشم خمار : کنايه از پنهان کردن تقصيرات وکاستي هاي سالک است بر روي سالک از جانب حضرت دوست....
خیلی جالب بود .... یعنی معشوق واسه ندیدن چیزی (اینجا نوشته گناه و خطای عاشق) (من میگم خرد شمردن و نادیده گرفتن خود عاشق) چشماش خماره تنگه کوچیکه....

بازم مرسی ....
==================================
اریانا جان مرسی که شرکت کردی...
تو هم معانی عرفانی و درک خودت رو از اشعار بگو چه بهتر
فقط شعر خودتو اینجا بزنی شاید راحتتر در موردش بشه بجث کرد ...
اگه شعر يا جمله اي از خودتون دارين اينجا بذارين تا در موردش صحبت ...



ريختم خون و اشك ..چشم همچو مشك
در پي وصل به عشق..آه بشنيدند ز من اهل سناباد و دمشق

چشم همچو مشک چه ویژگیی داره ؟ وجه شبه چی بوده که این تشبیه رو به کار بردی ؟ من نتونستم متوجه بشم...
مصرع دوم : در پی وصل عشق.. فغان من شنیدند اهل سناباد و دمشق /....

و یه سوال من شاید خوب ندونم بدعتگزار اینطور نوشته میشه یا بدعتگذار ؟
-----------------------------------------------------------------------------
اما شعری که رزیتا پرسیده بود از حافظ
در باره فصل بهاره فکر کنم میگه بهار که میشه اون شرایط (مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان )
محیا میشه ...
نظر من اینه که میگه کار سختیه در خدمت یار باشی و بهار باشه و مجلس انس باشه و بحث شعر هم بشه و یار هم قدحی پر شراب شیراز برات ریخته باشه و نخوری باید خیلی پوست کلفت باشی که جلوی خودت رو بگیری
چون معنای گرانجان گردن کلفت و سفت و سخت و مقاومه...
تلویحا داره میگه بگیر بخور بنوش و در معنای وسیعتر یعنی اینکه این دنیا همیشه بهاره همیشه مجلس انس و حرفای خوب و ساقی و جانان همیشه دم دستند و هستند و جام می برات ریختن اگر نخوردی از گرانجانی خودته والا دنیا همون مجلس انس و ... است ....

البته در زبان کردی ما گران جان رو داریم دقیقا...
به معنای گرانفروش هست ...
فلانی گرانجانه ازش چیزی نخرین...
بی معنی هم نیست.. طرف جانشو هم حتی به عزرائییل گران میده راحت نمیده حالا میخوای رفتی پیشش یه کیلو میوه بخری به تو ارزون بده ؟


آريانا 10-21-2009 12:28 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 76875)
آريانا جان ممنون از همراهيت گفتي اين سروده خودت هست،



حالا ما بايد چيکارش کنيم
، چون قرار بود اينجا ابيات سخت رو کمي باز کنيم

ولي متوجه نشدم شعرتونو بايد تفسير کنيم ؟

سلام ساقي عزيز..شعرمو گذاشتم تا فضاي تاپيك معنوي تر بشه{پپوله} :p
نه حالا جدي تفسير كنيد البته ارزش تفسير نداره چون كلا شعر نيست ..قالب خاصي نداره ..اين يه سبك خودم ساختم واسه دل خودم همه مدل توش هست نظم و نثر و غيره و غيره..... من پريشان گويي كه كردم وصف حال كل اين عمري كه از خدا گرفتم بوده ..واسه دل خودم ..اما خب آدميزاد دوست داره آتشي كه درونش هست رو با زبان خاصي بروز بده براي خاصين..
حالا من نظر شخصيم اينه يك شاعر بزرگ مثل حافظ يا يك شاعر گمنام تنها وصف لحظه لحظه زندگيشونو كردن ..وقتي دل انسان از معنويات و عشق لبريز ميشه خواسته يا نا خواسته قلم لب به بيان باز ميكنه..وقتي درون سينه, آتش شروع به شعله زدن مي كنه و اينطور تصور ميكني كه بايد زبان بخايي و خونش فرو بري تا از زير پرده با تو بگويند ماجرا ,به جوشش ميفتي و اين جوش و خروش درون بايد جايي خالي بشه ..با رمز و رموز خاصي ..هزاران محقق و دكتري ادبيات اشعار حافظ وسعدي و مولانا و عطار و غيره و غيره و رو تفسير كردن اما حاضرم قسم بخورم شايد تنها از اين هزار نفر 10 نفر ميدونن كه اين عرفا چي گفتن ..چرا حافظ انقد با گوشه و كنايه شعر گفته ؟چرا راحت حرف دلشو نزده ؟ به نظرم حافظ و مولانا و بقيه عرفا رو با تفسير اشعارشون نميشه شناخت ..فقط زماني ميشه فهميد چه گفتند كه به اون حال برسيم همون طور كه قرآن مي خونيم معنيش مي كنيم ليله القدر خير من الف شهر , خب حالا شب قدر از هزار ماه برتر است , چه زيبا و دلنشين , اما چه كسي درك كرد شب قدرو... اما هزاران مفسر داريم چه سود........
حالا كي نظر منو خواست:21:
نقل قول:

نوشته اصلی توسط Nur3 (پست 76878)
خيلي خوبـــــــــــــــــــــــــه

از همه به خاطر ايجاد اين تايپك تشكر مي كنم ...

