پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   درد و دل هاي شبانه تنهاترین تنها (http://p30city.net/showthread.php?t=12761)

صدای سکوت 09-03-2009 11:11 PM

درد و دل هاي شبانه تنهاترین تنها
 
سلام دوستان عزيزم تو اين قسمت فقط بايد حرفهايي نوشته بشه كه دلت ميخواد بگي اما به دلايلي نمي توني برداشت از همه نوشته ها آزاده اميدوارم شمام كمكم كنيد تا بتونم قسمت جالبي رو داشته باشم بازم تاكيد مي كنم فقط حرفهاي دلتون و نوشته هايي كه دوستشون داريد من سعي مي كنم بيشتر نوشته هاي خودمو بزارم و البته از شما دوستان ميخوام نظراتتونو در مورد نوشته هام تو همين قسمت صادقانه بنويسيد ممنونم








{پپوله}راستش گاهي اوقات هست كه حالم از اينهمه تبعيض بهم ميخوره گاهي اوقات هست كه دلم ميخواد از جايي كه هستم فرار كنم و برم به جاي كه بتونم بلند بلند داد بزنم و گريه كنم نه بخاطر چيزهاي بي ارزش و مادي نه بخاط اينكه گاهي شرايطي پيش مياد كه دلم ميخواد كاري بكنم اما .... گاهي هست كه دلم ميخواد برم به آسمونها تا از اين زمين دور باشم
و گاهي هم هست كه دلم هواي نوشتن ميكنه بي نهايت هوايي مي شم و اونقدر مي نويسم كه كه ديگه برگه اي دور و برم نيست كه سفيد باشه دلم ميخواد هر وقت وقت كردم نوشته هامو بزارم تا ديگران هم بخونند و نظر بدن و احساسشونو از نوشتهام بيان كنند

صدای سکوت 09-03-2009 11:12 PM

اگر آنقدر شجاع باشيم كه بتوانيم دوست بداريم و آن قدر قوي باشيم كه بتوانيم ببخشيم و آن قدر با انصاف كه خوشي هاي ديگران را تحمل كنيم و آن قدر تيزبين كه بدانيم در اطراف هر كس چيزهاي خوب و با ارزش به قدر كافي وجود دارد آن گاه به موفقيت بزرگي دست يافته ايم و از زندگي براي خود بهشتي ساخته ايم و به همان كمالي رسيده ايم كه آرزوي هركس است هميشه بياد داشته باشيم كه كامل نبودن بخشي از هستي ماست سعي كنيم كاستي هاي خود را بپذيريم هيچ چيز به اندازه تماميت و استقلال فكر با ارزش نيست اشتباه كردن چندان مهم نيست بلكه نحوهي برخورد ما با اشتباهات از اهميت بسياري برخوردار است.
تقديم به تمام كساني كه از ته دل دوستشان دارم

صدای سکوت 09-03-2009 11:13 PM

{پپوله}گاهي يه اتفاقهايي توي زندگي ما آدما ميوفته كه منو به شخصه خيلي عصباني مي كنه گاهي دلت ميخواد به يه نفر يه چيزي بگي اما بخاطر جنسيتتو همچنين شرايط پيش آمده نمي توني يا دلت ميخواد يه كارايي رو بكني اما............
خلاصه دلم از اين آدمهاي به اصطلاح امروزي كه فكر مي كنم حرف فقط حرف خودشونه گرفته همش دلت ميخواد يكي باشه كه حرفاتو بهش بزني ولي بخاطر اينكه همه توي مشكلاتشون غرق هستن كسي پيدا نمي شه كه حوصله اينو داشته باشه كه به حرفهات گوش كنه اي كاش روزي برسه كه همه با هم مهربون باشن و حوصله همديگر رو داشته باشن اميدوارم
مرافه

صدای سکوت 09-03-2009 11:14 PM

:53::53::53:اي كاش ميشد كلمه اي پيدا كرد كه بتونه عمق دوست داشتنو بيان كنه اي كاش ميشد همه دوست داشتنها واقعي بود و از ته قلب اي كاش ميشد دوست داشتنو زمزمه نكرد بلكه دوست داشتنو با بند بند وجود حس كرد و اينكه دونست كه دوست داشتن واقعي چيزي نيست كه راحت بتوني به دستش بياري بلكه بايد براي رسيدن به اون هفت دريا وهفت آسمون رو گذشت تا بتوني بهش برسي تا بتوني باهاش هفت تولد زندگي كني اي كاش اين اي كاشها روزي به واقعيت تبديل بشه :53::53::53:

صدای سکوت 09-03-2009 11:19 PM

سرنوشت من
{پپوله}ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد بعد از رفتنت كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت توهم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم و من در حالتي ما بين و من در اوج پائيزي ترين ميراني يك دل ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر نم دانم چرا شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت
دعا كردم:53::53::53:

صدای سکوت 09-03-2009 11:21 PM

:53::53::53:{پپوله}من لهجه سبز باغ را مي فهمم

:53:مضمون عشق داغ را مي فهمم

{قاط}آن گاه كه فانوس دلم مي شكند

_:2:سوز دل بي چراغ را مي فهمم:53::53::53:

صدای سکوت 09-03-2009 11:25 PM

:53:شعاري براي زيستن
حرمت اعتبار خود را هرگز در ميدان مقايسه ي خويش با ديگران مشكن
كه ما هريك يگانه ايم موجودي بي نظير و بي تشابه
و آرمانهاي خويش را به مقياس معيارهاي ديگران بنياد مكن

تنها تو مي داني كه بهترين در زندگانيت چگونه معنا مي شود
از كنار آنچه كه قلب تو نزديك است
آسان مگذر:53::53::53:

صدای سکوت 09-03-2009 11:27 PM

:53:دلم بي نهايت گرفته دلم براي يك نفر خيلي تنگ شده دلم ميخواد داد بزنم اونقدر داد بزنم كه ديگه هيچ صدايي باقي نمونه آخه چرا اينجا آدمها اينجورين چرا كسي پيدا نمي شه كه جواب سوالهاي منو داشته باشه دارم توي اين دنياي بي رحم خفه ميشه خدايا يكي كمكم كنه
:53:

nazanin20m 09-03-2009 11:52 PM

سلام دلت واسه یکی تنگ شده , میخوای داد بزنی , ادماواست یه جورین , پر از سوالی , تو دنیا هم خفه میشی , تازه از یکی هم کمک میخوای
جواب مسایلت که فکر میکنی مشکلاته تو نوشتت هست
تو واسه خودت اینجوری میخوای بعد ازیکی که خودش کمک میخوتد کمک میخوای
تو فقط باید بخوای زندگی به جای گلوگاه خفگی دریچه ی عشق و حال و زندگی باشه
آخرسرم اگه کمک خواستی پیشه یکی برو که حداقل خودش کمک نخواد من که رو زمین چنین آدمیرو نمی بینم
زندگی سرشار لتخند باشه
ماروهم فراموش نکن
کوروش :41:

صدای سکوت 09-04-2009 04:30 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط nazanin20m (پست 55234)
سلام دلت واسه یکی تنگ شده , میخوای داد بزنی , ادماواست یه جورین , پر از سوالی , تو دنیا هم خفه میشی , تازه از یکی هم کمک میخوای
جواب مسایلت که فکر میکنی مشکلاته تو نوشتت هست
تو واسه خودت اینجوری میخوای بعد ازیکی که خودش کمک میخوتد کمک میخوای
تو فقط باید بخوای زندگی به جای گلوگاه خفگی دریچه ی عشق و حال و زندگی باشه
آخرسرم اگه کمک خواستی پیشه یکی برو که حداقل خودش کمک نخواد من که رو زمین چنین آدمیرو نمی بینم
زندگی سرشار لتخند باشه
ماروهم فراموش نکن
کوروش :41:

ممنونم كه آمدي و نظرتو گفتي اما من حرفتو قبول ندارم چون شايد همين كمك خواستنها باعث بشه كه ما آدمها از تنهايي در بيايم و بتونيم با داشتن مشكلات هم كنار هم باشيم اما بازم ازت ممنونم:53:

amir ahmadi 09-04-2009 04:48 PM

یه چیزی بگم دل اروم همه جا سر میزنه میگه سلام من اومدم درا را پنجره هاروباز کنید عشق ومحبت بپاشین تو اسمون باشه که نگار من از این برا پر بزنه

