پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   مطالب آزاد (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=11)
-   -   قاصدک غم دارم (http://p30city.net/showthread.php?t=24068)

GolBarg 03-29-2010 12:19 AM

قاصدک غم دارم
 
قاصدک غم دارم.

http://i19.tinypic.com/4mx3b0m.jpg



قاصدک غم دارم غم آوارگي و دربدري...

غم تنهايي و خونين جگري

قاصدک واي بر من

همه از خويش مرا ميرانند...


همه ديوانه و ديوانه ترم ميخوانند

مادر من غمهاست

قاصدک! دريابم روح من عصيان زده و طوفانيست

آسمان نگهم بارانيست


قاصدک غم دارم غم به اندازه ي سنگيني عالم دارم

قاصدک غم دارم غم من صحراهاست افق تيره ي او ناپيداست


قاصدک ديگر از اين پس منم و تنهايي

و به تنهايي خود در هوس عيسايي

و به عيسايي خود منتظر معجزه اي غوغايي


قاصدک زشتم من زشت چون سنگ خارا

قاصدک حال گريزش دارم مي گريزم به جهاني که در آن پستي نيست

پستي و مستي و بد مستي نيست

مي گريزم به جهاني که مرا نا پيداست

شايد آن نيز فقط يک روياست

GolBarg 03-29-2010 12:21 AM

قاصدک
قاصدک هان.چه خبر آوردی؟
ازکجا.وزکه خبر آوردی؟

خوش خبر باش.اما
گرد بام و درمن
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه زیاری.نه زدیار و دیاری--باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی باکس
برو آنجا که تورا منتظرند
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصدک تجربه های همه تلخ
با دلم میگوید
که دروغی تو.دروغ
که فریبی تو.فریب
قاصدک!هان...آخر
ای وای!!!
راستی آیا رفتی با باد !؟
با توام.آی!!!
کجا رفتی؟
آی!!!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی.جایی؟
در اجاقی_طمع شعله نمیبندم_خردک شوری هست هنوز؟
قاصدک
ابرها همه عالم شب و روز

GolBarg 03-29-2010 12:53 AM

مرگ قاصدک...
از اون روزی که باد شروع به وزیدن کرد قاصدک مرد!!
کسی از اون خبر نیاورد!
کسی خبر واسه اون نخوند
کسی اونو نگاه نکرد!
همه اونو له کردند!
چون دیگه فصل قاصدکها گذشته!
توهم اگه اونا رو دیدی بی تفاوت باش
این بهتره! ...

http://ritama.files.wordpress.com/2009/02/dandelion.jpg

GolBarg 03-29-2010 01:14 AM

http://www.up.vatandownload.com/imag...aufz_thumb.jpg


باد پره های نازک و سفید قاصدک را در فضا می چرخاند و با خود می برد. قاصدک در آغوش باد, رها شده تا در دل آسمان بالا برود.


اما دست او, قاصدک را از دامن باد چید. قاصدک را در دستانش چرخاند ... نمی دانست چه پیامی را باید به او بسپارد.

آن روزها هر وقت قاصدکها را می دید, دنبالشان می کرد ... آن قدر که از نفس می افتاد. آنوقت رو به باد می ایستاد و قاصدک را برای او که دوستش داشت می فرستاد.

آن روزها تمام قاصدکهای دنیا هم برایش کم بودند.


قاصدک او را به یاد روزهای سرد پاییز می انداخت ... دویدن لابلای برگها, وجب کردن کوچه ی همیشگی و انتظار آمدن او ...


قاصدک او را به یاد روزی می انداخت که ساعتها زیر باران به هیجان نخستین دیدار سپری شده بود ... به یاد غروب و به یاد نگاهی لبریز از شور جوانی...


قاصدک او را به یاد خودش می انداخت ... یاد دفترهای شعرش که همه را پر می کرد از معنای عمیق عشق و از برگهای زرد پاییزی .... یاد دانه های سرخ انار در شبهای بلند یلدا و خوشحالی او برای اولین برف زمستانی!


بغض راه گلویش را گرفت. قاصدک را رها کرد.
صدای هیاهوی کلاغها به گوش می رسید. سرخی آسمان گواه از غروبی زیبا می داد. اما او می دانست که هیچ رنگی, هیچ خاطره ای ,هیچ نگاهی و هیچ قاصدکی او را به وجد نمی آورد.


غروب زیبا بود اما چشمهایش زیبایی را نمی خواستند ... وجودش تهی بود از احساس سبز شدن و ریشه زدن در زندگی.


خسته بود ... چشمهایش را بست .

قاصدکها در هوا به رقص درآمده بودند ... تعدادشان زیاد بود, به تعداد تمام کسانی که دوستشان داشت و به لطافت تمام شعر هایی که گفته بود.