سلام nur3 عزيز
من قصدم اين بود از دنياي مجازي يه مدت كناره بگيرم واز دوستان عزيزي كه تازه باهاشون آشنا شدم خداحفظي موقتي بكنم و كمي خلوت كنم با خودم.. اما وقتي اين تاپيك رو ديدم احساس آشنايي كردم ..وقتي ساقي عزيز و abadani عزيز مطالبشون رو خوندم اون چيزي رو ديدم كه بايد ميديدم ..حالا بگذريم آدميزاد بايد يه سري حرفاشو قورت بده
خلاصه اينجارو زيبا ديدم ..تا اين ولوله ي درون شايد كمي خالي بشه..


نقل قول:

نوشته اصلی توسط abadani (پست 76902)
راستی این آریانا قیافش عجب شبیه برادر بزرگه بی جیزها است (رابین) که مرده همون که کمتر از دوتای دیگه می خوند و گیتار میزد مگه نه؟

من نمي شناسم متاسفانه اينارو
اما همه ميدونن من زيبا روام ...آباداني گل:rolleyes:

نقل قول:

نوشته اصلی توسط دانه کولانه (پست 76918)
==================================
اریانا جان مرسی که شرکت کردی...
تو هم معانی عرفانی و درک خودت رو از اشعار بگو چه بهتر
فقط شعر خودتو اینجا بزنی شاید راحتتر در موردش بشه بجث کرد ...
اگه شعر يا جمله اي از خودتون دارين اينجا بذارين تا در موردش صحبت ...



ريختم خون و اشك ..چشم همچو مشك
در پي وصل به عشق..آه بشنيدند ز من اهل سناباد و دمشق

چشم همچو مشک چه ویژگیی داره ؟ وجه شبه چی بوده که این تشبیه رو به کار بردی ؟ من نتونستم متوجه بشم...
مصرع دوم : در پی وصل عشق.. فغان من شنیدند اهل سناباد و دمشق /....

و یه سوال من شاید خوب ندونم بدعتگزار اینطور نوشته میشه یا بدعتگذار ؟
-----------------------------------------------------------------------------

كوروش جان من نه شاعرم نه علمي از ادبيات و صنايع اون دارم و زياد هم علاقه به كسب علمش ندارم
اين آشفته نويسي من هم فقط براي خاموش كردن درونم بوده و بس....
چشم همچو مشك ...يه جور كنايه خيالي خودم از مشك پر آب كه چشم منم مثل اون پر آب شده..
در پي وصل به عشق هم كه مشخصه معنيش
آه بشنيدند زمن اهل سناباد و دمشق ..دو تا منظور داشتم
سناباد نام قديم مشهد بود ..دمشق هم كه پايتخت سوريه هست ..يك جور شرق و غرب عالم براي خودم ترسيم كردم
كه منظورم اين بوده... همه پي بردند از شرق تا غرب كه درون دل من چي مي گذره و چه آتشي درونش هست
منظور ديگه ي من هم اين بود كه در پي وصل به عشق آه و ناله و توسلم رو بردم براي عزيزان خفته در سناباد(مشهد) و دمشق كه ديگه همه ميدونن چه كساني هستند...........
در كل شعر , نوشته , نظم ,نثر ,شعر نو ..خلاصه همه سبكها..زيباييش به بكر بودنشه ..اين كه شخص خواننده خودشو وقف بده با خيال شاعر يا نويسنده..يك شخص مياد شعر حافظ رو مي خونه ياد معشوقه زمينيش ميفته ..يك شخص مياد شعر حافظ رو مي خونه ياد ديگري ميفته..
به هر حال همه جوره مي توني خودتو با ظاهر شعر وقف بدي..اما باطن شعر بسيار دشوار چون مربوط ميشه به درك اون و حس اون حال ...وقتي مثلا حافظ ميگه ..دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند..واندر ان ظلمت شب آب حياتم دادند ...ظاهر زيباس و معناي ظاهري بسيار روان..اما اساتيدي كه ميان تفسير مي كنن و موشكافي كه بفهمن حافظ اون لحظه چه حسي داشته جز خيال نمي تونن چيزي تصور كنن و اونچه كه به دلشون مياد رو از راه ادبيات بيان مي كنن ...خلاصه شرمنده پريديم وسط بحث ادبيتون ..خواستم خودنمايي كنم:21:خيلي چرند گفتم...ميدونم.
آشفته ام ..ميان دين و دل
آشفته ام.. ميان روح و گل

abadani 10-21-2009 08:57 AM

من نمي شناسم متاسفانه اينارو
اما همه ميدونن من زيبا روام ...آباداني گل:rolleyes:

مخلصم منظورم گروه بي جيزه Bee Gees که يکي از گروههاي مشهور انگليسي بودن و آهنگهاي معروفي دارن

ساقي 10-21-2009 01:20 PM


آريانا جان احتمالا خواستي بنويسي روح شده روي
در هر حال ممنون سعي ميکنم بازهم شعرت رو بخونم،
آباداني عزيز حالا کدومشون مد نظرت بود دقيقا آخه اونا
سه تان ..

شوخي بسه به شعر بپردازيد دونه توبيخمون نکنه
مگه اينجا جاي چت ...

ممنون دونه آره مشک پر آب همون ديده پر اشک و شايد دل پر غصه باشه
که گاهي سرريز ميشه و با خالي شدن آروم ميگيره..

آريانا 10-21-2009 01:39 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط abadani (پست 76942)
من نمي شناسم متاسفانه اينارو
اما همه ميدونن من زيبا روام ...آباداني گل:rolleyes:

مخلصم منظورم گروه بي جيزه Bee Gees که يکي از گروههاي مشهور انگليسي بودن و آهنگهاي معروفي دارن

اينا كه قديمين قربون شكلت ...من مدرن ترم ..موهام سيخ سيخه:24:



نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 76980)
آريانا جان احتمالا خواستي بنويسي روح شده روي


در هر حال ممنون سعي ميکنم بازهم شعرت رو بخونم،
آباداني عزيز حالا کدومشون مد نظرت بود دقيقا آخه اونا
سه تان ..
شوخي بسه به شعر بپردازيد دونه توبيخمون نکنه
مگه اينجا جاي چت ...
ممنون دونه آره مشک پر آب همون ديده پر اشک و شايد دل پر غصه باشه

که گاهي سرريز ميشه و با خالي شدن آروم ميگيره..

نه ساقي جان منظورم همون روح بوده..اون هم gel هست gol نيست....:)
حالا براي اينكه پستم فاقد ارزش نبوده باشه
از دوستان عزيز مي خوام زحمت بكشن شرحي بدهند اين ابيات رو
دلداركه گفتا به توام دل نگران است
گو مي رسم اينك به سلامت نگران باش
..........................
حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین
گو در نظر آصف جمشید مکان باش

abadani 10-21-2009 04:02 PM

[quote=ساقي;76980]
آريانا جان احتمالا خواستي بنويسي روح شده روي


در هر حال ممنون سعي ميکنم بازهم شعرت رو بخونم،
آباداني عزيز حالا کدومشون مد نظرت بود دقيقا آخه اونا
سه تان ..
گفتم که اسمش رابينه همون که مرده و کمتر از دوتاي ديگه مي خوند و بيشتر گيتار مي زد

آره گفته بودي نميدونم چرا يادم رفت..

ساقي 10-21-2009 10:31 PM

شرحي بر ابيات درخواستي آريانا...



دلداركه گفتا به توام دل نگران است
گو مي رسم اينك به سلامت نگران باش

..........................
حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین
گو در نظر آصف جمشید مکان باش


"نگران" در مصرع اول به معنی دلواپسی و تشویش است و در مصرع دوم انتظار کشیدن و چشم به راه ماندن .
جای دیگر دارد که :
«ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد »

در اینجا "نگران" دو معنی را با هم دارد : به اعتبار چشم معنای نگاه کردن دارد . اما از آنجا که نرگس گلی زمستانی و شقایق گلی بهاری است . بهار که برسد و شقایق سر بزند ، نرگس باید رخت بربندد و برود ، از این جهت تا نرگس چشمش به شقایق می‌افتد نگران و مضطرب می‌شود که عمرش تمام شده است . معنی بیت : به دلـدار که گفته‌است دلواپس تو هستم بگو ؛ منتظرم باش که من به سلامتی باز می‌گردم .

....
جام جهان بین = جام جم ، جامی که جمشید در آن اوضاع و احوال اکناف را مشاهده می‌کرد...
"جام جهان بین" یا "جام جم" یا "آیینه اسکندر" می‌تواند استعاره از جام شراب ، دل عارف کامل ، درون مصفای عاشق ، جام معرفت باشد ."حافظ که هوس جام جهان بین را می‌کند" . معنی بیت : به حافظ که آرزوی جام جهان نما را دارد بگو که از نظرگاه وزیر روشن بین که پایگاهش همچون وزیر حضرت سلیمان است دور نشود .

