پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   یک قطعه ادبی به مادر عزیز خودتان تقدیم کنید (http://p30city.net/showthread.php?t=9900)

دانه کولانه 03-22-2009 12:33 AM

یک قطعه ادبی به مادر عزیز خودتان تقدیم کنید
 

:53::)یک قطعه ادبی به مادر عزیز خودتون تقدیم کنید
:):53:

http://samaaaaa.persiangig.com/001700.jpg


لطفا در این تاپیک بهترینها رو برای بهترینمون بنویسیم
هرکس هر چی دلش میخواد شعری سخنی دعایی درد دلی ......


دانه کولانه 03-22-2009 12:47 AM

http://www.imageox.com/graphic/thumb...her-and-th.jpg http://www.imageox.com/graphic/thumbs/372232-08-th.jpg



http://www.imageox.com/image/372233-1.jpeg


شعری زیبا از ماموستا هژار تقدیم به پدر عزیز و مادر مهربانم



دانه کولانه 03-22-2009 12:48 AM

گویند مرا چو زاد مادر - شعری از ایرج میراز در وصف مادر
 
گویند مرا چو زاد مادر - شعری از ایرج میراز در وصف مادر

http://i38.tinypic.com/zwmc8w.jpg



گویند مرا چو زاد مادر ، پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من ، بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد ، تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم ، الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من ، بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستن من ز هستن اوست ، تا هستم و هست دارمش دوست

شد مکتب عمر و زندگی طی ، مائیم کنون به ثلث آخر
بگذشت زمان و ما ندیدیم ، یک روز ز روز پیش خوشتر
آنگاه که بود در دبستان ، روز خوش و روزگار دیگر
می گفت معلمم که بنویس ، گویند مرا چو زاد مادر ، پستان به دهن گرفتن آموخت
گویند که می نمود هر شب ، تا وقت سحر نظاره من
می خواست که شوکت و بزرگی ، پیدا شود از ستاره من
می کرد به وقت بی قراری، با بوسه گرم چاره من
تا خواب به دیده ام نشیند، شبها بر گاهواره من، بیدار نشست و خفتن آموخت
او داشت نهان به سینه خود، تنها به جهان دلی که آزرد
خود راحت خویشتن فدا کرد ، در راحت من بسی جفا برد
یک شب به نوازشم در آغوش ، تا شهر غریب قصه ها برد
یک روز به راه زندگانی، دستم بگرفت و پا به پا برد، تا شیوه راه رفتن آموخت
در خلوت شام تیره من، او بود و فروغ آشیانم
می داد ز شیر و شیره جان ، قوت من و قوت روانم
می ریخت سرشک غم ز دیده ، چون آب بر آتش روانم
تا باز کنم حکایت دل ، یک حرف و دو حرف بر زبانم ، الفاظ نهاد و گفتن آموخت
در پهنه آسمان هستی ، او بود یگانه کوکب من
لالایی و شور و نغمه هایش ، بودند حکایت شب من
آغوش محبتش بنا کرد ، در عالم عشق مکتب من
با مهر و نوازش و تبسم ، لبخند نهاد بر لب من ، بر غنچه گل شکفتن آموخت

این عکس ظریف روی دیوار، تصویر شباب و مستی اوست
وان چوب قشنگ گاهواره ، امروز عصای دستی اوست
از خویش به دیگران رسیدن ، کاری ز خداپرستی اوست
شد پیر و مرا نمود برنا ، پس هستی من ز هستی اوست،
:53:تا هستم و هست دارمش دوست:53:

دانه کولانه 03-22-2009 12:51 AM

قلب مادر - ایرج میرزا - تقدیم به تمام مادرهای عزیز ایرانی از جمله مادر مهربان خودم
 
قلب مادر - ایرج میرزا - تقدیم به تمام مادرهای عزیز ایرانی از جمله مادر مهربان خودم

داد معشوقه به عاشق پيغام * * * كه كند مادر تو با من جنگ
هر كجا بيندم از دور، كند * * * چهره پر چين و جبين پر آژنگ
با نگاه غضب آلوده زند * * * بر دل نازك من تير خدنگ
از در خانه مرا طرد كند * * * همچو سنگ از دهن قلما سنگ
مادر سنگ دلت تا زنده است * * * شهد در كام من و توست شرنگ
نشوم يك دل و يك رنگ تورا * * * تا نسازي دل او از خون رنگ
گر تو خواهي به وصالم برسي * * * بايد اين ساعت بي خوف و درنگ
روي و سينه ي تنگش بدري * * * دل برون آري از آن سينه ي تنگ
گرم و خونين به منش باز آري * * * تا برد ز آينه ي قلبم زنگ
عاشق بي خرد ناهنجار * * * نه بل آن فاسق بي عصمت و ننگ
حرمت مادري از ياد ببرد * * * مست از باده و ديوانه ز بنگ
رفت و مادر را افكند به خاك * * * سينه بدريد و دل آورد به چنگ
قصد سر منزل معشوقه نمود * * * دل مادر به كفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمين * * * و اندكي رنجه شد او را آرنگ
آن دل گرم كه جان داشت هنوز * * * اوفتاد از كف آن بي فرهنگ
از زمين باز چو برخاست، نمود * * * پي برداشتن دا ، آهنگ
ديد كز آن دل آغشته به خون * * * آيد آهسته برون اين آهنگ
آه دست سرم يافت خراش * * * واي پاي پسرم خورد به سنگ