صدای سکوت 09-05-2009 09:48 PM

{پپوله}به قول احسان عليخاني:
:53::53::53:عشق مانند هوا همه جا جاريست تو نفسهايت را قدري جانانه بكش:53::53::53:
واقعا چرا بعضي از ما آدمها نمي تونيم اونقدرعميق نفس بكشيم كه بتونيم عشق رو با بند بند وجودمون حس كنيم البته گاهي اونقدر دردسر هامون زياده كه حتي نفس كشيدن عادي هم يادمون ميره چه برسه به اينكه بخوايم عشق و با نفسمون حس كنيم ولي خوش بحال اون كسايي كه هر روز از لحظه اي كه از خواب بيدار ميشه مي تونم با تمام وجود عشق و دوست داشتنو حس كنه اميدوارم روزي برسه كه تمام آدمها بتونند حس كنند اين چيز ناياب و البته واقعي رو پس بيايد همه دعا كنيم كه اين اتفاق هر چه زودتر بيفته
_

صدای سکوت 09-05-2009 09:49 PM

خيال روي تو تا به كي بايد رفت تا كجا بايد سفر كرد تا به شهر نور رسيد

صدای سکوت 09-05-2009 09:50 PM

اي كساني كه مامور دفن من هستيد وقتي من مردم مرا در شهري به خاك بسپاريد و به جاي سنگ مزارم بيد مجنون بكاريد وقتي من مردم مرا در تابوت سياهي بگذاريد تا همگان بدانند كه در سياهي زيسته ام چشمانم را باز بگذاريد تا همه بدانند چشم به راه كسي بوده ام و دهانم را باز بگذاريد كه از روزگار بي وفايي من ناليدم دستانم را از تابوت بيرون بياوريد تا همه بدانند آغوش من را باز بگذاريد_:2:

صدای سکوت 09-05-2009 09:50 PM

خدايا آن كه در تنها ترين تنهائيم تنهاي تنهائم گذاشت هيچ در تنهاترين تنهائي اش تنهاي تنهايش نذار

صدای سکوت 09-05-2009 09:52 PM

مردن من
مي دانم كه در لحظه وداعم از اين دنيا تو در كنارم نيستي پس مي نويسم تا روزي كه من نيستم و تو هستي تا بداني كه من چقدر دوستت داشتم اما به من قول بده كه بر روي سنگ قبرم چيزي به جز اسم قشنگت ننويسي تا حتي بعد از مرگ هم بداني كه به يادت هستم
به من قول بده هر وقت كه بر سر مزارم آمدي برايم اشك نريزي بلكه فقط بخاطر دل كوچك و تنهاييم شمعي روشن كني تا نوري براي دل تاريك و تنهاييم باشد

به اميد آمدنت

صدای سکوت 09-05-2009 09:53 PM

مرگ
زماني نمانده نمي دانم چقدر وقت دارم نمي دانم مي توانم در اين زمان كوتاه باتو از تو بگويم از تو كه با تمام وجود احساست مي كنم زمان كوتاست.
كوتاهتر از لحظه ها كوتاهتر از ثانيه ها ولي اميدوارم بتوانم در اين زمان اندك حرف دلم را برايت با تمام وجود بيان كنم .
چيزي كه شايد وقتي كه زمان داشتم نتوانستم به زبان بياورم چيزي كه هر وقت خواستم بگويم چشمان تو مرا از گفتن باز داشت زمانم اندك است اما دوست دارم در اينزمان كوتاه در كنارم باشي و بتوانم حالا بگويم تا روزي پشيمان نشوم كه مي توانستم اما...
بگذار در اين زمان كوتاه برايت بگويم برايت از
لحظه آغازين از اولين احساس از اولين نگاه از اولين نفس
بگويم تا شايد شايد حالا كه در حال دور شدن از تو هستم بداني كه چه احساسي داشتم چه چيزي بود كه تا الان نتوانستم برايت بگويم مي داني چه ميخواهم بگويم چيزي كه شايد تو هر لحظه منتظر شنيدنش بودي و من نتوانستم بگويم حال كه دارم از تو كه نه از خودم جدا مي شوم ميخواهم فرياد بزنم تا بداني كه چه ديوانه وار
دوستت دارم

تقديم به تو كه تو تنها نفس آخرم هستي

صدای سکوت 09-05-2009 09:54 PM

دلم هواي با تو بودنو كرده نيستي پيشم ولي اي كاش بودي تا منم بين اينهمه غريبه تنها نبودم كاش بياي و منو از اين تنهايي در بياري من هميشه منتظرت مي مونم تاشايد روزي از راه برسه كه وقتي پنجره اتاقمو باز مي كنم اولين چيزي كه مي بينم تو باشي بيا بيا

سادات 09-05-2009 10:14 PM

یکی درارزوی دیدن توست
یکی درحسرت بوسیدن توست
ولی من ساده وبی ادعایم
تمام هستی ام خندیدن توست........

