پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   مقالات و موضوعات علمی (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=31)
-   -   زندگینامه دانشمندان(مشاهیر علمی) (http://p30city.net/showthread.php?t=15431)

رزیتا 10-16-2009 02:22 AM

زندگینامه دانشمندان(مشاهیر علمی)
 
زندگینامه دانشمندان(مشاهیر علمی)


نام فارسي : آلكساندر فلمينگ
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1955-1881 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : اسکاتلند

http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...st/fleming.jpg

آلكساندر فلمينگ كاشف پني‌سيلين در سال 1881 در «لاچفيلد» اسكاتلند زلده شد. وي از مدرسه‌ي پزشكي بيمارستان «سنت‌مري» لندن فارغ‌التحصيل شد و پس از پايان تحصيلات به تحقيق و بررسي در زمينه‌ي ايمني‌شناسي و مصونيت‌ها پرداخت. سپس به عنوان پزشك نظامي در جنگ جهاني لول زخم‌هاي عفوني را مورد مطالعه قرار داد و متوجه شد كه اغلب مواد ضد عفوني كننده خيلي بيش از آنكه ميكروب‌ها را از پاي درآورند سلول‌هاي بدن را از بين مي‌برند. به اين ترتيب فلميتگ به ضرورت وجود ماده‌اي كه بتواند بدون آسيب زدن به سلول‌‌هاي سالم باكتري را از بين ببرد، پي برد.

پس از جنگ فلمينگ به بيمارستان سنت مري بازگشت و به كار تحقيق خود مشغول شد. در سال 1922 ماده‌اي را كشف كرد كه آن را «ليسوزيم» ناميد. ليسوزيم، آنزيمي است كه در بدن انسان توليد مي‌شود و در تركيبات مخاط و اشك وجود دارد، به سلول‌هاي بدن آسيب نمي‌رساند. اين ماده اگرچه برخي از ميكرب‌‌ها را از بين مي‌برد ولي در برابر ميكرب‌هاي خاصّي كه به انسان آسيب مي‌رساند بي اثر است. اين كشف با وجود جالب بودن از اهميت چنداني برخوردار نبود.

در سال 1928 فلمينگ كشف بزرگ خود را به انجام رساند. يكي از ظروف حاوي كشت باكتري «استافيلوكوك» در معرض هوا قرار گرفت كه در نتيجه برخي قسمت‌هاي آن از كپك پوشيده شده. فلمينگ متوجه شد در آن قسمت‌هايي كه در نتيجه برخي قسمت‌هايي كه كپك نفوذ كرده است باكتري به كلّي از بين رفته‌اند. او به اين نتيجه رسيد ماده‌اي كه كپك توليد مي‌كند پادزهر باكتري استافيلوكوك است. وي توانست نشان دهد كه ماده مزبور از رشد بسياري از انواع باكتري مضر براي انسان جلوگيري مي‌:ند. اينماده كه فلمينگ آن را به خاطر عامل توليدكننده‌ي آن (پني سيليوم نوتانيوم) پني سيلين ناميد. براي انسان و حيوان زيان‌آور نبود. حاصل كار فلمينگ در سال 1929 منتشر شد. ولي توجه چنداني را جلب نكرد. فلمينگ دريافته بود كه پني‌سيلين استفاده‌هاي پزشكي بسيار مهمي مي‌تواند داشته‌باشد. امّا به هرحال او نتوانست تكنيكي را براي تصفيه و پالايش پني‌سيلين ارائه كند و اين داروي اعجاب انگيز تا ده سال بعد بدون استفاده باقي ماند.

سرانجام در اواخر دهه 1930 دو محقق انگليسي «هوارد والتر فلوري» و «ارنست بوريس چاين» به مقاله فلمينگ برخوردند. آنها تجربه فلمينگ را تكرار كرده و ماده حاصله را روي حيوانات آزمايشگاهي تجربه كردند در سال 1941 پني‌سيلين روي نمونه‌هايي از بيماران به كار بردهشد. اين آزمايش‌ها نشان داد كه داري جديد به شكلي حيرت‌انگيز مؤثر و كارا مي‌باشد.

با ترغيب دولت‌هاي آمريكا و انگليس شركتهاي داروسازي وارد فعاليت در اين زمينه شده و سريعاً روش‌هايي را براي توليد مقادير زياد پني‌سيلينابداع كردند. در آغاز پني‌سيلين انحصاراً براي استفاده مصدومان جنگي نگهداري مي‌شد ولي تا سال 1944 براي معالجه غيرنظامي‌ها در انگليس و آمريكا در دسترس همگان قرار گرفت. با پايان جمگ جهاني دوم در سال 1945 استفاده از پني‌سيلين در سراسر جهان معلمول شد.

كشف پني‌سيلين انگيزه‌اي براي جستجو و تحقيق براي يافتن ساير آنتي‌بيوتيك‌ها شد و آن تحقيقات منجر به كشف بسياري از «داروهاي معجزه‌گر » ديگر گرديد. با وجود اين پني‌سيلين همچنان به عنوان پر مصرف‌ترين آنتي‌بيوتيك باقي ماند.

يكي از دلايل ادامه تفوّق پني‌سيلين آن است كه اين دارو عليه طيف وسيعي از موجودات ذره‌بيني آسيب رسان مؤثر است. از اين دارو در درمان سفليس،سوزاك، تب سرخ، ديفتري و همچنين برخي اشكال آرتريت، بُرُنشيت، مننژيت، مسموميت خون، مي‌شود. يكي ديگر از امتيازات پني‌سيلين استعمال بي‌ضرر مقادير زياد آن است. يك دُز 50000واحدي پني‌سيلين براي درمان برخي عفونت‌ها مؤثر است. امّا تزريق يكصد ميليون واحد پني‌سيلين در روز بدون هيچ گونه مخاطره وعوارض جنبي تجويز مي‌شود. البته برخي افراد نسبت به پني‌سيلين حساسيت داردند ولي اين دارو براي بيشتر مردم سلامتي و توانايي را به ارمغان مي‌آورد.

از آنجا كه پني‌سيلين تاكنون جان ميليونها نفر را نجات داده و مطمئناً در آينده جان افراد بيشتري را نجات خواهد داد تنها معدود افرادي اهميت كشف پني‌سيلين را زير سوال برده‌اند. البته جايگاه واقعي و دقيق فلمينگ در اين فهرست بستگي به اين امر دارد كه براي «فلوري» و چاين» چه اعتباري قائل شويم. من بر اين باورم كه تمام اعتبار اين كار از آنِ فلمينگ است كه كشف اصلي حاصل تحقيقات اوست. بدون او احتمالاً بايد سال‌هاي زيادي مي‌گذشت تا پني‌سيلين كشف شود. همين كه او نتايج كار خود را منتشر كرد ديگر از اين كه زود تكنيك و روش لازم براي توليد و پالايش پني‌سيلين نيز ابداع مي‌شود.

فلمينگ از ازدواج سعادتمند خود صاحب يك فرزند شد. در سال 1945 جايزه نوبل در پزشكي به طور مشترك به او و فلوري و چاين داده شد. فلمينگ در سال 1955 درگذشت.


کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 02:25 AM

هنري فورد
 
هنري فورد

http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : هنري فورد
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1947 – 1863 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : آمریکا


http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...ntist/ford.jpg

اين صنعتگر مشهور آمريكايي بيش از هر فرد ديگري براي ارائه روش‌هاي توليد انبوه صنعت نوين نقش داشته‌ است. با به كارگيري چنين روش‌هايي استاندارد زندگي را ابتدا در ميان مردم كشور خود و درنهايت در تمام كشورهاي جهان به طور وسيع افزايش داد.

فورد كه در «دير بورن» ميشيگان متولد شده بود هيچ‌گاه به دبيرستان نرفت. او پس از خاتمه تحصيلات دبستاني به عنوان شاگرد ماشين كار در ديترويت به كار پرداخت. سپس تعمير كار و سرانجام استادكار شد. هنگامي كه در سال 1885 كارل بنز و گوتليب دايملر، هر كدام مستقل از ديگري، اتومبيل خود را اختراع كرده و روانه بازار كردند فورد جواني بيست و دو ساله بود. «كالسگه بدون اسب» خيلي زود توجه فورد جوان را به خود جلب كرد. در سال 1896 اولين اتومبيلي را كه خود طراحي كرده بود، ساخت اما علي رغم استعدادي كه داشت اولين و دومين اقدام او در كسب و كار با شكست مواجه گرديد. اگر فورد در چهل سالگي مرده بود اكنون از او تنها به عنوان مردي شكست خورده ياد مي‌شد.

اما فورد به آساني دلسرد نشد. در سال 1903 بار ديگر تلاش كرد و در نتيجه اين سومين اقدام، تشكيل كمپاني فورد، بود كه به ثروت، شهرت و اهميتي پايدار دست يافت. موفقيت سريع كمپاني فورد عمدتاً مرهون اين برداشت اصلي و اساسي فورد بود كه او آن را در يكي از آگهي‌هاي اوليه كمپاني خود چنين بيان مي‌كند:

«ساخت و فروش اتومبيلي كه به ويژه براي استفاده روزمره شغلي، حرفه‌اي و خانوادگي طراحي شده است... ماشيني كه به خاطر فشردگي و جمع و جور بودن به طور يكسان از سوي مردان، زنان و كودكان مورد پسند و تحسين قرار گيرد. سادگي، ايمني، آسايش همه جانبه و بالاتر از همه بهاي فوق‌العاده مناسب آن، آن را در دسترس هزاران نفري قرار مي‌دهد كه هيچ‌گاه نمي‌توانستند در مورد پرداخت قيمت‌هاي افسانه‌اي كه براي اغلب ماشين‌ها خواسته مي‌شود، حتي فكر كنند.»

فورد با مدل‌هاي اوليه خود، گرچه كاملاً مناسب بودند، نتوانست به آن اهداف بلند دست يابد. اما مدل مشهور T كه در سال 1908 روانه بازار شد به خوبي آن نظريات را تأمين كرد. بدون ترديد آم مدل نام‌آورترين اتومبيلي بود كه تا آن هنگام توليد شده بود و در نهايت بيش از پانزده ميليون دستگاه از آن فروخته شد.

مدت‌ها قبل از آن فورد دريافته بود در صورتي كه هزينه‌هاي توليد را كاهش دهد مي‌تواند محصولاتش را با قيمت پايين‌تري بفروشد. براي وصول به اين هدف مجموعه‌اي از روش‌هاي بسيار مؤثر توليد را در كارخانه‌هاي خود پياده كرد. اين روش‌ها عبارت بودند از:

1- قطعات كاملاً قابل تعويض

2- حد اعلاي تقسيم كار
3- خط سوار كردن قطعات
تمام اينها به منظور افزايش كارايي كارگران صنعتي طراحي شده بود. فورد معتقد بود نبايد وقت كارگر با مجبور كردن او براي رفتن به دنبال مواد و ابزار مورد نياز، و يا حتي برداشتن آنها از روي زمين، تلف شود. به جاي آن فورد ترتيبي اتخاذ كرد تا با استفاده از نوار نقاله، سر سره و نقاله‌هاي متحرك بالاي سركار را نزد كارگر بياورد. مواد و ابزار در سطح وسيعي توزيع مي‌شد و كارگر مي‌توانست وظيفه خود را بسيار سريع‌تر انجام دهد. او بر اين باور بود كه در تلاش دائم براي يافتن تكنيك‌هاي برتر و كاراتر بايد روش‌هاي توليد به دقت تحليل گردد. كارهاي پيچيده و مركب را بايد به كارهاي ساده تجزيه نمود.

به اين ترتيب انجام آن حتي از كارگر غيرماهر، كه ممكن است كم‌هوش، بي‌سواد و يا حتي معلول باشد، بدون نياز به گذراندن دوره‌هاي طولاني كارآموزي برمي‌آيد.

هيچ يك از اين نظريات در اصل متعلق به فورد نبود. «الي ويتني» بيش از يك قرن قبل از قطعات قابل تعويض استفاده كرده بود. «فردريك وينسلو تيلور» كارشناس معروف بهره‌وري تمام اين نظريات را در نوشته‌هاي خود آورده بود و چند كارخانه كوچك‌تر مدتها بود كه از خط سوار كردن قطعات استفاده مي‌كردند. اما فورد اولين توليدكننده بزرگ بود كه اين نظريات را يكجا و با تمام وجود به كار گرفت.

نتايج كار واقعاً خيره‌كننده بود: در سال 1908 ارزان‌ترين مدل‌ T به بهاي 825 دلار فروخته شد تا سال 1913 قيمت آن تا 500 دلار پايين آمد و در 1916 به 360 دلار تنزل كرد و بالاخره در سال 1926 قيمت خرده‌فروشي آن به 290 دلار رسيد. همچنان كه قيمت پايين مي‌آمد ميزان فروش بالا رفت. ايالات متحده به كشور مردم «سوار بر چرخ» بدل شد و فورد ثروتمندترين فرد بخش خصوصي جهان گرديد.

همچنان كه كارگران فورد بيشتر توليد مي‌كردند او نيز قادر شد دستمزد بالاتري به آنها بپردازد. در سال 1914 او حداقل دستمزد روزانه را در كارخانه‌هايش تا پنج دلار بالا برد و با اين كار دنياي صنعت را شگفت زده كرد. اين مبلغ براي آن زمان بسيار زياد و تقريباً دو برابر متوسط دستمزدي بود كه پيش از اين در همين كارخانه‌ها پرداخت مي‌شد.

از سطح بالاي دستمزدي كه فورد معمول كرد به ناچار در سراسر كشور تبعيت شد و در نتيجه كارگران كارخانه‌ها از فقر و تنگدستي بيرون آمده و به طبقه متوسط راه يافتند.

اما ابداعات فورد اثر مبسوط‌تري نيز داشت. او در مورد روش‌هاي توليد انبوه خود پنهان‌كاري نمي‌كرد. برعكس بسيار مشتاق بود كه آنها را به اطلاع همگان برساند. ساير توليدكنندگان با مشاهده موفقيت فورد روشهاي توليد او را تقليد كردند. نتيجه اين كار افزايش چشمگير توليد در سراسر كشور و در نهايت در تمام جهان بود.

فورد پس از آنكه موفقيت‌هاي مالي دست يافت به فعاليت‌هاي گوناگون سياسي روي آورد. اما نتايج آن فعاليت‌ها باعث يأس و سرخوردگي او شد. براي تلاش‌هاي پر سر و صداي صلح‌خواهي او در خلال سال‌هاي اوليه جنگ جهاني اول گوش شنوايي وجود نداشت. در سال‌هاي 1920 به يك مبارزه تبليغاتي ضد سامي دست يازيد ولي اين كار تنها اعتبار او را مخدوش كرد و مجبور شد آشكارا از اين موضوع خود عقب بنشيند. در سال‌هاي 1930 به شدت با ايجاد اتحاديه‌هاي كارگري در كمپاني خود مبارزه كرد. اما اين كار تنها مخالفت كارگرانش را برانگيخت و سوددهي كارخانه متوقف شد. او سرانجام از اين مبارزه دست برداشت.

به هر حال اين فعاليت‌هاي آخرين گرچه به شهرت و اعتبار فورد لطمه زد، اثري نسبتاً اندك در جهان داشت اما نتوانست بر اهميت نقش او در تغيير بنيادين توليد صنعتي، افزايش توليد و درآمد كارگران اثر داشته باشد.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 02:26 AM

ارويل رايت و ويلبر رايت
 
ارويل رايت و ويلبر رايت


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : ارويل رايت و ويلبر رايت
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1948 – 1871 میلادی


http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...r%20wright.jpg http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...e%20wright.jpg

از آنجا كه موفقيت‌هاي اين دو برادر كاملاً با يكديگر ممزوج و درهم پيچيده شده است بنابراين آنها را به هم ملحق كرده و سرگذشت آنان تحت يك عنوان واحد بيان خواهد شد. ويلبر رايت در سال 1876 در «ميل ويل» اينديانا به دنيا آمد و ارويل رايت به سال 1871 در «ديتون» اوهايو زاده شد. هر دو برادر تحصيلات دبيرستاني داشتند ولي هيچ‌كدام موفق به دريافت ديپلم نشدند.

اين دو جوان در زمينه مكانيك نابغه بودند و به موضوع پرواز انسان علاقه زيادي داشتند. در سال 1892 مغازه‌اي را دائر كردند كه در آن به فروش، تعمير و ساخت دوچرخه مشغول شدند. اين كار پول مورد نياز را براي كار مورد علاقه آنان، تحقيقات هوانوردي، تأمين مي‌كرد. آنان با ولع تمام، نوشته‌هاي كساني مثل اوتوليتلينتهال، اوكتاو چانوت و ساموئل لانگلي را كه در زمينه هوانوردي كار كرده بودند، مطالعه كردند و در سال 1899 كار خود را آغاز نمودند. با بيش از چهار سال كار در دسامبر 1903 تلاش‌هاي آنان با موفقيت به نتيجه رسيد.

براي برخي ممكن است موفقيت برادران رايت تعجب‌انگيز باشد مخصوصاً هنگامي كه دريابند افراد فراواني كه در اين راه تلاش كردند با شكست مواجه شده بودند. براي موفقيت آنان چند دليل مي‌توان ارائه داد. اولاً دو فكر و دو انديشه بهتر از انديشه واحد كارايي دارد. برادران رايت هميشه با يكديگر كار مي‌كردند و همكاري و همگامي كاملي با هم داشتند. ثانياً آنها عاقلانه بر آن شدند كه قبل از اينكه براي ساخت هواپيماي موتوردار تلاش كنند به يادگيري چگونگي پرواز بپردازند. اين نكته در ظاهر بي‌معني به نظر مي‌رسد: چگونه مي‌توان بدون داشتن هواپيما پرواز كردن را ياد گرفت؟ در پاسخ بايد گفت كه برادران رايت با استفاده از گلايدر چگونگي پرواز را فراگرفتند. آنها كار با بادبادك‌ها و گلايدرها را در سال 1899 آغاز كردند. سال بعد اولين گلايدر كامل خود را كه مي‌توانست يك نفر را حمل كند، براي آزمايش به كيتي هاوك در كاروليناي شمالي آورندو نتيجه آزمايش آن چنان رضايت‌بخش نبود. آنان دومين گلايدر كامل را در سال 1901 و سومين گلايدر را در سال 1902 ساختند و آزمايش كردند. در گلايدر سوم برخي از مهمترين اختراعات آنان به كار برده شده بود (بعضي از اختراعات اصلي آنها بيش از آنكه مربوط بع اولين هواپيماي موتوردار باشد در ارتباط با گلايدر بود.) آنها با گلايدر سوم بيش از يكهزار پرواز موفقيت‌آميز انجام دادند. برادران رايت قبل از اينكه ساخت اولين هواپيماي موتوردار را آغاز كنند بهترين و با تجربه‌ترين خلبان‌هاي گلايدر در جهان بودند.

تجربه پرواز با گلايدر سومين عامل موفقيت آنها را فراهم آورد. نگراني اصلي بسياري از كساني كه قبلاً براي ساخت هواپيما تلاش كرده بودند آنان بود كه چگونه وسيله اختراعي خود را از زمين بلند كند. اما برادران رايت دريافتند كه بزرگ‌ترين مشكل چگونگي كنترل هواپيما در آسمان خواهد بود. از اين جهت آنان بيشترين وقت و تلاش خود را صرف يافتن راههايي براي ثبات وضعيت و كنترل هواپيما در خلال پرواز كردند. آنان موفق به اختراع وسايلي براي كنترل محور سه گانه هواپيماي خود شدند و به اين ترتيب توانستند به قدرت مانور كاملي دست يابند.