SonBol 04-12-2009 07:31 PM

مادر ای سايه‏ي الطاف خدا http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/175.gifای سراسر همه مهر ای دل انگيزترين معنی عشق http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/102.gifای كه يادت همه آرامش من ای وجودت همه خواهش من http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/102.gifhttp://www.parsiblog.com/Images/Emotions/103.gifتو نمايانگر الطاف خدايی مادر مروه و حج و صفايی مادر http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/102.gifزير پای تو بهشت است بهشتhttp://www.parsiblog.com/Images/Emotions/102.gif http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/107.gifباز هم طفل توام http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/178.gifهرچه كردم http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/107.gifچه زيبا و چه زشت http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/211.gifدست تو گرمترين گرمي مهر http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/211.gifhttp://www.parsiblog.com/Images/Emotions/346.gifمهر تو پاكترين معني عشق http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/346.gifنفست رايحه‏ي ريحان است http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/179.gifديدن روی نكويت مادر http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/179.gifهمه درد مرا درمان است http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/348.gifورد زير لب تو ذكر دعاست http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/348.gifhttp://www.parsiblog.com/Images/Emotions/335.gifخانه با بودن تو http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/335.gifhttp://www.parsiblog.com/Images/Emotions/340.gifبهترين باغ دل انگيز خداست http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/340.gifhttp://www.parsiblog.com/Images/Emotions/174.gifپاكتر از همه پاكي هايی http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/174.gifخوبتر ازهمه خوبي هايی با صفاتر ز همه دنيايی مادرم مادر خوبم بخدا http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/300.gifدفتر عمر مرا http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/300.gifhttp://www.parsiblog.com/Images/Emotions/320.gifتو چو شيرازه‏ي هستی هستی http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/306.gifhttp://www.parsiblog.com/Images/Emotions/369.gifتو سزاوار چه هستی http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/42.gifهمه چيز من چه دارم كه تو را زيبد هيچ سايه لطف خدايی مادر http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/321.gifمعني عشق و وفايی مادر http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/321.gifشعر من درخور تفسيرت نيست http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/348.gifاوج مهری و صفايی مادر http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/348.gif

امیر عباس انصاری 04-13-2009 01:49 PM

سلطان غم:2::2::2::2::2:
مادر:53::53::53::53::53::53::53::53:

SonBol 04-21-2009 08:03 AM

تقديم به مادر که سرودن از عشق بدون او هدر دادن واژه است و بس.
براي آنكه هيچ وقت ذره اي از خوبي هايش را سپاس نتوانم گفت:
اي كاش مي دانستيم كه هر روز،روز توست.
از تو نوشتن، قلمي توانا و هنري بيتا را طلب مي كند كه مرا توان آن نيست. تو بزرگتر از آني كه قلم شكسته چون مني ياراي صعود به بارگاه آسماني ات را داشته باشد و فخر خاكساري درگاهت و رفيع تر از آني كه بتوانم از لذت اغوايش دل بكنم مادر.
چه كنم كه بيان حق شناسي سزاوارانه ات را ندارم.انديشه قاصرم و قلم الكنم ناتوانتر از آني است كه بتواند فرشته اي چون تو را بستايد يا به اداي تكليف چشمه اي از درياي والا مقامت را بشايد مادر.
چه كنم كه توشه اي بيش از اين در چنته ندارم پس سخاوتمندانه همين دلواژه هاي نارسم را بپذير و هماي سعادت ستايشت را بر شانه هاي لرزانم بنشان مادر.
گفتن از كسي كه مدار روح اتگيزترين گل واژه ها در زيبا ترين نوشته ها ،شعرها،قصه ها، سرودها و سخن وري و همه هنرهاي عالم بر محور خورشيد است چه سخت مي بايد.
به راستي چگونه مي توان از عالم آدم سخن گفت اما از سمبل همه ي زيباي هايش يعني تو روي برتافت مادر.
چگونه بدون الهه هستي بخش وجود تو بايد دل باخت و دلدار بود، ائين مهروزي آموخت و رسم پاكبازي فرا گرفت؟ گونه رفيق توفيق شد و صبوري پيشه كرد و ارج شرف را ميزان زد؟ زنگار روح و جسم را شست و راز روح پرنياني آدمي را بر شاخسار گلستان خلقت دريافت؟
تنها نه به خاطر بهشتي كه به زير پاي توست. نه به خاطر نسلي كه زاده ي توست. نه به خاطر لالايي هاي دلنوازت. نه به خاطر سرشت مهرآگيني و عشق ورزيت. نه به خاطر قلب پاكبازت و زيبايي نازكي خيالت و يا تردي روح دلنوازت. نه به خاطر خونواره ي چشمان اشكبارت. نه به خاطر ... تو را مي ستايم، بلكه مغرورانه منتت را مي كشم. دوسستت دارم و بر تو مي بالم مادر.
مي خواهم بداني كه بهار آرزوهايم به كرم ميزباني كريم تو گل افشاني مي شود و رزق و روزي ام از بركت دعاي خلوت تو رونق مي گيرد و خزان روياهايم تنها به جفاي غفلت از تو فرا مي رسد مادر.
كاش مي توانستم به خون خود قطره قطره بگريم تا سرسپردگي هم را به خود باور كني و سبزي همه عمرم را فداي يك تار موي سپيدت كنم مادر.
كاش نقاب سينه ام را مي شكافتي و به قلبم كه از خون دل توست، مي رسيدي و در واقعيت كوچك من ، حقيقت بزرگ خود را مي يافتي مادر.
كاش عمود كمرم مي شكست تا عصاي كج شمشاد قامت خميده ات باشم مادر
.
و اي كاش........................

