پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   وصف حال خودتان با زبان شعر (http://p30city.net/showthread.php?t=3983)

kalantar48 08-23-2008 10:32 AM

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنهء دشمنان ، گردنیم
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم
گواهى بخواهید ، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم

دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم ...


SonBol 08-23-2008 06:47 PM

دارم تمام مي شوم اما هنوز هم
دل بسته ام به سا يه ي فردا هنوز هم

haj_amir 08-24-2008 03:33 AM

دل مي‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

haj_amir 08-25-2008 03:21 AM

رفيق من سنگ صبور غمهام
به ديدنم بيا كه خيلي تنهام
هيشكي نمي فهمه چه حالي دارم
چه دنياي رو به زوالي دارم
مجنونم و دل زده از ليليا
خيلي دلم گرفته از خيليا
نمونده از جوونيام نشوني
پير شدم پير تو اي جووني
تنهاي بي سنگ صبور
خونهء سرد و سوت و كور
توي شبات ستاره نيست
موندي و راه چاره نيست
اگر چه هيچ كس نيومد
سري به تنهاييت نزد
اما تو كوه درد باش
طاقت بيار و مرد باش
تنهاي بي سنگ صبور
خونهء سرد و سوت و كور
توي شبات ستاره نيست
موندي و راه چاره نيست
اگر بياي همونجوري كه بودي
كم ميارن حسودا از حسودي
صداي سازم همه جا پر شده
هر كي شنيده از خودش بي خوده
اما خودم پر شدم از گلايه
هيچي ازم نمونده جز سايه
سايه اي كه خالي از عشق و اميد
هميشه محتاج به نور خورشيد
تنهاي بي سنگ صبور
خونهء سرد و سوت و كور
توي شبات ستاره نيست
موندي و راه چاره نيست
اگر چه هيچ كس نيومد
سري به تنهاييت نزد
اما تو كوه درد باش
طاقت بيار و مرد باش

haj_amir 08-29-2008 12:34 PM

گرچه از آتش دل چون خم مي در جوشم
مهر بر لب زده خون مي خورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان كردن
تو مرا بين كه درين كار به جان مي كوشم
من كي آزاد شوم از غم دل چون هردم
هندوي زلف بتي حلقه كند در گوشم
حاش لله كه نيم معتقد طاعت خويش
اين قدر هست كه گه گه قدحي مي نوشم
هست اميدم كه علي رغم عدو روز جزا
فيض عفوش نهد بار گنه بردوشم
پدرم روضه رضوان به دوگندم بفروخت
من چرا ملك جهان را به جوي نفروشم
خرقه پوشي من از غايت دينداري نيست
پرده اي برسر صد عيب نهان مي پوشم
من كه خواهم كه ننوشم بجز از راوق خم
چه كنم گر سخن پير مغان ننيوشم
گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشــــــم


amitis 08-31-2008 06:57 AM

شبیه یک آه شده ام،بیاوتماشا کن
ببین چگونه تباه شده ام،بیاوتماشاکن
افسانه ام بخوان اما فریب خورده آیینه ام
بشنو من آندروغی ام که راست میشوم

haj_amir 09-01-2008 08:03 AM

رمضان آمد و شد کار صراحي از دست
بدرستي که دل نازک ساغر بشکست

rastakhiz_tatu 09-01-2008 02:57 PM

رابرت فراست

The road not taken

Two roads diverged in a yellow wood
And sorry I could not travel both
And be one traveler, long I stood
And looked down one as far as I could
دو راه در جنگلي زرد از هم جدا مي شدند
اماحيف كه نتوانستم از هردو بروم
فقط يك رهرو بودم
ايستادم و تا آنجا كه چشم كارمي كرد،
تاآنجا كه جاده در ميان بوته ها گم مي شد
نگاه كردم
Then took the other, as just as fair,
And giving perhaps the better claim,
Because it was grassy and wanted wear,
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same,
بي طرفانه سعي كردم يكي را انتخاب كنم
به اين دليل كه علف پوش بود و كمتر از آن گذشته بودند
اگر چه، انگار، هردو به يك اندازه
مورد استفاده قرار گرفته بورند.
And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black
Oh, I kept the first for another day !
Yet knowing how way leads on to way,
I doubted if I should ever come back.
آن روز صبح، هردو يك جور به نظر مي آمدند
پر از برگ،جوري كه گويي هيچ كس بر آنها قدم نگذاشته است
آه، روز بعد اولي را انتخاب كردم
كه به راه ها ي ديگري ختم مي شد اما نمي دانستم كه با گام نهادن
در آن ديگر هرگز قادر به بازگشت نخواهم بود
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I -
I took the one less traveled by,
And that has made all the difference.
سالهاي سال بعد، يك روز با آه و حسرت به خودم مي گويم :
دوراه درجنگلي از هم جدا مي شدند ومن -
آن راهي را در پيش گرفتم كه كمتر كسي از آن رفته بود
وهمه ي تفاوت در همين است

متین 09-02-2008 07:18 AM

غریبه غصه نخور منم غریبم
برای مرغ مهاجر یه رقیبم
غریبه غریبگی غصه نداره
توی غربت غریبه چشم انتظاره

haj_amir 09-02-2008 08:09 AM

آمد رمضان و عيد با ماست
قفل آمد و آن کليد با ماست
بربست دهان و ديده بگشاد
وان نور که ديده ديد با ماست
آمد رمضان به خدمت دل
وان کش که دل آفريد با ماست
در روزه اگر پديد شد رنج
گنج دل ناپديد با ماست
کرديم ز روزه جان و دل پاک
هر چند تن پليد با ماست
روزه به زبان حال گويد
کم شو که همه مريد با ماست


اکنون ساعت 09:11 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)