برای تو می نویسم
دلواپسم نيستی!!؟؟؟
پاییز که می رسد با تشکر فریبااشک هایم زرد میشوند شاید این بار بخشکم شاید حرف هایم دیگر زمستان امسال را دلگرم نشوند دلواپسم نیستی؟ تابستان می خواهد کوله بارش را بردارد * عشق را خجالت می کشی و میان انگشتان بهم بافته ات گم میشوی تا چشمانم را که خواهد ریخت به بی اعتنایی خاکستری ات گره بزنی بهار که نمی خواستمت اما! برای یک بار هم شکوفه نکردی بلکه خواب پاییزی شب های مجهولم را سبز بپوشانی هنوز هم عشق را خجالت می کشی و دلواپسم نیستی شاید نمی دانی پاییز کلمات دارد از پشت فصل ها طلوع میکند |
عاقبت این تاپیک چی میشه ؟ قراره باز پستی توش زده بشه ؟ یا همین /؟
|
ای نور چشم مستان در عین انتظارم چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان |
با دل بي تاب مي خوانم تو را مثل شعري ناب مي خوانم تو را در كنار جويباري از غرل با سرود آب ميخوانم تو را شب به قصد كوچه بيرون مي روي در شب مهتاب مي خوانم تو را خستگي را مي تكانم از تنت با زبان خواب مي خوانم تو را با لباني كه عطشبو سيده است با صداي آب مي خوانم تو را عكس خاموشم كه تا پايان عمر بادلي بي تاب مي خوانم تو را |
گفتم از عشقت جدا شوم
و دل دیوانه ام را از بند عشق آزاد کنم دل من محبوس است در زندانی که میله هایش حرف های عاشقانه ی تو و زندانبانش چشمان دلربای توست ای کاش نامه های عاشقانه ام رابه همراه کبوتران سپید برایت با اشک های شبانه ام راهی می کردم نه نه ! نمی توانم هرگز زندان دلت را رها کنم من این اسارت را از آزادی اما بی تو بیشتر می خواهم واگر حتی روزی وقت آزادی ام فرا رسد به کبوتران سپید خواهم گفت که خاکستر تن بی جانم را برایت آورند |
کویر ، تشنه ی باران است
من تشنه خوبی به من محبت کن! که ابر رحمت اگر در کویر می بارید به جای خار بیابان بنفشه می روئید وبوی پونه ی وحشی به دشت بر می خاست چرا هراس؟ چرا شک؟ بیا که من بی تو درخت خشک کویرم که برگ وبارم نیست امید بارش باران نوبهارم نیست... |
پنج ساعت مانده به تو
قدمهایم پنج ساعت و دستهایم که دیگر تو را نمی بینند تاریخ مصرف عمری که عاشقانه گذشت! ببین چگونه آرامم نمی کند این چتر؟ کجا نمی روی؟ چتر را که از تو می خریدم می دانستم همیشه هوایش هوایت را خواهد داشت تنها هوایت هوای مرا نداشت - مرا که همیشه در هوای تو بودم |
عشق من پاک است باور کن بیا
دیو غم را کورکن کر کن بیا مُردم از این التهاب عاشقی درد دوری را تو آخر کن بیا ا اجازه من شفاهی عاجزم درس عشقم را تو ازبر کن بیا تا بلوغ عشقمان راه کمی است نغمه ی عشاق را سر کن بیا تا ابد من عاشق زار توام حرف هایم را تو باور کن بیا |
دروغ راستین من پر از حقیقتی عجیب
حقیقت نگاه تو پر از دروغ دلفریب خیال آشنای تو تجسم دو چشمه اشک غم و فراق و بی کسی ز عشق تو مرا صلیب نگاه عاشقانه ات ورود زندگی به مرگ تبسمی که می کنی برای دردها طبیب تمام آرزوی شب شبیه چشم تو شدن سیاه چاله دلت هوای عاشقی غریب صدای سبز زندگی صدای خنده های تو ز دوریت بهار من دلم نمی شود شکیب تو باش تا که زندگی دوباره زندگی کند و یا برو مرا بکش دوباره بر همان صلیب |
در گردشـند بر حسب اختیار دوسـت http://blogfa.com/images/smileys/24.gif |
بر هر چه بود و هست