اميدوارم همه مادرهاي دنيا سالم و شاد باشند و همه ي
مادرهاي رفته جنت مكان و خلد آشيان.

k@vir 04-30-2009 06:41 PM

ادعای عاشقی می کنیـــــــم
امـــــا
رنگ چشــمان مــــــادرمان را
از یـــــاد می بریـــــــم


...

به نام مادر ،برای مادر

چروک‌های صورتت

چوب‌خط عمر من است

در زندان ِ زنده‌گی

مادر

deltang 04-30-2009 07:22 PM

قسم بر اولين واژه ي هستي
كه عشق ودين ومظهرم تو هستي
قسم بر ديدگانت شمع روشن
كه هستي- گلي سرور به گلشن
قسم بر ماه و حوري
كه تو مملو ز نوري
قسم بر مهر واميد
كه تو معدن مهري بي ترديد
قسم بر لحظه ي زيباي ديدار
كه جانم بر فدايت نيك كردار
قسم بر مستي عاشق پرستان
به كوه وبه باغ و به بستان
قسم بررب بر روز جوشش
براين پروردگار خوش افرينش
كه هرچه ازاوست دارم
مادر دوستت دارم

tasala 05-08-2009 09:39 PM

تقديم به مامان فيروزه گلم مادر در وصف تو زيباترين نوشته هستي اين است كه بنويسند عشق نوشتني نيست و خواندني ترين نوشته اين كه عشق خواندني نيست اي تنها زبان حقيقت

tasala 05-08-2009 10:07 PM

مادر اي بودن با تو مرا لذت بودن گاهي كه با تو نبودم با خود نيز نبودمكه با خودي بودن به كه با خود بودن

ساقي 05-22-2009 02:58 PM

{پپوله}
مادراي معني ايثار تو گل باغ خدايي
توي روزگار غربت با غم دل آشنايي
{پپوله}

deltang 05-22-2009 04:31 PM

اي مادر عزيز كه جانم فداي توست

قربان مهرباني و لطف و صفاي توست

tasala 05-26-2009 04:07 PM

مادر اي مهربان
 
مادر اي مهربان به مهرباني پاكت سوگند كه تمام ارزوهايم به قدر تو قد كشيدهاند تو اگر باشي مرا هيچ ارزويي نباشد خدا بر لوح ساده قلب من جز حديث ارزومندي تو را ننوشته است كه ان زيباي زيبا افرين هميشه زيباترين را مي نويسد مخصوصا بر صحيفه قلبها

deltang 05-26-2009 05:53 PM

مادر من نور چشمم مستي من

ساغر خوشبختي من هستي من

مادر من اميدم بي تو سراب

يه حباب روي آبه زندگيم بي تو خرابه

tasala 05-26-2009 06:31 PM

مادر عزيز
 
مادراگر امروز جز راست نمي گويم بهر ان است جز راست از تو نشنيده ام اگر تو راستگو،راست پو، راست بين و راست دين نبودي من از راستي، براستي كه چيزي نميدانستم
مادر زندگي به من فهماند آن فرزندي كه در زندگي در بند پند چو قند مادر باشد ، بند تلخيهاي ايام او را اسير نتواند كرد و آنكه صحبت گرم مادر را نشنيد از نا مادريهاي سرد روزگار به جبر خواهد رسيد

deltang 05-26-2009 06:36 PM

مادرم می خوام از اونچه توی دلم نسبت به تو احساس می کنم ، بنویسم. یعنیمی تونم؟!

من می خوام بابت خیلی چیزا ازت تشکر کنم ، و بابت چیزهای بیشتریاز تو معذرت بخوام.