GolBarg 10-21-2009 11:07 PM

سلام سلام یه عالمه سلام
وای توی این تاپیک چه خبره.
از اقای دانه کولانه و ساقی جان وابادانی و اریانا و رزیتا مفقودالاثر شده و بهنام ونیلوفر جان تشکر میکنم.:53:

خیلی دوست دارم از اول تاپیک بخونم اخه من عادت ندارم از وسط کتابی فیلمی تاپیک یا .. شروع کنم.{قاط}

توی پاتوق هم گفتم کلاس پیش دانشگاهی ام معلممون یه آقایی بود شعر و مطالب های کتاب با لحن خاصی میخوند و من خیلی فارسی مونو دوست داشتم کل ااون موقع فارسی ام خوب بود.
با اینکه شاگرد دوم سوم بودم تو کلاس ولی درصد فارسی کنکورم بالا شد سال 83 فکر کنم 80 زذم.خیلی کلاس فارسی پیش دانشگاهی واسم عزیز بود!!:p

ببخشید من اینقد تعریف میکنم ولی بلد نیستم خیلی ادیبانه حرف بزنم._:2:سوء تفاهم نشه کلاس دوست داشتم دلیل نمیشه شاعر بودم که دههه:65::21:

و اینکه وقت کنم با دقت تاپیک را میخونم.جون جیگیلی وقت ندارم یا شاید هم دارم...... تنبلی میکنم._:2:

و شعرای حافظ دوست دارم زورکی یه چیزایی می فهمم._:2:
یادمه سال سوم راهنماییم یه شعر حافظ دادم به معلم فارسیم واسم معنی کنه ولی اخرش هم معنی نکرد.:D
همیشه دوست داشتم وقتی فال حافظ میگیرم بدم یکی واسم معنی شو بگه.:D

ساقی جان و اقای ابادانی خیلی خوشحالم اینجایین.{جشن پتو}{جشن پتو}
از ته دلم میگم اخ جووووووووووووووووووون.{شیت شدن}

این قضیه چشم شهلا دانه کولانه فکر کنم حل شد.دانه این روزا دنبال چشم شهلا میگیردی!!:65:

پستم خیلی بی ربط بود میدوووونم.من هم سعی میکنم سرکی اینجا بزنم.:21:{داش مشتی}
اصلا من باید حتما بیایم چک کنم برخلاف قانون سایت حرفی زده نشده باشه!!:p

واسه همتون ارزوی موفقیت دارم. به فعالیت هاتون ادامه بدین.فعلا:rolleyes::):53:{پپوله}

abadani 10-24-2009 08:16 AM

خانم ساقي اجازه بديد سئوالي از جانب دوستي طرح بشه بعد شما جواب بديد شعر باز آي و دل تنگ مرا مونس جان باش و تفسير آن از جانب شما مشکور اما جاي طرح آن در تاپيکهاي ديگر است. براي اين گفتم که کارويژه اين تاپيک تغيير نکند. يعني سئوال باشد و جواب حال براي ادامه يک بيت از سعدي را در ترازوي تفسير شما ميگذارم خواهش ميکنم هرکدام از دوستان که مي توانند وارد بحث شوند و نظر خود را بدهند در آخر خودم نظر مي دهم

حکمت محض است اگر لطف جهان آفرين
خاص کند بنده اي مصلحت عام را
يا علي مدد

ساقي 10-26-2009 02:42 PM

آقاي آباداني اون توضيحي بود براي شعر درخواستي آريانا ،
من ميدونم شما بهترينيد ،
خارج از تاپيک چيزي ننوشتم اگر حضور ساقي ناراحتتون ميکنه ،
با کمال خرسندي فقط از معلوماتتون بهره خواهم برد.

آريانا 10-26-2009 11:35 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 77135)
باز آی و دل تـنـگ مرا مـونـس جان بـاش

ویـن سوختـه را محرم اسرار نـهـان بـاش
زان بـاده که در میـکده‌ی عشق فروشنـد
ما را دو سه ساغر بده وُ گو ؛ رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ، ای عارف سالـک
جهدی کن و سرحلقه‌ی رندان جهان باش
دلـدار که گـفـتـا بـه تـو اَم دل نـگـران‌ست
گو می‌رسم اینک به سلامت ، نگران باش
خون شد دلم از حسرت آن لعـل روان‌بخش
ای دُرج محبّت ؛ به همان مُهر و نشان باش
تـا بـر دلـش از غصّــه غـبـاری نـنـشـیـنــد
ای سیل سرشک از عقب نـامه روان بـاش
حـافــظ که هوس می‌کندش جام جهان‌بین
گـو ؛ در نـظـر آصـف جـمـشـیـد مـکان بـاش

"نگران" در مصرع اول به معنی دلواپسی و تشویش است و در مصرع دوم انتظار کشیدن و چشم به راه ماندن .
جای دیگر دارد که :
«ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد »

در اینجا "نگران" دو معنی را با هم دارد : به اعتبار چشم معنای نگاه کردن دارد . اما از آنجا که نرگس گلی زمستانی و شقایق گلی بهاری است . بهار که برسد و شقایق سر بزند ، نرگس باید رخت بربندد و برود ، از این جهت تا نرگس چشمش به شقایق می‌افتد نگران و مضطرب می‌شود که عمرش تمام شده است . معنی بیت : به دلـدار که گفته‌است دلواپس تو هستم بگو ؛ منتظرم باش که من به سلامتی باز می‌گردم .

