پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   لغات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=213)
-   -   اهمیت فراگیری اصطلاحات زبان انگلیسی- اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی - Idioms in English (http://p30city.net/showthread.php?t=13880)

رزیتا 09-22-2009 03:53 AM

اهمیت فراگیری اصطلاحات زبان انگلیسی- اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی - Idioms in English
 
اهمیت فراگیری اصطلاحات

اصطلاحات (idioms) کلمات و عبارات ثابتی هستند کـه یـا از لحاظ گرامری غیرعادی هستند (مثل «Long time, no see!» و یا از این جهت که دارای معنی‌ای هستند که نمی‌تواند از معانی کلمات تشکیل دهنده آن استخراج شود (مانند: It's raining cats and dogs!).
هر زبانی دارای اصطلاحات خاص خودش می‌باشد و اغلب فراگیری آنها برای زبان‌آموزها دشوار می‌باشد.


مثال:

معنی تحت اللفظی (نه یک اصطلاح):

- She broke the ice with a small hammer and dropped it into the blender.
- او با کمک یک چکش کوچک یخ را شکست و آن را داخل دستگاه مخلوط کن انداخت.

معنی اصطلاحی (یک اصطلاح):

- Before the conference began, the speaker broke the ice with a joke.
- قبل از آغاز کنفرانس، گوینده با یک لطیفه کارش را شروع کرد.
همانطور که می‌بینید، این عبارت (to break the ice) دو معنی متفاوت دارد که معنی تحت‌اللفظی آن «شکستن یخ» و معنی اصطلاحی آن «کاری را آغاز کردن» می‌باشد.

افعال چند قسمتی (Phrasal verbs) نـوع دیگری از اصطلاحات هستنـد که آنهـا را اغلب در انگلیسی محاوره ای می‌توان شنیـد. ساختـار افعـال چنـد قسمتی بـه صورت فعل + حرف اضافه (verb + preposition) می‌باشد و غالباً از 2 و گاهی 3 کلمه تشکیل می‌شوند. یک فعل چند قسمتی برای خود معنی خاصی دارد که با معنی کلمات تشکیل دهنده آن متفاوت است.


چند مثال:

1.
back out جر زدن، خلف وعده کردن

2.
put off به تعویق انداختن

3.
show off خودنمایی کردن

اصطلاحات و افعال چند قسمتی در انگلیسی محاوره‌ای نیز بسیار مورد استفاده قرار می‌گیرند و در بسیاری از آزمونهای زبان انگلیسی و از جمله در بخش شنیداری آزمون تافل نیز مهارت شما در شناخت و درک اصطلاحات انگلیسی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد.

اصطلاحات نقش بسیار مهمی را در زبان انگلیسی ایفا می‌کنند و در واقع کاربرد آنها چنان گسترده است که برای برقراری ارتباط مؤثر، چه در شنیدن و صحبت کردن و چه در خواندن و نوشتن، کاملاً ضروری به نظر می‌رسند.

درک صحیح این اصطلاحات و یافتن این حس که آنها کی و چگونه مورد استفاده قرار بگیرند واقعاً می‌تواند توانایی شما را در خواندن متون انگلیسی و درک مکالمات روزمره افزایش دهد. اما چطور می‌توان این حجم زیاد اصطلاحاتی را که در نوشتارهای روزمره وجود دارد، فرا گرفت؟

یک راه این است که لغات کلیدی خاصی را در زبان انگلیسی در نظر بگیرید و اصطلاحات مرتبط با آن را فرا بگیرید. بعنوان مثال لغت head، لغت کلیدی بسیاری از اصطلاحات است. یک «دیکشنری اصطلاحات» خوب حداقل 40 اصطلاح روزمره که دربرگیرنده این لغت می‌باشد را فهرست می‌کند. لغات کلیدی دیگری که با این هدف می‌توان جستجو کرد عبارتند از: رنگها، حیوانات معمولی، اعضای بدن (مثل چشم: eye) پدیده‌های طبیعی (مثل باد: wind، خورشید: sun و...).