ازت تشکر می کنم که وسیله ای شدی ، تا وجود یابم. جسم وروحم از وجود عزیزت شکل گرفت. من که جنینی

بی چیز بودم ، نفست گرمم کرد و آهنگدلنواز قلبت ، موسیقی آرام بخشم شد. احساست نسبت به فرزندی که

در رحم داشتی از هماناول ، عشق و محبت را برایم ترجمانی شیرین بود. من و تو یکی بودیم. و پسوندی که به

اسمت اضافه شد:" مادر باردار"

من از اول باری افزوده بر وجودت بودم. شایدتصور می شد که این مادر روزی بارش را زمین خواهد گذاشت ، اما تو

هرگز این کار رانکردی. من همیشه بار تو و تو همیشه یار من بودی.

روزهای بارداریت ، راحتیوجودت ، رعایت وجودی بود که با خود حمل می کردی. تا فرزندت متولد شد.

ازتتشکر می کنم. که مرا متولد کردی و گفتند که فارغ شدی . ولی هرگز تو از من فارغنگشتی. باز مرا در روی

سینه خود قرار دادی و گفتی فرزندم بنوش از شیره وجودم و بشنوصدای مهربان قلب مادرت را ، قلبی که با خود

محبت و عشق را زمزمه مي كند و من شیرینیزندگی را با نوازش هایت حس کردم. نوازش هایی که بدون هیچ

چشمداشتی بود. تو پذیرش غیرمشروطی نسبت به من روا داشتی. نوزادی بودم سست ، که هیچ خاصیتی نه

برای خودم و نهبرای تو داشتم. ولی تو را چون فرشته مهربانی آفریده بودند که لذت خود را در رنجنگهداری من

دنبال می کردی. خواب نوشین سحرت را پیش رخ بی رمق من ، درنیم شبان ذبحمی کردی. گویی که دیگر قصد

نداری آرامشت را بازیابی ، گویی که آرامشت ، آرامش وجودیشده است که تو آن را فرزند خود خواندی.

ازت تشکر می کنم که زبانم را گشودیبه مهر ، و سخنان دلنوازم آموختی .

ازت تشکر می کنم. که با اشکهایم گریستی وبا خنده هایم ، خندیدی.

تو مرا در عین وابستگیم به وجود عزیزت، شخصیتیجداگانه دادی و مرا مشوق استقلال كردي.تو که ریشه من بودی و وجودم ، چنانمرا جلوه دادی و خود را نادیده گرفتی که فراموش شدی.

ازت تشکر می کنم. کهمعنی زندگی را در گرمابخشی وجودت ، به من آموختی.

مادرم تو وجود منی، و هرگزنمی توانم تشکر گوی وجود خودم باشم ، آنطور که باید و شایسته است.

تو واسطهآفریدن منی ، و من نه از آفریدگار و نه از واسطه او نتوانم که تشکری شایسته کنم.

امیر عباس انصاری 05-29-2009 06:05 PM

مادر
ما+در
ما در قلب تو هستیم مادر

tasala 06-15-2009 02:27 PM

مادر چه شاعرانه گفت انكه گفت:گل پشت و رو ندارد چون رويت به خداست و رويت به دعاست
مادراگر امروز جز راست نمي گويم بهر ان است جز راست از تو نشنيده ام اگر تو راستگو،راست پو، راست بين و راست دين نبودي من از راستي، براستي كه چيزي نميدانستم
مادر زندگي به من فهماند آن فرزندي كه در زندگي در بند پند چو قند مادر باشد ، بند تلخيهاي ايام او را اسير نتواند كرد و آنكه صحبت گرم مادر را نشنيد از نا مادريهاي سرد روزگار به جبر خواهد رسيد

Hiwa 07-21-2009 08:05 AM

مادر ای زیباترین واژه ها
مادر ای همره ترین سایه ها
مادر ای یار همیشه مهربان
مادر ای آغوش گرمت خانه ام
جای دستت هر زمان برشانه ام
مادر ای دامان پاکت بسترم
ای زهر چه نیک و نیکان برترم
ای که جنت جای گام پاک توست
ای که خوبی در دل گرم تو رُست
ای کلامت معنی لطف و صفا
ای تو تندیسی زپاکی وفا
ای الهه ای خدای خاکها
ای فدای تو تمام پاکها
زینتی ده با دعایت راه من
گرمی دل هر زمان همراه من

ساقي 07-22-2009 02:59 PM


♥♥♥♥♥♥

http://i19.tinypic.com/4q6iqkg.jpg

♥♥♥♥♥♥ زن هستي ساز و نظم ده و مهر گستر است ســـرچشمهء محبت و الطاف داور است بهر صفا و لطف خـــدا عشق مظهر است بعد از خـدا به سجده بوَد زآنكه مادر است ♥♥♥♥♥♥






deltang 07-22-2009 08:09 PM

وقتي دل شکسته بودم تو رسيدي

از زمونه خسته بودم تو رسیدی

گفتی تو قلب یه رنگت خونه دارم

هر نفس فقط تو رو بهونه دارم

Hiwa 08-02-2009 12:09 PM


ما در ای والاترین رویا ی عشق

ما در ای دلوا پس فردای عشق


ما در ای غمخوار بی همتا ی من

اولین و آخرین معنای عشق


زندگی بی تو سراسر محنت است

زیر پای توست تنها جای عشق


ما در ای چشم و چراغ زندگی

قلب رنجور تو شد دریای زندگی


تکیه گا ه خستگی ها یم توئی

ما در ای تنها نرین ما وای عشق


یا د تو آرام می سا زد مرا

از تو آهنگی گرفته نا ی عشق

صوت لالائی تو اعجا ز کرد

ما در ای " پیغمبر زیبای عشق "