....
جام جهان بین = جام جم ، جامی که جمشید در آن اوضاع و احوال اکناف را مشاهده می‌کرد...

"جام جهان بین" یا "جام جم" یا "آیینه اسکندر" می‌تواند استعاره از جام شراب ، دل عارف کامل ، درون مصفای عاشق ، جام معرفت باشد ."حافظ که هوس جام جهان بین را می‌کند" . معنی بیت : به حافظ که آرزوی جام جهان نما را دارد بگو که از نظرگاه وزیر روشن بین که پایگاهش همچون وزیر حضرت سلیمان است دور نشود .

ممنون از شرحي كه بيان كرديد ساقي گرامي ..من عذر ميخوام اگه زيادي راحت بودم الان فهميدم خانم هستيد...شرمنده{پپوله}
نقل قول:

نوشته اصلی توسط abadani (پست 77846)
خانم ساقي اجازه بديد سئوالي از جانب دوستي طرح بشه بعد شما جواب بديد شعر باز آي و دل تنگ مرا مونس جان باش و تفسير آن از جانب شما مشکور اما جاي طرح آن در تاپيکهاي ديگر است. براي اين گفتم که کارويژه اين تاپيک تغيير نکند. يعني سئوال باشد و جواب حال براي ادامه يک بيت از سعدي را در ترازوي تفسير شما ميگذارم خواهش ميکنم هرکدام از دوستان که مي توانند وارد بحث شوند و نظر خود را بدهند در آخر خودم نظر مي دهم

حکمت محض است اگر لطف جهان آفرين
خاص کند بنده اي مصلحت عام را
يا علي مدد

من سوال كردم آباداني گل{پپوله}و ساقي گرامي پاسخ دادن.
..................
در مورد اين بيت .......بنده علمي ندارم ..چون شاعر حال خود را با يار وصف نكرده. تنها بابي از معرفت و حكمت رو بيان كرده ..كه متاسفانه چون ادبياتم ضعيف هست ..معناي آن را به طور كامل نميدانم..اين بيت براي من تنها حاوي ظاهر است..باطني نيست كه شرحش دهم.
ان شا ا.. ساقي عزيز شرح ميدن يا بقيه دوستان يا خودتون ..ما هم بهره ببريم.
آباداني عزيز من اشعار سعدي رو به طور كامل نخوندم ..اما برداشت من اينطور هست كه سعدي عابد و زاهدي بوده تا عاشق و عارف البته اين فقط نظر من هست و شايد كاملا غلط:53:چون من آثار ايشان را زياد نخوندم. اگه لطف كنيد ..از اشعار عرفاني سعدي در اين تاپيك بگذاريد ..كه بنده هم آشنا بشوم...با سپاس




نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 78657)
آقاي آباداني اون توضيحي بود براي شعر درخواستي آريانا ،
من ميدونم شما بهترينيد ،
خارج از تاپيک چيزي ننوشتم اگر حضور ساقي ناراحتتون ميکنه ،

با کمال خرسندي فقط از معلوماتتون بهره خواهم برد.


ساقي گرامي ..آباداني عزيز متوجه بيتي كه من نوشتم نشدند..
بي شك قصد و منظوري نداشتند{پپوله}
با سپاس از شما

رزیتا 10-27-2009 12:22 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط آريانا (پست 78785)
ساقي گرامي ..من عذر ميخوام اگه زيادي راحت بودم الان فهميدم خانم هستيد...شرمنده{پپوله}[/center]

:eek::eek::eek::eek::eek: مگه ساقی خانومه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟
چرا من فکر کردم هیوا خانومه ، ساقی آقاست؟:21:
ساقی گرامی .. منم عذر میخوام اگه زیادی راحت نبودم :p چون فکر میکردم شما آقا هستی :D