برادران رايت در طراحي بال هواپيما نيز كار مهمي انجام دادند آنها دريافتند كه نمي‌توانند به اطلاعاتي كه در اين زمينه قبلاً چاپ و منتشر شده بود، اعتماد كنند. بنابراين آنان براي خود يك تونل هوا ساختند و در آن بيش از دويست شكل مختلف بال را آزمايش كردند. بر مبناي اين آزمايشات آنها موفق شدند جدولي تهيه نمايند كه در آن چگونگي فشار هوا بر بال با توجه به شكل با توصيف شده بود. از اين اطلاعات سپس براي طراحي بال‌هاي هواپيماي خود استفاده كردند.

عليرغم تمام اين دستاوردها اگر برادران رايت در مقطع مناسبي از زمان قرار نداشتند، نمي‌توانستند موفق شوند. تمام تلاش‌ها براي پرواز در نيمه قرن نوزدهم محكوم به شكست غير‌قابل اجتناب بود. ماشين‌هاي بخار نسبت به نيرويي كه توليد مي‌كردند بسيار سنگين بودند. همگامي‌كه برادران رايت در صفحه ظاهر شدند ماشين‌هاي درون سوز كارآمد اختراع شده بود. با اين حال چون وزن ماشين‌هاي درون‌سوز متعارف نسبت به نيروي توليد آن بسيار زياد بود استفاده از آن در وسايل پروازي امكان نداشت. از آنجا كه به نظر نمي‌رسيد هيچ‌يك از توليدكنندگان بتوانند ماشين سبك‌تري توليد كنند بنابراين برادران رايت با كمك يك مكانيك،‌ خود چنين ماشيني را طراحي كردند. اين نيز نشانه ديگري از نبوغ آنها بود. با اين كه وقت كمي براي طراحي اين ماشين گذاشتند ولي موفق شدند ماشيني بسازند كه نسبت به تمام ماشين‌هايي كه اغلب توليدكنندگان قادر به ساخت آن بودند، تفوّق و برتري داشته باشد. علاوه بر اين برادران رايت مجبور بودند ملخ‌هاي هواپيما را نيز طراحي كرده و بسازند. ملخي را كه از آن در سال 1903 استفاده شد حدود 66 درصد كارايي داشت.

اولين پرواز روز هفدهم دسامبر 1903 در«كيل دويل هيل» نزديك كيتي هاوك كاروليناي شمالي انجام شد. برادران رايت در آن روز دو پرواز انجام دادند. اولين پرواز كه توسط ارويل رايت انجام شد تنها دوازده ثانيه به طول انجاميد و مسافت طي شده حدود 120 فوت بود. مدت زمان پرواز ويلر رايت 59 ثانيه و مسافتي كه او طول 852 فئت بئد. ساخت آن هواپيما كه برادران رايت آن را « فلاير 1» ناميدند كمتر از يكهزار دلار براي آنان هزينه داشت. وزن آن حدود 750 پند و طول آن 40 فوت بود. ان هواپيما هم اكنون در موزه‌ي ملّي هوا و فضا در واشنگتن مي‌شود.

تنها پنج نفر شاهد اولين پروازها بودند و معدودي از روزنامه‌ها روز بعد، آن هم نه خيلي دقيق به آن اشاره‌اي كردند. روزنامه‌ي محلي آنها «ديتون اوهايو» چنين رويدادي را به كلّي ناديده گرفت. در واقع پنج سال ديگر زمان لازم بود تا عموم مردم در سراسر جهان دريابند كه پرواز انسان واقعاً عملي شده است.

پس از انجام پرواز‌هاي مزبور در كيتي هاوك برادران رايت به زادگاه خويش، ديتون، بازگشتند و دومين هواپيماي خود(فلاير2) را ساختند. در سال 1904 بدون آنكه توجه زيادي را جلب كنند با آن هواپيما 105 پرواز انجام دادند. (فلاير3) كه مدل اصلاح شده و قابل استفاده‌تري بود در 1905 ساخته شد. حتي زماني كه آنها پروازهاي زيادي در اطراف ديتون انجام داددند باز هم بسياري از مردم باور نمي‌كردند كه هواپيما اختراع شده است. در سال 1906 روزنامه «هرالد تريبون» در چاپ پاريس خود مقاله‌اي درباره برادران رايت داشت كه عنوان آن «پروازكنندگان يا دروغگويان» بود.

به هر حال در سال 1908 برادران رايت به تمام ترديدها خاتمه دادند. ويلبر يكي از هواپيماهاي خود را به پاريس برد و در انظار عموم چند پرواز با آن انجام داد و شركتي را براي بازاريابي اختراع خود تأسيس كرد. در ايالات متحده ارويل نيز به انجام كارهاي مشابهي پرداخت.

متأسفانه در 17 سپتامبر 1908 هواپيمايي كه ارويل با آن در حال پرواز بود دچار سانحه شد و سقوط كرد. يكي از سرنشينان آن هواپيما كشته شد، پا و دو دنده ارويل شكست كه پس از مدتي بهبود يافت. اين تنها حادثه‌ي جدّي بود كه برادران رايت در تمام پروازهاي خود داشتند. به هر حال پروازهاي موفقيت‌آميز او دولت ايالات متحده را ترغيب كرد تا براي ساخت و تحويل هواپيما به وزارت جنگ آن كشور قراردادي با برادران رايت انضا نمايد. در سال 1909 در بودجه فدرال مبلغ سي‌هزار دلار براي هونوردي نظامي اختصاص داده شد.

براي مدتي دعواي حقوقي قابل توجهي در مورد ثبت اختراع بين برادران رايت و رقبايي كه مدعي آن شده بودند جريان داشت. اين دعاوي سرانجام در سال 1914 با صدور راي به نفع برادران رايت خاتمه يافت. در خلال اين مدت ويلبر به تب تيفوئيد مبتلا شد و در سال 1912 در گذشت. وي هنكام مرگ 45 سال داشت. اوريل رايت كه در سال 1915 تمام منافع مالي خود را در شركت هواپيماسازي فروخت تا سال 1948 زنده بود. هيچ يك از اين دو برادر ازدواج نكردند.

عليرغم تحقيقات فراوان پيشين در اين زمينه و وجود بسياري از تلاش‌ةاي و ادّعاها، مسلم است كه برادران رايت شايسته و سزاوار بيشترين افتخار و اعتبار براي اختراع هواپيما هستند. عمده‌ترين عامل براي تعيين جايگاه آنان در اين فهرست ارزيابي شخص از اهميّت خود هواپيما مي‌باشد. از نظر من اهمّت هواپيما از اهميّّت ماشين چاپ و يا ماشين بخار كه تمامي شكل زندگي بشر را دستخوش تغييري بنيادين كردند، به مراتب كمتر است. البته بدون ترديد هواپيما اختراعي بسيار برجسته و درخشان است كه هم در صلح و هم در جنگ كابرد دارد. در طي چند دهه هواپيما سياره بزرگ ما را جمع وجور كرده وآن را به دنياي كوچكي تبديل نمود. به علاوه انجام موفقيت‌آميز پرواز انسان مقدمه‌اي براي توسعه و گسترش سفرهاي فضايي بود.

براي قرن‌‌هاي بيشمار پرواز رؤياي انسان بود. مردمان كارآزموده همواره بر اين باور بودند كه قاليچه پرنده داستان‌هاي هزارو يك شب تنها يك رؤيا است و نمي‌تواند در دنياي واقعي وجود داشته باشد. تنوع برادران رايت به اين رؤياي ديرينه بشر تحقق بخشيد و افسانه پريان را به واقعيت تبديل كرد.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 02:28 AM

گوگلي المو ماركوني
 
گوگلي المو ماركوني


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : گوگلي المو ماركوني
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1937 – 1847 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : ایتالیا


http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...st/marconi.jpg

گوگلي المو ماركوني مخترع راديو در سال 1874 در شهر بولوني ايتاليا به دنيا آمد. او از خانواده‌اي مرفه بود و معلمان و مربيان خصوصي تعليم و تربيت او را به عهده داشتند.

ماركوني در سال 1894 و به سن بيست سالگي مطالبي درباره آزمايش‌هاي انجام شده توسط هنريش هرتز خواند. آن آزمايشات به وضوح وجود امواج نامرئي الكترومغناطيسي را كه با سرعتي معادل سرعت نور در فضا حركت مي‌كردند، نشان داده بود.

بلافاصله اين فكر براي ماركوني پديد آمد كه مي‌توان بدون استفاده از سيم از اين امواج براي فرستادن علائمي به فواصل دوردست بهره گرفت. اين امر امكاناتي را براي ارتباطات فراهم مي‌كرد كه در استفاده از تلگراف با سيم ميسر نبود. از جمله اينكه با اين روش ارسال پيام‌ها براي كشتي‌هاي در حال حركت در درياها ممكن مي‌شد.

تا سال 1895 تنها با يك سال تلاش ماركوني موفق شد وسيله لازم براي اين كار را بسازد. در سال 1896 ماركوني وسيله مزبور را در انگلستان به نمايش گذاشت و توانست اولين امتياز انحصاري اختراع خود را دريافت نمايد. ماركوني سريعاً يك شركت تأسيس كرد و در سال 1898 اولين راديوگرام (ماركوني گرام) ارسال شد. سال بعد او توانست پيام‌هاي بي‌سيم را به آن سوي كانال مانش بفرستد. با اينكه در سال 1900 مهمترين امتياز خود را دريافت نمود ولي همچنان به كار خود ادامه داد و براي بهبود و تكميل اختراع خود تلاش كرد. در 1901 او موفق شد يك پيام راديو به آن سوي اقيانوس اطلس، از انگلستان به نيوفونلند، بفرستد.

اهميت اين اختراع جديد در يك حادثه غم‌انگيز به خوبي آشكار گرديد. در سال 1909 كشتي «اس.اس.ريپوبليك» در تصادفي صدمه ديد و غرق شد. از طريق پيام‌هاي راديويي كمك خواسته شد و تمام سرنشينان كشتي بجز 6 نفر نجات يافتند. در همين سال ماركوني به خاطر اختراعش برنده جايزه نوبل شد. در سال بعد ماركوني موفق شد پيام‌هاي راديويي را از ايرلبند به آرژانتين، يعني نسافتي بالغ بر شش هزار مايل بفرستد.

تمام اين پيام‌ها با روش خط و نقطه (مورس) فرستاده شده بود. اينك مشخص گرديد كه صدا را نيز مي‌توان به وسيله راديو منتقل كرد. ولي اين كار تا سال 1915 عملي نشد.

انتشارات راديويي در مقياس تجاري تنها در اوايل دهه 1920 آغاز گرديد ولي پس از آن خيلي زود توسعه يافت و همگاني شد.

اختراعي كه حقوق انحصاري آن فوق‌العاده با ارزش بود بدون ترديد برخي درگيري‌هاي حقوقي و قضايي را برمي‌انگيخت. اما تمام اين مرافعات و دادخواهي‌ها با رأي صريح دادگاهها در سال 1914 مبني بر حق اولويت ماركوني به خاموشي گراييد.

در سال‌هاي بعد ماركوني تحقيقات مهمي در باب موج كوتاه و مخابرات مايكروويو انجام داد. او در سال 1937 در شهر رم درگذشت.

از آنجا كه ماركوني تنها به عنوان يك مخترع معروف مي‌باشد بديهي است كه تأثير او نيز مناسب با اهميت راديو و تبعات مستقيم آن خواهد بود. (ماركوني تلويزيون را اختراع نكرد اما اختراع راديو گامي مهم براي اختراع تلويزيون بود و بنابراين منصفانه خواهد بود اگر قسمتي از اعتبار اختراع تلويزيون به ماركوني داده شود). روشن است كه ارتباطات بي‌سيم در دنياي نوين از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. در انتقال اخبار براي سرگرمي و تفريح، مقاصد نظامي، تحقيقات علمي و انجام وظايف و بسياري موارد مقاصد ديگر از بي‌سيم استفاده مي‌شود. اگر چه براي برخي موارد مي‌توان از تلگراف، كه نيم قرن قبل اختراع شده بود، استفاده مشابهي كرد اما در بسياري از موارد راديو بي‌رقيب است و چيزي را نمي‌توان جانشين آن كرد. با استفاده از آن مي‌توان با اتومبيلهاي در حال حركت، كشتي‌ها در درياها و هواپيماهاي در حال پرواز و حتي سفينه‌هاي فضايي ارتباط برقرار كرد. اختراع راديو بسيار مهمتر از اختراع تلفن مي‌باشد. پيامي كه با تلفن فرستاده مي‌شود با راديو نيز مي‌توان ارسال كرد در حالي كه با راديو مي‌توان با نقاطي ارتباط برقرار كرد كه امكان تماس تلفني وجود ندارد.

با توجه به اين نكته و از آنجا كه ارتباط بي‌سيم بسيار مهمتر از ارتباط تلفني است ماركوني در رده‌اي بالاتر از گراهام‌بل قرار مي‌گيرد. اگر اديسون كمي بالاتر از ماركوني قرار داده شد به اين دليل است كه او صاحب اختراعات متعدد و زيادي بود هر چند هيچ‌كدام از آنها به تنهايي اهميت و ارزش راديو را نداشتند. از آنجا كه راديو و تلويزيون تنها قسمت كوچكي از موارد استفاده عملي از كارهاي نظري ماكسول وفاراده مي‌باشد بنابراين منصفانه است كه ماركوني پايين‌تر از آن دو تن قرار داده شود. اما با توجه به اينكه معدودي از بهترين چهره‌هاي سياسي تأثيري مشابه به تأثير ناركوني بر جهان داشته‌اند بنابراين ماركوني را بايد سزاوار و شايسته رده بالايي در اين فهرست دانست.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 02:59 AM

آلكساندر گراهام‌بل
 
آلكساندر گراهام‌بل

http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : آلكساندر گراهام‌بل
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1922 – 1847 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : اسکاتلند



http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...ham%20bell.jpg

الكساندر گراهام‌بل مخترع تلفن به سال 1847 در شهر «ادينبورو» اسكاتلند متولد شد. وي گرچه چند سالي بيش به مدارس رسمي نرفت ولي با همت خودش و تلاش خانواده‌اش از تحصيلات ممتازي برخوردار گرديد. از آنجا كه پدر گراهام متخصص فيزيولوژي صدا، اصلاح گفتار و آموزش به ناشنوايان بود علاقه و توجه او به مبحث بازيافت اصوات و صداها كاملاً طبيعي به نظر مي‌رسيد.
گراهام‌بل در سال 1871 به شهر بوستون در ايالت ماساچوست آمريكا نقل مكان كرد. در آنجا در سال 1875 به برخي كشفيات مختلف دست يافت كه سرانجام به اختراع تلفن منتهي گرديد.

بل اظهار نامه مربوط به درخواست ثبت حق انحصاري اختراع خود را در فوريه سال 1876 تسليم كرد و امتياز مربوط به آن چند هفته بعد به وي داده شد. (جالب اينكه شخص ديگري به نام اليشاگري در همان روز و تنها يكي دو ساعت ديرتر اظهارنامه ثبت اختراع وسيله كاملاً مشابهي را تسليم مقامات مربوطه نمود.)

كمي پس از دريافت امتياز مزبور گراهام بل دستگاه تلفن اختراعي خود را در سالن نمايشگاه سنتنيال فيلادلفيا به معرض نمايش گذاشت. اختراع بل با استقبال گرمي مواجه شد و جايزه‌اي نيز به او اعطا گرديد. حق بهره‌برداري انحصاري از اين اختراع در قبال مبلغ يكصدهزار دلار به كپاني «وسترن يونيون تلگراف» پيشنهاد شد ولي كمپاني مزبور از خريد آن امتناع كرد. بنابراين بل و دستيارانش در ژوئيه 1877 خود به تأسيس شركتي همت گماشتند كه آن شركت در حقيقت سلف همين كمپاني «آمريكن تلفن و تلگراف» امروزين بود. تلفن از همان آغاز توفيق تجاري بسيار بزرگي روبه‌رو گرديد. اكنون نيز «آمريكن ت. ت.» بزرگ‌ترين تشكيلات بازرگاني خصوصي جهان است.

ظاهراً بل و همسرش كه در مارس 1879 حدود پانزده درصد سهام شركت تلفن را داشتند تصور نمي‌كردند كه كمپاني آنها به زودي تبديل به شركتي با سوددهي افسانه‌اي خواهد شد. آنها طي چند ماه اكثر سهام خود را با بهاي متوسط هر سهم 250 دلار فروختند. تا ماه نوامبر ارزش سهام شركت به يكهزار دلار رسيد. در سال 1881 آنها باز هم دست به كاري غير عاقلانه زدند و يك سوم بقيه سهام باقي مانده خود را فروختند. با وجود اين در سال 1883 ثروت بل و همسرش بالغ بر يك ميليون دلار مي‌شد.

با وجود اينكه بل در نتيجه اختراع تلفن فردي ثروتمند شده بود ولي همچنان به فعاليت‌هاي تحقيقاتي خود ادامه داد و چند وسيله سودمند ديگر، البته كم اهميت‌تر از تلفن نيز اختراع كرد. او به كارهاي مختلف علاقه داشت ولي توجه علاقه اصلي او كمك به ناشنوايان بود. همسرش بانويي ناشنوا بود كه بل قبلاً به او درس مي‌داد. بل دو پسر و دو دختر داشت اما پسرانش در همان اوان نوزادي از دنيا رفتند. بل كه در سال 1882 به تابعيت دولت ايالات متحده درآمده بود در سال 1922 درگذشت.

هر گونه ارزيابي درباره تأثير و نفوذ بل در ميزان و اندازه اهميتي كه تلفن در نظر يك فرد دارد نهفته است. از نظر من تلفن اختراع بسيار مهمي است و تنها مي‌توان معدودي از اختراعات را خاطر نشان كرد با اين چنين گستردگي مورد استفاده قرار گرفته و اثري چنين بزرگ بر زندگي روزمره داشته‌اند.



رزیتا 10-16-2009 03:03 AM

توماس اديسون
 
توماس اديسون

http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : توماس اديسون
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1931 – 1847 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : آمریکا


http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...ist/edison.jpg


توماس اديسون مخترع با استعداد در سال 1847 در شهر ميلان ايالت اوهايو آمريكا به دنيا آمد. او فقط حدود سه ماه آموزش و تحصيل رسمي آن زمان را داشت چون مدير مدرسه‌اش دريافته بود كه وي پسرش عقب افتاده است.

اديسون هنگامي كه فقط 21 سال داشت اولين اختراع خود را كه يك دستگاه الكتريكي شمارش آرا بود عرضه كرد. آن دستگاه فروش نرفت و اديسون از آن پس تلاش خود را روي اختراع ابزار وسايلي متمركز كرد كه بتواند بازار خوبي داشته باشند. مدتي پس از اختراع دستگاه شمارش آرا، اديسون سيستم پيشرفته نمايشگر اطلاعات بورس را اختراع كرد و توانست آن را به مبلغ چهل هزار دلار، كه در آن روزگار پول هنگفتي بود، بفروشد. با عرضه اختراعات متعدد ديگري اديسون مشهور و ثروتمند شد. اختراع گرامافون كه در سال 1877 به ثبت رسيد احتمالاً يكي از ابتكاري‌ترين اختراعات او به شمار مي‌رفت. ولي آنچه كه بيشتر براي دنيا اهميت داشت كاري بود كه او در سال 1879 در جهت تكميل و توسعه لامپ روشنايي حرارتي انجام داد.