ما ه من پشت و پنا ه من توئی

جا ن من ای گوهر یکتا ی عشق


دوستت دارم تو را دیوانه وار

از تو احیاء شد چنین دنیا ی عشق


ای ا نیس لحظه های بی کسی

در دلم برپا شده غوغای عشق


تشنه آغوش گرم تو منم

من که مجنونم توئی لیلای عشق

hanif1 08-19-2009 10:34 PM

مادر
اي قامت خميده تو طاق آسمان
اي پير پرتوان
دستم بگير و جان من از غصه وارهان
گر بحر بيكرانم و گر كوه استوار

پيشت زميني‌ام
دريا شوم كه رنگ تو افتد به گونه‌ام
ياكوه گوژ پشت
افتم به سجده‌اي كه سرآيد تمام عمر

گويم به ذره ذرة خاك از بلنديت
از من قبول كن
تا خاك همنواي من آيد به سجده ام
تاباز سبزه بردمد و غنچه بشكفد
اي آسمان من
مادر مرا بمان

حنيف

hanif1 08-19-2009 10:37 PM

گرچه در بازار هستـي زيب گوهـرهاست زن

كي گهـــر را قـدر او باشد كه خود درياست زن

يا ز‌دريايـــي كجـا آيـد دگـــــر دريا پـديـد
باز كـم باشد كه گويـي بحـر گـوهـرزاست زن

تا نشـانــي باشـد از اســــــــرار پنهــان بهشت
آشكــــــارا رحمتــــي از عــالـــم بالاست زن

نازنينـي كـوبه هـرجا عاشقـي را مظهـر است
روح پــرور مــادري يا يار روح افــزاست زن

عقل تاج پادشاهی داد بر سلــــــــــطان عشق
عشــق فرمان داد بر هـــندوی جان مولاست زن

دست او مي گيــرد از آئينــه دلهــــــــا غبــار
زنــــدگي را در نگاه همسـرش معنـاست زن

در زلال زمــزم عشقـش بشـويـد شـــــــوي را
نيست گر جان آفرين حقّا كه جان بخشاست زن

شـاخـه سبـز و گـل زيبـا بـه هــــــــم زيبـاترند
شاخـه سبـز است مـرد و آن گـل زيبـاست زن

پيش دانا در شـــــرافت مرد و زن را فرق نيست
زانكه در اصل از زنان مائيـم و باز از ماست زن

گفت پيغمبر كــه جنت زيــر پاي مــــادر است
در كــداميـن مـكتب دنيـا چنيـن والاست زن

نیز فرموده است نادان چــــــــــیره برزن می شود
وانگهی از دلــــــــــربایی چیره بر داناست زن
همچو خورشــــیدی که فیضش قابل انکار نیست
ســـــر تـکوین فـلک انـسـیه حــــوراست زن
اشك زينب چيـــــزي از خون برادر كـم نـداشت
پاســـدار نهضت خونيـــن عاشــــوراست زن
نغمـه‌اي شيريـن تـر از لا لا نمي دانـــــــــد حنيف

پيــش ايـن صـــرّاف كنــز لـؤلـؤ لالاست زن

محمد حنيفه نژاد (حنيف) تابستان 79


dadkhah.63 08-20-2009 09:14 AM

تقدیم به تمام مادران آسمانی
**********************
آسمان را گفتم
می توانی آيا
بهر يک لحظهء خيلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت ديگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
کهکشان کم دارم
نوريان کم دارم
مه وخورشيد به پهنای زمان کم دارم
:53:

NeGin 08-20-2009 12:46 PM

به بهشت نمیروم اگرمادرم آنجا نباشد...

Nur3 08-20-2009 07:41 PM

http://files.myopera.com/ahadpop/car.../mam-love8.jpg

Hiwa 08-22-2009 08:10 AM

ترانه مادر - از زنده ياد مهستي
 
تو ای مادر که یک عمره دلت با غصه دمسازه
صبوری های تو مادر منو به گریه میندازه

مثل یک طفل خواب آلود من محتاج آغوشم
از اون لالاییات مادر بخون بازم توی گوشم

برای سرنوشت من تو دلواپسترین بودی
برای اشکهای من همیشه آستین بودی

تو ای همیشه غمخوارم ، تو ای محرمترین یارم
به نام نامی مادر همیشه دوستت دارم

نوازش کن منو مادر که فرزند تو غمگینه
کی میخواد بعد از این تو قلب من جای تو بنشینه

