پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غزل ؛ شعر زمان نیست ! (بحث راجب تفکر شاملو) (http://p30city.net/showthread.php?t=31961)

GhaZaL.Mr 05-12-2011 08:44 PM

غزل ؛ شعر زمان نیست ! (بحث راجب تفکر شاملو)
 

" غزل ؛ شعر زمان ما نیست ! این حکم اول ماست ، و حکم آخر نیز. "


------------------

این حرف شاملوئه ....

یعنی واقعا دیگه دوره ی غزل تموم شده ؟؟

چرا شاملو همچین حرفی زده ؟

خوب شما چی فک می کنین ؟

KHatun 05-12-2011 09:46 PM

به شخصه معتقدم که هیچ وقت دوره ی هیچ سبک و روش و قالبی به سر نمیرسه
به خصوص که الان دوره دوره ی "التقاطی" گراییه! (از خودم ساختم کلمه رو)
مثال می زنم در رشته آموزشِ زبان سالها متدِ " ترجمه" غالب بود. بعد متدِ " شنیداری-زبانی" رایج شد. حالا اونچه که روش تاکید میشه استفاده از تمامِ این متدها به طورِ همزمان و با درنظر گرفتنِ فضای کلاس هستش
هیچ کدوم به دیگری ارجعیت نداره و "انتخاب" با خودِ زبان آموزهاست
ادبیات هم حوزه ی بسیار گسترده ایه و نمیشه اولویت بندی کرد. من خودم بارها شنیدم که سبک مثلا "رئال" دیگه از مد افتاده! این به نظرم خیلی بی معنیه. مهم نیست که نویسنده در چه قالبی می نویسه مهم اینه که چی می نویسه و شخصیت پردازی و فضاسازی ش تا چه حد موفقه.

حالا از اینها گذشته شعر شاید یه کمی متفاوت باشه به این دلیل که فرم یا ریخت شعر گاهی حتی به محتوا هم ارجعیت داره(البته ساختارگراها معتقدند در شعر تنها چیزی که اهمیت داره ریخت هست نه محتوا)
شاید منظور شاملو این بوده که تاکید بیش از اندازه رویِ قافیه و وزن باعث میشه که ریخت حالتی تصنعی بگیره. یعنی این که انتخابِ واژگان مناسب رو فدایِ رعایت قافیه و وزن کنی
شاعر رمانتیک، ووردزورث هم میگه که شعر طغیانِ بی اختیارِ احساساتِ تواناست و برایِ این که این توانایی از شعر گرفته نشه باید اجازه بدی فارغ از قید و بند واژگان جاری بشن

رزیتا 05-12-2011 10:35 PM

خیلی مشتاق شدم در مورد شاملو بیشتر بدونم، خصوصا در این مورد خاص

اول از همه فکر کردم در مورد خود شاملو مطالعه کنم
در چند ساعت گذشته مروری گذرا به زندگی شاملو و اشعارش و همینطور فعالیتهای وسیعش داشتم
شاملو در همه ی عرصه های فرهنگی، هنری، اجتماعی، سیاسی خصوصا شعر، ترجمه، مبارزه فرهنگی، نویسندگی، فيلم سازى، فرهنگ توده‌ها، روزنامه نگارى، ادبيات كودكان و ... فعالیت داشته، و کلا انسان متفکر و معترضی بوده و طالب مساوات

با همه این تفاسیر انسان متفکر و دانشمندی چون شاملو هم میتونه اشتباه کرده باشه

بعضی ها معتقدند شاملو با اینکه زبان گریز بوده ولی زبان شاملویی رو به خیلی از شعرا تقدیم کرده و معتقدند که با همه عظمتش در ادبیات ایران خیانت کرده

خیلی ها هم بر این باورند که شاملو هیچگاه عقاید و باورهاشو به کسی تحمیل نکرده و اینجا این سوال مطرح میشه که پس چرا در مورد غزل اینگونه تأکییدی سخن گفته