اديسون اولين فردي نبود كه سيستم روشنايي الكتريكي را اختراع كرد. چند سال قبل از آن از نوعي لامپ الكتريكي قوسي شكل براي تأمين روشنايي خيابان‌هاي پاريس استفاده شده بود. اما لامپ الكتريكي اديسون همراه با سيستمي كه او براي توزيع نيروي الكتريكي ابداع كرد بهره‌گيري از نيروي الكتريسيته را براي تأمين روشنايي منازل عملي ساخت. در سال 1882 كمپاني او در نيويورك توليد لامپ برق را آغاز كرد و از آن پس استفاده از برق در منازل سريعاً در سراسر جهان گسترش يافت.

اديسون با ايجاد اولين كارخانه و شبكه توزيع برق براي منازل و اماكن خصوصي شالوده توسعه بزرگ صنعت را بنا نهاد. امروز استفاده از اين منبع انرژي تنها محدود به تأمين روشنايي نيست بلكه گستره بزرگيي از لوازم خانگي، از تلويزيون تا ماشين لباسشويي، با نيروي الكتريسيته كار مي‌كند. علاوه بر اين امكان دريافت نيروي الكتريسيته از شبكه توليد و توزيع كه اديسون ايجاد كرد استفاده از نيروي برق را در صنايع امكان پذير كرده است.

اديسون همچنين سهم بزرگي در توسعه و تكميل دوربين‌هاي فيلمبرداري و پروژكتور نمايش فيلم دارد. او در اصلاح سيستم تلفن كار بزرگي انجام داد، دهني ذعالي ابداعي او بر قدرت شنوايي طرف مقابل در تلفن افزود. همچنين در تلگراف و دستگاه‌هاي ماشين تحرير اصلاحاتي به وجود آورد. از ميان ساير اختراعات او مي‌توان از دستگاه «ديكتافون» و دستگاه ذخيره باطري نام برد. گفته مي‌شود اديسون بيش از يكهزار مورد مختلف اختراع را به ثبت رسانده است كه از نظر تعداد واقعاً عجيب و غيرقابل تصور است.

يكي از دلايل اين توانايي فوق‌العاده در اختراع و ابداع، آن است كه او در آغاز كار يك آزمايشگاه تحقيقاتي در «منلوپارك» نيوجرسي تأسيس كرد و گروهي از افراد لايق و كارآزموده را به همكاري خود فراخواند. اين در واقع نمونه اوليه آزمايشگاه‌هاي تحقيقاتي بزرگ بود كه از آن پس اغلب صنايع مهم در كنار كارگاه‌هاي خود ايجاد كردند. ايجاد يك چنين آزمايشگاه تحقيقاتي مدرن و مجهزي را كه در آن بسياري از افراد به كار گروهي و دسته جمعي مشغول هستند بايد يكي از مهمترين اختراعات اديسون به حساب آورد كه البته او نمي‌توانست آن را به نام خود به ثبت برساند.

اديسون تنها يك مخترع صرف نبود بلكه در زمينه توليد و سازماندهي چندين كمپاني صنعتي كارهاي مهمي انجام داد. يكي از مهمترين تشكيلاتي كه او به وجود آورد همان است كه امروز به نام شركت «جنرال الكتريك» در سراسر دنيا معروف و مشهور شده است.

اديسون گرچه اصولاً يك دانشمند به معناي اخص كلمه نبود ولي به يك كشف بسيار مهم نيز دست يافت. در سال 1882 كشف كرد كه در فضاي تقريباً خلأ، الكتريسيته جاري مي‌تواند بين دو سيمي كه با يكديگر تماس ندارند، جريان يابد. اين پديده كه از آن به عنوان «اثر اديسون» ياد مي‌شوند نه تنها از نظر تئوري قابل توجه است بلكه در عمل نيز موارد استفاده فراواني دارد. با بهره‌گيري از اين پديده تكميل و اصلاح لوله‌هاي الكتروني عملي شد وايجاد صنعت الكترونيك ممكن گرديد.

اديسون در قسمت اعظم عمر خود از عدم شنوايي شديدي رنج مي‌برد ولي اين معلوليت و ناراحتي با توان بالاي او در انجام كارهاي سخت و زياد جبران مي‌شد.

اديسون دوبار ازدواج كرد (همسر اول او در جواني از دنيا رفت) و از هر ازدواج خود سه فرزند داشت. او در سال 1931 در «وست ارنج» نيوجرسي درگذشت.

درباره استعداد و توان اديسون هيچ بحث و جدلي وجود ندارد. همگان بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه او بزرگ‌ترين نابغه اختراع در تمام دوران‌ها است. نگاهي به سلسه اختراعات مفيد و سودمند او احترام و تحسين همه را برمي‌انگيزد. گرچه به احتمال زياد اغلب اين اختراعات سي سال بعد توسط ديگران انجام مي‌شد. به هر حال اگر اختراعات اديسون به صورت تك‌تك در نظر گرفته شود هيچ‌كدام آنها از اهميت قطعي و تعيين‌كننده‌اي برخوردار نيست. به عنوان مثال لامپ روشنايي حرارتي اديسون، با تمام استفاده وسيعي كه دارد، چيزي نيست كه فرضاً در زندگي نوين جانشيني نداشته باشد در واقع لامپ روشنايي فلورسنت كه بر مبناي اصول علمي كاملاً متفاوتي كار مي‌كند به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است و اگر لامپ روشنايي حرارتي اصلاً وجود نداشت زندگي روزمره ما تغيير چنداني نمي‌كرد. در واقع قبل از استفاده از روشنايي الكتريكي، شمع چراغ‌هاي روغني و چراغ گاز به طور كلي منابع كافي و رضايت‌بخش تأمين روشنايي بودند. گرامافون بدون ترديد يك اختراع استادانه است ولي هيچ‌كس نمي‌تواند ادعا كند كه اين وسيله به اندازه راديو، تلويزيون و تلفن در تغيير شكل زندگي روزمره ما مؤثر بوده است. به علاوه در سال‌هاي اخير روش‌هاي كاملاً متفاوتي مانند نوارهاي ضبط مغناطيسي براي ضبط صدا ابداع شده است. امروز اگر گرامافون و ضبط صوت نبود شايد در زندگي فعلي تفاوت بسيار اندكي احساس مي‌شد.

بسياري از اختراعاتي كه اديسون به نام خود ثبت كرده است در واقع تكميل و اصلاح ابزارها و وسايلي بوده كه ديگران قبلاً اختراع كرده و مورد استفاده نيز قرار داشت. چنين اصلاحاتي با وجود سودمندي فراواني كه دارند نمي‌تواند در طول تاريخ از اهميت ويژه‌اي برخوردار باشند.

اما با وجود اينكه هيچ يك از اختراعات اديسون به تنهايي اهميت چنداني ندارد نبايد اين نكته را فراموش كرد كه او فقط يك وسيله را اختراع نكرد بلكه بيش از يكهزار اختراع مختلف دارد. به همين دليل است كه من اديسون را بالاتر از مخترعان مشهوري مانند ماركوني و گراهام‌بل قرار داده‌ام.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 03:05 AM

ويليام كنراد رونتگن
 
ويليام كنراد رونتگن


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : ويليام كنراد رونتگن
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1923 – 1845 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : آلمانی

http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...t/roentgen.jpg


يليام كنراد رونتگن كاشف اشعه ايكس به سال 1845 در شهر
«لنپ» آلمان به دنيا آمد. وي در سال 1869 درجه دكتراي خود را از دانشگاه زوريخ دريافت كرد. نوزده سال بعد را در دانشگاه‌هاي مختلفي مشغول كار بود و به تدريج به عنوان دانشمندي برجسته معروفيت كسب كرد. در سال 1888 استاد فيزيك و رئيس انستيتو فيزيك دانشگاه «ورزبورگ» شد. در همين انستيتو بود كه در سال 1895 به كشفي دست يافت كه سبب اشتهار او گرديد.

رونتگن روز هشتم نوامبر 1895 مشغول انجام آزمايش‌هايي با اشعه‌هاي كاتوديك بود. اشعه كاتوديك جرياني از الكترن‌هاي سريع‌الحركت مي‌باشد. اين جريان در نتيجه اتصال يك ولتاژ قوي بين الكترودهايي كه در دوانتهاي يك لوله شيشه‌اي مسدود و فاقد هوا تعبيه شده است، ايجاد مي‌گردد. اشعه‌هاي كاتوديك قابليت انتشار و رسوخ ندارند و چند سانتيمتر از هوا به سهولت آن را متوقف مي‌كند. در آن آزمايش رونتگن لوله شيشه‌اي حاوي اشعه كاتوديك خود را با كاغذ سياه ضخيمي كاملاً پوشاند به شكلي كه وقتي جريان الكتريكي برقرار مي‌گرديد هيچ‌گونه نوري از داخل لوله مشاهده نمي‌شد.

هنگامي كه رونتگن جريان برق را به لوله اشعه كاتوديك وصل كرد با كمال شگفتي مشاهده كرد صفحه فلورسنتي كه روي نيمكت مجاور قرار داشت مانند آنكه نوري بر آن تابانده شده باشد شروع به درخشيدن كرد. او جريان را قطع كرد و درخشش صفحه (كه با لايه‌اي از باريوم پلاتينو سيانيد، ماده‌اي فلورسنت، پوشانده شده بود) متوقف شد. از آنجا كه لوله‌ي حاوي اشعه كاتوديك كاملاً پوشيده شده بود و منفذي نداشت رونتگن به اين نتيجه رسيد كه با برقراري جريان الكتريكي بايد نوعي تشعشع نامرئي از لوله خارج شود.

او اين تشعشع نامرئي را به خاطر ماهيت ناشناخته آن، «اشعه ايكس» ناميد. ايكس يك نشانه معمول در رياضي براي ناشناخته‌ها است.

رونتگن كه از اين كشف تصادفي به هيجان آمده بود ساير كارهاي تحقيقاتي خود را كنار گذاشت و تمام توجه خود را معطوف به بررسي خواص اشعه ايكس كرد. او پس از چند هفته كار فشرده موفق به كشف نكات زير شد:

1- اشعه ايكس مي‌تواند موجب شود تا عناصر گوناگون شيميايي ديگري (علاوه بر باريوم پلاتينو سيانيد) نيز خاصيت باز پس دادن نور را پيدا كنند.

2- اشعه ايكس مي‌تواند از بسياري مواد كه حاجب نور معمولي هستند عبور كند. رونتگن مخصوصاً متوجه شد كه اشعه ايكس مي‌تواند از گوشت عبور كند ولي در برابر استخوان متوقف مي‌شود، او با قرار دادن دست خود بين لوله اشعه كاتوديك و صفحه فلورسنت توانست تصوير استخوان‌هاي دستش را روي صفحه مشاهده كند.
3- اشعه ايكس در خط مستقيم حركت مي‌كند و برخلاف ذراتي كه بار الكتريكي دارند تحت تأثير ميدان‌هاي مغناطيسي منحرف نمي‌شود.
رونتگن در دسامبر 1895 اولين مقاله خود را درباره اشعه ايكس نوشت. گزارش او بلافاصله هيجان فراواني به وجود آورد و توجه محافل علمي را به خود جلب نمود.

صدها تن از دانشمندان و پژوهشگران چند ماه به بررسي و تحقيق پيرامون اشعه ايكس پرداختند و طي مدت يك سال تقريباً حدود يكهزار مقاله درباره اين موضوع منتشر شد.

يكي از دانشمندان كه كشف رونتگن مستقيماً محرك تحقيقات او شد، آنتوان هنري بكوئرل بود. بكوئرل گر چه با نيت تحقيق بيشتري پيرامون اشعه ايكس مشغول كار شد ولي تصادفاً به كشف پديده‌اي مهمتر، يعني راديواكتيويته دست يافت.

به طور كلي هر گاه الكترون‌هايي با انرژي بالا بر شيئي برخورد كند نشعشات ايكس توليد مي‌گردد. اشعه ايكس خود فاقد الكترون است بلكه بيشتر از امواج الكترومغناطيسي تشكيل مي‌شود. بنابراين اصولاً شبيه به تشعشات مرئي يعني امواج نوري است با اين تفاوت كه طول موج اشعه ايكس بسيار كوتاه‌تر مي‌باشد. مهمترين موارد استعمال اشعه ايكس، استفاده از آن براي تشخيص‌هاي پزشكي و دندانپزشكي است. موارد استعمال ديگر آن راديوتراپي مي‌باشد كه در آن اشعه ايكس براي نابود كردن تومورهاي خطرناك و يا متوقف كردن رشد آنها به كار برده مي‌شود.

اشعه ايكس در صنعت نيز موارد استعمال فراواني دارد. مثلاً مي‌توان از آن براي اندازه‌گيري ضخامت برخي مواد و يا پيدا كردن درز و رخنه‌هاي ناپيدا استفاده كرد. اشعه ايكس در بسياري ديگر از زمينه‌هاي علمي از زيست‌شناسي گرفته تا نجوم و ستاره‌شناسي نيز كاربرد دارد. اين اشعه به ويژه درباره‌ي ساختار اتمي و ملكولي اطلاعات زيادي را براي دانشمندان فراهم آورده است.

تمام افتخار و اعتبار كشف اشعه ايكس شايسته رونتگن مي‌باشد. او به تنهايي كار كرد، كشف او غيرقابل پيش‌بيني بود و مجدانه كار خود را پي گرفت. علاوه بر اينها كشف او انگيزه مهمي براي بكوئرل و ساير پژوهشگران شد.

با تمام اين احوال نبايد در باب اهميت رونتگن مبالغه شود. بدون ترديد اشعه ايكس كاربردهاي بسيار سودمندي دارد ولي كسي نمي‌تواند بگويد كه در نتيجه استفاده از آن تمامي تكنولوژي ما دگرگون شده است. در حالي كه با كشف القاي الكترومغناطيس توسط فاراده اين چنين دگرگوني انجام شد. به همين نحو كسي نمي‌تواند مدعي شود كه كشف اشعه ايكس براستي براي تئوري علمي اهميتي بنيادين داشت. اشعه‌هاي ماوراي بنفش كه طول موج‌هاي آن كوتاه‌تر از نور مرئي است تقريباً از يك قرن قبل شناخته شده بود. اشعه ايكس – كه مشابه با امواج ماوراي بنفش مي‌باشد ولي طول موج آن كوتاه‌تر است – به راحتي در چهارچوب فيزيك كلاسيك قرار مي‌گيرد. روي هم رفته من تصور مي‌كنم كاملاً منطقي است كه در اين فهرست رونتگن پايين‌تر از راترفورد، كه كشف او از اهميت اساسي بيشتري برخوردار بود، قرار داده شود.

رونتگن فرزندي از خود نداشت. او و همسرش دختري را به فرزندي قبول كردند. در سال 1901 جايزه نوبل در فيزيك به رونتگن داده شد. اين اولين جايزه نوبل براي رشته فيزيك بود. رونتگن در سال 1923 در شهر مونيخ آلمان درگذشت.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 03:06 AM

نيكلاس اوگوست اوتو
 
نيكلاس اوگوست اوتو

http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : نيكلاس اوگوست اوتو
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1891-1832 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : آلمانی

http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...ntist/otto.jpg

نيكلاس اوگوست اوتو ، مخترع آلماني بود كه در سال 1876 اولين موتور درون‌سوز چهارزمانه را ساخت كه الگو و مدلي شد براي صدها ميليون موتور مشابه كه از آن زمان تا كنون ساخته شده است.

موتور درون‌سوز يك وسيله گردنده است كه در فايف موتوري و موتورسيكلت‌ها كاربرد دارد. علاوه بر موارد استعمال فراوان آن در صنعت، اختراع هواپيما بدون استفاده از آن غير ممكن بود. تا قبل از پرواز اولين هواپيماي جت در سال 1939، نيروي محركه تمام هواپيماها در واقع توسط موتورهاي درون‌سوز كه چرخه‌كار آنها بر مدار اوتو بودف تأمين مي‌شد. امّا مهمترين مورد كاربرد موتورهاي درون‌سوز استفاده ازآنان در اتومبيل‌ها است.

قبل از آنكه اوتو موتور خود را اختراع كند براي ساخت اتومبيل تلاش‌هاي فراوان و عديده‌اي شده بود. برخي مخترعين نظير زيگفريد ماركوس (در سال 1875) اتين لنور (در سال 1862) و نيكلاژوزف كنوت (در سال 1769) موفق به ساخت مدل‌هايي شدند كه حركت مي‌كرد. اما به علت نبودن موتور مناسب، موتوري كه هر دو مزيت وزن كم و قدرت زياد را با هم داشته باشد هيچ كدام از آن مدل‌ها در عمل قابل استفاده نبود. ولي در خلال پانزده سال پس از اختراع موتور چهار زمانه اوتو، دو مخترع آلماني ديگر، كارل بنز و گوتلمب دايملر، هر يك اتومبيل‌هايي قابل استفاده و قابل فروش ساختند. از آن زمان انواع مختلف از موتورها براي به حركت درآوردن اتومبيل ساخته شده است. ممكن است در آينده‌اي نه چندان دور، اتومبيل‌هايي كه با نيروي بخار، باطري‌هاي برقي و يا با استفاده از ساير منابع انرژي حركت مي‌كنند، ساخته شوند كه نسبت به اتومبيل‌هاي كنوني برتري خواهند داشت. ولي واقعيت اين است كه در 99 درصد از صدها ميليون اتومبيل ساخته شده تا اين زمان از موتورهاي درون‌سوز چهارزمانه است كه در كاميون‌ها، اتوبوس‌ها و كشتي‌ها از آن استفاده مي‌شود. اين موتور چرخه چهارزمانه‌اي مشابه با موتور اوتو دارد ولي نوع سوخت آن متفاوت است.

اكثر اختراعات علمي (اگر استثناي مهم تسليحات و مواد منفجره را كنار بگذاريم)‌براي نوع بشر سودمند بوده است. به عنوان مثال كاملاً بعيد است كسي پيشنهاد كند كه يخچال يا پني‌سيلين را تحريم كنيم و با استفاده از آنها را به طور جدّي محدود سازيم. زيان‌هاي استفاده‌اي چنين گسترده از اتومبيل‌هاي شخصي بر كسي پ.شيده نيست. اتومبيل‌ها غلاوه بر ايجار سرو صدا هوا را آلوده مي‌كنند، با مصرف سوختهاي كمياب منتبع آن را مورد تهديد قرار مي‌دهند و هر ساله عامل قتل و جرح شمار زيادي از مردمان مي‌شوند.

مسلماً اگر اتومبيل وسيله سودمندي نبود و فايده‌اي اين چنين زياد نداشت هرگز آن را تحمّل نمي‌كرديم اتومبيل‌هاي شخصي به مراتب بيشتر از وسايل حمل و نقل عمومي قابليت تطبيق دارند. بر خلاف راه‌آهن و قطار زيرزمين هرجا كه مايل بوديد مي‌توانيد آن را پارك كنيد، به هر جاكه بخواهيد شما را مي‌برد، و اينجا و آنجا در خدمت شما مي‌باشد. سريع و راحت است و بارو بنه را به آساني حمل مي‌:ند و به شكل بي‌سابقه‌اي اين مكان را براي ما فراهم مي‌كند كه كجا زندگي كنيم و وقت خود را چگونه سپري سازيم. به اين ترتيب آزادي فردي را به شكلي قابل ملاحظه‌اي افزايش داده است.

