پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مطلب ویژه فروم پی سی سیتی - اشعار مرحومه نجمه زارع - کتاب عشق قایبل است (http://p30city.net/showthread.php?t=27892)

SonBol 08-16-2010 09:52 PM

و ای بهانه ی شیرین تر از شکر قندم
به عشق پاک کسی جز تو دل نمی بندم

به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم

همین بس است که هر لحظه ای که می گذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم

مرا کمک کن از این پس که جاده های زمین
نمی برند و به مقصد نمی رسانندم

همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه ! هیچ کدامشان نشد خوشایندم

تویی بهانه ی این شعر خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم

SonBol 08-16-2010 09:56 PM

یه یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را
که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تب ها را

بخوان با لهجه ات حسی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پر کن به هم نگذار لب ها را

به دست آور دل من را چکارک با دل مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را

دلیل دل خوشی هایم... چه بغرنج است دنیایم
چرا باید چنین باشد؟ نمی فهمم سبب ها را


بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم
که دارم یاد می گیرم زبان با ادب ها را

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر!
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را






SonBol 08-17-2010 02:56 PM

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد....


رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آن که دوست ترش داشته , به آن برسد

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد

گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که... نه ! نفرین نمی کنم ... نکند
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد



SonBol 08-17-2010 02:59 PM

همین دقیقه - همین ساعت آفتاب درست
کنار حوض کمی سایه داشت روز نخست

تو کنج باغچه گل های سرخ می چیدی
پس از گذشتن یک سال یادم است درست

ببین چگونه برایت هنوز دلتنگ است
کسی که بعد تو یک لحظه از تو دست نشست


چقدر نامه نوشتم ...دلم پر است چقدر
امید نیست به این شعرهای ساده ی سست

دوباره نامه ی من شهر بی وفا شده است
چه خلوت است در این روزها اداره ی پست!

SonBol 08-17-2010 03:18 PM

چگونه رود می رود به سمت بی کرانه ها
که ابر گریه می کند برای رودخانه ها

پرنده غافل است از اینکه تند باد می رسد
وگرنه باز هم بنا نمی شد آشیانه ها

و اینچنین که این همه ز عشق رنج می برم
مرا غم تو می کشد در آتش بهانه ها

چراغ و چشم آسمان ! ستاره ها تو , ماه , تو
پس از تو تار می شود شب تمام خانه ها


اگر چه زخم می زنی ولی تو را نوشته اند
به روی صفحه ی دلم خطوط تازیانه ها

خلاصه بر درخت دل تو باید آشیان کنی
وگرنه می سپارمش به دست موریانه ها

SonBol 08-23-2010 12:32 PM

خورشید پشت پنجره ی پلک های من
من خسته ام ! طلوع کن امشب برای من

می ریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من

وقتی تو دلخوشی همه ی شهر دلخوش اند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من

تو انعکاس من شده ای .... کوه ها هنوزتکرار می کنند تو را در صدای من

آهسته تر ! که عشق تو جرم است - هیچ کس
در شهر نیست با خبر از ماجرای من

شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من ...تو ... چه قدر مثل تو هستم!! خدای من!!!

SonBol 08-23-2010 12:36 PM

بعد از تو سرد و خسته و ساکت تمام روز
با صد بهانه ی متفاوت تمام روز

هی فکر می کنم به تو و خیره می شود
چشمم به چند نقطه ی ثابت تمام روز

زردند گونه های من و خاک می خورد
آیینه روی میز توالت تمام روز

در این اتاق بعد تو تکرار می شود
یک سینمای مبهم و صامت تمام روز

گه گاه می زند به سرم درد دل کنم
با یک نوار خالی کاست تمام روز

من بی تو مرده ای متحرک تمام شب
من بی تو سرد و خسته و ساکت تمام روز


اکنون ساعت 05:13 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)