دانه کولانه 05-12-2011 11:36 PM

من خوب و کامل شاملو رو نمیشناسم بنابراین نظرم قطعا خالی از اشکال نیست
اما فکر نمیکنم ادری اینکه میگی ممکنه شاملو منظورش این بوده که تکیه روی قافیه و وزن تصنعی میکنه کلام رو ...
چون میدونیم شاملو خیلی نظر تند و مهاجمانه ای کلا نسبت به انچه بشه کلاسیک نامید داره اگر در مورد موسیقی سنتی اگر در مورد شعرای کلاسیک و فردوسی و امثالهم هم نقادی و یا حتی شاید بشه گفت فحاشی نمیکرد شاید میشد وقت بیشتری گذاشت برای اینکه تفسیر کنیم منظورش چی بوده از اینکه دوران غزل تمام شده
ولی وقتی ایشون نسبت به این موارد که عرض کردم حرفهای بسیار تندی زده شاید دیگه نشه راحت در موردش صحبت کرد که چیه و چه معنایی داره ...
حالا جلوتر توضیح میدم من خودم شاید با تندخویی و حمله کردن به انچه که در زمان فعلی زیبا و مطلوب محسوب بشه مخالف نیستم
کلا در فضای سخنوری و نقادی ما ایرانی ها خیلی تعارفات و رعایت جوانب ها صورت میگیره که اصلا نمیزاره حرفت رو درست بزنی تو باید حق داشته باشی راحت انچه را که مثلا نود درصد شنوندگان فعلی موسیقی دوست دارند "مسخره" بشماری و راحت بگی مسخره ست قرار نیست چون تو و نود درصد دیگه به شجریان عشق میورزین لزوما من هم اینطوری باشم یا حتی نگم موسیقی سنتی مسخره-ست ( الان خودم رو در طرف مقابل گذاشتم والا عکس شجریان از در و دیوار اتاقم اویزونه)
اما شاید اگر اومدم گفتم فلان شاعر کلاسیک "حرامزاده" است دیگه جنبه های غرض ورزی یا دلائل پنهان رو به اشکارا نشان داده ام
من البته مطمئن نیستم و مستند در این مورد حرف نمیزنم اما گفته میشه که ایشون در در پرینستون و جاهای مختلف موسیقی سنتی رو صدای عر عر خر و بعضی از شعرای دوست داشتنی ما رو حرامزاده خوانده
من تعیین تکلیف نمیکنم برای ایشون که صدای زلال موسیقی مارو عرعر خر ندونه اما واقعا ایا باید همیشه همه نظراتمون رو که تنفرزایی میکنه اعلام کنیم ؟
باز هم میگم حرفم مستند نیست اما ظاهرا ایشون در اواخر عمر کمی عقب نشینی کرده اند از این موضعشون ...

شاید از حرف ادری بشه این برداشت رو کرد که تاکید برقافیه و وزن به مصنوعی شدن کلام می انجامه
من میخوام بگم اون موقع واقعا اینطور نبوده که شاعری مثل سعدی یا حافظ بیان قافیه سرایی بکنند
وقتی سخنور باشی و عاشق دهنتو که باز میکنی خودش شعره خودش ازش همون موج فرح بخش ازش در میاد
این دقیقا تفکر و گفته ی خود شاملوه که امده یه سری شعر حافظ رو روش دست گذاشته و گفته در این شعرها حافظ اول قافیه رو گفته بعد شعر رو ساخته
و در واقع قافیه سرایی کرده شعر نگفته همون کتابی که اقای مطهری تماشگه راز رو درباره-ش مینویسه .
من فکر میکنم حافظ و سعدی و امثالهم استاد سخن بوده اند و عاشق
و این دو خودش به قدر کافی برای به راحتی سخن گفتن کافیه سخن عادیشونم شعر بوده
بنابرای وزن و استواری شعرشون زورکی و ساختگی و محصول تفکر نبوده
راه دور نریم پدر بزرگان خودمونو که نگاه کنیم همین الانشم که یه حرف معمولی میخوان بزنن میخوان بگن رفتیم فلان چیزو از بازار خریدیم حرفشون کلامشون واژه هاشون یه تیپ خاص خودش ادبیه خودش ارایه داره طنز داره کنایه داره مثل داره
حالا هر چی قدیم تر بریم و به افراد خاص تر که نگاه کنیم این حرف من رو تایید میکنه که شعر گفتن یه عاشق سخنور به سادگی خوردن آب بوده