اما اينكه تمام امتيازات در برابر بهايي كه جامعه براي اتومبيل مي‌پردازد، ارزش دارد يا خير، مطلب قابل بحثي مي‌باشد. اما در هر حال كسي نمي‌تواند منكر آن شود كه اتومبيل اثر عمده‌اي بر تمدن ما داشته است. تنها در ايالات متحده بيش از يكصد ميليون دستگاه اتومبيل مورد استفاده قرار دارد. اين به معناي تقريباً دو تريليون مايل، مسافر در هر سال مي‌باشد كه اين رقم بيش از مجموع مسافات طي شده در يك سال به طور پياده، با هواپيما، با قطار، با كشتي و به طور كلي با تمام اشكال حمل و نقل مي‌باشد.

براي جا دادن اين اتومبيل‌ها هكتارها زمين را به صورت توقفگاه اتومبيل درآورده‌ايم، بزرگراه‌هاي بي‌انتهايي ساخته‌ايم، و تمام چشم‌اندازها را تغيير داده‌ايم. در عوض اتومبيل آنچنان سهولت جابجايي را براي ما فراهم آورده است كه نسل‌هاي گذشته به سختي مي‌توانستند حتي رؤياي آن را در سر بپرورانند. بسياري از صاحبان اتومبيل‌ها اكنون فعاليت‌هاي گسترده‌اي دارند و از تسهيلاتي بهره‌مند مي‌شوند كه احتمالاً بدون اتومبيل نمي‌توانستند از آن برخوردار باشند. داشتن اتومبيل حق انتخاب بيشتري براي محل زندگي و محل كار به ما مي‌دهد. امروز كساني كه در حومه‌ي شهرها سكونت دارند از تسهيلاتي برخوردارند كه پيش از آن فقط در اختيار شهرنشين‌ها بود و اين را بايد مرهون اتومبيل باشند. اين امر شايد ليل اصلي گسترش و رشد حومه شهرها در دهه‌هاي اخير و همراه با آن كاهش سكونت در مناطق مركزي شهرها مي‌باشد.

نيكلاس اوگوست اوتو در سال 1832 در شهر «هولشازن» آلمان به دنيا آمد. هنگامي كه طفلي شيرخواره بود پدرش از دنيا رفت. اوتو با اينكه دانش‌آموز درس‌خوان و كوشا بود در شانزده‌ سالگي با هدف يافتن كار و كسب و تجربه در داد و ستد دبيرستان را ترك كرد. مدتي در يك خوار و بار فروشي در شهري كوچك به كار اشتغال داشت و سپس در فرانكفورت كارمند دفتري و بعد از آن فروشنده سيار شد.

حدود سال 1860 اوتو مطالبي درباره موتور گازي كه به تازگي توسط «اتين لنور» اختراع شده بود و اولين موتور درون‌سوز بود كه واقعاً كار مي‌كرد، شنيد. اوتو به درستي تشخيص داد كه اگر موتور لنور بتواند با سوخت مايع كار كند موارد استفاده‌اي به مراتب بيشتر خواهد داشت زيرا در آن صورت نيازي نخواهد بود كه موتور مزبور همواره به يك خروجي منبع گاز متصل باشد. اوتو به زودي نوعي كاربوراتور اختراع كرد ولي چون وسيله مشابهي قبلاً اختراع شده و به ثبت رسيده بود بنابراين درخواست وي براي ثبت اختراعش رد شد.

اوتو بدون دلسردي تمام تلاش خود را وقف بهبود و اصلاح موتور لنور كرد. در سال 1861 موفق به طراحي نوعي موتور گرديد كه اساساً با مدل لنور كه نوع ابتدايي بود و سيكل دوزمانه داشت، متفاوت بود. اين موتوري بود كه با يك چرخه چهارزمانه كار مي‌كرد. در ژانويه 1862 اوتو نمونه‌اي از موتور چهارزمانه خود را ساحت اما با مشكلاتي براي قابل استفاده بودن موتور جديد مواجه شد كه اين مشكلات بيشتر در سيستم احتراق آن به چشم مي‌خورد. اوتو اين طرح را كنار گذاشت و به جاي آن تلاش خود را معطوف بهتر كردن موتور «اتمفسريك» كه خود آن را ساحته بود كرد و نوع اصلاح شده موتور دو زمانه بود كه با گاز كار مي‌كرد. در سال 1863 اين اختراع را به ثبت رساند و به زودي شريكي پيدا كرد «ايوجن لانگن» و از حمايت مالي او برخوردار شد.

آنها كارگاه كوجكي تأسيس كردند و به تلاش براي بهتر ساختن موتور خود ادامه دادند. موتور دو زمانه آنها بالا گرفت و شركتشان سود سرشاري برد. در سال 1872 آنها توانستند گوتليب دايملر، مهندس برجسته‌اي را كه تجربياتي در اداره‌ي كارخانه داشت به استخدام خود در آورند. اين امر توليد موتور را در كارخانه آنها افزايش داد.

گرچه منابع حاصل از فروش موتور دوزمانه لسيار خوب بود ولي اوتو نمي‌توانست انديشه ساخت موتور چهارزمانه را كه از ابتدا در پي آن بود بگذارد. او متقاعد شده بود موتور چهارزمانه كه كخلوط سوخت و هوا قبل از احتراق در آن متراكم شده كارايي بيشتري از هر نوع اصلاح شده موتور دوزمانه لنور خواهد داشت. در اوايل سال 1867 اوتو سرانجام سيستم احتراق جديدي اختراع كرد و به اين ترتيب موفق شد و سال بعد چهارزمانه قابل استفاده بسازد. اولين نمونه در مه 1876 ساخته شد و سال بعد سي‌هزار دستگاه از اين موتور فروخته شد. به دنبال آن و تمام اشكال موتور دوزمانه لنور به زودي متروك شده و از رده خارج گرديد.

حق امتياز ثبت شده آلماني اوتو در موتور چهارزمانه يك دعواي حقوقي را در سال 1886 در پي داشت. از قرار معلوم يك فرد فرانسوي به نام «آلفونس بيودوروشاز» در سال 1862 وسيله مشابهي را طراحي كرده و آن را به ثبت رسانده بود. نبايد تصور كرد كه بيودوروشاز يك چهره تأثير گذار است. اختراع او هرگز به بازار راه پيدا نكرد و در واقع حتي يك از آن هم ساخته نشد و اوتو هم براي اختراع خود هرگز از ان بهره نگرفته بود. عليرغم بازنده شدن در آن دعوا مؤسسه اوتو همچنان پول‌ساز باقي ماند و او به هنگام مرگ در سال 1891 كاملاً ثروتمند بود.

در همان دوران گوتليب دايملر در سال 1882 مؤسسه اوتو را ترك كرد. او بر آن ود كه موتور اوتو را براي يك وسيله نقليه به كار گيرد. تا سال 1883 وي به يك سيستم احتراق بهتر دست يافت (البته نه سيستمي كه امروزه مورد استفاده همگان است)‌ كه موتور را قادر مي‌ساخت با گردش 900-700 دور در دقيقه عمل كند. (حداكثر سرعت در مدل اوتو 200-180 دور در دقيقه بود)‌ علاوه بر آن دايملر رنج زيادي را متحمل شد تا توانست موتور بسيار سبك‌تري بسازد. در سال 1885 او يكي از موتورهاي خود را روي يك دوچرخه نصب كرد و به اين ترتيب اولين موتورسيكلت دنيا ساخته شد.

دايملر سال بعد اولين موتور سيكلت خود را ساخت. اما به زودي معلوم شد كه كارل بنز در اين مسابقات جلو افتاده است. بنز اولين اتومبيل خود را داراي سه چرخ بود ولي اتومبيل بودن آن انكار نبود سه ماه زودتر ساخته بود. نيروي محركه اتومبيل بنز مانند دايملر مدلي از موتور چهارزمانه اوتو بود. موتور بنز در بهترين حالت خود كمتر از 400 دور در دقيقه گردش داشت ولي كافي بود تا اتومبيل او قابل استفاده باشد.

بنز با سرسختي براي بهتر كردن اتومبيل خود تلاش كرد و طي چند سال توانست بازار خوبي براي آن پيدا كند. دايملر بازاريابي براي اتومبيل خود را كمي ديرتر از بنز آغاز كرد ولي او نيز در كار خود موفق شد. (مؤسسات بنز و دايملر سرانجام به هم پيوستند. اتومبيل معروف مرسدس بنز در كاخانه ادغام شده آنان ساخته مي‌شود.

در راستاي توسعه صنعت اتومبيل‌سازي از چهره معروف ديگري نيز ياد كرد او هنري فورد مخترع و صنعتگر آمريكايي مي‌باشد. او اولين فردي بود كه به توليد انبوه اتومبيل‌‌هاي ارزان قيمت همت گماشت.

موتور درون سوز و اتومبيل از اختراعات بسيار مهم و برجسته مي‌باشد و اگر يك فرد به تنهايي سزاوار آن بود كه افتخار اين اختراعات به او داده شود بدون ترديد او در جايي نزديك به صدر اين فهرست قرار مي‌گرفت. افتخار اصلي اين اختراعات را بايد بين چند تن تقسيم كرد: لنور، اوتو و داملر، و فورد. اما از ميان تمام اين افراد بيشترين سهم بايد به اوتو داده شود. اوتو لنور اساساً قدرت و كارايي كافي براي به حركت درآوردن اتومبيل را نداشت. اما موتور اوتو از كيفيت مورد نياز براي اين كار برخوردار بود. قبل از آنكه اوتو در سال 1876 موتور خود را اختراع كند ساخت يك اتونبيل قابل استفاده تقريباً غيرممكن مي‌نمود. اما پس از سال 1876 انجام آن ديگر حتمي و مسلم گرديد.

بنابراين نيكلاس اوگوست اوتو را بايد يكي از سازندگان واقعي دنياي نوين دانست.


کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 03:08 AM

ژوزف ليستر
 
ژوزف ليستر



http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : ژوزف ليستر
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1912 – 1827 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : انگلیس

http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...ist/lister.jpg

ژوزف ليستر جراح انگليسي كه ضد عفوني كننده‌ها را در اعمال جراحي رايج كرد به سال 1827 در «آبتون» انگلستان متولد. شد. او يكي از دانشجويان برجسته دانشگاه كالج لندن بود در سال 1852 درجه‌ي دكتراي پزشكي خود را دريافت كرد. در سال 1861 جراح بيمارستان سلطنتي گلاسگو شد و هشت سال در اين سمت باقي ماند. در خلال همين دوران بود كه او براي اولين بار روش خود را در جراحي استريل ارائه كرد.

ليستر كه در بيمارستان سلطنتي گلاسگو مسئوليت بخش‌هاي ساختمان جديد جراحي را به عهده داشت از نرخ بالاي مرگ و مير بيماران پس از انجام عمل جراحي وحشت‌زده شده بود. بروز عفونت‌هاي جدّي و خطرناك نظير قانقاريا پس از عمل جراحي عارضه‌اي كاملاً معمولي بود. ليستر تلاش كرد بخش خود را از هر نظر پاكيزه نگه دارد ولي هيچ يك از اقدامات او در جلوگيري از مرگ و مير بالاي بيماران سودمند نبود. بسياري از پزشكان بر اين باور بودند كه استنشاق بخار داروها باعث بروز اين عفونت‌ها مي‌گردد ولي توجيهاتي از اين دست نمي‌توانست ليستر را قانع كند. وي در سال 1865 به مقالات از لوئي پاستور برخورد كرد و با خواندن آن تئوري ميكروبي بيماريها اشنا شد. اين امر يك نكته كليدي را باي حلّ مشكلي كه مدتها انديشه ليستر را به خود مشغول كرده بود، فراهم آورد. اگر ميكرب‌ها عامل عفونت باشند پس بهترين روش براي جلوگيري از بروز عفونت‌هاي پس از عمل جراحي از بين بردن آنها قبل از آنكه بتوانند به يك زخم باز هجوم بياورند، بود. ليستر با استفاده از اسيد كاربوليك به عنوان يك داروي ميكرب‌كش اولين گام را در طريق انجام اقدامات ضدعفوني‌كننده برداشت. او قبل از انجام هر عمل جراحي نه تنها دست‌هاي خود را با دفت تميز مي‌كرد بلكه بايد از تميز بودن كامل ابزارها و وسايل پانسمان نيز مطمئن مي‌شد. حتي براي مدتي براي ضدعفوني كردن محيط از اسپري اسيد كابوليك در فضاي اطاق عمل استفاده كرد. در نتيجه اين گونه اقدامات ميزان تلفات پس از عمل به شكلي چشمگير كم شد. در سالهاي 65-1861 نرخ مرگ و مير در بخش تصادفات مردان 45 درصد بود ولي تا سال 1869 اين رقم تا ميزان 15 درصد پايين آمد.

اولين مقاله مهم ليستر در باب جراحي استريل در سال 1867 منتشر شد. البته همان‌گونه كه در باب هر نظريه‌ي جديدي معمول است، در ابتدا نظريات او را نپذيرفتند. در سال 1869 كرسي جراحي باليني در دانشگاه ادينبورو به او پيشنهاد گرديد و طي هفت سالي كه در آن سمت قرار داشت صيت شهرت و معوفيتش در همه جا گسترده شد.

در سال 1875 طي يك سفر علمي به آلمان سخنراني‌هايي پيرامون نظريات و روش‌هاي خود ايراد كرد. سال بعد نيز سفر مشابهي به ايالات متحده داشت ولي هنوز اكثريت پزشكان متقاعد نشده بودند.

در سال 1877 كرسي جراحي باليني كينگز كالج لندن به ليستر داده شد و او براي مدتي بيش از پانزده سال در اين سمت باقي ماند. انجام جراحي‌هاي استريل توسط او در لندن توجه فراوان محافل پزشكي را برانگيخت و زمينه‌ي پذيرش نظريات او را فراهم آورد. تا پايان عمر ليستر پزشكان در سراسر جهان اصول جراحي استريل او را پذيرفته بودند.

كار جديد و بي‌سابقه ليستر افتخارات زيادي براي او به ارمغان آورد او كه جراح مخصوص ملككه ويكتوريا شده بود مدت پنج سال رياست انجمن سلطنتي پزشكان را به عهده داشت. ليستر كه ازدواج كرده بود ولي فرزندي نداشت در سال 1912 در شهر «والمر» انگلستان دار فاني را وداع گفت. او هنگام مرگ 85 سال داشت.

اكتشافات ليستر در كار جراحي تحولي بنيادين به وجود آورد و جان ميليونها ميليون انسان را نجات داد. امروزه نه تنها شمار كساني كه به علّت عفونت‌هاي پس از عمل جراحي جان خود را از دست مي‌دهند بسيار معدود مي‌باشد بلكه جراحي استريل باعث گرديد تا بسياري از مردم كه به علت بيم از عفونت‌هاي پس از عمل جراحي حاضر به انجام آن نبودند بدون ترس از چنين مخاطره‌اي خود را به دست جراحان بسپارند و سلامت خويش را باز يابند. علاوه بر اين امروزه جراحان قادر به انجام اعمال جراحي پيچيده‌اي هستند كه مخاطرات بزرگ بروز عفونت‌ها به همان شدت سابق وجود داشت هرگز به آن دست نمي‌زدند. به عنوان مثال در قرن گذشته جراحي‌هايي كه لازمه‌ي آن گشودن قفسه سينه بود، اصولاً مطرح نبود. گرچه روش‌هاي جراحي استريل امروزي با آنچه كه ليستر انجام مي‌داد متفاوت است ولي زمينه كاملاً مشابهي با ان دارد و در راستاي اصول ليستر مي‌باشد.

برخي ممكن است مدعي شوند كه نظريات ليشتر نتايج و فروع بديهي و روشن نظريات پاستور است و او سزاوار آن نيست كه افتخار مهمّي نصيبش گردد. اما با وجود آثار و نوشته‌هاي پاستور باز هم ضرورت داشت كه فردي به ميدان آيد و روش‌هاي جراحي استريل را گسترش داده و آن را همگاني سازد. حضور پاستور و ليشتر در اين كتاب به خاطر آن نيست كه آنها كشف مشابهي را دوباره تكرار كردند. كاربردهاي تئوري ميكربي بيماري‌ها آمچنان گسترده و مهم است كه حتي اگر افتخار و اعتبار مربوط به آن تقسيم گردد، پاستور، ليوون هوك، فلمينگ و ليستر همگي حقاً سزاوار آن هستند كه در اين فهرست جاي داشته باشند.

براي قرار دادن ليشتر در جايگاهي تقريباً بالا در اين فهرست نيز ممكن است اعتراضات احتمالي ديگري را برانگيزد. تقريباً بيست سال قبل از اينكه ليستر كار خود را ارائه دهد. «ايگناز سملويس»‌پزشك مجارستاني (‌1865-1818)‌ كه در بيمارستان مركزي وين كار ميكرد مزايا و نتايج حاصل از انجام اقدامات گندزدايي را در هر دو زمينه جراحي و مامايي به روشني نشان داده بود. با اين حال گرچه سلموس به درجه‌ي استادي رسيد و كتاب بسير خوبي تأليف كرد كه در آن نظريات خود را در اين باب مطرح كرده بود ولي روي هم رفته ناديده گرفته شد. اين ژوزف ليستر بود كه با نوشته‌ها، سخنراني‌ها، بحث و گفتگو نشان دادن عملي كار خود توانست پزشكان را به انجام كارهاي ضد عفوني كننده در امور پزشكي متقاعد كند.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 03:08 AM

جرج مندل
 
جرج مندل


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : جرج مندل
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1884- 1822 میلادی جرج مندل امروزه به عنوان فردي كه اصول اساسي وراثت را كشف كرد شناخته مي‌شود او در دوران حياتش يك كشيش گمنام اطريشي و دانش‌پژوهي غيرحرفه‌اي بود كه تحقيقات درخشانش توسط جامعه علمي آن زمان ناديده انگاشته شد.

مندل به سال 1822 در شهر «هيزندروف» كه در آن هنگام از شهرهاي امپراطوري اطريش بودو اكنون در چكسلواكي قرار دارد، متولد شد. او در سال 1843 وارد يكي از صومعه‌هاي آگوستيني در شهر «برون» (برنو در چكسلواكي كنوني)‌ شد و در سال 1847 به عنوان كشيشي دست يافت. در سال 1850 براي دريافت گواهي‌نامه معلمي امتحان داد ولي با گرفتن پايين‌ترين نمرات در زيست‌شناسي و زمين‌شناسي در اين امتحان مردود شد. با وجود اين راهب كل صومعه، مندل را براي تحصيل به دانشگاه وين فرستاد و او از سال 1851 تا 1853 در آنجا به تحصيل رياضيات و علوم پرداخت. مندل هرگز نتوانست گواهينامه معمولي را دريافت كند ولي از 1854 تا 1868 معلّم جانشين در تدريس علوم طبيعي در مدرسه جديد برون بود.

مندل از سال 1856 انجام آزمايش‌هاي مشهور خود را پيرامون توليد گياهان آغاز كرد. تا سال 1865 وي موفق شد به قوانين معروف وراثت دست يابد. او يافته‌هاي خود را طي مقاله‌اي به انجمن تاريخ طبيعي برون عرضه كرد. در سال 1766 نتايج كارهاي مندل به صورت مقاله‌اي تحت عنوان «آزمايش‌هايي با پيوندهاي گياهي» در ژورنال مذاكرات آن انجمن چاپ شد مقاله ديگري نيز در اين باب سه سال بعد در همان ژورنال به چاپ رسيد. اگر چه ژورنال انجمن تاريخ طبيعي برون از اعتبار چنداني برخوردار نبود ولي كتابخانه‌هاي مهم، نسخه‌هاي آن را در آرشو خود نگهداري مي‌كردند. علاوه برآن مندل نسخه‌اي از مقاله خود را براي «كارل ناگلي» يكي از پژوهشگران و متخصصين مهم علم وراثت فرستاد. ناگلي آن را مطالعه كرد و پاسخي هم براي مندل فرستاد ولي نتوانست به اهميّت زايدالوصف آن مقاله پي ببردو به اين ترتيب مقالات مندل به طور كلّي ناديده گرفته شد و در واقع براي مدتي بيش از سي سال به فراموشي سپرده شد.