در پیش روی تو محکم و استوار اقرار می کنم این اعتراف من باواژه های مهر جمله های شوق در موجی از غرور این اعتراف من: من دوست دارمت... من دوست دارمت... من دوست دارمت... |
به تو می انديشم
ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می انديشم همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به تو می انديشم تو بدان اين را تنها تو بدان! تو بيا تو بمان با من . تنها تو بمان جای مهتاب به تاريکی شبها تو بتاب من فدای تو. به جای همه گلها تو بخند اينک اين من که به پای تو درافتادم باز ريسمانی کن از اين موی بلند تو بگير تو ببند تو بخواه پاسخ چلچله ها را تو بگو قصه ابر هوا را تو بخوان تو بمان با من تنها تو بمان در دل ساغر هستی تو بجوش من همين يک نفس از جرعه جانم باقی است اخرين جرعه اين جام تهی را تو بنوش |
|
همه میپرسند
چیست در زمزمه مبهم آب چیست در همهمه دلكش برگ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند كه ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال چیست در خلوت خاموش كبوترها چیست در كوشش بی حاصل موج چیست در خنده جام كه تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می نگری نه به ابر نه به آب نه به برگ نه به این آبی آرام بلند نه به این خلوت خاموش كبوترها نه به این آتش سوزنده كه لغزیده به جام من به این جمله نمی اندیشم من مناجات درختان را هنگام سحر رقص عطر گل یخ را با باد نفس پاك شقایق را در سینه كوه صحبت چلچله ها را با صبح بغض پاینده هستی را در گندم زار گردش رنگ و طراوت را در گونه گل همه را میشنوم می بینم من به این جمله نمی اندیشم به تو می اندیشم ای سراپا همه خوبی(قربونت برممممممممممم:53:) تك و تنها به تو می اندیشم همه وقت همه جا من به هر حال كه باشم به تو میاندیشم تو بدان این را تنها تو بدان تو بیا تو بمان با من تنها تو بمان جای مهتاب به تاریكی شبها تو بتاب من فدای تو به جای همه گلها تو بخند اینك این من كه به پای تو درافتاده ام باز ریسمانی كن از آن موی دراز تو بگیر تو ببند تو بخواه پاسخ چلچله ها را تو بگو قصه ابر هوا را تو بخوان تو بمان با من تنها تو بمان در دل ساغر هستی تو بجوش من همین یك نفس از جرعه جانم باقی است آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش شعر از : زنده یاد فریدون مشیری |
نه سلامم نه علیکم نه سپیدم نه سیاهم نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی و نه آنگونه که گفتند و شنیدی نه سمائم نه زمینم نه به زنجیر کسی بستهام و بردۀ دینم نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم نه گرفتار و اسیرم نه حقیرم نه فرستادۀ پیرم نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم نه جهنم نه بهشتم چُنین است سرشتم این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ... گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویــم تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی خودِ تو جان جهانی گر نهانـی و عیانـی تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی تو خود اسرار نهانی تو خود باغ بهشتی تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی نه که جُزئی نه که چون آب در اندام سَبوئی تو خود اویی بخود آی تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی و گلِ وصل بـچیـنی .... |
