پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   تالارهای آزاد (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=192)
-   -   پاتوق آزاد کاربران پی سی سیتی - همفکری - بحث و درد دل (http://p30city.net/showthread.php?t=3619)

mohammad.90 04-04-2012 10:57 PM

:53:
نقل قول:

نوشته اصلی توسط Saba_Baran90 (پست 257610)
سلااااااااااااااااااااام به بهترین دوستا و فامیل های دنیا
دوستون دارم قیامت!
دلم هم هر روز بیشتر از دیروز براتون تنگ میشه!:d
آنا تو یه شرایطی گیر کردم اصلا اجتماع نقیضین!
تمام بخش هاش!
اینقدر دلم می خواد دربارش باهاتون می حرفیدم! بخدا پر دلم حرفه!
اول بگم خاله های گلم، ایشالا حالتون عالی باشه ناراحتیتونو نبینیم!
پسردایی مهدی خوشحالم باز اینجایی!
دایی ممد مث همیشه من شیفته این صداقت پست هاتم! ایشالا ارشد و دکترا و از اینا هرچی می خوای و خیرته قسمتت بشه!
بعد زن بگیری، بعد خدا یه پسمل خوشل تپل بهت بده اما دختر هم بده که بدونی هردوتاش عزیزه!
مهرگان گیان! بَــــــــــــــــــــــــه! دوست گل! رفیق بامرام! خوشحالم شنبه می بینمت!
مهبا خانوم مهربون چطوری؟
ادمین که اومد یه حالی به همه داد با این واترقیدگی ها!
آقا محمد و هاژی سهراب هم ایشالا خوبن
باغبون گل های بهشتی باغت پرگل!
ترنم گیان شدیدا مواظب استفاده از عناوین از قبل استفاده شده باش مخصوصا اگه مال من باشه!
پسردایی ایول هوامو داشتی!:cool:
مهربان خانوم، فرگل خانوم، غزل بانو، آریانا، آناهیتا ساراخانوم، افسانه خانوم و بقیه دوستان گل اگه اسمشون اینجا نیست، یادشون تو دلمون هست!:cool:
آنا خیلی شرایط افتضاحی دارم!
فقط هم می تونم با مامانم دربارش بحرفم!
راحت این ترمو بدرسیم تموم شه خودش بسی مایه ی مسرته!
فقط برام دعا کنین همه چی درست پیش بره!
چیز بدی نیست ها! خیلی هم خوبه! شاید هم خودتون حدس زده باشین، اما داره یکم قروقاطی اتفاق می افته منم نمی خوام رفتار غلطی این وسط از من سر بزنه
هرچند باورم نمیشه این منم نگران اینطور موضوعیم، اما باورم میشه نگران خونواده ام! نگران فامیلم
پس برام دعا کنین
میام براتون دربارش میگم
شما بهترین دوستامین
التماس دعا:53::53::53::53::53::53::53:
:cool::cool::cool::cool:

:53:سلام صبا خانوم انشاالله موفق باشی و مشکلتون حل بشه :53:
:cool: ما بیشتر

ترنم 04-04-2012 11:45 PM

سلام
انشاالله صبا گیان بهترین اتتفاق برات بیفته و انطور که دوست داری ماجرا پیش بره
اون جمله شدیدا به خاطر تونوشتم

انا خاله رزیتا چطوری
دکتر شکوفه تو که گفتی ترسیدی از من:dپس چرا پست نمیزاری

نمیدانم چرابه قول اقا مهدی حرفام تاریخ گذشته میزنم
میخوام بیام بگم یادم میره{قاط}

shokofe 04-04-2012 11:55 PM

:dاز بس ترسیدم هنگ کردم یادم رفت بنویسم ترنم جان

حالتان خوبه؟ کیفتان کوکه؟
صبا جون ایشالا خواستگار اومده دیگه؟;)