در سال 1868 مندل به عنوان راهب كل كليساهاي منطقه خود منصوب شد. گرفتاري‌هاي اداري ديگر فرصتي براي او باقي نگذاشت تا تجربيات گياهي خود را ادامه دهد. هنگامي كه او در سال 1884 در سن 62 سالگي درگذشت. تحقيقات درخشان او تقريباً فراموش شده و هيچ‌گونه تأييد، تقدير و قدرداني از او به عمل نيامده بود.

در سال 1900دانشمندان به كشف دوباره كارهاي مندل دست يافتند. سه دانشمند مختلف كه جدا از يكديگر و مستقلاً در زمينه وراثت مطالعه مي‌كردند «هوگو دو وريز» هلندي، «كارل كورن‍ز»‌ آلماني و «اريش ون تشرمارك» اطريشي، مقاله مندل را خواندند. هر يك از آنها همان آزمايش‌هاي گياهي مندل را انجام داده بودند و هركدام مستقلاً همان قوانين مندل را كشف كردند و باز هر كوام از آنها قبل از آنكه نتايج كار خود را منتشر كنند در ميان اسناد و مدارك علمي به تفحص پرداختند و هر سه نفر به مقاله اصلي مندل برخورد كردند.هر سه تنبا دقت كامل مقاله مندل را نقل كردند و اضافه نمودند كه كار آنها نتايج به دست آمده توسط مندل را تأييد مي‌كند. اين در حقيقت يك تصادف سه گانه بهت‌آوربود. علاوه بر يان در همان سال «ويليم باتسون»‌ دانشمند انگليسي نيز به مقاله اصلي مندل برخورد و توجه ساير دانشمندان و علماي علوم طبيعي زا به آن جلب كرد. تا پايان آن سال چنان تمجيد و ستايشي از مندل به عمل آمده كه حقاً سزاوار آن بود در زمان حياتش از آن برخوردار شود.

آنچه را مه مندل در باب وراثت كشف كرد چه بود؟ مندل درياف در تمام موجودات زنده يك واحد اصلي وجود دارد كه صفت و مشخصه‌هاي ارثي توسط آن از والدين به فرزندان منتقل مي‌شود ( اين واحد امروزه ژن ناميده شده‌ است). در گياهاني كه مورد مطالعه مندل بود، هرصفت خاصي مانند رنگ دانه يا شكل برگ توسط يك جفت ژن شكل مي‌گيرد. گياه مورد نظر از اين يك جفت ژن يك عدد آن را از هر يك از گونه نر و ماده قبلي خود به ارث مي‌برد.

مندل دريافت اگر ژن‌هايي كه براي يك صفت مشخص منتقل مي‌شوند متفاوت باشند (‌به عنوان مثال در مورد رنگ دانه يك ژن از دانه سبز و ژن ديگر از دانه زرد باشد) معمولاً فقط ژن غالب، و در اين مثال دانه زردرنگ ، خود را در گياه مورد نظر آشكار مي‌كند. مع‌هذا ژن دريافتي از بين نمي‌رود و متحمل است كه به نسل‌هاي بعدي آن گياه منتقل شود. مندل همچنين دريافت كه هر سلول مولد و يا سلول قابل لقاح (مشابه سلولهاي اسپرم و تخمك در انسان)‌ تنها حامل يك ژن از آن يك جفت ژن هستند. او همچنين خاطرنشان ساخت اين كه كداميك از اين جفت ژن در هر سلول قابل لقاح حضور پيدا مي‌كند و به نسل‌هاي بعدي آن گياه منتقل مي‌شود كاملاً تصادفي مي‌باشد.

قوانين مندل، اگرچه با تغييراتي اندك، همچنان به عنوان نقطه آغازين علم نوين ژنتيك باقي مانده است. چگونه بود كه مندل، يك پژوهشگر غيرحرفه‌اي، موفق به كشف اصئلي آن چنان مهم گرديد، در حالي كه بسياري از زيست‌شناسان حرفه‌اي برجسته قبل از او از آن محروم مانده بودند؟ خوشبختانه نمونه‌هايي از گياهان را كه او براي بررسي‌هاي خود برگزيده بود از انواعي بودند كه كشخصه‌هاي قابل توجه آن تنها با يك مجموعه ژن ظهور پيدا مي‌كردند. اگر مشخصه‌هايي را كهمورد بررسي قرار داده بود از انواعي بودند كه حاصل چند مجموعه مختلف از ژن‌ها هستند بدون ترديد در تحقيقات خود با مشكلات فراوني مواجه مي‌گرديد. امّا اگر شخص مندل پژوهشگري فوق‌العاده دقيق و صبور نبود اين خوش‌شانسي نمي‌توانست كمكي براي او باشد. همچنين اگر به ضرورت انجام يك تحليل آماري در مشاهدات خود پي نمبرد نمي‌توانست از اين عامل به تنهايي بهره بگيرندو به علت وجود عامل تصادف كه در بالا به آن اشاره گرديد عموماً نمي‌توان پيش‌بيني كرد كه فرزند چه مشخصاتي را به ارث خواهد برد. مندل تنها با انجام تجربيات متعدد و فراوان و با تحليل آماري نتايج حاصله موفق شد قوانين خود را استنتاج كندو مندل نتايج بيش از 21000 مورد آزمايش روي گياهان را ثبت كرده بود!

قوانين وراثت در گسترده دانش بشري اهميت ويژه‌اي دارد و اطلاعات ژنتيكي احتمالاً در آينده موارد استفاده بيشتري خواهد داشت. امّا هنگام تصميم‌گيري براي تعيين جايگاه مندل در اين فهرست عامل ديگري نيز مورد توجه قرار گرفته است. از آنجا كه كشفيات مندل در زمان حياتش ناديده گرفته شده و استنتاجات او توسط دانشمندان بعدي مستقلاً دوباره به دست آمده بررسيهاي مندل را مي‌توان بيفايده و به شمار آورد. اگر به قشيه به اين شكل نظر شود مي‌توان به اين باور رسيد كه مندل اصلاً در اين فهرست جايي ندارد. همچنان كه «ليف اريكسون» «آريستاخوس» و «ايگناز سملويسن در برابر كلمب، كوپرنيك و ژوزف ليستر كنار گذاشته شده‌اند.

اما بايد توجه داشت بين مندل و شخصيت‌هاي فوق‌الذكر تفاوتهايي وجود دارد. كارهاي مندل براي مدت كوتاهي به فراموشي سپرده شد و هنگامي كه دوباره كشف گرديد به سرعت معروف و مشهور شد. به علاوه اگرچه ورنر، كونتز و تشرماك هر يك مسنقلاً اصول مندل را كشف كردند امّا سرانجام مقالات مندل را مطالعه كرده و نتايج حاصله توسط او را بيان كرده‌اند. و سرانجام اينكه كسي نمي‌تواند مدعي شود اگر فرضاً مقالات مندل قبلاً در شمار فهرست كتب و مقالات نتايج مربوط به كارهاي وراثتي آمده بود. با وجود چنين فهرستي دير يا زود برخي دانشجويان كوشا و جدي كه در اين رشته كار مي‌كردند به مقالات مندل برمي‌خوردند. همچنين بايد توجه داشت كه هيچ يك از آن دانشمندان هرگز مدعي افتخار كشف ژن‌ها نشدند و اصول كشف شده در سراسر جهان به نام قوانين مندل شناخته مي‌شود. كشفيات مندل را از هر دو جنبه اهميت و بديع بودن آن ميتوان با كشف سيستم گردش خون توسط هاري مقايسه كرد و جايگاه او در اين فهرست نيز بر همين اساس تعيين شده است.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 03:16 AM

ويليام مورتون
 
ويليام مورتون

http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : ويليام مورتون
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1868 – 1819 میلادی

http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...ist/morton.jpg

شايد اغلب خوانندگان اين كتاب با نام «ويليام توماس گرين مورتون» آشنا نباشند، اما او خيلي بيشتر از بسياري شخصيت‌هاي مشهور و شناخته شده بر زندگي انسان تأثير گذاشته است زيرا مورتون كسي است كه به‌كارگيري بيهوشي را در هنگام انجام اعمال جراحي ابداع كرد. در سراسر تاريخ اختراعات انگشت‌شماري كه نتيجه تلاش‌هاي انحصاري يك فرد به تنهايي بوده است احتمالاً ارزش بالايي چون داروهاي بيهوشي و بي‌حسّي را داشته باشد و باز هم معدودي از آنها چنين تغيير فاحشي را در وضعيت افراد بشري ايجاد كرده‌اند. حتي تصور انجام عمل جراحي در آن روزها كه بيمار مجبور بود در طول عمر به هوش باشد و با تمام وجود صداي كشيده شدن ارّه‌ي جراح را بر روي استخوان‌ةاي خود حسّ كند هم اكنوننيز وحشتناك و چندش‌آور است. پايان بخشيدن به چنين درد و رنجي بدون ترديد بزرگترين ارمغاني است كه يك فرد توانسته به همنوعانش اهدا كند.

مورتون به سال 1819 در شهر چارلتون ماساچو به دنيا آمد. او در كالج بالتيمور تحصيل دندانپزشكي و جراحي دهان پوداخت و از سال 1842 كار در اين رشنه را آغاز كرد. در سالهاي 1842 و 1843 با «هوراس ولز» دندانپزشك بسيار برجسته و قديمي كه اونيز به بي‌حّسي و بيهوشي علاقمند بود همكاري داشت، ولي ظاهراً اين همكاري و شراكت سودآور نبود و در سال 1843 به آن خاتمه داده شد.

يك سال بعد «ولز» كار با نيترو اكسيد (گاز خنده) را به عنوان داروي بيهوشي تجربه كرد. گرچه اين كار در هارنفورد با موفقيت همراه بود ولي متأسفانه تلاش وي براي نشان دادن كارائي آن در بوستون با شكست مواجه شد.

مورتون در زمينه كاري خود متخصص كارآمدي در تهيه و گذاشتن دندان مصنوعي شد. امّا براي انجام صحيح اين كار لازم بود ابتدا ريشه‌هاي دندان‌هاي اصلي كشيده شود. زماني كه هنوز استفاده از داروي بيهوشي رايج نشده بود، كشيدن دندان كاري بس دردناك براي بيمار بود. به اين ترتيب ضرورت پيدا كردن راهها و وسايلي براي انجام بيهوشي و بي‌حسي هر روز بيشتر احساس مي‌شد. مورتون كه دريافته بود گاز نيترواكسيد نمي‌تواند تأثير چنداني بر كار او داشته باشد در جستجوي ماده قوي‌تر و مؤثرتري برآمد.

پزشكي تحصيل كرده و دانشمند به نام «چارلز جكسون» كه با مورتون آشنايي داشت به او پيشنهاد كرد كه اتر را امتحان كند. خاصيت بيهوش‌كنندگي اتر را حدود سيصد سال قبل «پاراكلسوس» طبيب و كيمياگر مشهور سويسي كشف كرده بود و يكي دو گزارش مشابه نيز در اين باب در نيمه اول قرن نوزدهم منتشر شده بود. اما نه جكسون و نه هيچ‌يك از افراد ديگري كه در مورد اتر مقالاتي نوشته بودند اين ماده شيميايي را در اعمال جراحي به كار نبرده بودند.

در نظر مورتون اتر يك انتخاب اميدبخش جلوه كرد. او ابتدا آن را در حيوانات از جمله سگ خانگي خود و سپس در شخص خويش آزمايش كرد. سرانجام در تاريخ 30 سپتامبر 1846 يك فرصت استثنايي براي آزمايش اتر در مورد يك بيمار پيش آمد. مردي به نام «ابن فراست كه از دندان درد شديدي رنج مي‌برد به مطب مورتون مراجعه كرد و اظهار داشت كه حاضر است هر چيزي را كه درد كشيدن دندان را از بين ببرد تحمل كند. مورتون با استفاده از اتر او را بيهوش كرد و دندان دردناك او را كشيد. فراست پس از به هوش آمدن گفت هيچ دردي احساس نكرده است. مورتون نتيجه‌اي بهتر از اين نمي‌توانست انتظار داشته باشد. او با اين كار شهرت و موفقيت و آينده‌اي درخشان در برابر خود مي ديد.

گرچه برخي از متخصصين شاهد انجام اين روش بودندن و نتيجه‌ي آن نيز روز بعد در روزنامه‌هاي بوستون به چاپ رسيد ولي توجه چنداني را جلب نكرد. ظاهراً يك كار نمايشي بايد انجام مي‌شد. مورتون از دكتر «جان وارن» سر جراح بيمارستان ماساچوست در بوستون درخواست كرد به او فرصت داده شود تا در برابر ديدگان گروهي از پزشگان آن بيمارستان روش خود را براي جلوگيري از احساس درد هنگام انجام عمل جراحي اجرا نمايد. دكتر وارن با اين درخواست موافقت كرد و برنامه‌اي براي اين كار ترتيب داده شد. روز 16 اكتبر 1846 در حالي كه جمع زيادي از پزشكان و دانشجويان پزشكي شاهد و ناظر بودند مورتون با ساتفاده از اِتر بيماري به نام «ژيلبرت آبوت» را بيهوش كرد و دكتر وارن با انجام عمل جراحي غده‌اي را از گردن او خارج ساخت. داروي بيهوشي تأثير و كارايي خود را به خوبي ثابت مرد و اين نمايش يك موفقيت تمام عيار بود. اين عمل كه به شكلي گسترده در تمام روزنامه‌ةا انعكاس يافت اولين گام در خلال چند سال بعد عموميت پيدا كرد.

چند روز پس از انجام اين عمل مورتون و جكسون درخواست ثبت اختراع خود را تسليم كردند. اگرچه ماه بعد با اين درخواست موافقت شد و حق انحصاري امتياز مربوطه به آن اعطا گرديد ولي اين نتوانست مانع از بروز يك سلسله دعاوي مربوط به حق تقدم اختراع گردد. اين دعاوي مورتون كه او بيشترين سهم را در ابداع داروي بيهوشي دارد مورد اعتراض و مجادله چند نفري به ويژه شخص جكسون قرار گرفت. علاوه بر آن انتظار و اميد مورتون از اينكه در نتيجه‌ي اختراع خود به ثروت دست يابد برآورده نشد. اغلب پزشگان كه از آن پس اِتر را براي بيهوشي به كار بردند از پرداخت حق امتياز به مورتون سر باز زدند. هزينه‌هاي دادخواهي و درگيري‌هاي مورتون براي حفظ تقدم اختراعش به زودي خيلي بيشتر از مختصر پولي شد كه از برخي منابع براي آن دريافت مي‌كرد. او سرخورده و تهيدست در حالي كه كمتر از 49 سال داشت به سال 1898 در شهر نيويورك درگذشت.

سودمندي و فايده بي حسّي و بيهوشي در دندانپزشكي و اعمال جراحي كاملاً آشكار و بديهي است. البته در برآرود و تعيين ميزان اهميت مورتون مشكل اصلي اين است كه اعتبار مربوط به ابداع و به كارگيري بيهوشي را چگونه بايد بين او و ساير افراد اختلفي كه در اين كار سهيم بودند تقسيم كرد. شخصيت‌هاي اصلي علاوه بر مورتون عبارت بودند از «هوراس ولز» «چارلز جكسون» و «كرافورد لانگ» طبيب اهل جورجيا. امّا با بررسي واقعيات بر من مشخص گرديد كه سهم و نقش مورتون در اين كار خيلي بيشتر از اين افراد بود و بر همين اساس چنين رده‌اي را در اين فهرست براي او در نظر گرفته‌ام.

درست است كه «هوراس ونز» دو سال قبل از اينكه مورتون به استفاده موفقيت‌آميز از اتِر دست يازد در مطب دندانپزشكي خود داروي بيهوشي را به مار مي‌برد. امّا داروي بيهوشي مورد استفاده ولز، نيترواكسيد، نتوانست در جراحي‌ها تغييري بنيادين به وجود آورد. عليرغم وجود برخي كيفيات مطلوب در نيتواكسيد قدرت بيهوشي كنندگي به آن به اندازه‌اي نيست كه بتوان آن را در جراحي‌هاي طولاني به كار برد. (البته امروزه اين دارو درصورتي كه با برخي داروهاي ديگر تركيب شود كاربرد مفيدي هم در جراحي و هم در دندانپزشكي دارد.) اما از آن طرف اتر يك ماده شيميايي با تأثيري خيره‌كننده و چند جاذبه است كه استفاده از آن انقلابي در جراحي به وجود آورد. امروز دارو و يا تركيبات دارويي ديگري با كيفيت و خاصيت بيشتر از اتر در دسترس مي‌باشد ولي بايد توجه داشت كه اتر تا حدود يك قرن پس از ابداع آن به عنوان تنها داروي منحصر به فرد بيهوشي به كار برده شد. اتر عليرغم وجود برخي جنبه‌هاي منفي، قابليت اشتعال و ايجاد تهوع پس از برطرف شدن اثر آن ، شايد هنوز نيز مؤثرترين داروي بيهوشي باشد كه تا كنون كشف شده است. جابجايي و به كارگيري آن آسان است و از همه مهمتر اينكه در عين داشتن شدت تأثير داروئي مطمئن و قابل اعتماد است.

كرافورد لانگ (1878-1815) طبيب جورجياني اِتر را در سال 1842 يعني چهار سال قبل از اينكه مورتون كار خود را در معرض ديد همگان قرار دهد، در اعمال جراحي به كار مي‌برد امّا او و نتايج كارش را تا سال 1849، يعني مدتها پس از آنكه مورتون كار خود را نشان داده و مفيد بودن اِتر در جراحي براي دنياي پزشكي كاملاً شناخته شده بود، موتون مورد استفاده تمام جهان قرار گرفت.

چارلز جكسون كسي بود كه استفاده از اِتر را ته مورتون پيشنهاد كرد و دهنمودهاي مفيدي براي چگئنگي به كار بردن اِتر براي عمل جراحي استفاده نكرد. قبل از انجام نمايش موفقيت آميز مورتون، جكسون هيچ گونه تلاشي به عمل نياوردند تا جهان پزشكي را از آنچه كه خود درباره اِتر مي‌دانست مطلع سازد. اين مورتون بود، نه جكسون، كه با انجام يك مايش همگاني شهرت و معروفيت خود را به مخاطره افكند. اگر به فرض مژيلبرت آبوت» هنگام جراحي از دنيا مي‌ رفت بسيار بعيد مينمود كه جكسون هيچ گونه مسئوليتي را در آن كار به عهده بگيرد.