من خودم تجربه نظم دارم ...
اصلا میدونین که میگن شعر با نظم فرق میکنه
نظم یعنی اینکه بشینی قافیه سرایی کنی نوشته ت وزن داشته باشه نظم داشته باشه ترتیب داشته باشه
اما شعر نظمیه که توش شعور و احساسات شاعرانه و تخیل باشه
بنابراین هر نظمی شعر نیست
مثل نظمی که من و شما بگیم
اون شاعرای ما صرفا ناظم و قافیه پرداز نبوده اند محتوای کلامشون شاید بیشتر از قوت نظم و قافیه-شون مشهود باشه
برای من که اینطوره
پس بر فرض مثال که شاملو منظورش این بوده که تاکید بر وزن و قافیه به مصنوعی شدن شعر می انجامه من قبول ندارم که اصلا چیزی به اسم "تاکید" در شعر اینها وجود داشته .
بله بنده به سختی سعی خواهم کرد که قافیه ای جور کنم اما سعدی و حافظ هم ؟

شاملو ادم بزرگیه در مسیر خودش در سلوک خودش بسیار ادم حرفه ای و توانایی بوده (من چون صاحب نظر نیستم در این زمینه نظر خودم رو نمیگم اما نظر همفکرانه)
در دنیای ترجمه و کلا کارهای ادبی خودش یه دانشگاه بوده یه فرهنگ ساز بوده


حالا ایا زمان و دوره ی غرل و کلا شعر و نوشته کلاسیک تمام شده یا نه

من هم مثل ادری معتقدم که اینطوری نیست موسیقی سنتی شعر سنتی و و و و تمام شدنی نیست چرا چونکه سنتی عاشق شدن تمام نمیشه
این یه چیز بسیار واضحه که ادمها مثل هم عاشق نمیشن
تیپ های بسیار مختلفی برای عشق برشمرده اند مثلا 20 نوع مختلف اما من معتقدم که 20 و 30 و 100 هم نیست
به تعداد ادمها نوع مختلف عاشقی هست
وقتی نوع های مختلف عشق هست بنابراین نوع های مختلف سخن گفتن عاشقانه هم هست
ببینید اصلا چرا یه نفر ز غزل عاشقانه فلان شاعر خوشش میاد ؟
برای اینکه درد درونش از زبان یک سخنور سخن ارا به زیبایی و قدرت هر چه تمامتر بیان شده
فریادهای فروخفته ی عاشقی که معشوقش ازش دوره
یا عاشقی که جور رقیب میکشه و خودش نمیتونه اینها رو بیان کنه وقتی در لابلای واژه ها و ابیات یک صاحب سخن مثل سعدی میشنوه و میگه ش بسیار مطلوب و مهم خواهد شد براش
مثلا من برادرم رو ملامت کنم اخه خاک بر سر مگه قرار نبود چشاتو باز کنی دیگه حواست جمع باشه دامانت از دست نره ؟
اگر بازبان خودش بگه اخه نشد و نتونستم از دیدگاه ما پذیرفته نیست ولی اگه بگه
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم و نه عقل ماند و نه هوشم
یا اگر در ملامتی دیگر بهمون بگه
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چو تو بیایی
خب این حتی طاعنان و گیر دهندگان را هم به چالش میکشه ! .
ببینید چقدر مناظره های شعرا با مخالفان فکریشون در شعر از زبان عاشق و طاعنان زیباست ....
و باز فکر میکنین چرا اواز سنتی و اوج خوانی و چهچه و تحریرهای ریز و درشت بسیار مورد طبع واقع میشه و به دل میشینه همونی که دقیقا عرعر خر نامیده میشه ؟
برای اینکه بیان فریادها و شورهای و اعتراضات یا حتی شادی های عاشقانه ی عاشق یا شنونده س
یه وقت یه نفر فریادی نداره
توی کل زندگیش معترض نیست بی فریاده یا بی غمه خب مشخصه که نمیتونه با موسیقی ستنی ارتباط برقرار کنه
و اصلا بد نیست ها اگر هر کسی هر طوری بخواد باشه
اما ادمها مثل هم نیستند تفکرشون مثل هم نیست زندگیشون مثل هم نیست غمشون شادیشون عشقشون مثل هم نیست بنابراین ارضا کننده های اینهاشون سلیقه هاشون هم مثل هم نیست
پس موضع گیری و بایاناتشان هم مثل هم نیست


بنابراین من در نوشته م اعلام کردم که دلیل اینکه یکی شعر سنتی و موسیقی سنتی رو دوست داره چی میتونه باشه و یکی دوست نداره
(البته این تنها یکی از دلائلشه اما دلیلیه که به درد بحثمون میخوره)
و گفتم که معتقدم این دسته های مختلف از ادمها همیشه هستند فقط نسبتاشون عوض میشه
پس تا هستند اینها هم هستند .