نمیدانم آخرین بیتی که از غزل چهره ام فراموش خواهی کرد چه خواهد بود...؟! اما خوب میدانم شاه بیت پیوستن چشمانمان در آخرین نگاه، هیچگاه از مخیله ات پاک نخواهد شد! |
سقف دلتنگی هایم را سیاه کردی
که وحشت به دلم بیاندازی چه فکری در سرت بود چه بودی؟!... چه کردی؟!... سادگی این دل بود که هوش از سرم رفت به گمانم تو هم هوش از سرت رفت که به فکر هیچ چیز نبودی و چه زیبا هر دو دیوانه شدیم من دیوانه تو تو دیوانه دل بریدن فقط سوالم این است چه بودی ؟ که دریدی رشته عشق را ... |
زندگی کردن یعنی دوست داشتن و تقسیم کردن آن اندیشیدن و آرزو کردن درک رنج و شادی در جست و جوی صلح بودن کشف واقعیت زندگی مورد قبول واقع شدن و قبول کردن دیگران نگرش واقع بینانه به زندگی عذرخواهی کردن و اعتماد کردن به دیگران http://navidr.persiangig.com/image13...ndegi_Siah.jpg |
به ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي به آسمان نگاه كن... كسي هست كه عاشقانه تو رامي نگرد و منتظر توست... اشكهاي تو را پاك مي كند و دستهايت را صميمانه مي فشارد... تو رادوست دارد فقط به خاطر خودت به ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي به آسمان نگاه كن واگر باور داشته باشي مي بيني ستاره ها هم با تو حرف ميزنند... باور كن كه با او هرگزتنها نيستي هرگز ... فقط كافي است عاشقانه به آسمان نگاه كني... :rolleyes: |
عشق یعنی همان کفش میخ داری که باهاش روی احساسات یکدیگر آروم آروم قدم میزنیم وبلند بلند میخندیم...
|
مانند مه بودی
نه میشد در آغوشت گرفت نه میشد آنسوی تو را دید تنها میشد در تو گم شد |
نسیم به آرامی از کنار تو گذشت...
خدایا! یعنی اینقدر حسود شده ام؟ |
با همه چيز درآميز و با هيچ چيز آميخنه نشو كه در انزوا پاك ماندن نه سخت است و نه با ارزش .....
|
ســیـاه مـشــقِ پـشــت چـشــمهـایـت دســت خــطِ کیـســت ؟ كـﮧ بـوســیدنـش ســجـده ـے واجــب دارد ... |
شَبــــ کِــہ میرِسَـــد
کِتابِــــ دِلَــــم رآ وَرَق مـے زَنَــم وَ روُزهای بـــے تُـــو بُودَن را شُمارِہ مــے کُـــــنَم اِے کاش مِــــــثلِ قآصِدَکــــ عآشِـــــق بُودے وُ اَحـــــوآلِ دِلَـــــم را مـــے پُرسیــــدے |
آسمان دلم بارانیست،
کمی ابر گریه می خواهم... طوفان را صدا کنید، بهانه هم لازم دارم! سلام مرا که به خدا رساندید، http://8pic.ir/images/a8tm6k3a6l2zcdyb4e3h.jpg |
عجب درد دارد
مرهم باشی و دور باشی ! درست مثل نوش دارو پس از مرگ سهراب http://8pic.ir/images/fi6ckioksvh852vmlk.jpg |
درخودم مرده ام
از وقتی که رفتنت در من ته نشین تنهایی ها شد نگاه نکن نفس میکشم من روزهاست درخود مرده ام http://8pic.ir/images/fcwk9sxds7wfyyrzhxl.jpg |
شانه هایی می خواهم
که دگر بر شانه ی باد نگریم دگر رازهایم را به باران نگویم تو چی؟ آیا چشمهایی نمی خواهی تا باران اشکهایش بر شانه ات ببارد http://8pic.ir/images/1wxeea5r6dff7l8j69l.jpg |
یک جهان بر هم زدم کز جمله بگریزم تو را
من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را با هم مشکل پسندیهای طبع نازکم حیرتی دارم که چون آسان پسندیدم تو را من ز خود گم می شدم چون می شنیدم نام تو خود را گم کرده تر می خواستم دیدم تو را http://8pic.ir/images/luna8yab9ermy192ru9a.jpg |
هنوز منتظرم شاخه گلی که تو را