یک روش دیگر آن است که اصطلاحات انگلیسی را با اصطلاحات زبان مادری خودتان مقایسه کنید. این می‌تواند یک تمرین جالب و در عین حال وسیله‌ای برای بخاطر سپردن مؤثرتر اصطلاحات باشد. مثالهای زیر را در نظر بگیرید و به شباهتشان با معنی فارسی آنها دقت کنید:

4.
Close your eyes to something
معادل فارسی: چشم پوشی کردن / معنی ظاهری: چشم خود را برروی چیزی بستن

5.
Button one's lips
معادل فارسی: زیپ دهان خود را کشیدن / معنی ظاهری: دکمه‌های لب خود را بستن!

6.
Get something off one's chest
معادل فارسی: دل خود را خالی کردن / معنی ظاهری: چیزی را از سینه خود خارج کردن

7.
Get up on the wrong side of the bed
معادل فارسی: از دنده چپ برخاستن / معنی ظاهری: از سمت نادرست تخت برخاستن

8.
Give someone the cold shoulder
معادل فارسی: با کسی سرد برخورد کردن / معنی ظاهری: به کسی شانه سرد دادن!

9.
Stand on one's own two feet
معادل فارسی: روی پای خود ایستادن / معنی ظاهری: روی دو پای خود ایستادن

10.
Open a can of worms
معادل فارسی: آتش در لانه زنبور کردن / معنی ظاهری: یک قوطی پر از کرم را باز کردن

11.
Scrape the bottom of the barrel
معادل فارسی: کفگیر به ته دیگ رسیده / معنی ظاهری: ته بشکه را تمیز کردن

12.
Two heads are better than one
معادل فارسی: یک دست صدا ندارد / معنی ظاهری: دو تا کله بهتر از یکی است

13.
Keep something under one's hat
معادل فارسی: تو دل خود نگه داشتن / معنی ظاهری: چیزی را زیر کلاه خود نگه داشتن

14.
A bad vessel is seldom broken
معادل فارسی: بادمجان بم آفت ندارد / معنی ظاهری: یک ظرف بد به ندرت می‌شکند

15.
White lie
معادل فارسی: دروغ مصلحت آمیز / معنی ظاهری: دروغ سفید


در ضمن بخاطر داشته باشید که با اصطلاحات همانند یک «تک واژه» برخورد کنید: یعنی همیشه کل عبارت را در دفتر لغتتان یادداشت کنید و از یادداشت یک یا چند کلمه از اصطلاح مورد نظر و یافتن معنی آنها خودداری نمایید، زیرا همانطور که گفته شد اصطلاحات برای خود معنی خاصی دارند و با معانی کلمات تشکیل دهنده خود تفاوت اساسی دارند.

SonBol 04-27-2010 12:34 PM

اصطلاحات روزمره انگلیسی
 
اصطلاحات روزمره انگلیسی


16.
STRING ALONG
كسي را به بازي گرفتن. كسي را سر كار گذاشتن
Bob doesn't wanna marry your sister. He's just stringing her along.

17.
IN STITCHES
از خنده روده بر شدن ريسه رفتن،
The play had us in stitches for hours.

18.
IN THE DOGHOUSE
كم محلي كردن ،محل سگ هم به كسي نگذاشتن. توي دردسر افتادن
Because I forgot my wife's birthday, I have been in the doghouse for the pa.

19.
GO INTO A NOSEDIVE
سريع افت كردن. مثل برق پايين آمدن. شديدا تنزل كردن
Oil prices are doing to a nosedive.


20.
TAKE A RAIN CHECK
به وقت ديگري موكول كردن
I'm pretty busy on Friday, could I take a rain check on your invitation?


21.
GET AWAY CLEAN
از مجازات فرار كردن
After robbing the bank, the robbers spent off in a waiting car and got away clean.


22.
CATCH SOMEONE RED-HANDED
سر بزنگاه كسي را دستگير كردن. مچ كسي را گرفتن
The hoodlums were tempering with the public phone when the police arrived and caught them red-handed.


23.
CROSS MY HEART!
به جون خودم قسم مي خورم!
I didn't break the glass. Cross my heart!


24.
GET THE SHORT END OF THE STICK
كلاه سر كسي رفتن. به حق خود نرسيدن
Martin's very unhappy because he got the short end of the stick again.