مساله بعدی این هست که
شعرکلاسک ما فقط در باب عشق نیست
این تصور غلطیه که ما فکر کنیم سعدی یعنی عشق و شعر کلاسیک هم یعنی همین
مفاهیم بسیار زیادی در شعر سعدی هست که وقتی نیگاه میکنی و اثری از اونها در زندگی و جامعه امروز نمیبینی و تصور میکنی اگر بود این تعالیم چقدر همه چیز ممکن بود بهتر باشه علاقه ت به این شخص و سبک و حال و هوا بیشتر میکنه ...
شاید گستردگی ای که در شعر کلاسیک در زمینه مفاهیم مختلف مورد بحث باشه در شعر امروز نباشه
درسته خود شاملو روی مسائل مهمی دست گذاشته بوده
اما شاید درصد زیادی از شعر نو ما (حالا نه در حد شعرای مهمش ) به بیان مسائل عاطفی و دلتنگی و ... میپردازه و در زمینه مسائلی فرهنگ ساز و چالش برانگیز کمتر مانور داده ...
بنابراین تا وقتی که انسان نیاز به تعالیم مهمی در زمینه های مختلف مثل تربیت
خانواده جامعه صبر قناعت زمامداری عدل وووو داره شعر این شاعرا موضوعیت پیدا میکنه
بعضی حرفها کهنه نمیشه ....

این قسمتی از نظریات من بود .

KHatun 05-13-2011 12:01 AM

خدایا کمک! این تازه قسمتی از نظرات بود.ولی من نشستم همه رو خوندم!
در مورد تصنعی شدن کلام و اینها جونم برات بگه که جنبش های ادبیِ مدرن به زیبایی و غلو و واژگان و مفاهیمِ متعالی آن گونه که در شعر سنتی هست علاقه ای نداشتند
چون معتقد بودند پایی در عالم واقع نداره
درسته که سعدی و حافظ فقط قافیه سرایی نکردند
ولی به نظرم تاکید مدرنیست ها بر برداشت مایِ خواننده است نه شاعر
اونها معتقدند واژگان باید ایماج هایِ دور از ذهن خلق کنند و ریتم دشمنِ شکل گیریِ این ایماج هاست چون خودآگاه و نا خودآگاه تمرکزِ خواننده روی ریتم و آهنگه

GhaZaL.Mr 05-13-2011 01:10 AM

وای ... اقا مدیر ؟؟؟؟؟؟؟ شما قسمتی از نظراتت تازه این بود ؟
این دفه لقمه لقمه بذار دهن ما .. وگرنه اینجوری خفه میشیم .....
نظرای جالبی بود ......
ولی بچه ها بیاین یکم ساده تر حرف بزنیم.... که مثلا یکی مث من بی سوادم حالیش شه !

-----------------------

خیلی جالبه .. کسی میاد و غزل و کلاسیک رو نفی می کنه که خودش غزل می نوشته..
خیلی ها میان میگن شاملو اومده زده تو سر غزل چون خودش فقط ازاد کار می کرد ه و غزل بلد نبوده
وزنو نمیشناخته !

من تا حدودی با کوروش موافقم

به نظرم این کار شاملو کار مثبتی در نوع خودش بوده !
می دونید چرا ؟ چون غزل در زمان شاملو درجا زده بود .این انقلاب شاملو که رهروانی هم به همراه داشت باعث شد که غزل سراهای اون زمان به خودشون بیان ... انگیزه پیدا کردن تا خودی نشون بدن ......
شاملو کار بزرگی کرد ؛ فقط یه اشکال : که عقیدشو خشک و خالی مطرح کرد !
شاید به تنها چیزی که توجه نداشت و جا داشت که حداقل روش فکر بشه موقعیت بود.