مگر به من برساند، به من ، پلی که تورا و اینکه حادثه اتفاقی ات باشم و اتفاق بیافتد تقابلی که تو را ... که ناشناس نباشم برای چشمانت وچشمهای تو باشد تغزلی که تو را ... نمی شود به همین سادگی بدست آورد خدا مگر برساند تحملی که تورا ... همیشه ماه منی ماه بی برو برگرد نه مثل ماه همین آسمان جلی که تورا... حسود میشود و قهر میکند هر ماه حسود میشود آن قرص کاملی که تورا... دو سمت بسته یک رودخانه هم باشیم دلم خوش است به یک پل ، همان پلی که تو را .. http://8pic.ir/images/ix2wszz3urseslrlxhfp.jpg |
تـ ـو بـگـو . . . مـعـنـی ایـن هـمـه جـای خـالـی چـیـسـت کـه مـ ـن ایـن هـمـه مـدت بـه دنـبـالـش بـودم . . .؟ الآن مـ ـنـم و حـجـم تـهـی از نـبـودنـت ! |
از این شب تار دیده ام تار تر است
این دل به کمند تو گرفتار تر است از شب زدگان ناله تلخی برخاست کین ماه شب از عشق تو بیمار تر است در کوی غمت اشک به پایت اقتاد کین چشم ز خاک در تو خوار تر است در این شب غم فکر سحر نیست دگر در بند تو را فکر تو دشوار تر است رویای تو در سردی شب کار من است کز اشک تو این جامه ی پندار تر است نیما به لب خویش بزن مهر سکوت کینجا سخن عشق دل آزار تر است http://8pic.ir/images/b3j26b7o8qu3mexplcyq.jpg |
از بس که آسمان دلم ابریست
تمام خاطراتم نمناک شده است نمی دانم چرا؟ دریا را هم که دیدم به یاد تو افتادم روی ماسه های ساحل نوشتم اگر طاقت شنیدن داری من شهامت گفتن دارم دوباره به دریا نگاه کردم باز برگشتم این بار روی ماسه ها نوشتم دوستت دارم http://8pic.ir/images/w6aycl23a0qz0ett0smo.jpg |
یوسفم! بویِ توکافی ست مرا این دنیا با حضورِ تو چه کنعان قشنگی ست ...........
http://8pic.ir/images/6iirve3e9dirfkp98qnq.jpg |
دوباره آمدی از بس صدایت کردم محکمتر از همیشه،اما نه بی ریشه گویا هیچ نرفته بودی،فاصله ای نبوده؛ تنها بی خوابی شبانه به سحر سفر کرده؛بی هیچ آشفتگی و چشمانت،که استواری درختان است و به سبزی برگها همراه تو آسمانم ابری شد ابرهایی پر از واژه و قطراتی که شعر می شود و آفتابی امیدوار که رنگین کمان را.........
http://8pic.ir/images/7veb3no769agl48t3pzx.jpg |
بگردم گرد دریاها سراسر بشویم هردو دست بی نمک را
http://8pic.ir/images/fhyn0kszwvobmf8kqhgi.jpg |
من از عقرب نمی ترسم،
ولی از نیش می ترسم... ندارم شکوه از بیگانگان، از خویش میترسم... ندارم وحشتی از یوز و ببر و حمله شیران، از آن گرگی که، میپوشد لباس میش ،می ترسم... مرا با خانقاه و خرقه و درویش ، کاری نیست.. ولــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــی ، از آن مسلمانان،نادرویش می ترســـــــــــــــــــــــــــ ــــــم http://www.pic1.iran-forum.ir/images...4877289837.jpg |
خســـــــــــــته ام
وابسته ام نکن کاش می شد از این شهر و خانه دور شوم برگردم به خیلی قبل ها پناه بگیرم و بغض هایم را پاره کنم در پناهِ لالایی مادرم و دستهایِ پدرم دیگه فرقی نمی کند آسمان آبی باشد یا قهوه ایی هرچند خواب هایِ روشنی دارم ولی با همه یِ احساسم با تمامِ لطافتِ زنانگی ام می خواهم دور شوم دورِ می خواهم تنها باشم تنهایِ تنها ... http://www.pic1.iran-forum.ir/images...1718764760.jpg |
اکنون ساعت 02:18 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)