Nur3 09-05-2009 11:01 PM

آنکه چشمان تو را اين همه زيبا مي کرد

کاش از روز ازل فکر دل ما مي کرد

يا نمي داد به تو اين همه زيبايي را

يا مرا در غم عشقتو شکيبا مي کرد

صدای سکوت 11-24-2009 10:31 AM

سلام به همه دوستاي خوبم تو پي سي سيتي من برگشتم

ميدونم كه خيلي وقته سراغ دردو دلهام نيومدم زمانه كارهايي با ما آدمها ميكنه كه حتي فرصتي براي خودمونم نميمونه راستش تو اين مدتي كه نبودم خيلي اتفاقات جورواجور برام افتاده اونقد زياده كه نميشه گفت اما من بعد از اين همه مدت خيلي چيزهاي بزرگ ياد گرفتم و بيشترشم مديون يكي از دوستاي خوبم هستم كه از ديروز شايد براي هميشه ازم دوره راستش جدا شدن از همچين دوستي برام زجر آوره اما چاره اي جز تحمل كردن ندارم نميدونم حرفايي كه اينجا مينويسم كسي حوصله خوندنشونو داره يا نه ولي اميدوارم حداقل كسي كه مثل من اين احساساتو حس كرده بخونه و بفهمه كه من چي دارم ميگم راستش خيلي دلم براي نوشتن تنگ شده اما چيز جديدي ننوشتم بيشتر دلم ميخواست كسي پيدا بشه كه بهم بگه من دركت ميكنم بگه منم اين حسو حالو داشتم و مي فهمم چي داري ميگي برام حالا انتخاب كردن خيلي چيزا سخت شده راستي چرا تو اين زمونه ديگه كم پيدا ميشن آدمهايي كه بتونن همديگرو درك كنن واقعا چرا من دوست دارم دردو دلهاي خودمو همينجا بگم شايد روزي برسه كه ديگرانم بتونه خيلي راحت مثل من حرف دلشونو بگن اميدوارم اون روز خيلي زود برسه

صدای سکوت 11-25-2009 12:52 PM

سلام
راستش هميشه برام سوال بود كه آيا تو اين دوره و زمونه كه برادر برادرشو نميشناسه هنوزم دوست داشتن و علاقه پاك پيدا ميشه يا نه شايد ما آدمها يادمون رفته معناي واقعي دوستت دارم چيه چون اگه ميدونستيم اينقدر راحت به زبون نميورديم چون اونقدر معناي بزرگي داره كه اگه واقعا تجربش كنيم هيچ وقت حاضر نميشيم اينقدر راحت به مسخره بگيريمش اين حرفها رو تنها كساني ميفهمند كه واقعا تجربه كرده باشن نميدونم چرا اما احساس ميكنم بايد ميگفتم تا توي دلم نمونه آخه هر چي باشه اينجا تنها جايي هست كه ميتونم دردو دلها مو براي شما دوستام بگم.

آريانا 11-25-2009 11:57 PM

شب مي آيد...خاموش ميشود زبانم و دلم به سخن ميآيد..مادرم ميگفت 11 شب به دنيا اومدي..گفتم چه جالب ......... ..كاش سحر زودتر برسه ...ديگه حوصله ي شب در من نيست...او هنوز بدرود نگفته و با تو بي مهر نشده ..................ما ودعك ربك و ما قلي

صدای سکوت 11-26-2009 10:37 AM

ممنونم آريانا كه به پستم سر زدي و حرف دلت رو گفتي

SHeRvin 11-27-2009 01:50 PM

عشق...
شادی خوبان شگفتی عاقلان
و حیرت خدایان

عشق تمام ان چیزی است که داریم
تنها با کیمیای عشق میتوانیم به یاری هم برخیزیم

نیکوست که ثروتمند باشی و پرتوان
اما نیکوتر آن است که دوستت بدارند

همه چیز و هر انچه را که درک کردم
مدیون عشق ورزیدن یافتم

کسی که راهی رابا عشق میپیماید
هرگز راه را تنها نپیموده است

SHeRvin 11-27-2009 01:52 PM

love17 جان خیلی تاپیک جالب و خوبی درست کردی ممنونم

صدای سکوت 12-02-2009 10:12 AM

jacoooob عزيز ازت ممنونم كه به اين پست سر زدي اميدوارم بتونيم بهتر از اين بسازيمش البته با كمك همه:53::53::53:

صدای سکوت 12-02-2009 04:55 PM

دوستاي خوبم من يه يه هفته اي نيستم ميرم مسافرت دلم براي همتون تنگ ميشه اميدوارم وقتي برگشتم بازم بيام اينجا و البته همتونو صحيح و سالم ببينم اين آخرين دردودلم بود قبل رفتنم

صدای سکوت 12-08-2009 10:57 AM

من برگشتم
سلام به همه دوستاي گلم من برگشتم از مسافرت اما كوله بارم پر از تجربه و آموخته هاي جديد شده من تو اون مسافرت خيلي چيزهاي جديد ياد گرفتم كه فكر ميكنم براي من لازم بود اين مسافرت خيلي چيزها به من داد اما راستش وقتي نبودم دلم براي همتون تنگ شده بود دلم واسه كل كل هاي بامزه اي كه با هم داشتيم حرفها و دردو دلهايي كه فقط چشمهامون شنواي اونها بودن و قلبهايي كه حداقل تو اين فضا بخاطر ديگري مي تپيد و باعث ميشد كه تو همچين محيطي احساس تنهايي نكني خيلي خوشحالم كه دوباره به همچين محيطي برگشتم

صدای سکوت 12-11-2009 03:31 PM

آهسته آهسته

مي بينم از دور دستها مي بينم آهسته آهسته مي آيد آرام آرام با قدمهايي ثابت و محكم با آن لباس سپيدش با آن گيسوان مواجش مي بينم مي بينم و قطره قطره اشك،آهسته آهسته از پس چشمانم مي گريزد نمي دانم به تاوان كدامين گناه كدامين نگاه كدامين صدا از من دور ميشوي بيا بيا و مرا از اين دنياي پر از ابهام پر از غمهاي عظيم نجات بده كه من بي تو در عالم با همه حتي خودم بيگانه ام غريبه اي كه نه از خود و نه از ديگران است بيا و تن رنجورو دردكشيده ام را با نگاههاي مهربانت تسكين ده و مگذار كه در تنهايي خود و در خفا و در سكوت ، سكوتي سنگين تر از فرياد بميرم بيا بيا.....

صدای سکوت 12-11-2009 03:34 PM

دلتنگي كوچك من

داشتن احساس اينكه مي توني با نوشتن سبك بشي هميشه با من هست گاهي خيلي دلتنگ نوشتن ميشم اينكه بخوام از نوشتن دور باشم خيلي سخته پس سعي مي كنم كه هميشه بتونم بنويسم

SHeRvin 12-11-2009 03:52 PM

متن خیلی قشنگی نوشتی...تقدیمش کن به همه ی انتظار کشیده ها...که همیشه منتظرن

صدای سکوت 12-11-2009 03:54 PM

ممنونم جاكوب جان چشم تقديم ميكنم به همه كساني كه انتظار كشيدن

دانه کولانه 12-12-2009 12:08 AM

:)

سلام بر لاو17 تشکر میکنم ازت بابت اینکه قابل میدونین دلنوشته های شخصی خودت رو اینجا میذاری واسه همه و مارو شریک میکنی در انچه که مال توه و برگرفته از پاکترین احساسات توه مال وقتایی که تنهایی مال وقتایی که هوا تاریکه اما دلت روشنه
و اینا رو برای ما مینویسی
تشکر و خسته نباشی

وقتی اینجور نوشته هایی اینطور افرادی رو باهاش برخورد میکنی
یه جور حس دوگانه برات پیش میاد...
از اینکه به جمع ادمهایی که دلشون گرفته و اطرافتن یکی دیگه اضافه شد دلت میگیره
ولی وقتی میبینی بر اساس تجربه و شواهد ادمای بد دلشون نمیگیره ادمای بد شکست نمیخورن ادمای بد حالشون بد نمیشه
ادمای بد مورد ظلم واقع نمیشن ادمای بد ضعیف و تضعیف نمیشن
از اینکه یکی دیگه به حلقه ادمای خوب و پاک اطرافت اضافه شد خوشحال میشی از اینکه میبینی هنوز هستند در عصر تیرگی فلز دلشون از بلور نورانیه
همون حرف همیشگی و معروف که هرچی بشکنه قدر و قیمتش پایین میاد جز دل
ادمای بی درد تهین دردمندانن که غنی و ثروتمندن
بی غم حرفی برای زدن نداره
و خوشا کسی که در این عصر سکوت و سردرگریبان کردنها و دست در جیب کردنها کسی حرف واسه زدن داشته باشه و دستی برای دراز کردن حتی برای کمک خواستن
---------------------------------------------------------