این که تحت شرایط و موقعیت این وضعیت ممکنه عوض بشه.
دهه ی 70 تو ایران اوج شعر بود.. می دونین چرا ؟ چون شعر سمت و سوی خودشو پیدا کرده بود...
جنگ شد یه مسیر
مردم تو جبهه نمیومدن متن ادبی یا همون تاریخ بیهقی رو بخونن که شاملو تحت تاثیر اون به آزاد رو آورد.

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته ... خون یارانت پر ثمر گشته ...
_________

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه .. هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه .......

ببینید بازم این غزل و ترانه بوده که تو ذهن مردم موندگاری داشته
و با زندگی شون امیخته

من مطمئنم اگه اون انقلاب عظیم شاملو نبود ما هرگز به اینجا نمی رسیدیم
چون شعر می پوسید
و همونطور که شاملو اشاره کرده بود غزل مث کجاوه ایه که چسبیدیم بهش ولشم نمی کنیم

خیلی ها فک می کنن شاملو .. فروغ .. اینها وزن بلد نبودن که آزاد کار می کردن
اما واقعیت اینه که اونا از غزل و قافیه گذشتن تا به اینجا رسیدن

و فروغ بانویی شده که 40 سال از مرگش میگذره و هنوز شعرش تازگی داره !
اینها شاعرانی بودن که بعد از مرگشون هنوزم تازه اند ....

شاملو گفته
غزل و نفی میکنه چون قبل از این که به خود شعرش فک کنه باید به قافیه هاش فک کنه !


چیزی که تو اغلب شعرا داریم میبینیم... قافیه دست شاعرو بسته !

تو سایت ادبی غزلی خوندم که خیلی درست و کامل بود ... ایراد وزنی نداشت.. مفهوم خوبی هم بود
ولی هرکاری می کردم به دلم ننشست
چون شاعر اومده و شعر رو چیده ! این شعر .... این غزل.... خودش نیومده !

چیزی که از دل بیاد به دلم میشینه

من فک نمی کنم شاملو منافاتی با غزل داشته باشه

بلکه همین شعرهای آزاد ایشون وامدار کارهای کلاسیک و غزل خود ایشون هست.
یعنی اگه شاملو غزل نمی گف هرگز نمیتونست به اینجا برسه
و اگه ما ، توی کار شاملو شکسته شدن وزن و میبینیم این از بی تجربگی و نابلد بودن نیست
اون اومده و وزنو شکسته ... تا به اینجا رسیده

و قطعا از ترجمه هایی که داشته تاثیر گرفته از ادبیات غرب !
این نه تنها بد نیست بلکه ضربه ی خوبی هم بود برای ادبیات و شعر ایران که در حال درجا زدن بود.

اگه شاملو در اون زمان اون حرفو زده حتما شرایط اون زمان رو دیده !
دیده شعر اون زمان داشته به کجاها می رفته !

من فک میکنم درد شاملو عمیق تر از کنار گذاشتن غزل بوده
یه تحول فکری عظیم !



GhaZaL.Mr 05-13-2011 01:19 AM

از طرفی هم نباید یادمون بره که تا وقتی که موسیقی هست ؛ غزل اامکان نداره فراموش بشه ..

الان شما کنار بابا بزرگ 90 ساله من که یه پیرمرد بی سواد ِ بی سواده بشینی ... برات تا دلت بخواد شعر میخونه ..

یه روز برام اینو خوند :

من نارنج کف دست تو بودم روزی
احوال مرا نمیپرسی چند روزی
هرچند که گویند یار نو بسیار است ...
من یار قدیمی تو بودم روزی !

من جفت شاخام در اومد ! خدایا این که همش اسم منو ابجیمو قاطی می کنه
و یادش نمیمونه چجوری با این سنشو با این بی سوادی ش ایناره بلده..

هیشوقت شعر حشو شاملو اونجوری که یه غزل یا ترانه تو ذهن مردم میمونه ؛ موندگاری نداره و دهن به دهن نمی چرخه
این یعنی غزل هرگز تموم شدنی نیست !!!