در فهرست اين كتاب به ويليام مورتون چه جايگاهي مي‌توان داد؟ مقايسه بين مورتون و ليستر بسيار مناسب به نظر مي‌رسد. اين هر دو از شخصيت‌هاي معروف دنياي پزشكي بودند. در عين اينكه نوآوري و درك و فهم اين هر دو تن كاملاً بديهي و آشكار است امّا در واقع هيچ يك از آنان اولين‌هايي نبودندن كه چنين تكنيك و روشي را كه البته در نتيجه‌ي تلاش و پشتكار آنها عموميت پيدا كرد، به كار بردند و هر يك از آنها در اعتبار ابداعات خود بايد با ديگران سهيم باشند. من مورتون را كمي بالاتر از ليستر جاي دادم زيرا اصولاً بر اين باورم كه در طول زمان ابداع روش بيهوشي در جراحي پيشرفت مهمتري از داروي ضدعفوني بوده ايت. به علاوه از برخي جنبه‌ها آنتي بيوتيك‌هاي جديد مي‌تواند جايگزين مناسبي براي كمبود اقدامات ضدعفوني‌كننده در خلال عمل‌هاي جراحي باشد. جراحي‌هاي حسّاس و يا طولاني بدون انجام بيهوشي عملي و شدني نبود و حتي در مورد جراحي‌هاي ساده و كوچكي هم به قدري تعلّل مي‌شد كه ديگر انجام آن فايده‌اي در بر نداشت.

نمايش همگاني از يك وسيله عملي بيهوشي كه مورتون در آن صبحگاه اكتبر 1846 ارائه داد يكي از مهمترين نقاط مشخصه‌ تاريخ بشري مي‌باشد. شايد هيچ چيز بهتر و گوياتر از آنچه كه روي سنگ يادبود او حك شده است دستاورد او را بيان نكند:

ويليام تي. جي. مورتون

مخترع و كاشف روش بيهوشي تنفسي

كسي كه درد جراحي را از بين برد و محو كرد

قبل از او جراحي همواره رنج و عذابي دردناك بود

ولي از دوران او به بعد درد تحت كنترل علم درآمد

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 03:17 AM

چارلز داروين
 
چارلز داروين

http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : چارلز داروين
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1882-1809 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : انگلستان
http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...ist/darwin.jpg

چارلز داروين نظريه‌پرداز تئوري تكامل ارگانيك به وسيله انتخاب اصلح در طبيعت، در روز دوازدهم فوريه 1809 (همان روزي كه ابراهام لينكلن به دنيا آمد) در سافربوري انگلستان ديده به جهان گشود. در شانزده سالگي براي تحصيل در رشته پزشكي وارد دانشگاه ادينبورو شد ولي پس از چندي پزشكي و تشريح برايش كسل‌كننده شد. به همين دليل خود را به كمبريج منتقل كرد تا براي ورود به كسوت روحانيت به تحصيل بپردازد. اما در كمبريج اشتغال به فعاليتهايي مانند سواركاري و تيراندازي از تحصيل خشك و خسته‌كننده به مذاق داروين خوش‌تر آمد. با وجود اين موفق شد يكي از اساتيد خود را قانع نمايد كه او را به عنوان طبيعي‌دان در سفر اكتشافي كشتي «بيل» همراهي كند. پدر داروين در ابتدا به اين دليل كه چنين سفري بهانه خوبي براي فرزندش خواهد بود كه كار اصلي خود را باز هم به تعويق اندازد با مسافرت او مخالفت كرد ولي از آنجا كه آن سفر مهمترين سفر اكتشافي دريايي در تاريخ علوم غرب بود داروين پير ترغيب شد با سفر پسرش موافقت نمايد.

داروين بيست و دو ساله در سال 1831 سفر خود را با كشتي «بيل» آغاز كرد سفر دور دنياي «بيل» پنج سال طول كشيد و سرنشينان آن طي اين مدت بدون هيچ‌گونه عجله و شتابي گوشه و كنار سواحل آمريكاي جنوبي را در نورديدند، جزاير گم شده‌ي «گالاپاگو» را كشف كردند و از جزاير بسياري در اقيانوس آرام، اقيانوس هند و اقيانوس اطلس جنوبي ديدن نمودند. داروين در طول اين سفر با عجايب طبيعي فراواني روبه‌رو شد. قبايل بدوي را ديد، فسيل‌هاي گوناگون فراواني به دست آورد و گونه‌هاي بي‌شمار گياهي و حيواني را مورد بررسي قرار داد. او در مورد هر چيزي كه مشاهده مي‌كرد يادداشت‌هاي با ارزشي برمي‌داشت. اين يادداشت‌ها اساس كارهاي بعدي او قرار گرفت. اصول نظريه‌هاي او از اين يادداشت‌ها كه شواهد و قرائن ارزشمندي براي شكل‌گيري تئوري‌هاي آينده او بودند، استخراج شد.

داروين در سال 1836 به انگلستان بازگشت و در خلال بيست سال بعد كتابهايي را تأليف و منتشر كرد كه باعث شهرت و معروفيت او به عنوان يك زيست‌شناس برجسته در كشورش شد.

داروين پس از مطالعات و بررسي‌هايي كه در خلال سفر پنج‌ساله‌اش داشت در سال 1837 شخصاً متقاعد شد اشكال انواع حيواني و گياهي ثابت نبوده بلكه در طول دوره‌هاي زمين‌شناسي تكامل يافته‌اند. البته در آن زمان داروين هيچ‌گونه تصوري در باب علت اين امر نداشت. در سال 1838 داروين اثر مهم مالتوس «مقاله‌اي در باب منشأ جمعيت» را مطالعه كرد. مطالعه اين كتاب راهگشاي اثبات نظريه انتخاب اصلح در طبيعت از طريق تنازع بقا، براي داروين شد. حتي پس از آنكه داروين اصل تئوري انتخاب اصلح را تنظيم و از هر جهت آماده نمود براي چاپ و انتشار آن تعجيل نكرد. او دريافته بود كه تئوري او با مخالفت‌هاي شديدي مواجه خواهد گرديد. بنابراين بر آن شد كه مدت زمان بيشتري را با دقت و وسواس صرف جمع‌آوري و مرتب كردن شواهد و قرائن و دلايل براي دفاع از نظريه خود بنمايد.

داروين در سال 1842 خلاصه‌اي از تئوري خود را آماده كرد و تا سال 1844 همچنان روي متن كامل آن كار مي‌كرد. در ماه ژوئن 1858 داروين كه هنوز سرگرم كم و زياد كردن مطالب اثر بزرگ خود و تجديد نظر در مندرجات آن بود دست نوشته‌اي از «آلفرد راسل والاس» طبيعي‌دان انگليسي كه در آن هنگام در جزاير هند غربي مشغول مطالعات علمي بود دريافت كرد. اين دست‌نوشته حاوي خلاصه‌اي از تئوري تكامل والاس بود كه اصول آن تفاوتي با تئوري تكامل داروين نداشت. والاس مستقلاً و بدون اطلاع از كارهاي داروين تئوري خود را تنظيم و قبل از چاپ و انتشار براي بهره‌گيري از نظريات و احياناً انتقادات داروين، كه اكنون ديگر دانشمندي برجسته و صاحب منزلت به شمار مي‌آمد براي او فرستاده بود. وضعيت بغرنجي پيش آمد كه مي‌توانست به مشاجره و درگيري نامطبوعي براي اثبات پيشگام بودن هر يك از آنان در ارائه تئوري تكامل منجر گردد، اما به جاي وقوع چنين وضع نامطلوبي يك ماه بعد مقاله والاس و خلاصه‌اي از كتاب داروين به شكل يك كار مشترك به يك هيئت علمي ارائه شد.

عجيب آنكه ارائه اين تئوري در آن هنگام توجه زيادي را جلب نكرد اما انتشار كتاب «اصل انواع» داروين در سال بعد باعث برانگيخته شدن خشم و عصبانيت در محافل علمي انگلستان شد. در واقع آثار چارلز داروين «اصل انواع به وسيله انتخاب طبيعي» و «حفظ نوع برتر در تنازع بقا» با چنان گستردگي و قوت در بين دانشمندان و مردم عادي مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت كه در مورد هيچ يك از آثار علمي منتشر شده نظير و مانندي ندارد. در سال 1871 در حالي كه هنوز بحث و جدل پيرامون كتابهاي قبلي داروين به شدت ادامه داشت وي كتاب جنجال‌برانگيز خود «نژاد انسان و انتخاب در رابطه با جنسيت» را منتشر كرد. طرح اين نظريه كه انسان را از نسل نوعي ميمون است در اين كتاب كافي بود تا لهيب سركش مخالفت‌ها و مجادله‌هاي علمي را كه در پي انتشار كتابهاي قبلي داروين برافروخته شده بود، مشتعل‌تر نمايد.

داروين شخصاً در هيچ‌يك از مباحثات علمي براي دفاع از نظريه‌هاي خود شركت نمي‌كرد. شايد به اين دليل كه پس از بازگشت از سفر دريايي دور دنيا، به علت ابتلا به بيماري «چاگاس» بيماري ناشي از نيش حشرات آمريكاي جنوبي، سلامتي او دچار اختلال شده و از نظر مزاجي در وضع خوبي قرار نداشت. به علاوه حاميان تئوري تكامل از جمله «توماس هاكزلي» مناظره‌گر چيره‌دست سرسختانه از تئوري‌هاي داروين دفاع مي‌كردند. سرانجام تا هنگام مرگ داروين به سال 1882 صحت تئوري‌هاي او مورد پذيرش و قبول اكثريت عمده علما و دانشمندان قرار گرفته بود.

داروين صاحب اصلي تئوري تكامل انواع نبود. قبل از او افراد ديگري نيز چنين نظريه‌اي را ارائه داده بودند كه از جمله آنها مي‌توان از «جين لامارك» طبيعي‌دان فرانسوي و «اراسموس داروين» پدر بزرگ چارلز داروين نام برد. اما نظريه‌هاي اين افراد هرگز مورد قبول جوامع علمي قرار نگرفت زيرا صاحبان اين نظريه‌ها نمي‌توانستند توضيح قانع‌كننده‌اي در مورد اينكه تكامل چگونه انجام يافته است ارائه دهند. نقش عمده داروين در اين ماجرا نه تنها نشان دادن مكانيسم چگونگي انجام مراحل – تكامل انتخاب اصلح – بود بلكه توانست شواهد و قرائن قانع‌كننده فراواني را در دفاع از نظرياتش نيز ارائه نمايد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه تئوري‌هاي داروين بدون اتكا به تئوري ژنتيك شكل گرفته بود و يا بهتر است گفته شود در آن زمان كسي از تئوري ژنتيك اطلاعي نداشت. در زمان داروين هيچ كس نمي‌دانست چگونه خصيصه‌ها و ويژگيهاي نسلي به نسل بعد منتقل مي‌شود. البته در همان سال‌هايي كه داروين مشغول تأليف و انتشار كتابهاي تاريخ‌ساز خود بود. گريگوري مندل نيز روي قوانين وراثت كار مي‌كرد. كار مندل كه بخوبي مؤيد نظريه‌هاي داروين بود، تا سال 1900 به كلي ناديده گرفته شد. تا آن زمان تئوري‌هاي داروين ديگر جاي خود را در محافل علمي باز كرده و كاملاً مورد پذيرش قرار گرفته بود. به اين ترتيب برداشت كنوني ما از نظريه تكامل كه تركيبي از قوانين وراثت ژنتيكي و انتخاب اصلح مي‌باشد به مراتب كامل‌تر از تئوري اوليه داروين است.

تأثير و نفوذ داروين در انديشه و تفكر انساني بسيار گسترده و وسيع است. در زمينه علمي محض او در علم زيست‌شناسي تغييري بنيادين ايجاد كرد. اصل انتخاب اصلح در واقع اصل گسترده و دامنه‌داري است كه در تمام زمينه‌هاي ديگر مانند انسان‌شناسي، جامعه‌شناسي علوم سياسي و اقتصادي كاربرد دارد و مورد استفاده قرار گرفته است.

تأثير تئوري‌هاي داروين بر انديشه و تفكر مذهبي مهمتر از تأثير آن در زمينه‌هاي علمي و جامعه‌شناسي مي‌باشد. در زمان داروين و سال‌ها پس از آن مسيحيان معتقد بر اين باور بودند كه قبول نظريه داروين بر اعتقادات مذهبي ضربه مي‌زند و آن را سست مي‌كند. اين وحشت و دلهره آنان شايد به دلايلي قابل توجيه بود. هر چند عوامل ديگري نيز در سست شدن بنيان‌هاي اعتقاد مذهبي دخالت داشت. البته داروين خود فردي ملحد و بي‌دين شده بود.

حتي از ديدگاه غيرمذهبي تئوري داروين تغيير عمده‌اي در طرز تفكر بشر درباره دنيا به وجود آورد. از آن پس ديگر به نظر نمي‌رسد كه انسان به عنوان يك مجموعه دائر مدار و مركز و كانون طبيعت و جهان باشد. اكنون ما بايد خود را گونه‌اي مشابه انواع ديگر حيوانات بدانيم و اين احتمال را لز نظر دور نداريم كه گونه‌ي بشري نيز روزي ممكن است به كلي منقرض شود.

در نتيجه كار داروين اين نظريه هراكليتوس كه «هيچ چيز جز تغيير و دگرگوني دائمي و پايدار نيست» مقبوليت بيشتري يافت. واژه‌هاي داروين مانند «تنازع بقا» و «بقاي اصلح» اكنون در محاورات روزانه جاي گرفته است. كاميابي تئوري تكامل در روشن كردن اصل و ريشه نژاد انسان اين نظريه را تقويت كرد كه علم مي‌تواند پاسخگوي تمام مسائل طبيعي باشد ولي هزاران دريغ و افسوس كه علم به تنهايي قادر به پاسخگويي مشكلات بشري نيست.

بديهي است تئوري‌هاي داروين حتي اگر شخص او وجود نمي‌داشت به همين شكل مطرح و اثبات مي‌شد. با توجه به كارهاي والاس اين نكته در مورد داروين بيش از ديگر شخصيت‌هاي اين كتاب مصداق دارد. با تمام اينها داروين بود كه با آثار خود تغييرات بنيادين در زيست‌شناسي و انسان‌شناسي به وجود آورد و نظر ما را نسبت به مكان و جايگاه انسان در جهان تغيير داد.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 03:19 AM

ادوارد ژنر
 
ادوارد ژنر



http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : ادوارد ژنر
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1823-1749 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : انگلیس

http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...ist/jenner.jpg
ادوارد ژنر پزشك انگليسي فردي است كه واكسيناسيون را به عنوان يك اقدام پيشگيرانه در برابر بيماري دهشتناك آبله ابداع كرد و بين مردم تعميم داد.

امروزه كه بيماري آبله عملاً از روي زمين زدوده شده است علاقه‌اي نداريم بدانيم كه ضايعات و تلفات اين بيماري در قرون پيشين تا چه اندازه‌اي وحشتناك بوده است. آبله آنچنان مسري بود كه حداقل ده تا بيست درصد از مبتلايان به آن جان باختند. ده تا پانزده درصد از كساني كه جان به در بردند داغ آبله چهره و صورتشان را براي هميشه از شكل انداخته بود. بيماري آبله تنها به اروپا محدود نميشد بلكه در سراسر آمريكاي شمالي، چين، هند و بسياري ديگر از نواحي جهان به شدّت شيوع پيدا كرد و در همه جا بيشترين قربانيان اين بيماري كودكان بودند.

براي يافتن وسيله مطمئني به منظور جلوگيري از اشاعه آبله تلاش‌هاي فراواني صورت گرفته بود. اين نكنه مسلم بود كه اگر فردي از بيماري آبله جان به در ببرد در برابر آن مصونيت پيدا كرده و براي بار دوم مبتلا نمي‌شود. در شرق دستيابي به اين واقعيت باعث شد كه مايه‌ي آبله را از فردي كه به طور خفيف به آن مبتلا بودند مي‌گرفتند و به اشخاص سالم تلفيح مي‌كردند و با اين اميد كه شخص تلفيح شونده نيز فقط به شكلي خفيف مبتلا شده و پس از بهبودي ديگر در برابر آن مصون بماند.

اين كار در اوايل قرن هجدهم نيز در انگلستان توسط «ليدي ماري و ورتلي مونتاگ» معمول شده و سالها قبل از ژنر متداول گرديده بود. ژنر خود نيز در هشت سالگي به همين طريق مايه كوبي شدو به هر حال اين اقدام هوشمندانه براي جلوگيري از بيماري، در بعضي مواقع عواقب دهشتناكي نيز داشت. تعدادي از كساني كه با اين روش مورد تلفيح قرار مي‌گرفتند نه تنها به شكل خفيف مبتلا نمي‌شدند بلكه حمله شديد بيماري داغ آبله را در چهره و سيماي آنان نقش مي‌كرد. در واقع تقريباً دو درصد از موارد تلفيح به حمله مهلك آبله منجر مي‌شد. به اين ترتيب لزوم يافتن روش پيشگيري كاراتري ضرورت پيدا كرد.

ژنر در سال 1749 در شهر «بركلي» انگلستان متولد شد. در دوازده سالگي نزد يك جراح شاگردي كرد ولي بعداً به تحصيل آناتومي پرداخت و در بيمارستاني مشغول كار شد. در سال 1792 دكتراي پزشكي خود را از دانشكاه «سنت آندرو» دريافت كرد. ژنر در اواسط دوران چهل سالگي پزشك و جراح شناخته‌شده‌اي در ناحيه «كلوچستر شاير» بود.

ژنر با اين باور كشاورزان و كارگران لبنيات ناحيه خود آشنا بود كه معتقد بودند چنانچه شخص به بيماري آبله گاوي مبتلا شود ديگر هرگز به بيماري آبله مبتلا نخواهد شد (بيماري آبله گاوي يك بيماري مربوط به احتشام است كه مي‌تواند به انسان نيز سرايت كند. اين بيماري خود به خود براي انسان خطرناك نيست گرچه نشانه‌هاي آن به نوعي كاملاً مشابه با بروز خفيف آبله است.)‌ ژنر دريافت چنانچه اين باور كشاورزان صحيح باشد. تلفيح افراد با ماده آبله گاوي مي‌توانند روش مطمئني براي مصونيت در براير بيماري آبله باشد. او در باب اين موضوع دقيقاً به تحقيق و بررسي پرداخت و تا سال 1796 ديگر به صحت اين نظريه متقاعد شد و تصميم گرفت آن را آزمايش كند.

در ماه مه 1796 ژنر مايه آبله گاوي را از جوش روي دست يك كارگر لبنيت كه به آن بيماري مبتلا بود گرفت و به پسر بچه به بيماري آبله گاوي مبتلا شد ولي به زودي بهبود يافت. چند هفته بعد ژنر مايه آبله را به پسر بچه تلفيح كرد و همانطور كه اميدوار بود هيچ گونه نشانه‌اي از آبله در كودك ظاهر نشد.

پس از انجام بررسي‌ها و تحقيقات بيشتر، ژنر نتايج كار خود را در كتابي تحت عنوان «تحقيقات در باب علل و اثرات واكسن آبله گاوين بيان كرد و آن را شخصاً در سال 1798 منتشر نمود. انتشار آن كتاب باعث شد تا انجام واكسيناسيون به سرعت مورد قبول و پذيرش همگاني قرار گيردو متعاقب آن ژنر پنج مقاله علمي نيز درباره واكسيناسيون نوشت. او در آن سال‌ها عمده اوقات خود را به اننتشار اطلاعات مربوط به روش خود و تلاش براي قبولاندن آن اختصاص داد.

انجام واكسيناسيون سريعاً در تمام انگلستان گستش يافت و به زودي براي افراد نيروي زميني دريايي اجباري شد و بالأخره در سراسر جهان نيز مورد پذيرش و عمل قرار گرفت.