گل من روزگاری روزی تو رو از شاخه می چینه
در آغوشم بگیر مادر که رسم روزگار اینه

که رسم روزگار اینه
گل من روزگاری روزی تو رو از شاخه می چینه


در آغوشم بگیر مادر که رسم روزگار اینه
که رسم روزگار اینه

برای سرنوشت من تو دلواپسترین بودی
برای اشکهای من همیشه آستین بودی

تو ای همیشه غمخوارم ، تو ای محرمترین یارم
به نام نامی مادر همیشه دوستت دارم

نوازش کن منو مادر که فرزند تو غمگینه
کی میخواد بعد از این تو قلب من جای تو بنشینه

تو ای مادر که یک عمره دلت با غصه دمسازه
صبوری های تو مادر منو به گریه میندازه

مثل یک طفل خواب آلود من محتاج آغوشم
از اون لالاییات مادر بخون بازم توی گوشم

NeGin 09-06-2009 07:59 PM

http://ie.sharif.edu/~saeed_gh/photo/blog/mother.jpg

مامان نفسام به نفسات بنده...همیشه بمون...همیشه

سادات 09-06-2009 08:45 PM

مادرنمیرتابمیرم

Omid7 11-06-2009 11:42 AM

مادر؛ تلاقی آفتاب و دریا، بی‏کرانه و گرم، لبریز از حرارت همیشه متلاطم عشق، آبی‏تر از آسمانِ دریانشانِ محبّت.
دستان تو بر سرم، تاج عزتی‏ست که هیچ‏گاه با هیچ هجومی از کف نخواهد رفت.
دستان نوازشت روی سرم تعبیر جاودانی و رسایی از خوشبختی‏ست.
نگاه می‏کنم در چشمان روشنت تا تعریف کنم واژه‏ای را که هیچ کلمه‏ای، تاب خلاصه کردنش را ندارد.
تو ماورای تصوری؛ آن‏چنان که خورشید را هیچ چشمی نمی‏تواند به نظاره بنشیند.
تو نیز در چارچوب محدود و حقیر واژگان جای نمی‏گیری؛ آن‏چنان که خورشید را نمی‏توان در چارچوب مستأصل پنجره‏ای جای داد.
تو در زندگی جریان داری و مرگ را به سخره گرفتند دستان همیشه مهربانت.
تو نامیرایی.
تو تا همیشه زنده‏ای؛ چون «بودن»، سایه‏ای از پلک‏های بلند توست و زندگی همسایه دیوار به دیوار لبخندهای لبریز عطر یاست.
تو امتداد نام کسی هستی که در زمان جریان دارد ردّ معصوم نگاهش؛ کسی که طنین تُرد قدم‏هایش هنوز در گوش خاطرات دور و نزدیکِ مهربانی تکرار می‏شود.
تو امتداد فاطمه‏ای؛ فاطمه‏ای که مادرانه‏ترین واژه‏ها را جان داد تبسم‏های بی‏ریایش.
در دستان او به تلاطم در آمدند کلماتی که روح خدایشان به تکاپو وا داشته بودشان در عرصه عشق،
مادر! تو تصویری از مهربانی فاطمه‏ای که خود، مادر پدر خویش بود و مادر عزت و افتخار و عفت،
مادر! تو امتداد فاطمه‏ای...

Omid7 11-17-2009 09:59 PM

كودكي كه آماده تولد بود، نزد خداوند رفت و از او پرسيد:«مي گويند فردا شما مرا به زمين مي فرستيد، اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم؟»

خداوند پاسخ داد: « از ميان تعداد بسياري از فرشتگان، من يكي را براي تو در نظر گرفته ام. او از تو نگهداري خواهد كرد.»اما كودك هنوز مطمئن نبود كه مي خواهد برود يا نه :«اما اينجا در بهشت، من هيچ كار جز خندين و آواز خواندن ندارم و اينها براي شادي من كافي هستند.»

خداوند لبخند زد «فرشته تو برايت آواز مي خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود.»

كودك ادامه داد: «من چطور مي توانم بفهمم مردم چه مي گويند وقتي زبان آنها را نمي دانم؟»

خداوند او را نوازش كرد و گفت: «فرشته تو ، زيباترين و شيرين ترين واژه هايي را كه ممكن است بشنوي در گوش تو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوري به تو ياد خواهد داد كه چگونه صحبت كني.»

كودك با ناراحتي گفت: «وقتي مي خواهم با شما صحبت كنم ، چه كنم؟»

اما خدا وندبراي اين سئوال هم پاسخي داشت: «فرشته ات، دستهايت را دركنار هم قرار خواهد داد و به تو ياد مي دهد كه چگونه دعاكني.»

كودك سرش رابرگرداند وپرسيد: «شنيده ام كه در زمين انسانهاي بدي هم زندگي مي كنند. چه كسي از من محافظت خواهد كرد؟ »

- «فرشته ات از تو محافظت خواهد كرد، حتي به قيمت جانش تمام شود.»

كودك با نگراني ادامه داد: «اما من هميشه به اين دليل كه ديگر نمي توانم شما راببينم ، ناراحت خواهم بود.»