نقل قول:

:53::53::53:{پپوله}من لهجه سبز باغ را مي فهمم


:53:مضمون عشق داغ را مي فهمم

{قاط}آن گاه كه فانوس دلم مي شكند

_:2:سوز دل بي چراغ را مي فهمم:53::53::53:

خیلی وزین و قشنگ بود اصلا لغاتش رو کاری ندارم اگه بتونین این وزن و قافیه پردازی رو توی شعر های بعدی به کار بگیرین خیلی عالی میشه

انگاه که فانوس دلم میشکند سوز دل بی چراغ را میفهمم ...
دل فانوسه فانوس روشنه روشن باید سوز داشته باشه
خیلی قشنگ این مفهوم رو نشون دادی که سوز دل دلای شکسته و بی فروغ خیلی بشتر از گرمای عشق های نامتعالیه...

نقل قول:




سلام دلت واسه یکی تنگ شده , میخوای داد بزنی , ادماواست یه جورین , پر از سوالی , تو دنیا هم خفه میشی , تازه از یکی هم کمک میخوای
جواب مسایلت که فکر میکنی مشکلاته تو نوشتت هست
تو واسه خودت اینجوری میخوای بعد ازیکی که خودش کمک میخوتد کمک میخوای
تو فقط باید بخوای زندگی به جای گلوگاه خفگی دریچه ی عشق و حال و زندگی باشه
آخرسرم اگه کمک خواستی پیشه یکی برو که حداقل خودش کمک نخواد من که رو زمین چنین آدمیرو نمی بینم
زندگی سرشار لتخند باشه
ماروهم فراموش نکن
کوروش :41:



کوروش جان هستند ادمهای غمالودی که به خاطر درکشون از حال همغم های مثل خودشون و برای التیام درد خودشون
خودشون و دردشون رو فراموش میکنن و شروع میکنن به تکیه گاه شدن برای دیگران و اطرافیانشون هم از تنهایی غمشون بیرون میان و سرهای فراوان تکیه کرده به شونه هاشون
رو میبینن هم از اینکه تونستن کسی رو از اون احوالات در بیارن از خودشون راضی هستند...
خدا نصیب همه مون کنه از این ادما :d
نقل قول:

{پپوله}به قول احسان عليخاني:
:53::53::53:عشق مانند هوا همه جا جاريست تو نفسهايت را قدري جانانه بكش:53::53::53:

چقدر قشنگ نمونه امروزی این شعر رو گفتند

طفیل هستی عشق اند ادمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری

اقای علی خانی شاعر هستند ؟ نویسنده ن ؟

نقل قول:

اي كساني كه مامور دفن من هستيد وقتي من مردم مرا در شهري به خاك بسپاريد و به جاي سنگ مزارم بيد مجنون بكاريد وقتي من مردم مرا در تابوت سياهي بگذاريد تا همگان بدانند كه در سياهي زيسته ام چشمانم را باز بگذاريد تا همه بدانند چشم به راه كسي بوده ام و دهانم را باز بگذاريد كه از روزگار بي وفايي من ناليدم دستانم را از تابوت بيرون بياوريد تا همه بدانند آغوش من را باز بگذاريد_:2:
دستاش بیرون از تابوت بوده چون اغوشش همیشه باز بوده
دهانش باز بوده چون همیشه ناله سر میداده
چشمانش باز بوده چون همیشه چشم به انتظار بوده
تابوت سیاهی براش گذاشتن تا همه بدونن در سیاهی ها زندگی کرده
اما به جای سنگ مزار بید مجنون گذاشتند تا بگن مجنون زندگی کرد ؟

جمله قشنگی بود
من جملات رو خوب میفهمم ولی نمیدونم چرا خودم هیچ وقت هیچ جمله ای ندارم که بگم...


نقل قول:

یکی درارزوی دیدن توست
یکی درحسرت بوسیدن توست
ولی من ساده وبی ادعایم
تمام هستی ام خندیدن توست........