ژنر روش خود را به طور رايگان در اختيار مردم گذاشت و تلاش نكرد از اين راه ثروت‌اندوزي كند امّا در سال 1802 پارلمان انگلستان به منظور قدرداني مبلغ ده هزار پوند به او پرداخت كرد و چند سال بعد نيز بيست هزار پوند ديگر به او داده شد. ژنر معروفيت جهاني يافت و افتخارات و ناشه‌هاي فراواني به او اعطا گرديدو ژنر متأهل بود و سه فرزند داشت. او پس از هفتاد و سه سال عمر اوايل سال 1823 در خانه خود در بركلي درگذشت.

همانطور كه ملاحظه شد ژنر خود پايه گذار اين نظريه نبود كه ابتلا به آبله‌ي گاوي مي‌ تواند باعث مصونيت در برابر بيماري آبله باشد. او اين مطلب را از ديگران شنيده بود. حتي قبل از اينكه ژنر اقدام به انجام واكسيناسيون كند چند نفر داوطلبانه با مايه‌ي آبله گاوي واكسينه شده بودند. با تمام اين احوال گرچه ژنر دانشمندي آنچنان برجسته نبود ولي تنها معدودي از افراد كاري اين چنين سودمند براي بشريت انجام داده‌اند. تحقيقات، آزمايشات و نوشته‌هاو يك باور عوامانه را كه هيچ‌گاه از سوي محافل پزشكي جدّي گرفته نمي‌شود به يك كار متداول علمي تبديل كرد كه جان ميليون ها انسان را نجات داده است. گرچه روش ژنر فقط براي پيشگيري از يك بيماري مي‌توانست كاربرد داشته باشد ولي آن بيماري شايع و مهلك بود ژنر به راستي سزاوار تمام تحسين‌ها و افتخاراتي مي‌باشد كه نسل زمان خودش و همه نسل‌هاي بعدي تقديم او كردند.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی





رزیتا 10-16-2009 03:21 AM

آنتوان لورن لاووايه
 
آنتوان لورن لاووايه


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : آنتوان لورن لاووايه
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1794-1743 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : فرانسوی

http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal.../lavoisier.jpg

آنتون لورن لاووازيه دانشمند بزرگ فرانسوي بارزترين چهره در توسعه و پيشرفت علم شيمي مي‌ باشد. در زمان تولد او در پاريس به سال 1743 شيمي به دشواري در عقب علومي مانند فيزيك، رياضي، و هيئت لنگ‌لنگان قدمي بر مي‌داشت. اطلاعات مجرد متعددي توسط شيمي‌دانها به دست آده بود ولي چهارچوب فني مناسبي وجود نداشت كه بتوان اين تكه‌هاي مجزا از هم اطلاعات را در آن كنار يكديگر قرار داد. در آن زمان به خطا مي‌پنداشتند كه هوا و آب موادي تجزيه ناپذير هستند و از آن بدتر تصور كاملاً غلط آنها درباره‌ي ماهيت آتش بود. آنها بر اين باور بودند كه در تمام مواد قابل احتراق عنصري به نام « فلوژيستون= مايه آتش» وجود دارد و ماده‌ي قابل اشتغال هنگام احتراق فلوژيستون خود را آزاد كرده و آن را دز هوا منتشر مي‌كند.


در فاصله‌ ي بين سال‌هاي 1754 و 1774 شيمي‌دان‌هاي بر جسته و متعددي نظير ژوزف بلاك 1، ژوزف پريستلي 2، هنري كانديش 3 و ديگران توانسته بودند گازهاي مهمّي مانند اكسيژن، هيدروژن و نيتروژن و دي‌اكسيدكربن را از تركيب‌هاي مختلف مجزا كنند ولي از آنجا كه آنها هم تئوري فلوژيستون را پذيرفته بودند، نمي‌توانستند ماهيت يا اهميت مواد شيميايي را كشف كرده بودند، درك كنند. به عنوان مثال آنها اكسيژن را هواي فلوژيستون‌زدايي شده يا هوايي كه فلوژيستون آن خارج شده بود، مي‌خواندند. آنها كه مي‌ديدند يك قطعه چوب در اكسيژن بهتر و سريع‌تر از هنگامي كه در هواي معمولي قرار دارد، مي‌سوزد چنين مي‌پنداشتند هواي فلوژيستون‌زدايي شده آسان‌تر فلوژيستون را از چوب در حال احتراق جذب مي‌كند. بديهي بود تا هنگامي كه مباني و اصول علم شيمي به درستي درك نمي‌شد امكان نداشت پيشرفتي در آن حاصل شود.

لاوازيه كسي كه موفق شد تكه‌هاي جدول معمّا را به درستي كنار هم قرار داده و تئوري شيميايي را در مسير صحيح به حركت اندازد. لاووازيه در وهله‌ي گفت كه تئوري فلوژيستون كاملاً بي‌اساس است، ماده‌اي به نام فلوژيستون وجود ندارد، عمل احتراق حاصل تركيب شيميايي ماده‌ي سوختني با اكسيژن مي‌باشد. در وهله‌ي دوم وي اظهار داشت كه آب ماده‌ي غيرقابل تجزيه‌اي نيست بلكه تركيبي از اكسيژن و هيدروژن است. هوا نيز غيرقابل تجزيه نيست بلكه مخلوطي از دو گاز اكسيژن و نيتروژن است. اين مطالعات كه امروز كاملاً بديهي به نظر مي‌رسد به هيچ وجه براي اسلاف لاوازيه و معاصرين او مشخص و روشن نبود. حتي پس از آن كه لاوازيه تئوري‌هاي خود را فرمول‌بندي كرد وشواهد و دلايل غيرقابل ترديدي براي آن ارائه داد باز هم بسياري از شيمي‌دان‌ها از قبول آن سرباز زدند. امّا در كتاب ممتاز لاوازيه «عناصر شيميايي» 1789 اين فرضيه‌ها چنان روشن و روان بيان گرديده و همراه آن شواهد قانع‌كننده‌اي ارائه شده بود كه شيمي‌دانهاي جوان‌تر سريعاً متقاعد شدند.

لاووازيه در كتاب خود ضمن اثبات اينكه آب و هوا عناصر شيميايي نيستند جدولي از عناصري را كه به باور او غيرقابل تجزيه بودند، آورده بود. اگر چه در آن جدول اشتباهات معدودي وجود داشت امّا جدول كنوني عناصر شيميايي نيز اصولاً همان شكل بسط يافته لاووازيه مي‌باشد.

لاووازيه قبلاً با همكاري «برتوله [1]»، «فوركوري [2]» و «گيتون دوموروي [3]» اولين سيسنم نام، علائم و اختصارات شيميايي را ابداع كرده بود. در آن سيستم كه اساس همين سيستمي است كه امروزه به كار مي‌رود، تركيب يك ماده‌ي شيميايي با نام آن توصيف مي‌شد. اتخاذ چنين سيستم يكنواختي شيمي‌دان‌‌هاي سراسر جهان را براي اولين بار قادر مي‌ساخت كه با زبان مشابهي با يكديگر در مورد كشفيات خود ارتباط ژبرقرار كنند.

لاووازيه اولين فردي بود كه اصل بقاي جرم را در واكنش شيميايي به روشني بيان كرد. در يك واكنش شيميايي ممكن است كه عناصر موجود در مواد اصلي تغيير كنند و حتي بدين وسيله از بين بروند ولي وزن ماده به‌دست‌آمده برابر وزن اجزاي اصلي به كار گرفته در آن تركيب مي‌باشد. تأكيد لاووازيه بر اهمّيت توزين با دقت مواد شيميايي موجود در واكنش، شيمي را به يك علم تبديل كرد و راه را براي بسياري از پيشرفتهاي بعدي در علم شيمي هموار نمود.

لاووازيه هميچنين سهم كوچكي در مطالعات زمين شناسي و سهم بزرگي در زمينه فيزيولوژي داشت. او بوسيله آزمايش‌هاي دقيقي كه با همكاري لاپلاس انجام داد موفق شد نشان دهد كه عمل تنفس از نظر فيزيولوژيكي مترادف با يك احتراق بطئي مي‌باشد. به عبارت ديگر انسانها و حيوانات انرژي خود را از سوختن آرام مواد آلي در داخل بدن كه به كمك اكسيژن استنشاق شده انجام مي‌شود، كسب مي‌نمايند. لاووازيه نه تنها با اين كشف كه شايد بتوان آن را با كشف جريان گردش خون توسط هاروي مقايسه كرد. شايسته‌ي داشتن مكاني در اين فهرست است. امّا اهمّيت لاووازيه به دليل ننظيم و فرموله كردن تئوري‌هاي شيميايي است كه باعث شد علم شيمي در مسير صحيحي قرار گيرد. از لاووازيه عموماً به عنوان پايه گذار شيمي مدرن ياد مي‌شود و او به حقيقت سزاوار چنين عنواني است.

لاووازيه مانند برخي شخصيت‌هاي ديگر اين فهرست درد جواني به تحصيل حقوق پرداخت. او اگرچه در اين رشته فارغ‌التحصيل شد و مي‌توانست در دادگاه‌هاي فرانسه فعاليت كند ولي هرگز به كار قضايي مشغول نشد و اشتغال اصلي او در كارهاي اداري و خدمات عمومي بود. وي در آكادمي سلطنتي علوم فرانسه عضويت داشت و همچنين يكي از اعضاي «فرمه جنرال» سازمان مسئول جمع‌آوري ماليات‌ها بود. به علّت همين شغل پس از وقوع انقلاب فرانسه در سال 1789 مورد سوء دولت انقلابي قرار گرفت و عاقبت همراه با بيست‌ و هفت‌ نفر ديگر اعضاي فرمه جنرال بازداشت شد. عدالت انقلابي گرچه دقيق نيست ولي همواره با سرعت عمل مي‌كند. در يك روز (8 مه 1796) تمام آن بيت و هشت نفر محاكمه و مجرم شناخنه شده و به گيوتين سپرده شدند. امّا حيات علمي لاووازيه با تلاش‌هاي همسرش كه بانوئي برجسته بود و در تمام تحقيقات و آزمايشات در كنار او قرار داشت ادامه يافت.

در جريان محاكمه جمعي با خاطر نشان كردن خدمات بي‌شماري كه لاووازيه يه كشور و علم كرده بود خواستار عفو او شدند امّا قاضي دادگاه با اين بين گستاخانه كه «جمهوري نيازي به نوابغ ندارد» اين خواسته را رد كرد. ولي آنچه كه به حقيقت نزديكتر بود نظر لاگرانژه، رياضي‌دان بزرگ و همكار او مي‌باشد:

«براي جدا كردن آن سر تنها يك لحظه كافي بود ولي حني‌ با گذشت يك صد سال نمي‌توان جايگزيني براي آن پيدا كرد.»





1 - Joseph Black

2 - Joseph priestly


3 - Henry Cavendish


[1] - . Berthollet


[2] - Fourcroi


[3] - Guyton De Morvea.


کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی





رزیتا 10-16-2009 03:22 AM

آنتوني ون ليوون هوك
 
آنتوني ون ليوون هوك



http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : آنتوني ون ليوون هوك
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1723 – 1632 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : هلند

http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...eeuwenhoek.jpg


آنتوني ون ليوون هوك كاشف موجودات ذره‌بيني به سال 1632 در شهر «دلفت» هلند زاده شد. او از خانواده‌اي متوسط بود و دوران بزرگسالي به كارمندي در دستگاه حكومت محل اشتغال داشت.

سرگرمي ليوون هوك كار با ميكروسكپ بود و از همين طريق به كشف بزرگ خود دست يافت. در آن زمان امكان خريد ميكروسكوپ از مغازه‌ها وجود نداشت و ليوون هوك خود ميكروسكوپ مورد استفاده‌اش را ساخته بود. او يك لنزساز حرفه‌اي كه در اين زمينه آموزش ديده باشد نبود ولي كارايي و مهارت او در اين باب بسي فراتر از افراد حرفه‌اي آن روزگار بود.

اگر چه ميكروسكوپ مركب، لنزهاي متعدد، يك نسل قبل از تولد و اختراع شده بود ولي ليوون هوك هرگز آن را به كار نبرد. به جاي آن ليوون هوك با تراش بسيار دقيق و صحيح لنزهاي كوچك با فاصله كانوني بسيار كوتاه توانست به قدرت تجزيه و مشاهده‌اي به مراتب بيش از آنچه كه وسيله ميكروسكوپ‌هاي مركب اوليه امكان داشت، نائل گردد. قدرت درشت‌نمايي يكي از لنزهاي ساخت او كه تاكنون باقي مانده است حدود 270 برابر بيشتر از لنزهاي موجود آن زمان بود و قرائني وجود دارد كه موفق شد لنزهاي بسيار قوي‌تري نيز بسازد.

ليوون هوك محققي با حوصله و دقيق بود. او كه از قدرت بينايي زياد و حس كنجكاوي نامحدود برخوردار بود موفق شد با لنزهاي دقيق و حساسي كه خود ساخته بود مواد مختلف و متفاوتي را از موي انسان گرفته تا نطفه سگ، از قطرات باران تا حشرات كوچك، بافت و نسوج عضلاني و پوستي و بسياري نمونه‌هاي ديگر را مورد بررسي و مشاهده قرار دهد. او از مشاهدات خود يادداشت‌هاي دقيقي برمي‌داشت و اشكال دقيقي از آنچه كه زير لنز ميكروسكوپ خود مي‌ديد ترسيم مي‌كرد.

از سال 1673 به بعد ليوون هوك به طور مستمر با انجمن سلطنتي علوم انگلستان كه مهمترين تشكيلات علمي آن زمان محسوب مي‌شد، مكاتبه داشت. با وجود نداشتن آموزش عالي (او فقط دوره تابستان را طي كرده بود و زباني جز هلندي نمي‌دانست) در سال 1680 به عضويت انجمن سلطنتي علوم بريتانيا پذيرفته شد. او همچنين عضو مكاتبه‌اي آكادمي علوم پاريس بود.

ليوون هوك دوبار ازدواج كرد و صاحب شش فرزند شد. او از سلامتي كامل برخوردار بود و حتي در سال‌هاي آخر عمر به شدت كار مي‌كرد. بسياري از شخصيت مهم و برجسته از جمله پطر كبير، تراز روسيه و ملكه انگلستان به ديدار او شتافتند. وي در سن نود سالگي به سال 1723 در همان شهر زادگاهش درگذشت.

ليوون هوك در سال 1674 هنگامي كه اولين بار موجودات ذره‌بيني را مشاهده كرد به كشف بزرگ خود دست يافت. اين يك كشف بزرگ تكاملي در تاريخ بشر بود. ليوون هوك در يك قطره كوچك آب دنياي كاملاً جديدي را كشف كرد. دنيايي سرشار از حيات. اگر چه او هنوز اين دنياي جديد را نمي‌شناخت ولي به هر حال دنيايي بود كه اهميت بسيار زيادي براي نوع بشر داشت. در واقع آن «جانوران ذره‌بيني خيلي كوچك» كه او مشاهده كرده بود اغلب حاكم بر مرگ و زندگي بشر هستند.

ليوون هوك توانست موجودات ذره‌بيني را در مكان‌هاي مختلف، روي ديوارها و آبگيرها،‌ در قطرات آب باران و در دهان و مدفوع انسان بيابد. او انواع مختلف باكتري‌ها و همچنين تك‌باختگان را توصيف كرد و اندازه‌هاي آنها را به دست آورد.

استفاده از كشف بزرگ ليوون هوك تا زمان پاستور يعني دو قرن بعد امكان‌پذير نشد. در واقع كل موضوع ميكروبيولوژي عملاً تا قرن نوزدهم، يعني تا زماني كه مدل‌هاي پيشرفته‌تر و كاراتري از ميكروسكوپ‌ها عرضه گرديد، به بوته فراموشي سپرده شده بود.

به اين ترتيب اين بحث ممكن است مطرح شود كه اگر ليوون هوك هرگز وجود نمي‌داشت و كشفيات او تا قرن نوزدهم انجام نمي‌شد شايد تنها تفاوت اندكي در پيشرفت علوم پديد مي‌آمد، اما به هر حال نمي‌توان منكر شد كه ليوون هوك اين موجودات ذره‌بيني را كشف كرد و از طريق او بود كه دنياي علم از وجود چنين موجوداتي باخبر گرديد.

گهگاه از ليوون هوك به عنوان فردي ياد مي‌شود كه با خودش اقبالي و بخت بلند و اتفاقي توانست به چنين كشف مهم علمي نائل آيد. اما هيچ چيز نمي‌تواند اين واقعيت را كتمان كند كه كشف دنياي موجودات ذره‌بيني حاصل طبيعي كار دقيق و خلاقه وي در ساخت ميكروسكوپ‌هايي با كيفيت و كارايي بي‌سابقه و شكيبايي و دقت او در مشاهده بود. به عبارت ديگر كشف او حاصل تلفيقي از مهارت و سخت‌كوشي، يعني نقطه مقابل شانس و اقبال مي‌باشد.

كشف موجودات ذره‌بيني يكي از معدود كشفيات علمي است كه عمدتاً حاصل كار يك فرد به تنهايي مي‌باشد. ليوون هوك همواره تنها كار مي‌كرد. كشف باكتري‌ها و تك‌باخته‌ها توسط او غيرقابل پيش‌بيني بود و برخلاف ساير پيشرفتهاي علم زيست‌شناسي به هيچ‌وجه نتيجه طبيعي دانش قبلي در زمينه زيست‌شناسي نبود. اين عامل همراه با اهميتي كه مالاً كشف او پيدا كرد ليوون هوك را سزوار قرار گرفتن در رده بالاي اين فهرست كرده است.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 03:23 AM

جيمز وات
 
جيمز وات


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : جيمز وات
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1819 – 1736 ميلادي
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : اسکاتلند

http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...ntist/watt.jpg

جيمز وات مخترع اسكاتلندي كه اغلب از او به عنوان مخترع ماشين بخار زياد ياد مي‌شود چهره اصلي انقلاب صنعتي است.

وات در واقع اولين سازنده ماشين بخاري نيست. «هرو او آلكساندريا» در قرن اول ميلادي ابزارهاي مشابهي را توصيف كرده بود. در سال 1698 «توماس ساوري» ماشين مشابهي را به ثبت رساند كه براي تلمبه كردن آب از آن استفاده مي‌شد و در 1712 «توماس نيوكومن» نوع پيشرفته‌تري از آن را به ثبت رساند. با وجود اين ماشين ساخته شده توسط نيوكومن كارايي بسيار كمي داشت و آن را فقط براي خارج كردن آب از معادن زغال سنگ به كار مي‌گرفتند.

وات با اينكه فقط يك دوره كارآموزي يكساله را در زمينه ابزارسازي گذرانده بود ولي از استعداد ابداع و نوآوري فراوان برخوردار بود. وي در سال 1764 هنگامي كه مشغول تعمير يك مدل از ماشين‌هاي نيوكومن بود به ماشين بخار علاقمند شد. وات اصلاحاتي آنچنان مهم و ارزنده در ماشين اختراعي نيوكومن به عمل آورد كه مي‌توان او را مخترع اولين ماشين بخار دانست.

اولين تغيير مهم وات كه در سال 1769 به ثبت رساند اضافه كردن يك محفظه جداگانه تراكم بخار بود. او همچنين با عايق‌بندي سيلندر بخار را مجزا كرد و در سال 1782 ماشين دوطرفه را اختراع نمود. تمام اينها همراه با چند فقره تغييرات و اصلاحات كوچك‌تر به كارايي بيشتر ماشين‌هاي بخار منتج شد. اين ازدياد كارايي عملاً به معناي تفاوت بين يك ابزار ماهرانه ولي نه چندان قابل استفاده با وسيله‌اي با توان صنعتي فراوان بود.