دانه کولانه 10-27-2009 12:33 AM

واییییییییییییییییییی خدا از دست شمااااااااااااااااااااااااااا
یه خورده اطلاعات عموومی ادبیتونو ببرین بالادیگه از این اشتباها نمیکنین
بابا اکثر کسان در پروفایلشون اطلاعاتی هست
از نوع رفتار ادمین با کاربرا
از روی نوع نوشه ها
از روی اویتر و امضا
ووو هزار فاکتور دیگه معلومه دوستانمون کی هستند ...
فردا این پستهای بی ارتباط رو خودت رزیتا خانم پااک کن..
ابادانی شعرت قسمت دومش سخت بود مصلحت عام نمیدونم چطور تفسیر بشه..
اما شاید بشه گفت
این قطعا نشان دهنده ی حمت خداست که بنده ای معمولی رو به علو درجات برساند و خاص و خواص کند...
قصدتم از تذکرت میدونم دوستانه بوده ولی ساقی جان رو نرنجان با ادبیات خاص تری باید با ایشون صحبت کنیم چون بخش ادبیات بدون ایشون کمرنگ و کم معنا تر خواهد بود اونقت من و تو یه مدت میزنیم تو سر و کله هم بعدشم خسته میشیم و دیگه رونقی نخواهد داشت هر خونه ای چراغی داره و چراغداری
دوستی پیشه کنید از بلا بپرهیزید
ادمین را دعا کنید

رزیتا 10-27-2009 01:31 AM

سلام
ببخشید بازم براتون زحمت دارم
من توی این بیت حافظ موندم

ولی توتالب معشوق و جام می خواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد


توی دیوان نفیسی که من از حافظ دارم اینطور نوشته توتالب (سرهم) آیا منظور تو تا لب هستش
یا تو تالب و اگه منظور اینه (تو تالب) خوب تالب که اینجوری نیست اینجوریه (طالب)
امیدوارم منظورمو رسونده باشم
با تشکر

دانه کولانه 10-27-2009 07:22 AM

سلام
رزیتا من پستتو برگردوندم خوشگل بود بابا
گفتم پاک کن منظورم 1-2 روز بعد بود تا بچه ها هم بخونن
خوبه یه چیزی باشه بخندیم کلا {جشن پتو}

=====================================
من اون شعرو الان سرچ کردم ....
تو تا لب هست ...
خب خطاط اون دیوان لزوما نباید همه چی رو بدونه ..
یا شاید در علم اونها توتالب خوشگل تر باشه
البته اینطورم نیست خطاط هر کاری خواست بکنه و اون مصصحح (نفیسی) نظارتی نداشته باشه
منتهی این یکی دیگه از دستشون شاید در رفته
اگرم دلیل دیگه ای داره ساقی و ابادانی حتما میگن...

بيا که چاره ذوق حضور و نظم امور
به فيض بخشي اهل نظر تواني کرد
ولي تو تا لب معشوق و جام مي خواهي
طمع مدار که کار دگر تواني کرد

abadani 10-27-2009 09:06 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 78657)
آقاي آباداني اون توضيحي بود براي شعر درخواستي آريانا ،


من ميدونم شما بهترينيد ،
خارج از تاپيک چيزي ننوشتم اگر حضور ساقي ناراحتتون ميکنه ،

با کمال خرسندي فقط از معلوماتتون بهره خواهم برد.

خانم ساقي اول که بنده شعر آريانا را نديدم و الا نمي گفتم دوم اينکه بهترين هم نيستم و شماييد از لطفتان ممنون مطلب من هم صرفا يک پيشنهاد بود براي کلاسه شدن بهتر کارها حالا نمي دونم چجوري شد که برداشت کرديد من از حضورتون ناراحتم(اگر چه مي توانم علت اين برداشت را حدس بزنم) ضمن اينکه شما براي من و ساير اعضاي فروم عزيز و محترم هستيد و وجودتان مزيد خوشحالي و نشاط است معلوماتي هم که فرموديد بنده شاگرد همه هستم و بقول عربا تلميذ. غبار کدورت بر چهره هيچ نازنيني ننشيند. اما همه دوستاني که لطف کردند و پست فرستادند فراموش کردند که برداشت خود را از بيت سعدي بنويسند رزيتا هم که قبل از پاسخ به آن سئوال جديدي مطرح کرد از ايشان خواهش مي کنم اجازه دهند بيت سعدي تفسير شود بعد مطلب جديد مطرح کنند. اينکار از بي پاسخ ماندن موضوعات جلوگيري مي کند(رزيتا خانم شما ديگه ناراحت نشيا!!!)

abadani 10-27-2009 09:29 AM

رزيتا خانم اول اجازه بدين بيت سعدي را معني کنم بعد با مشارکت دوستان به بيت حافظ مي پردازيم
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرين
خاص کند بنده اي مصلحت عام را