اما بعد از آن روزها دیگر هیچ قاصدکی را برای پرواز دوست داشتن ها نیافت. چرا که این روزها معنای دوست داشتن دیگر در حجم لطیف یک قاصدک نمی گنجید!

GolBarg 03-29-2010 11:31 PM

قاصدک

آسمان آبي رنگ و صاف است و آن دورترها که شايد دلم به سويش پر کشيده رفته رفته نارنجي مي شود. با همه ي اينها لبخند ماه را هم مي توان ديد.

مادربزرگم هميشه مي گفت: اگر قاصدکي ميهمانت شود، خبر خوشي آورده و پدرم همزمان مي خواند:
قاصدک، هان چه خبر آوردي؟
از کجا، وز که خبر آوردي؟


قاصدکم را توي مشتم گرفتم تا با او حرف بزنم، شايد او حرف مرا بفهمد.



حرفم سنگين است، با اينکه دلم را مي فشارد، گفتنش دردي را دوا نمي کند. دردم سنگين تر است، توي باغچه ي دلم نشسته، دلش هم نمي آيد گلها را پس بزند و خود را رها کند. با مرده هم که نمي شود حرف زد، به ريشت مي خندد. از صدايت بيزار است. نمي داند دلي هم هست که او را زنده کند. تا وقتي زنده است اصلا به حرفهايت گوش نمي دهد، خواسته ها و درد دلت که جاي خود دارد.
يادت هست، آن شب کار مي کردي، داشتي لامپ ها را باز مي کردي
سرم روي ميز بود و نگاهت مي کردم. ديدم! دستت را سوزاندي ولي باز خودت را لوس کردي و گفتي: آي دستم، دستم سوخت. خواستم زخمت را ببوسم ولي گفتم شايد دردت را بيشتر کنم.

خودت که مي داني اسمم را درد گذاشته بودي. گفتم:
بگيرش زير آب سرد.
حوصله نداشتي، خسته بودي. سيمها را از دستت گرفتم که راحت آن را به دهانت بچسباني و خيسش کني، بلکه آرام شوي.
قاصدکم را رها کردم تا به آن دوردورها پر بکشد. به همان دوردورهاي نارنجي رنگ. به خوابگاه خورشيد. مي دانم، مي دانم صداي قاصدکم زيباست، آزارت نمي دهد
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد:
که دروغي تو، دروغ
که فريبي تو، فريب
قاصدک، ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند



http://shareme.com/images/large/dandelion-66287.jpg

GolBarg 03-29-2010 11:38 PM

http://www.up.vatandownload.com/imag...4eei_thumb.jpg



قاصدک ها را نتوان در بند کرد
چون آزادند و آزاده . چون رهایند و خالی از هر قید و بندی
قاصدک ها را نتوان در بند کرد
چون در بند انسان نمی مانند.



GolBarg 03-29-2010 11:49 PM

ای که در فکر به چنگ آوردنی
صحبتی هستت بگو ار با منی


میشود آیا محبت را ربود؟
میشود با غم شبی را طی نمود؟


میشود شب را بدون ماه بود؟
میشود با قاصدک همراه بود؟


قاصدک آزاد و در بند است هنوز
او اسیر باد و در بند است هنور


او سوار باد و بر باد است او
در پی دیدار همراز است او



http://naturalexpression.net/blog/wp.../dandelion.jpg


GolBarg 03-29-2010 11:52 PM

http://hamsafar5925.persiangig.com/i...x/ghasedak.jpg



آی مردم خرده گیر !

بر قاصدک ها خرده مگیرید

قاصدک ها را هیچ انتظاری برای ماندن نیست

قاصدک ها را هیچ انتظاری برای عاشق شدن نیست

قاصدک ها را نتوان در بند کرد

آنکه با باد است بر باد خواهد بود

آنکه بر باد است عاشق نخواهد بود

بر قاصدک ها دل مبندید

که کاری بس عبث و بیهوده است .

GolBarg 03-30-2010 12:03 AM


بی رحمانه به ابرهای فکرت باد می وزد و همه پریشان به گوشه ای میگریزند.


قاصدک متعجب مانده! او خود را به دست باد سپرده بود…


میگوید: این بی انصافی است…بگذار تا پیغامم را برسانم به فکری آشفته از فضای رنگی ها…


باد سکوت میکند.


قاصدک ندانست باد اگر ابرها را پس زد برای به مقصد رسیدن قاصدک است…


طریقتش طولانیست و پر از تجربه..


قاصدک…نترس…آخر به دست پریشان حالی میرسی و امیدوارش میکنی…



http://www.up.vatandownload.com/imag...iz3_thumb.jpeg




GolBarg 04-06-2010 08:10 PM

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پاگذاشتی
اما تاقایقی اومد از منو دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا
من و دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا........!!!!!!


اکنون ساعت 05:28 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)