پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   زمین به اوراد عاشقانه محتاج است (اشعار رؤیا زرین) (http://p30city.net/showthread.php?t=38413)

افسون 13 06-29-2012 05:06 PM

زمین به اوراد عاشقانه محتاج است (اشعار رؤیا زرین)
 
رویا زرّین شاعر ایرانی است که چند کتاب شعر تا به حال در ایران منتشر کرده است . رویا زرّین با کتاب "می‌خواهم بچه‌هایم را قورت بدهم" برنده نخستین دوره جایزه شعر زنان ایران شد .


از جهان سوم

فرو افتاده
از بام مه گرفته ی کهکشان
میان میدانچه ی فیروزه ای
کنار فواره ای که در ذهن کوچک عصیانش
رؤیای نطفه ی ابری ست فروغلتیده
در سرخی گردبادی از
عبور محموله های خون
در انعقاد سیاهی بشکه ها
فروپاشیده در جنون بی انجام
میدان مه گرفته ی بی لیلی

افسون 13 06-29-2012 05:13 PM

بانوی ماه

شنیده ام
که به آب های رفته
خبر از خوابهای بدی داده ای
و بعد
ردِّ تو را گرفته اند که سراسیمه دویده ای
به سمت موزه ی برزخ
درست موقعی که
عاشق ترین پلنگ حفاظت شده
در خواب صخره ای بلند
خال کوبی ماه کرده بود زیر دو پلکش

درست موقعی که
نقاره ارتکاب معجزه ای را
حنجره می دراند

افسون 13 06-29-2012 05:20 PM

بله ... فلانی هم

من آمده ام که
خوب
بگویم که
خوب
می ترسم از اینکه
خوب
از اینکه پشت چهچه زنگی
صدای کبودی
به لرزه در آید که : بله ... فلانی هم
من آمده ام که بگویم که از زمین بی تو می ترسم

افسون 13 06-29-2012 05:25 PM

تقصیر شما نبود

می خواستم ، چشم هایم به رنگ فیروزه باشد و
گیسوانم از طلایی ذرت
بلکه گریخته باشم از سماجت این سیاهی بی انتهای موروثی
می خواستم زاده شوم

در اعتدال بنادر آزاد
می خواستم پدر! چه طور بگویم
این شرم شرقی قرمز
کلافه ام کرده ست
می خواستم : با مرد مهربان نجیبی که عاشق من بود
می خواستی : دکتر شوم ، پدر
همراه با هزار آرزوی بلند دیگر برای من
اما من له شدم پدر
پدر
تقصیر شما که نبود! بود؟

افسون 13 06-29-2012 07:27 PM

دختر که نمی خندد

دختر که نمی خندد
دوچرخه ؟ نه جانم
دختر کنار مادرش شبیه درس "ش" بنشیند
و آش رشته هم بزند
و خیره شود آن قدر
به ردِّ گرگر و خاکستر
که صورتش از فرط غصه
گل بیاندازد
"ش ش ش"
دختر که گریه نمی کند


افسون 13 06-29-2012 07:29 PM

رؤیاهای گمشده

زنان
با لبخندهای فصیح شان می گذرند
با زنبیل هایشان
که انباشته از بوی زندگی ست
و دست کودکانی که هروله می روند
در دست های بزرگشان
آرام و خسته می گذرند
تا خیسشان کند آواز بارانی
که از گوشه ی مهربانی ابری
چکیدن گرفته است
تا رؤیاهای گمشده شان را
مخفیانه بگریند

افسون 13 06-29-2012 07:32 PM

شاعر ، دیوانه

به هر که بگو
هر چه می خواهد صدایم کند
دست به گریبان که فرو کنم
اما از تو چه پنهان
لکنتم از شوق است و اندکی
هراس
نکند این همه خوابی باشد و
دستم از نور و ستاره تهی برگردد؟
به گمانم اما
اخگری که به دامنم افتاد
از جنس طور بود
اگر نه به استخوانم نمی گرفت
حالا بگو به هر که : هر چه می خواهد
صدایم کند

افسون 13 06-29-2012 07:34 PM

من گیج

گریز می زنی به کوچه ی تاریک
گریه نمی کنم
ماه می دود پا به پای تو
غبطه نمی خورم
غرق می شوی
در تراوش مهتاب
هنوز نمرده ام از رشک
من
گیج ، گیج
پرت می شوم روی دو پایم واین راه
که گشوده می شود به هزاران عقوبت تاریک
من شوکه می شوم
و طعم بی نظیر رهایی
چه تلخ می دود انتهای زبانم

افسون 13 06-29-2012 08:25 PM

گاه گاهی

گاه گاهی
شبیه شوقی بزرگ شوقی که پنهان نمی شودش کرد
بر در می کوبی و میخ کوب تماشات

مات می شوم
خلاصه کنم
این خانه کوچک است
و سقف کوتاه آرامش
آوار دم به دمی ست

افسون 13 06-29-2012 08:33 PM

اسب بال

دارم
رنگ عوض می کنم
به رنگ حیایی که سرخ می دود
روی گونه ی سبزم
نگاه می کند به ساعت قلبش
یعنی که دیر کرده ام
بمان کنار تخته سیاه و
صدای باد را بکش
نه
صدای من
شبیه شیهه ی هیچ باد رهگذری نیست
چرخ می خورد کلاس و
از صدای انفجار خنده
پرت می شوم میان سیاهی
و سوت می کشم
هی باد
باد
تو کی مرا سوار بال خودت می کنی؟


اکنون ساعت 01:07 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)