چه قشنگه سادات خودت گفتی ؟




نقل قول:

شب مي آيد...خاموش ميشود زبانم و دلم به سخن ميآيد..مادرم ميگفت 11 شب به دنيا اومدي..گفتم چه جالب ......... ..كاش سحر زودتر برسه ...ديگه حوصله ي شب در من نيست...او هنوز بدرود نگفته و با تو بي مهر نشده ..................ما ودعك ربك و ما قلي
چه تعبیر قشنگی اریانا جان...شب رو به صب رسوندن کار سختیه
مخصوصا اگه توی اتوبوس باشی :24:
اما شبم واسه بعضی ها لذت خاص خودشو داره
همینه که در فرهنگ ما در شعر ما از شب همیشه بد نمیگن
وقتی ماه رو توی شب میشه دید دلبر ماه رخ رو هم حتما در سکوت شب دیدن زیبایی خاص خودشو داره
کاسبا میوه فروشا چرا بهترین میوه هاشون رو توی روز سوا میکنن میذارن اون زیر میرا شبا میبرن خونه
مهمان اخر شب که دراشعار هست واسه چیه

توی سایت خودمون من جواب نامه ی کسایی که احساس میکنم دوستای قدیمی تری هستند رو دیرتر میدم میذارم اخر کارم
میری دکون رفیقت میگه حرف نزن بشین چایی بخور بذار مشتریا برن بعد
کسی بهش بر میخوره ؟
نقل قول:

نیکوست که ثروتمند باشی و پرتوان
اما نیکوتر آن است که دوستت بدارند
شروین میدونی چیه ؟
ادم ذاتا از فنا و زوال میترسه و ناراضیه
و حس جاودانه طلبی در بشر همیشه بوده
چرا شاهان بدن مرده-شون رو مومیایی میکنن
چرا من فروم زدم ؟ چرا من مینویسم ؟
همه دوست داریم ازمون چیزی باقی بمونه یادگار بمونیم
جاودانه بمونیم
هر حرف هر سخن هر کار هر کردار هر گفتار هر دوستی هر عشق همه و همه تیکه هایی از وجودمون رو توی چیزای دیگه توی کسای دیگه میدمه و به امانت میذاره و انتشار میده
هر دوستی و رفتار خوبمون برای همیشه میمونه نام ما وقتی بمونه یعنی خودمون موندیم
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده انست که نامش به نکویی نبرند..
حالا مال و ثروت موندنی نیست روحیه زوال ستیزی ادم رو کاریش نمیکنه

بر مال و جمال خویشتن غره مشو کان را به شبی برند و اینرا به تبی ...
لف و نشر قشنگش رو نگاه کنین مال اینقدر بی ارزش و میراست که از ضمیر "آن" که برای چیزهای دورتر و در معنای فلسفی بی ارزشتر هست برای مال استفاده کرده و "این" را برای جمال که جزئیی جسمانی از وجود انسانه اورده ...
یعنی مال اینقدر دور و بی ارزش و میراست ...

خش به سعادت اونکه نامیرا و پایدار و نامش در جریده عالم به نکویی برده بشه ..






نقل قول:

من برگشتم
سلام به همه دوستاي گلم من برگشتم از مسافرت اما كوله بارم پر از تجربه و آموخته هاي جديد شده من تو اون مسافرت خيلي چيزهاي جديد ياد گرفتم كه فكر ميكنم براي من لازم بود اين مسافرت خيلي چيزها به من داد اما راستش وقتي نبودم دلم براي همتون تنگ شده بود دلم واسه كل كل هاي بامزه اي كه با هم داشتيم حرفها و دردو دلهايي كه فقط چشمهامون شنواي اونها بودن و قلبهايي كه حداقل تو اين فضا بخاطر ديگري مي تپيد و باعث ميشد كه تو همچين محيطي احساس تنهايي نكني خيلي خوشحالم كه دوباره به همچين محيطي برگشتم
این واندرفل لند کجاست بگین مام بریم محتاجیم به خدا :d

نقل قول:

نمي دانم به تاوان كدامين گناه كدامين نگاه كدامين صدا از من دور ميشوي بيا بيا و مرا از اين دنياي پر از ابهام پر از غمهاي عظيم نجات بده كه من بي تو در عالم با همه حتي خودم بيگانه ام
تاثیر عوامل داخلی و خارجی رو در از دست دادنی توی این نوشته شما خوب میشه دید ...
کدامین گناه من کدامین نگاه و صدای دیگری ...