bigbang 04-05-2012 12:17 AM

سلام به همه دوستان عزیز
از این که بلاخره بعد عید همتون اینجا تو فروم هستید احساس خوشحالی میکنم
--------------------------------------------------------------------------------------------
صبا خانوم انشاءالله که اتفاق بدی نمی افته شما هم توکل کن به خدا ما هم برات آرزوی سعادت و خوشبختی میکنیم و این که مرسی برای آرزوهای خوبتون
منتها خدا بعضی ها رو میزنه
من از اونهایی هستم که خدا منو زده تا از خدا نخورید نمیدونید ضربه هاش چه دردی دارن پس برای من دیگه این مسائل خیلی وقته از بین رفته باهاش کنار اومدم
هر کی یک سرنوشتی داره ، من هم داستان خودمو تا آخرش خوندم
تو کتاب زندگی من یه ورق پاره هست که جاشو هیچی پر نمیکنه
دکترا و فوق لیسانس و درس و شغل تنها چیزها و آرزوهایی هستن که تو این دنیا دارم اگه اینا رو هم خدا ازم بگیره دیگه لطف کرده همراش جانمون رو هم بگیره
دلم به چیزی خوش نیست غیر کتاب و مطالب جالب و هنر و ..............اینا
من برای شما آرزوی آینده ای که خودتون آرزوش رو دارید میکنم
هر از چند گاهی به یاد جاهلیت گذشتم (عاشقی!) نقبی میزنم میگم دلم میخواد پسر داشته باشم منتها بعدش یادم میاد کی هستم
آدم فراموشکاریم فراموش میکنم کی هستم فراموش میکنم داستان خودم رو الکی جوگیر میشم یادم میره کی هستم ای بابا ..............نمیخواستم ضد حال بزنم اگه تو روز پست بزنم نمیزارم اینطوری ناراحتی بشه ولی خوب حرف دلمه نمیتونم به چیز دیگه وانمود کنم شبها گاهی اوقات خیلی ناراحت میشم این شب هم مثل یکی از اون شبهاست زیاد حرفام رو جدی نگیرید اینها گذری هست دوباره حالم برمیگرده :)
-------------------------------------------------------------------------------------
دلم امشب یک دل سیر ویلن میخواد
از اون ویلن های سنتی
قدیمی
برم برای خودم چایی بریزم یکم فروم بگردم ببنیم چیچی پست زدین شاید دوباره اومدم اینجا چرت و پرت گفتم :d

ترنم 04-05-2012 12:38 AM

من نمیدونم چــــــــــــــــــــــــرا همه انقد تلخ نگاه به غشق میکنن

اقا بیگ بنگ چرا جاهلیت{قاط}
بزنم بشد به قول صبا
مطمئن باش یه جایه کارت میلنگیده
که الان داری بهش میگی جاهلیت_:2:

----------------------------------------------
این چند بتره اسم ارشدو میاری هی میخوام هیچی نگم نمیشه
انا بخدا ارشد هیچی نداره
منم قبل از این که قبول شم یکی از دوستام که ارشد خونده بود همینو بهم گفت
من بهش گفتم چون خوندی اینجوری میگی
میگفت اینجوری فک کن
بزار بری ببین به حرف من میرسی یا نه
بخدا شاید باورت نشه دقیقا به این حرف رسیدم
نه تنها من همه بچه های خوابگاه
حتی همون ماهای اول خیلی به فکر انصراف میوفتن
و بعضیام میدن بعضیام استادا باهاشون حرف میزنننمیدن
منم خودم یکی از همینایی بودم که میخواستم انصراف بدم
اما من اون دوستم یه هفته تمام برام حرف زد تا قبول کردم انصراف ندم
اما این حالت برایه اکثر بچه ها پیش میاد و طبیعیه
اما چرا
چون فک میکنی ارشد یه چیز خیلی خاصیه با کلی درس و تکلیف مثل کارشناسی
اما بخدا تقریبا دو ترمه دارم درس میخونم اما حتی یک کامه جدید یاد نگرفتم
تمام علم رشتتو تو دوره کارشناسی یاد میگیری
راه رسم مقاله و پایان نامه نویسیم خودت یاد میگیری
استاد راهنماتم هیچی بهت نمیگه

اما با همه این تفاسیر ارزو مینم انشاالله حتما قبول شی
بفهمی واقعا هیچی نداره

به چیز جالبم از استاد راهنمام پرسیدم گفتم دکتری که بهتره از دوره ارشد
خندید گفت از ارشد افتضاح تره:)