خدواند لبخند زد و گفت: «فرشته ات هميشه درباره من با تو صحبت خواهدكرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من هميشه دركنار تو خواهم بود.»

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهايي از زمين شنيده مي شد. كودك مي دانست كه بايد به زودي سفرش را آغاز كند.

او به آرامي يك سئوال ديگر از خداوند پرسيد: «خدايا ! اگر من بايد همين حالا بروم لطفاً نام فرشته ام را به من بگوييد.»

خداوند شانه او را نوازش كرد و پاسخ داد:

«نام فرشته ات اهميتي ندارد. به راحتي او رامي تواني مادر صدا کني .»

Omid7 11-17-2009 10:01 PM

نباشد اگر سايه ات بر سرم
بگو مادرا بر که رو آورم
ره زندگی از تو آموختم
نباشد کسی غير از تو رهبرم
زعطر دلاوبز مهرت هنوز
دهد بوی گل بالش و بسترم
کنم کی فراموش مهر تو را
که تنها تو بودی بهين باورم
به مهر و به قهر و به صلح وستيز
تو پروردیم،گر که بار آورم
مرا تا تو باشی نظرگاه عشق
نباشد نظر جانب ديگرم
تو را مهر،آئين و کيش من است
مسلمان بخوانند يا کافرم
گرفته زتو طبع من بار شعر
نشانش همين شعر جان پرورم
شود زندگی تلخ در کام من
نباشی تو روزی اگر در برم
نباشد اگر سايه ات بر سرم
بگو مادرم بر که رو آورم

ساقي 11-23-2009 09:29 PM

کاش می دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه وقتی که توچشمانت
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می کند ای غنچه رنگین؛ پر پر
من در آن لحظه که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه ی مهر
اهتزاز ابدیت را می بینم
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است

http://parsplanet.com/community/kort/g-gol.jpg



تقديم به تو مادر...

...

.


amir ahmadi 11-23-2009 09:39 PM

مادرم سلام کاش بودی و صدای سلامم را پاسخی می گفتی باور کن هنوز عطر دامن پر مهرت مایه ارامش من است کاش بودی که با تو بگویم چقدر برای یک بار دیگر دیدنت ارزومندم سلام مادرم

Omid7 11-25-2009 09:22 AM

وای مادرم

آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
اما گرفته دور و برش هاله ئی سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگی ما همه جا وول میخورد
هر کنج خانه صحنه ئی از داستان اوست
در ختم خویش هم بسر کار خویش بود
بیچاره مادرم
هر روز میگذشت از این زیر پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از این بغل کوچه میرود
چادر نماز فلفلی انداخته بسر
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
او فکر بچه هاست
هرجا شده هویج هم امروز میخرد
بیچاره پیرزن ، همه برف است کوچه ها
او از میان کلفت و نوکر ز شهر خویش
آمد بجستجوی من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ کرد
آمد که پیت نفت گرفته بزیر بال
هر شب در آید از در یک خانه فقیر
روشن کند چراغ یکی عشق نیمه جان
او را گذشته ایست ، سزاوار احترام :
تبریز ما ! بدور نمای قدیم شهر
در ( باغ بیشه ) خانه مردی است باخدا
هر صحن و هر سراچه یکی دادگستری است
اینجا بداد ناله مظلوم میرسند
اینجا کفیل خرج موکل بود وکیل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در ، باز و سفره ، پهن
بر سفره اش چه گرسنه ها سیر میشوند
یک زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه
او مادر من است
انصاف میدهم که پدر رادمرد بود
با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
روزی که مرد ، روزی یکسال خود نداشت
اما قطارهای پر از زاد آخرت
وز پی هنوز قافله های دعای خیر
این مادر از چنان پدری یادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خیل
او یک چراغ روشن ایل و قبیله بود
خاموش شد دریغ
نه ، او نمرده ، میشنوم من صدای او
با بچه ها هنوز سر و کله میزند
ناهید ، لال شو
بیژن ، برو کنار
کفگیر بی صدا
دارد برای ناخوش خود آش میپزد
او مرد و در کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش آمدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود
بسیار تسلیت که بما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب بگوشم همیشه گفت :
این حرفها برای تو مادر نمیشود .
پس این که بود ؟
دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
لیوان آب از بغل من کنار زد ،
در نصفه های شب .
یک خواب سهمناک و پریدم بحال تب
نزدیکهای صبح
او زیر پای من اینجا نشسته بود
آهسته با خدا ،‌
راز و نیاز داشت
نه ، او نمرده است .
نه او نمرده است که من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خیال من
میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
کانون مهر و ماه مگر میشود خموش
آن شیرزن بمیرد ؟ او شهریار زاد
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق
او با ترانه های محلی که میسرود
با قصه های دلکش و زیبا که یاد داشت
از عهد گاهواره که بندش کشید و بست
اعصاب من بساز و نوا کوک کرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده کاشت
وانگه باشکهای خود آن کشته آب داد
لرزید و برق زد بمن آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز
تا ساختم برای خود از عشق عالمی
او پنجسال کرد پرستاری مریض
در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه کرد برای تو ؟ هیچ ، هیچ
تنها مریضخانه ، بامید دیگران
یکروز هم خبر : که بیا او تمام کرد .
در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود
پیچید کوه و فحش بمن داد و دور شد
صحرا همه خطوط کج و کوله و سیاه
طوماز سرنوشت و خبرهای سهمگین
دریاچه هم بحال من از دور میگریست
تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
یک اشک هم بسوره یاسین چکید
مادر بخاک رفت .
آنشب پدر بخواب من آمد ، صداش کرد
او هم جواب داد
یک دود هم گرفت بدور چراغ ماه
معلوم شد که مادره از دست رفتنی است
اما پدر بغرفه باغی نشسته بود
شاید که جان او بجهان بلند برد
آنجا که زندگی ،‌ ستم و درد و رنج نیست
این هم پسر ، که بدرقه اش میکند بگور
یک قطره اشک ، مزد همه زجرهای او
اما خلاص میشود از سرنوشت من
مادر بخواب ، خوش
منزل مبارکت .
آینده بود و قصه بیمادری من
ناگاه ضجه ئی که بهم زد سکوت مرگ
من میدویدم از وسط قبرها برون
او بود و سر بناله برآورده از مغاک
خود را بضعف از پی من باز میکشید
دیوانه و رمیده ، دویدم بایستگاه
خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
ترسان ز پشت شیشه در آخرین نگاه
باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
چشمان نیمه باز :
از من جدا مشو
میآمدیم و کله من گیج و منگ بود
انگار جیوه در دل من آب میکنند
پیچیده صحنه های زمین و زمان بهم
خاموش و خوفناک همه میگریختند
میگشت آسمان که بکوبد بمغز من
دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
وز هر شکاف و رخنه ماشین غریو باد
یک ناله ضعیف هم از پی دوان دوان
میآمد و بمغز من آهسته میخلید :
تنها شدی پسر .
باز آمدم بخانه چه حالی ! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود :
بردی مرا بخاک کردی و آمدی ؟
تنها نمیگذارمت ای بینوا پسر
میخواستم بخنده درآیم ز اشتباه
اما خیال بود
ای وای مادرم