ببينيد يک قاعده در معني کردن ابيات وجود دارد که به شرط رعايت آن مي توان به برداشت دقيقتري از ظاهر شعر رسيد و حتي به کمک آن کنه وعمق معنوي شعر را نيز بهتر درک کرد و آن قاعده اين است که بايد ابتدا شعر را مرتب کنيم يا بقول ادبا مستقيم کنيم يعني بيت را به ترتيب دستوري فارسي مرتب نماييم به اين ترتيب
اگر لطف جهان آفرين بنده اي را بخاطر مصلحت عام خاص کند (اينکار) حکمت محض است پس مي بينيد که با مرتب کردن شعر چقدر درک منظور شاعر آسان مي شود اين را هم بگويم عمدا اين بيت سعدي را براي معني کردن انتخاب کردم چون اثر مستقيم کردن آن خيلي خوب به چشم مي آيد و مثال خوبي از اين بابت است. حال برگرديم به بيت
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرين
خاص کند بنده اي مصلحت عام را
در اينجا لازم بذکر است که را در مصلحت عام را از لحاظ دستوري راي حرف اضافه است و بمعناي براي يا بخاطر آمده است. پس در معناي صريحتر بايد گفت اگر خداوند بخاطر لطفي که به بشر دارد (يا لطف خداوند چون مي دانيم صفات خدا از ذاتش جدا نيستند) بنده اي را به مقام بالا و والايي برساند و به او منزلتي عطا فرمايد اين کار از حکمت محض و دانش مطلق او سرچشمه مي گيرد وبه جهت تبعيضي که ميان بندگانش قائل مي شود نيست.
اميدوارم اين بيت الگوي خوبي براي چگونگي درک معناي شعر بدست بدهد و حد اقل ما را بتواند با ظاهر کلام آشنا کند تا در تعبير ساير اشعار بکار بيايد
يا علي مدد

abadani 10-27-2009 09:51 AM

آباداني عزيز من اشعار سعدي رو به طور كامل نخوندم ..اما برداشت من اينطور هست كه سعدي عابد و زاهدي بوده تا عاشق و عارف [/center][/quote]

آريانا جون از لطفت ممنونم شما به بنده محبت داريد اما بايد خدمتتان عرض کنم سعدي بيش از آنکه عابد و زاهد باشد عاشق بوده شعر عاشقانه هم در غزل سعدي به اعلا درجه خود رسيده در حقيقت او با پشتوانه محکم عشق زميني به آسمان جهيده و آنرا لمس کرده است مولانا به عمق آسمان رسيده و لايه هاي آنرا شکافته اما واقعا پشتوانه عاشقانه سعدي را نداشته سعدي عاشق انسانيت و انسانها بوده عابد و زاهد هرگز نبوده که حتي با نوع دروغين آنان در جنگ بوده و به سخره مي گرفته آنها را او جهانگرد بود و بسياري از مناطق آسيا و آفريقا را درنورديد و جامعه شناسي بود که مشاهدات خود را در قالب شعر و حکايت و مثل مي آورد اما چنان قدرت کلامش مستولي بوده بر اذهان که وجه شاعري او را غلبه داده بر جامعه شناسيش. به تو دوست عزيز و ساير عزيزان به عنوان برادر کوچکترتان توصيه مي کنم اگر مي خواهيد فن بيان و قدرت قلمتان بالا برود حتما سعدي را بخوانيد و تا مي توانيد از بر کنيد کليد فارسي دان بودن و اديب بودن سعدي است. او همواره در دربار امرا صاحب عزت بود و مدحي هم به آنها مي گفت اما هرگز تاريخ بياد ندارد که ديناري از اميري گرفته باشد و بخرج خود زده باشد. در جامعه مغول زده ايران(لعن و نفرين خدا بر آنان و بر دشمنان ايرانم باد) اگر سعدي و امثال او نبودند امرا و صاحبان ثروت و مکنت را چه کسي تشويق به خيرات مي کرد نسبت به مردم فقير و ندار در مدايح او که مي خوانيد از صدر تا ذيل نصيحت است و تشويق به رسيدن به مقام خلت از راه خدمت به خلق. توصيه مي کنم اين قصيده سعدي را در مدح امير انکيانو بخوانيد
بس بگردید و بگردد روزگار

دل به دنیا درنبندد هوشیار

ای که دستت می‌رسد کاری بکن

پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
ببينيد متن اين قصيده را در تاپيک مربوط به سعدي مي آورم تا ببينيد طي نزديک به سي و چهار بيت که مثلا بعنوان مدح گفته فقط حدود 4 يا 5 بيت به مدح و مابقي به نصيحت اختصاص دارد و اين شريف آزاد مرد شاعر بزرگ ما که افتخار و مايه مباهات ماست تماما ممدوح را به داد و دهش و دل نبستن به دنيايي که مي گذرد و اطعام فقرا تشويق کرده است.
از باب آشنايي شما آرياناي گل با سعدي گفتم از ساير دوستان هم بخاطر سخن خارج از موضوع پوزش مي خواهم
يا علي مدد