_______________________
ازمن بعید بود سخنرانی بکنم:d

bigbang 04-05-2012 01:12 AM

در مورد لنگیدن حق با شماست ترنم خانوم منتها من بدموقعی فهمیدم که میلنگم :d ایکاش زودتر میفهمیدم یا یکی راهنماییم میکرد چقدر خوب بود اگر من واقعاً با فامیلها و آشناهام راحت بودم و میتونستم باهاشون مشورت کنم
با پدر و مادر گاهی اوقات نمیشه چون میخوان دلسوزی کنن میزنن همه چی رو خراب میکنن البته این تجربه من هست ! خلاصه آقا من اصلاً یه مورد خاص هستم
حرفهای منو به حساب این نزارید که حالا اصلاً عشق و عاشقی بده
این برمیگرده به تجربه شخصی آدم
ولش کن دیگه نمیخوام خاله زنک بازی در بیارم ناسلامتی مردی هستیم واسه خودمونا !
------------------------------------------------------------------
درمورد ارشد خوب مهم رشته و مدرک هست دیگه مثلاً الان کارشناسی حالا خیلی داره بهمون خوش میگذره تمام جو دانشگاهمون اصلاً خراب هست همه بچه ها ناراحت هستن
میدونم تو ارشد هم زیاد تفاوت نمیکنه ولی خوب علاقه هست دیگه آدم وقتی یه چیز رو بخواد با جون و دل براش تلاش میکنه و من هم میخوام ، میخوام اگر خدا طلبید حتی برای دکترا هم اقدام کنم میخوام از همه تواناییهام در جهت رشد خودم بهره ببرم
یه شغلی داشته باشم سرم به کار خودم باشه تو لاک خودم باشم
نه رنجی نه ناراحتی اینقدر سرم شلوغ بشه که اصلاً دیگه فرصتی برای فکر کردن نداشته باشم دیوانگی هست نه ؟
ولی بابام میگه به یه سنی که میرسی دیگه همش دوست داری اینطوری باشی
یعنی سرت رو به یه چیزی گرم میکنی تا فکر نکنی تا فکرت مشغول نشه !
دوست دارم اصلاً بحرفم آقاجان
دیدین تو این فیلمها مزارع گندم رو نشون میدن وقتی باد میاد شروع به حرکت میکنن
یا مثلاً یه آهنگ زیبا یک ملودی ، یا یک لحظه سرد ( نمیدونم منظورم وقتی میگم سرد رو میتوجه میشید >؟ لزوماً ربطی به هوا نداره مثل وقتی که حس خوشبختی میکنه یک سردی لذت بخش وجودت رو میگیره برای من که اینطوری هست !) برای همه ما این لحظات به وجو میاد لحظاتی که دهنمون قفل میشه و نمیتونیم صحبت کنیم
چی میشد تا آخر عمرمون همینطوری بود هر لحظه زیبایی میدیدیم هر لحظه چیزهای قشنگ میدیدیم و زندگی برای ما مثل همون لحظات در جریان بود
رها بودیم از بند و قفس ، راحت صادقانه لذت میبردیم از لحظه لحظه این زنده بودن
آدمهایی که این طرز تفکر رو دارن همیشه ذهنشون رو به یک چیزی مشغول میکنن
دوست دارم تو آسموم باشم بال داشته باشم یک جور فرار
همه ما فراری هستیم از بعضی چیزها هر چقدر هم که سخت باشیم باز هم فراری هستیم فرار میکنیم نمیتونیم جلوی بعضی چیزها وایسیم
چون هزینه ایستادن زیاده
به خاطر همین فرار میکنیم
من هم الان حس فرار دارم فرار از گذشته فرار از احساس فرار از همه اون چیزهایی من رو میرنجونن حتی فرار از خودم
میخوام بدوم با سرعت اونقدر که دور بشم
دور بشم از خودم دور بشم از دنیای خودم دور بشم از همه چیز وقتی دور شدم دیگه پشت سرم رو هم نگاه نکنم فقط دور باشم دور دور
تحصیل -کتاب -مدرک- پول- درآمد- شغل -آهنگ ، فیلم ، غذا ................
همه اینها رو تو کوله پشتی خودم میزارم و میدوم
گاهی اوقات کوله ام رو که سبک میکنم سبکتر و راحتتر و سریعتر فرار میکنم
الان هم تا اینجا که چرت و پرتای منو خوندید خسته نباشید واقعاً :d
و این که خلاصه حس الفراره دیگه !