ولی با این حال کار شاملو تحول عظیمی در شعر و ادبیات ما بوده
موج های پر از انگیزه ای رو به همراه خودش اورده
و برای مخاطب خاص خودش عزیزه.


GhaZaL.Mr 05-13-2011 01:38 AM

و اصلا هم بحث هیچ سبک و قالبی نیس !

ما نمیتونیم بگیم شعر اینجوریه ، شعر اونجوریه

شعر مسیر خودشو میره !

غزل .... سپید .... قصیده ...... رباعی ...... دوبیتی ........ نیمایی .....

من فک نمیکنم منظور شاملو این بوده که غزل نگین

بلکه فضا رو طوری دیده که تصمیم به یه تحول عظیم فکری گرفته.

خوب حالا ما چیکار کنیم غزل نگیم ؟؟؟؟؟

چرا..... بگیم !


ولی شعر هم مث بقیه هنرا ، یه دانشه و باید مطابق زمانش پیش بره

الان دکتری که مدرک 5 سال پیشو داره بدون خوندن مقاله های روز نمیتونه به حرفه ش ادامه بده

چون نیاز یه جامعه با گذشت زمانش تغییر می کنه !

پس غزل بگیم اما پست مدرن !

اشکال رایج شعر های امروز اینه که ذهنی اند و عینی نیستن.

مثلا پابلوو نرودا تو کتاب "چکامه" ش اومده تو یه شعرش مخاطبشو کت شلوارش قرار داده

باهاش حرف زده .. درد دل کرده ... تو خیابون باهاش قدم زده .. و .......

درواقع کت شلوارو ابزاری برای بیان اونچه در درونش بوده قرار داده.

اما شاعرای ما بیشتر ذهنی اند... یه دختر تو رویا و ....

کدوم یکی از ماها برا جورابمون ؛ میز ؛ انگشتمون و اشیایی که اطرافمونه شعر گفتیم ؟

چقد میشه شعرهای مارو به عینه حس کرد و تو خیال نرف ؟

درد شاملو از سر راه برداشتن غزل نبوده ؛ درد اون درجا زدن غزل بوده

وگرنه اون خودش هرچی داره از کلاسیک گفتنش و غزلاش داره

و با پشتوانه ی اونا به اینجا رسیده ! و وامدار غزلاشه .

در آخر

شعر هرچی (هر سبک) که باشه مهم نیس

مهم اینه که با توجه به نیاز و شرایطش در بستر مناسب و در مسیر خودش گام برداره !




GhaZaL.Mr 05-13-2011 02:57 AM

من مقاله ی شاملو و شفیعی کدکنی رو درمورد غزل خوندم

امیدوارم بتونم فراز هاو یا چکیده ای از اونارو اینجا بنویسم !

آخه خودشون خیلی طولانیه.

غزل

ساقي 05-13-2011 03:51 PM


من نظرم اینه که شاملو غزل رو نفی نکرده
بلکه منظور او بیان شعر و احساس درون به سبکی نوین بوده ...:)

ببینید چقدر ساده زیبا و روان سروده ،
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که اهنگ هر حرف، زندگی است
تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جست وجوی قافیه نبرم....

شاید غزل سرای بزرگ و بی همتای ما حافظ در زمان خودش
و برای دل عاشق وبیان احساس درونش به جام و شراب و چشم و زلف یار
و استعداد ذاتی خودش به کشف غزل دست یافته که واقعن
هم شاهکار هنر و شعر ایران زمین هست و خواهد ماند ...
شاملو غزل رو نفی نکرده بلکه منظور این بوده
در این زمان و این عشقی که شاملو در درون خودش حس میکند زبانی دیگر نیاز دارد .. .
زبان احساس شاملو برای بیان هیجان درونیش زبان دیگریست
شعری زیبا اهنگین ولی در این حال بی وزن زلال روان و با شکوه ...
شاملو سروده های عاشقانه بی نظیری رو به دنیای هنر ایرانی
عرضه کرده زبانی دیگر و شروعی دیگر ...
بوسه های تو
گنجشککان پرگوی باغند
.....

درنگاهت همه مهربانیهاست
قاصدی که زندگی را خبر می دهد
ودر سکوتت همه صداها
فریادی که بودن را
تجربه می کند...

...
..
.


اکنون ساعت 12:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)