شعر مادر(اثر استاد شهریار)

گلادیاتور 11-25-2009 09:31 AM

گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره ی من بیدار نشست و خفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم وهست دارمش دوست


آريانا 02-16-2010 06:13 PM

چون پدر و مادر عقلست و روح
هر دو تویی چون شوم ای دوست عاق

روم چو در مهر تو آهی کنند
دود رسد جانب شام و عراق

در تتق سینه عشاق تو
ماه رخان قندلبان سیم ساق

رقص کنان در خضر لطف تو
نوش کنان ساغر صدق و وفاق

دست زنان جمله و گویان بلاغ
طاق و طرنبین و طرنبین و طاق

جان و سر تو که بگو باقیش
که دهنم بسته شد از اشتیاق

Omid7 02-20-2010 03:37 PM

بی قراریهایم همه تن ، بی خوابی توست،
بی قراریهایم همه پریشانی آن نگاه معصومانه توست
چه بگویم كه تو تمنای وجودی و من بی قرار بی قراریهایت
تو كه ازماه آسمان و خدای مهربان به دلم نزدیك تری ،
تو كه از كوچه های وفا مهربانتر از هر عابر تنها می گذری
تو نمی دانی كه چقدر بی قرارم ، بی قرار اشكهایی كه در خفای این تنهایی ها در پشت این شبهای بیداریت می ریزی
من دزدانه شبی دیدم كه تو سر سجاده دست به اسمان چه بی قرار می گریستی
من دردانه توام مادرم ، همان بی قرار تنهایهایت ، بی قرار سكوت های بی خوابت، مادرم
تو گیسوی كمند این كلك خیال انگیز زندگی را می بافی كه رخساری از سرخی سیلی هایش ننوازد گوش كودكانت را
تو دستانت تاول بسته درد است ، دردی كه رنجی بود از سوی آدم و حوا بر زمین و زمینان به واسطه خوردن سیب سرخ هوس
مادرم من بی قرار بودنهایت هستم، بی قرار اشكهایت، بی قرار سجده های طولانی و شب بیداری های اندوهت
بی قرارم ، كه بدون تو قراری برای این دنیای خویش نمی جویم
بی قرار بی قرار از تار مویت
بی قرار مهربان نگاهی از نگاهت كه نكند كه روزی پریشان شود
اكنده در غم و در می گساری غمها تنها و نالان شود
بی قرار م ، مثل همیشه، می دانم كه زندگی ات سازش ناكوك و بد آهنگ است ، می دانم كه ترنم این لبهای توست كه اینگونه تمنای وجود است
دوستت دارم همیشه بی قرار بی قراریها


اکنون ساعت 09:31 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)