ببین سعدی بزرگوار چی میگه ؟

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست
روا بود که چنین بی‌حساب دل ببری
مکن که مظلمه خلق را جزایی هست
توانگران را عیبی نباشد ار وقتی نظر کنند
که در کوی ما گدایی هست
به کام دشمن و بیگانه رفت چندین روز
ز دوستان نشنیدم که آشنایی هست
کسی نماند که بر درد من نبخشاید
کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست
هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی
از این طرف که منم همچنان صفایی هست
به دود آتش ماخولیا دماغ بسوخت
هنوز جهل مصور که کیمیایی هست
به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید
و گر به کام رسد همچنان رجایی هست
به جان دوست که در اعتقاد سعدی نیست
که در جهان بجز از کوی دوست جایی هست

مجتب 12-12-2009 01:25 AM

مرا از این که می بینی پریشان تر چه می خواهی
از این آتش به جز یک مشت خاکستر چه می خواهی
من از اوج نگاه تو به زیر پایت افتادم
بیا این اوج و این پرواز و این باور چه می خواهی
مرا از این که می بینی پریشان تر چه می خواهی
از این آتش به جز یک مشت خاکستر چه می خواهی
من از اوج نگاه تو به زیر پایت افتادم
بگو دیگر عزیز من بگو دیگر چه می خواهی
مرا بی خود به باران می بری با مستی چشمت
بیا این چشم ها این گونه های تر چه می خواهی
برای ادعای عشق اگر این سینه کافی نیست
بیا این تیغ و این شمشیر و این هم سر چه می خواهی
من آن فرهاد مسکینم که کوه از بهر تو کندم
بگو شیرین ترین رؤیا بگو دیگر چه می خواهی
تمام این غزل با خون رگ هایم نثارت باد

بگو دیگر عزیز من بگو دیگر چه می خواهی

مجتب 12-12-2009 01:53 AM

سلام love17 جان
پست قشنگیه . منم تازه دیدمش. اینجا واقعا با جاهای دیگه فرق میکنه یه
جور فضاش انگار خیلی احساسیه.
من هر وقت غم و ناراحتیم زیاد میشد یه کاغذ میگرفتم توش چیزایی که آزارم میداد
مینوشتم حتی چندتا فحش و بد و بیراه هم میگم تا کمی آروم بشم.:d
من زیاد جمله نوشتنم خوب نیست و همیشه از درس انشاء و نامه نوشتن بدم میومد.

خیلی حرفاتون قشنگه. شاید اینایی که میگیم همش از خودمون
نباشه اما درد دل خودمون که دیگرون بهتر تونستن به زبون
بیارن یا بنویسن...
به قول ادمین عزیز خیلی حس قشنگیه که میبینی تو این دنیا هنوزم
دل صاف و ساده هست و اینکه امیدوارم دل همتون خالی از غم و رنج و ناراحتی
بشه و تنها آرزوی ما رسیدن به خدا باشه و بس....

SHeRvin 12-12-2009 02:49 AM

از میان تمامی نواهای زمینی
نوایی که به دور ترین نقطه در اسمان راه میابد
موسیقی موزون قلب عاشق است

عشق رود زندگی در جهان است
میندیش که با دیدن جویباری کوچک
یا با رسیدن به نخستین چشمه حقیر
عشق را شناخته ای

صدای سکوت 12-12-2009 09:51 AM

منو خيلي خوشحال كرديد كه به پستم سر زديد واقعا غافل گير شدم و از تو ادمين جان واسه توضيحاتت و مجتب عزير و جاكوب جان خيلي ممنونم اميدوارم بتونم بازم باعث رضايت همه بشه اميدورم با كمك همديگه بتونيم اينجا رو بهتر از هميشه بسازيم من از همتون ممنونم

تاري 12-12-2009 10:00 AM

خوب لاو عزيز نوشته هات قشنگه فكر كنم اگه روشون بيشتر كار كني بهتر هم ميشه خوشحال ميشم نوشته هات و تو تاپيك منم بزاري تا اونجا بتونيم در موردشون صحبت كنيم ادرسشو بهت ميدم
موفق باشي خانم
http://p30city.net/showthread.php?t=12806

سادات 12-12-2009 08:12 PM

سلام لاو جان منم خیلی چیزی مینویسم گاهی شعر میگم گاهی متن مینویسم بگذریم از اینکه الان وقتم کمتر شده ولی کلا ادبیات رو خیلی دوست دارم اگه بعضی نوشته هامو تو درددلای شما بذارم ناراحت نمیشید یا اینجا کسی شعرا رو به تمسخر نمیگیره ؟


اکنون ساعت 04:48 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)