25.
HIT THE NAIL ON THE HEAD
تو خال زدن. به هدف زدن. درست حدس زدن
I guess we need a lot of money to carry out the plan.
You're absolutely right. You've hit the nail right on the head!


26.
LET SLEEPING DOGS LIE
پا روي دم سگ نگذاشتن. دنبال دردسر نگشتن. پا نگذاشتن روي دم كسي
Don't raise the issue again. It's almost forgotten. Let sleeping dogs lie

forrest 05-21-2010 10:32 PM

اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی
 
اصطلاحات انگلیسی - اصطلاحات کاربردی انگلیسی


27.
The nature is calling me

با اجازه اتون یعنی دستشویی دارم:d

natanaeil 06-21-2010 06:47 PM

28.
my salad days
روز های به یاد ماندنی گذشته....


29.
fat chance
when pigs fly(وقتی خوکها پرواز کنند)
عمرا

دانه کولانه 06-21-2010 08:08 PM

the frogs will singing atta-father if river goes to up.

ساقي 06-22-2010 11:06 PM

this is the correct form: ....

if the river flows upwards, , even the frog could sing abo ata.
aboata is a way of persina traditional singing it is not the ofhter of ataMr. dane kulane
if you nedd any help with your english i would be happy to helpyou loooooooooooooooooool
:d;)

HARLI 06-23-2010 12:32 PM

اصطلاحات روزمره و مفید زبان انگلیسی - اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی
 

30.
cry over spilk milk
گذشته ها گذشته

31.
in a jiffy
سه سوته

32.
making goof
به قول عامیانه سوتی دادن

33.
have golden tuch
دستش طلاست

34.
add insult injury
نمک روی زخم پاشیدن

natanaeil 07-19-2010 12:46 AM

swan song
معنی لفظی: آواز قو( قوها قبل از مرگشون آواز می خونن)

لحظه آخر؛ وداع

natanaeil 07-26-2010 12:51 AM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط دانه کولانه (پست 158899)
the frogs will singing atta-father if river goes to up.

مث اینکه فارسیشم داریم
اگه آب رودخونه سر بالا بره قورباغه ها ابوعطا می خونن

مهرگان 03-14-2011 08:04 PM

1.To let up:
Means: to slacken- lessen in intensity = شل کردن، شدت رو کم کردن
if the rain lets up a little, they may begin the parade.
It has rained for three days, without letting up.

2.To lay off:
Means: to dismiss temporarily, generally because of lack of work = مرخصی، بیکاری موقتی عموما به دلیل نبود کار
During this season of the year, they often lay off many workers at that plant.
If business continues to be slow, we may have to lay off one or two people.
Was John fired or laid off?


3.To blow out:
Means: to explode- go flat, said generally of tiers = منفجر شدن، بیشتر در مورد تایر ماشین بکار میرود
On our trip to Florida, one of our tires blew out.
If a tire blows out while one is driving at high speed, it can be very dangerous.

4.To get on:
Means: to enter- board = وارد شدن، سوار شدن
I always get on the bus at the 2nd station.
William gets on the subway at the same station every morning.

5.To get off:
Means: to leave- descent from = ترک کردن، پیاده شدن از
Helen got off the bus at 43rd street.
At what station do you usually get off the subway?

6.To put on:
Means: to place of oneself, said particularly of clothes = پوشیدن لباس
Mary put on the scarf and left the room.
Why is John putting on his hat and coat?
Put your hat on, before you leave the house.

7.To take off:
Means: to remove, said also of clothes = برداشتن، بیشتر درمورد لباس بکار میرود، از تن در آوردن
Take your sweater off in this warm room.
John took off his hat, and entered the room.

8.Tired out:
Means: extremely tired = بسیار خسته
I have worked very hard today and I am tired out.
A long walk tired her out.

9.To call on:
Means: to visit = ملاقات کردن، دیدن
Last night several friends called on us.
How many salesmen call on you every day?

10.To call up:
Means: to telephone = زنگ زدن، تماس گرفتن
Oh! I forgot to call up yesterday, although I had promised to call you up exactly at 3:00.
Did anyone call me up while I was out?



اکنون ساعت 08:05 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)