ترنم 04-05-2012 01:29 AM

اگر قلوه سنگ های ته جوی نبود ،

ترنّم زیبای آب را چگونه می شنیدیم

و اگر سختیها ی زندگی نبود ،

چگونه خوبیهای آنرا حس می کردیم

مهربان جون 04-05-2012 09:33 AM

{قیژه}{قیژه}
اخییییییییییییییی راحت شدم
بابا این یارانه چی بود افتاد به جون ماااااااااااا مردم ازشلوغی {قاط}

ترنم 04-05-2012 01:02 PM

قهوه خونه صفحاتش از مرز 500 صفحه گذشت;)

Saba_Baran90 04-05-2012 07:28 PM

آقا محمد ممنون:cool:
نقل قول:

نوشته اصلی توسط shokofe (پست 257627)
صبا جون ایشالا خواستگار اومده دیگه؟;)

خاله جون من نمی دونم چرا هیچی برامن عادی اتفاق نمی افته!
نمی تونم مث بقیه دوس داشته باشم
همش به فکر چیزاییم تو دوست داشتن که هیچوقت کسی به فکرشون نیست
چیزایی که نمیشه گفتشون
چیزایی که اگه بگیش دیگه اسمش دوست داشتن نیست
از اون حد اعلی میاد پائین میشه یه اتفاق عادی مث همه چیزایی که برای بقیه اتفاق می افته
راستش امروز چیزی که ازش می ترسیدم اتفاق افتاد
دیگه نشد! البته فکر کنم
قسمت!
دوست داشتن یعنی حرفهای نگفته طرفتو بشنوی نه فقط چیزایی که از زبونش می شنوی برات مهم باشه
حکمی که همیشه برای یه آدم غیرعادی صادر میشه تنهاییه
کاش چیزایی که قراره تموم بشن هیچوقت تو زندگی آدم شروع نشن
اینا رو که دارم میگم بغضم گرفته و خیلی دارم سعی می کنم اشکم درنیاد که نفهمن چمه
البته مامانم می دونه اما خب!
بعضی وقتها کاریش نمیشه کرد: نمیشه!
نقل قول:

نوشته اصلی توسط bigbang (پست 257634)
صبا خانوم انشاءالله که اتفاق بدی نمی افته شما هم توکل کن به خدا ما هم برات آرزوی سعادت و خوشبختی میکنیم و این که مرسی برای آرزوهای خوبتون
منتها خدا بعضی ها رو میزنه
من از اونهایی هستم که خدا منو زده تا از خدا نخورید نمیدونید ضربه هاش چه دردی دارن پس برای من دیگه این مسائل خیلی وقته از بین رفته باهاش کنار اومدم
هر کی یک سرنوشتی داره ، من هم داستان خودمو تا آخرش خوندم
تو کتاب زندگی من یه ورق پاره هست که جاشو هیچی پر نمیکنه
دکترا و فوق لیسانس و درس و شغل تنها چیزها و آرزوهایی هستن که تو این دنیا دارم اگه اینا رو هم خدا ازم بگیره دیگه لطف کرده همراش جانمون رو هم بگیره
دلم به چیزی خوش نیست غیر کتاب و مطالب جالب و هنر و ..............اینا
من برای شما آرزوی آینده ای که خودتون آرزوش رو دارید میکنم
هر از چند گاهی به یاد جاهلیت گذشتم (عاشقی!) نقبی میزنم میگم دلم میخواد پسر داشته باشم منتها بعدش یادم میاد کی هستم
آدم فراموشکاریم فراموش میکنم کی هستم فراموش میکنم داستان خودم رو الکی جوگیر میشم یادم میره کی هستم ای بابا ..............نمیخواستم ضد حال بزنم اگه تو روز پست بزنم نمیزارم اینطوری ناراحتی بشه ولی خوب حرف دلمه نمیتونم به چیز دیگه وانمود کنم شبها گاهی اوقات خیلی ناراحت میشم این شب هم مثل یکی از اون شبهاست زیاد حرفام رو جدی نگیرید اینها گذری هست دوباره حالم برمیگرده :)

دایی ممد باز ممنون که با حوصله جوابمو دادی
دوست خیلی خوبی هستی
نمی دونم چی بگم که اشکم درنیاد
فقط می دونم دیگه نا ندارم
البته این بار فکر نمی کردم قرار باشه بازم به این نتیجه برسم اما قسمت!



اکنون ساعت 05:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)