پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   دكتر افشين يداللهى شاعر و ترانه سرا (http://p30city.net/showthread.php?t=24905)

ساقي 04-19-2010 07:58 PM

من بی تو

تو شروع آسمونی می دونستم نمی مونی
چشم تو آخر دنیاس خودت اینو نمی دونی
داشتن و نداشتن تو گاهی سخته گاهی ساده
اگه راهی اگه بی راه منم و پای پیاده

آخ که چه ساده گم شدم تو غربت چشای تو
سکوت شیشه ی دلم شکسته با صدای تو
آخ تمام لحظه هام اسمت یادم نمی ره
گذشته ها گذشته ها هیچ کی گناهی نداره

وقتی با تمام قلبم واسه زندگی می میرم
تن من می لرزه اما تو را از خودم میگیرم
من بی من من بی تو من از سایه فراری
می شم اون حادثه ای که روزی بود و روزگاری

حالا من نه توی قصه نه تو آرزوم نه خوابم
این سوال ساده ست چرا دنبال جوابم

آخ که چه ساده گم شدم تو غربت چشای تو
سکوت شیشه دلم شکسته با صدای تو
آخ تمام لحظه هام اسمت یادم نمی ره
گذشته ها گذشته ها هیچ کی گناهی ندار


ساقي 04-19-2010 07:59 PM

لبخند اجباری

خسته ام از لبخند اجباری خسته ام از حرفای تکراری
خسته از خواب فراموشی زندگی با وهم بیداری

این همه عشقای کوتاه و این تحمل های طولانی
سرگذشت بی سرانجام گمشدن تو فصل طوفانی

حقیقت پیش رومون بود ولی باور نمیکردیم
همینه روز روشن هم پی خورشید می گردیم

نشستیم روبروی هم تو چشمامون نگاهی نیست
نه با دیدن نه با گفتن به قدر لحظه راهی نیست

من و تو گم شدیم انگار تو این دنیای وارونه
که دریاشم پر از حسرت همیشه فکر بارونه

سراغ عشقو می گیریم تو اشک گریه ی آخر
تو دریای ترک خرده میون موج خاکست


ساقي 04-19-2010 07:59 PM

زمونه

چه رسمی داری ای دوره زمونه
كه هر روزت یه جا عاشق كشونه

هزاران سال كه میجنگه آدم
نمی دونه گرفتار جنونه

زمونه آی زمونه آی زمونه

یكی با فرق زخمی توی محراب
یكی غرق به خون لب تشنه آب

یكی پاهاشو رو مین جا گذاشته
یكی پاشیده خونش روی مهتاب

نفسهای بهار و گاز خردل
رو خاك آسمون رگبار تاول

همیشه عاشق از جونش گذشته
كه عشق آسان نبوداز روز اول

هنوزم كار دنیا غیل و غاله
هنوزم صلح آدمها محاله

هنوز آدم نمیشناسه خدا رو
هنوزم قلب عاشق پایماله

زمونه آی زمونه آی زمونه

یكی با فرق زخمی توی محراب
یكی غرق به خون لب تشنه آب

یكی پاهاشو رو مین جا گذاشته
یكی پاشیده خونش روی مهتاب


ساقي 04-19-2010 08:00 PM

شب آفتابی

من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور ودراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبير رؤيای ناديده ای
تو نوری كه بر سايه تابيده ای
تو يك آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاك ترديد باريده ای
تو يك خانه در كوچه زندگی
تو يك كوچه در شهر آزادگی
تو يك شهر در سرزمين حضور
تويی راز بودن به اين سادگی
مرا با نگاهت به رؤيا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بي تپش در سراب
مرا تا تكاپوي دريا ببر

ساقي 04-19-2010 08:00 PM

مرز در عقل و جنون باریك است
كفر و ایمان چه به هم نزدیك است

عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردم

گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا

خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است

مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
باده نوشیده شده پنهانی

عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست مگو سهو شده

من و رسوایی و این بار گناه
نو و تنهایی و آن چشم سیاه

از من تازه مسلمان بگذر بگذر
بگذر از سر پیمان بگذر بگذر

دین دیوانه به دین عشق تو شد
جاده ی شك به یقین عشق تو شد

مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
باده نوشیده شده پنهانی

ساقي 04-19-2010 08:00 PM

طعنه

خسته تر از صدای من گریه ی بی صدای تو
حیف که مانده پیش من خاطره ات بجای تو
رفتی و آشنای تو بی تو غریب ماند و بس
قلب شکسته اش ملی پاک و نجیب ماند وبس
طعنه به ماجرا بزن اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن دل به ستاره ها بزن
تکیه به شانه ام بده دل به ترانه ام بده
راوی آوارگی ام راه به خانه ام بده
یکسره فتح می شوم با تو اگر خطر کنم
سایه ی عشق میز شوم با تو اگر سفر کنم
شب شکن صد آینه با شب من چه می کنی
این همه نور دالری و صحبت سایه می کنی
وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می کنم ولوله ای دوباره کن
با تو چه فرق می کند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم

ساقي 04-19-2010 08:01 PM

جاری شد ساغر شب از رخ مهتاب
می پیچد بوی خزان بر دل بیتاب
شام من بی تو بی سحر مانده
داغ من بی تو بی شرر مانده
دلخسته از شب ، افتاده از پا
کی می رسد باز ، میلاد فردا
خاکستر عشق بر سینه برجاست
ققنوسی از نور در سایه پیداست

ساقي 04-19-2010 08:02 PM

جاری شد ساغر شب از رخ مهتاب
می پیچد بوی خزان بر دل بیتاب
شام من بی تو بی سحر مانده
داغ من بی تو بی شرر مانده
دلخسته از شب ، افتاده از پا
کی می رسد باز ، میلاد فردا
خاکستر عشق بر سینه برجاست
ققنوسی از نور در سایه پیداست

مجموعه نمایشی نیمکت (پایانی)

این فقط یه نیمکت از شهرمونه
نیمکتای دیگه خیلی بهتره!
خوبه ما دروغ نمی گیم،اگه نه...
دلمون آبرومونو می بره!

زندگی ساده تر از اونه که ما
بتونیم رو قلبمون پا بذاریم!
با دروغ تا آخر دنیا بریم...
همه ی آدمارو جا بذاریم!

تیتراژ پایانی سریال تلویزیونی مزرعه کوچک

خ که میشه با هر شب چشم تو
صد تا آسمون رنگ رویا کرد

صد تا آسمون رنگ رویاها رو می شه
با یه اشکت غرق دریا کرد

غرق دریای عشق تو شد
دلی که تشنه مثل کویره

تشنه ی کویر
بوی دریا رو با یاد تو می گیره

اسب باد رو زین کن
حالا که دل من و تو پر تب کوچه

اسب نازنینم تو این شهر شلوغ گم شدم ته کوچه

عاشق تو که باشم
زندگی چه ساده است
تو غروب بیابون
آسمون ته جاده است

قصّه ی سفر
رفتن و رفتن
با پای پیاده است

اسب باد ر و زین کن
حالا که دل من و تو پر تب کوچه

اسب نازنینم تو این شهر شلوغ گم شدم ته کوچه

عاشق تو که باشم
زندگی چه ساده است
تو غروب بیابون
آسمون ته جاده است

قصّه ی سفر
رفتن و رفتن
با پای پیاده است


اکنون ساعت 11:09 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)