آريانا 11-09-2009 02:04 PM

دوستان عزيز پس كجان آباداني وساقي عزيز و بقيه دوستان ..اينجا چه از رونق افتاده........
اين يه نوشتس از يكي از دوستانم كه هم سواد ادبيش از من بالاتر و هم از عشاق حقيقيست{پپوله}
نوشته هاي زيبايي دارند...همينجوري ميزارم اينجا ..دوست داشتيد نظر بدهيد.................
من سبك نوشتاريشو خيلي دوست دارم:5:

............................................................ ........................
سالک گفت با من از اسم اعظم بگو.
گفت اسم اعظم حالتی را تمنا دارد که در ادراک عام نیست. اسم اعظم در وادی عمل است.
سالک گفت آیا اسم اعظم کلمه است؟
گفت کلمه ای است که از عمل بر آید نه آن کلمه که بر زبان طوطیان است.
سالک گفت آیا چیزیست آموختنی؟
گفت چیزیست که باید محرم باشی تا ببینی؟
سالک گفت دیدن کلمات؟
گفت این سیمین تنان در زیر حجاب را محرم که شدی میبینی. آن سیمین تن خود مشهود و حجاب بر چشم توست.حجاب که نباشد، مدهوشت می کند.حرف از ذات اقدس نیست، که در آن وادی حرفی نیست، حرف از نام است. نام آن است که بواسطه اش می نامیم، آن چه در حقیقت هست، نیست. کلمه را توان بیان نیست. بر گُرده ی عمل که بنشیند، بناگاه میدانی اش. چون از عمل برآمده، بی درنگ منجر به عمل می شود. خلق بکر می کند.
سالک گفت کلمه در این میان چه می کند؟
گفت آنچه را به عمل می بینی به حروف کلمات به نامی نام می نهی. وجد داری که اسم اعظم را یافتم!
سالک گفت چگونه نامی خواهم گفت؟
گفت به زبان می آیی و میگویی اش مرتبط با آن عمل که به آن مشغولی. مادام که مشغولی، با توست. از عمل که فارغ شوی، کلمه است. کلمه اش اما مطهر است. تو را به عمل می خواند. سرسری نیست، هرچند که مردمان از سیمین تنی در حجاب ساده بگذرند.
سالک گفت بر این اسم مرا اشارتی کن.
گفت پیشتر در بسم الله گفته ام .
سالک گفت بیشتر بگو که هزار بار خوانده ام.
گفت بسم الله حرف آخر است. روزی که به زبان خود به زبان آیی مدهوش می شوی که بسم الله چگونه در ابتدا آمده و تو ساده می گویی بسم الله و می گذری. مردمان نام را می خوانند و عامل به عمل نمی گردند.

سالک اسم اعظم را می دانست. می پرسید که لذت می برد از وصف عیش!

غلامرضا رشیدی
آبان ۸۸

پی نوشت:
دیشب فیلم کتاب قانون را دیدم. بسم الله حرف پایانی بود. اختیار اشک از دستم رفت در میان جمعیت. آی آنها که بسم الله می گویید! چقدر آمدید تا بسم الله؟ تا بسم الله چقدر مانده؟

شب نگردد روشن از وصف چراغ/نام فروردین نیارد گل به باغ/تا ابد صوفی اگر می می کند/تا ننوشد باده کی مستی کند.

abadani 11-09-2009 10:55 PM

با تشکر از مطلبتان اما فکر کنم منظور دانه از ایجاد این تاپیک پردازشهای ادبی باشد که از این بابت باید بگم مطلب بسیار زیباست اما تفسیر عرفانی آن برای بعد بماند که مهتاب شبی خواهد و آسوده خیالی
یا علی مدد

rozepink 11-09-2009 11:10 PM

خدايا از من دور نيستي که به دور دست ها بنگرم

ازديده ام نرفته اي که ديدنت را آرزو کنم

پنهان نبوده اي که براي پيدا کردنت از پاي در آيم


الهي خود را فراموش کرده ام که به ياد تو باشم

از ديگران گسسته ام که به تو بپيوندم

تو را در ايينه ي چشمانم مي بينم

در پرده ي پندارم در جاي جاي وجودم

در محراب سينه ام


الهي تو در جويبار رگ هايم جريان داري

در همه ي نفس هايم جاري هستي

هر نگاهم تو را ايينه داري مي کند

و هر طپش دلم تو را فرياد ميزند

خدايا در کعبه چرا؟؟؟

تو در جان مني...

در کعبه چرا؟؟؟؟؟؟

ساقي 11-11-2009 04:19 PM

راستي چرا اينجا راکد مونده ؟_:2:_باوکه-رو

546382 11-11-2009 04:22 PM

نقاش روزگار عکس مرا با رنگ زرد کشید زیرا که تا بحال چشمم به جز غم چیز دگر ندید

رزیتا 11-12-2009 12:11 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط ساقي (پست 84582)
راستي چرا اينجا راکد مونده ؟_:2:_باوکه-رو

ساقی عزیز منتظرت بودیم ، خوش اومدی


اکنون ساعت 03:24 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)