وات در سال 1781 با اختراع يك سري چرخ‌دنده حركت تناوبي موتور را به حركت دوراني تبديل كرد. با استفاده از اين ابزار بر موارد استفاده از موتور بخار به شكل چشمگيري افزوده شد. علاوه بر انجام اصلاحات و تغييرات گوناگون وات در سال 1788 پروانه تنظيم دو موتور، وسيله‌اي كه امكان كنترل اتوماتيك سرعت موتور را فراهم آورد، فشارسنج (1789) شمارشگر (كنتور) نشانگر و شير فشارشكن را اختراع كرد.

وات كه خود فاقد استعداد لازم در كارهاي تجاري بود، در سال 1775 به اتفاق «ماتيو بولتون» كه مهندي چيره‌دست و معامله‌گري توانا بود شركتي تأسيس كرد، طي 25 سال بعد شركت وات – بولتون تعداد زيادي موتورهاي بخاري توليد و به بازار عرضه كرد كه در نتيجه ثروت سرشاري نصيب آن دو گرديد.

در باب اهميت ماشين بخار مبالغه و گزافه‌گويي نمي‌شود. درست است كه بسياري از اختراعات ديگر در انقلاب صنعتي نقش داشته‌اند. در معدن و متالوژي و در بسياري از ماشين‌آلات صنعتي پيشرفتهاي فراواني پديد آمد. معدودي از اختراعات مانند دستگاه نساجي (جان‌كي، 1733) و ماشين نخ‌ريسي (جيمز هارگريوز، 1764) قبل از كارهاي وات عرضه شدند. مخترعين ديگر اختراعات و پيشرفتهايي هر چند كوچك پديد آوردند ولي هيچ‌يك از آنها به تنهايي نمي‌توانستند براي انقلاب صنعتي حياتي باشند. تمامي آنها با موتور بخار كه نقشي كاملاً تعيين‌كننده داشت و بدون آن انقلاب صنعتي به كلي چيز ديگري بود، تفاوت عمده‌اي داشتند. قبل از آن اگر چه از نيروي آب و باد براي به گردش درآوردن چرخ آسياب‌ها استفاده مي‌شود ولي منبع اصلي نيرو همواره عضلات انسان بود. استفاده از اين عامل ظرفيت توليد صنعتي را به كلي محدود مي‌كرد. با اختراع ماشين بخار اين محدوديت بر طرف شد. پس از آن انرژي بسيار زيادي براي توليد در دسترس بود و مرتباً نيز به ميزان آن افزوده مي‌شد. تحريم نفتي سال 1973 يك اخطار جدي بود كه چگونه كمبود انرژي مي‌تواند به سيستم صنعتي ضربه وارد كند. اين تجربه تا حدي بيانگر اهميت انقلاب صنعتي ناشي از اختراعات وات مي‌باشد.

ماشين بخار صرف نظر از تأمين منبع انرژي براي كارخانه‌ها، موارد استفاده مهم ديگري نيز داشت. در سال 1783 «ماركيز دو جفروي» موفق شد ماشين بخار را براي به حركت درآوردن يك قايق به كار گيرد. در سال 1804 «ريچارد ترويتيك» اولين لوكومتيو بخار را ساخت. اگر چه هيچ يك اين مدل‌هاي اوليه از لحاظ تجاري با توفيق همراه نبود اما در خلال چند دهه كشتي بخار و راه‌آهن، حمل و نقل دريايي و زميني را دستخوش تحولي بنيادين كرد.

انقلاب صنعتي با انقلاب آمريكا و انقلاب فرانسه هم‌زمان بود. امروز مي‌توانيم دريابيم كه تأثير انقلاب صنعتي در زندگي روزانه بشر به مراتب عظيم‌تر از هر يك از آن دو انقلاب سياسي بوده است هر چند اين نكته هنگام بروز آن انقلابات آنچنان بديهي و مسلم نبود. به همين دليل جيمز وات را بايد يكي از تأثيرگذارترين چهره‌هاي تاريخ دانست.


کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی






رزیتا 10-16-2009 03:27 AM

آدام اسميت
 
آدام اسميت




http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : آدام اسميت
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1790-1723 ميلادي
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : اسکاتلند

http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...tist/smith.jpg

آدام اسيت چهره‌‌ي برجسته تئوري «توسعه‌ي اقتصادي» در سال 1723 در شهر «كركالدي» اسكاتلند به دنيا آمد. او از دانشگاه آكسفورد فارغ‌التخصيل شد و از 1751 تا 1764 استاد فلسفه در دانشگاه گلاسكو بود. در خلال همين سالهاه اولين كتاب خود «نظريه عئاطف اخلاق» را منشر كرد كه شهرت خوبي در كحافل روشنفكري براي او به ارمغان آورد. امّا شهرت پايدار او حاصل انتشار اثر بزرگش «تحقيقي پيرامون ماهيت و اسباب ثروت ملل» در سال 1776 بود. انتشار اين كتاب با توفيق فراواني همراه شد و آدام اسميت سال‌هاي باقي مانده‌ي عمر را با اعتبار و احترامي كه سزاوار آن بود گذراند. اسميت كه ازدواج نكرده و فرزندي نداشت در سال 1790 در شهر زادگاهش درگذشت.

آدام اسيت اولين فردي نبود كه تمام سعي و كوشش خود را يكسره وقف تئوري اقتصادي كرده باشد بسياري از نظريات معروف او بي‌سابقه و بديع نبودند. امّا او اولين كسي است كه يك تئ.ري اقتصادي جامع و سيستماتيك را ارائه داد كه به قدر كفايت درست و به قاعده بود و مي‌توانست پايه و اساسي براي پيشوفتهاي آتي در اين زمينه باشد. به همين دليل شايد بي‌مناسبت نباشد چنانچه گفته شود كه «ثروت ملل» نقطه آغازين مطالعات نوين درباره‌ اقتصاد سياسي است.

يكي از دستاوردهاي بزرگ اين كتاب آن بود كه بسياري از تصورات واهي گذشته را زدود. اسميت نظريه قديم سوداگرانه را كه در اقتصاد بر اهمّيت وضعيتي كه كدر آن بتوان حجم بزرگي از طلا را عرضه كرد تأكيد داشت، مورد بحث قرار دارد. به همين نحو كتاب مزبور نظريه كساني كه زمين را يگانه سرچشمه‌ي ثروت مي‌دانستند (فيزيوكرات‌ها) مردود شمرد. و به جاي تمام آنها اهمّيت به شدّت بر افزايش فراوان توليد كه مي‌توانست از طريق تقسيم كار به وجود آيد پافشاري مي‌كرد و محدوديت‌هاي كهنه و مستبدّانه دولت را كه مانعي براي توسعه‌ي صنعتي بود مورد حمله قرار داد.

نظريه‌ي اصلي در «ثروت ملل» اين است كه هرج‌ و مرج ظاهري در بازار آزاد در مواقع همان مكانيزم تنظيم‌كننده مي‌باشد كه كبه شكل خودكار نوع و ميزان كالايي كه بيشتر مورد نياز جامعه است مشخص كرده و به توليد آن منجر خواهد شد. به عنوان مثال فرض كنيد كه زمينه‌ي يك كالاي مورد نياز كمبود جود داشته باشد. در اين صورت قيمت آن بالا خواهد رفت و اين افزايش قيمت سود بيشتري براي توليدكننده‌ي آن كالا به ارمغان مي‌آورد. قيمت بالاي اين كالا ساير توليدكنندگان را ترغيب خواهد كرد كه به توليد آن كالاي به خصوص رو آورند. نتيجه اين امر بالا رفتن توليد و رفع كمبود كالاي مورد نظر در بازار خواهد بود. از طرف ديگر عرضه‌ اضافي كالا عاملي براي رقابت بين توليد كنندگان مي‌باشد كه عملاً به تنزل بهاي آن كالا منجر شده و آن ا تا سطح «بهاي واقعي» و يا «هزينه توليد» مي‌رساند. به اين ترتيب با اينكه هيچكس عالماً عامداً قصد نداشته است با رفع كمبود كالا به كمك جامعه بشتابد ولي كمبود برطرف مي‌شود. طبق گفته‌ي آدام اسميتك «هر فردي تنها در فكر منافع خويش است ولي دستي نامرئي او را به سويي هدايت مي‌كند كه خود قصد آن را نداشته است. او با دنبال كردن منافع خود خيلي بيش از مواقعي كه واقعاً قصد داشته باشد منافع جامعه را تأمين مي‌كند.»

البته اين «دست نامرئي» اگر موانعي برسر راه رقابت آزاد وجود داشته باشد نمي‌تواند وظيفه خود را به درستي انجام دهد. اسميت به داد و ستد آزاد اعتقاد دارد و تعرفه‌هاي بازرگاني بالا را به شدت زير سؤال مي‌برد. در واقع او با بسياري از مداخلات دولت در امر دادو ستد و بازار آزاد مخالف است. اسمت مدعي است كه اين گونه مداخلات همواره باعث تنزل كارائي اقتصاد شده و در نهايت به پرداخت قيمت‌ةاي بيشتر از طرف عامه مردم منتج مي‌شود. اسميت واژه «عدم مداخله = سياست اقتصاد آزاد» را ابداع نكرد ولي بيش از هر كس ديگري مفهوم آن را گسترش داد.

برخي افراد بر اين عقيده‌اند كه آدام اسميت بيشتر از منافع تجاري دفاع ‌مي‌كند، ولي اين نظريه صحيح نيست او به دفعات و با محكم‌ترين كلمات معاملات انحصاري را محكوم كرده و براي لغو آن پافشاري كرده است. به علاوه اسميت درباره‌ي اعمال بازرگاني واقعي ساده‌انگار نبود. نمو‌نه‌اي از نظريه او در اين باب به نقل قول از كتاب «ثروت ملل» چنين است: « كساني كه در يك رشته بازرگاني خاص فعاليت دارند به ندرت با يكديگر ديدار مي‌كنند، ولي همين ديدارها و گفتگو‌هاي گاهگاهِ آنان جز توطئه عليه منافع عمومي و پيدا كردن راهي براي بالا بردن قيمت‌ها حاصلي ندارد.»

آدام اسميت سيستم انديشه اقتصادي خود را آنچنان مطلوب شكل داد و عرضه كرد كه تنها طي چند دهه افكار مكاتب پيشين اقتصادي به كلّي كنار گذاشته شدند. در حقيقت اسميت تمام نكات مثبت آن مكاتب را در سيستم خود به كار گرفته و در همان حال نقايص و كمبود‌هاي آنها را به شكلي مدّلل وموجّه بيان مي‌كندو اختلاف اسميت از جمله بدون آنكه تغييري در چارچوب و اصول آن بدهند، ساخته و پرداخته كرده و ساختاري به وجود آوردند كه امروزه از آن به نام «اقتصاد كلاسيك» ياد مي‌‌شو. اگر چه تئوري اقتصاد جديد مفاهيم و روش‌هاي تازه‌اي به آن افزوده است ولي اين امر نتيجه طبعي همان اقتصاد كلاسيك مي‌باشد. حتي تا حدّ زيادي تئوري‌هاي اقتصادي كارل ماركس و نه تئوري‌هاي سياسي اورا مي‌توان ادامه تئوري اقتصاد كلاسيك دانست.

اسميت در «ثروت ملل» تا حدي نظريات مالتوس را در باب تراكم جمعيت پيش بيني مي‌كند، امّا در حالي كه ريكاردو و كارل ماركس هر دو معتقدند كه فشار جمعيت مانع خواهد شد كه دستمزدها از سطح حداقل تأمين هزينه زيست بالاتر رود (قانون آهنين دستمزد) ولي اسميت خاطر نشان مي‌كند كه در وضعيت افزايش توليد، دستمزدها را مي‌توان بالا برد. حوادث بعدي كاملاً روشن كرد كه اسميت در نظريه خود صائب بود و نظريات ريكاردو و ماركس غلط از آب درآمد.

صرف نظر از صحت و سقم نظريات اسميت و صرف نظر از تأثير و نفوذ او بر نظريه‌پردازان بعدي اقتصاد، تأثير او بر روال قانون‌گذاري و سياست‌هاي دولت نكته بسيار مهمي مي‌باشد. «ثروت ملل» بسيار استادانه و روشن و واضح نوشته شده و در گستره وسيعي مورد مطالعه قرار گرفته است. مباحث اسميت عليه مداخله دولت در امور بازرگاني و داد و ستد و دفاع او از تعرفه‌هاي پايين و تجارت آزاد تأثيري قطعي در سياست‌هاي اقتصادي دولت‌ها در خلال قرن نوزدهم داشته و در واقع تأثير او در اين گونه سياست‌ها امروز نيز احساس مي‌شود.

از آنجا كه تئوري اقتصادي از زمان اسميت پيشرفت زيادي كرده است و از آنجا كه برخي از نظريات او ديگر كنار گذاشته شده است به سهولت مي‌توان اهميت و ارزش او را دست‌كم گرفت. اما واقعيت اين است كه او بنيان‌گذار و واضع اصلي تئوري اقتصادي به عنوان يك تفكر اصولي و روشمند مي‌باشد و به همين دليل چهره‌ي بزرگي در تاريخ انديشه بشري به شمار مي‌رود.




کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان
نوشته: میشل اچ.هارت
ترجمه: محمد حسین آهویی






دانه کولانه 10-16-2009 11:24 AM

مرسی رزیتا خانم
خوبه ادامه ش بدین..
تاپیک رو مهم میکنم

رزیتا 10-16-2009 07:19 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط دانه کولانه (پست 75403)
مرسی رزیتا خانم
خوبه ادامه ش بدین..
تاپیک رو مهم میکنم

خواهش میکنم :):cool:
هنوز ادامه داره :rolleyes:

رزیتا 10-16-2009 08:49 PM

ويليام هاروي
 
ويليام هاروي


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : ويليام هاروي
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1657 – 1578 ميلادي
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : انگلستان


http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...ist/harvey.jpg
ويليام هاروي، طبيب بزرگ انگليسي، كاشف سيستم گردش خون و كار قلب به 1578 در شهر «فولكستون» انگلستان به دنيا آمد. اثر بزرگ هاروي تحت عنوان «رساله‌اي تشريحي درباره حركت قلب و خون در حيوانات» كه در سال 1628 چاپ و منتشر شد به حق مهمترين كتاب در تمام تاريخ فيزيولوژي شناخته شده است. اين اثر در واقع نقطه آغازين فيزيولوژي مدرن است. اهميت اصلي اين كتاب نه در كاربردهاي مستقيم آن بلكه در فراهم آوردن درك اساسي از چگونگي كار بدن انسان مي‌باشد. امروزه براي ما كه با آگاهي از اينكه خون در بدن جريان دارد بزرگ شده‌ايم و آن را امري مسلم و آشكار مي‌دانيم تئوري هاروي كاملاً بديهي به نظر مي‌رسد. اما آنچه كه اكنون اين چنين ساده و مشهود است براي هيچ يك از زيست‌شناسان قديمي شناخته شده نبود. مؤلفين برجسته زيست‌شناسي نظرياتي به اين شرح ابراز داشته بودند:

الف- غذا در قلب به خون تبديل مي‌شود.

ب- قلب خون را گرم مي‌كند.

ج- شريان‌ها پر از هوا هستند.

د- قلب جوهره حياتي را مي‌سازد.

هـ- خون در شريان‌ها و وريدها بالا و پايين مي‌رود گاهي به سوي قلب حركت مي‌كند و زماني از آن دور مي‌شود.

«گالين» بزرگترين طبيب دنياي باستان، كسي كه شخصاً كالبد شكافي‌هاي بسياري انجام داده و دقيقاً پيرامون قلب و مجاري خون مطالعه و بررسي كرد هرگز به خاطرش خطور نكرد كه خون در بدن انسان گردش مي‌كند. به همين نحو ارسطو نيز كه زيست‌شناسي يكي از مهمترين رشته‌هاي مورد علاقه‌اش بود هيچ اشاره‌اي در اين باب ندارد. حتي پس از انتشار كتاب‌ هاروي بسياري از پزشكان اشتياقي به پذيرفتن اين نظريه نداشتند كه خون در بدن انسان به طور پيوسته در يك شبكه بسته از مجاري و رگ‌ها گردش مي‌كند و قلب نيروي لازم را براي حركت آن فراهم مي‌آورد.

هاروي در ابتدا با انجام يك محاسبه ساده رياضي نظريه گردش خون را بيان كرد. او برآورد نمود كه قلب با هر طپش خود حدود دو اونس خون وارد آئورت مي‌كند با توجه به اينكه قلب در هر دقيقه 72 بار مي‌زند وي به اين نتيجه رسيد كه در هر ساعت حدود 540 پوند خون از قلب وارد آئورت مي‌شود. اما رقم 540 پوند از وزن بدن يك انسان متعارف خيلي بيشتر است چه رسد به اينكه تنها وزن خون يك انسان اين اندازه باشد. به اين ترتيب براي هاروي مسلم شد كه خون از طريق قلب دوباره به گردش در مي‌آيد. هاروي با فرمول‌بندي و تنظيم اين فرضيه براي دستيابي به جزئيات چگونگي گردش خون مدت نه سال به انجام آزمايش‌هاي مختلف و تحقيقات دقيق پرداخت.

هاروي در كتاب خود به طور روشن اين نكته را بيان كرد كه شريان‌ها خون را از قلب دور مي‌كنند در حالي كه وريدها آن را به قلب باز مي‌گردانند. هاروي چون ميكروسكوپ در اختيار نداشت، نتوانست مويرگ‌ها، مجاري بسيار كوچكي كه خون را از شريان‌هاي كوچكتر به وريدها منتقل مي‌كنند، ببيند اما به درستي به وجود آنها اشاره دارد. (مويرگ چند سال پس از مرگ هاروي توسط مالپيگي، زيست‌شناس ايتاليايي كشف شد.)

هاروي همچنين بيان كرد كه وظيفه قلب تلمبه كردن خون به شريان‌ها مي‌باشد. تئوري هاروي در اين باب نيز مانند بسياري نكات ديگر اصولاً صحيح است. به علاوه اينكه او براي تأييد تئوري خود شواهد تجربي گرانبهايي ارائه داد و مباحث دقيقي را مطرح كرد. گر چه اين تئوري در ابتدا با مخالفت‌هاي شديدي مواجه شد اما تا اواخر عمر او به طور كلي مورد قبول و پذيرش قرار گرفت.

هاروي در زمينه جنين شناسي نيز كار كرد. البته تحقيقاتش در اين باب كه بسي كم‌اهميت‌تر از كارهاي او در موضوع گردش خون بود، زياد چشمگير نبود. او محققي دقيق بود و كتاب او «توالد و تناسل حيوانات» كه در سال 1651 منتشر شد نقطه واقعي شروع مطالعات نوين جنين شناسي مي‌باشد. او كه به شدّت از ارسطو متأثر بود همانند او با تئوري پيشين‌سازي-فرضيه‌اي كه معتقد بود يك جنين حتي در مراحل اوليه تشكيل در مقياس كوچكتر ساختمان كاملاً مشابه با ساختمان بدن يك موجود بالغ را دارد- مخالف بود. هاروي به‌درستي خاطر نشان ساخت كه ساختار نهايي يك جنين به‌تدريج شكل مي‌گيرد.

هاروي عمري طولاني، جالب توجه و توأم با موفقيت داشت. در جواني در كالج «كابوس» دانشگاه كمبريج تحصيل كرد. به سال 1600 م. به منظور تحصيل به ايتاليا رفت و در دانشگاه پادوآ، كه در آن دوران بهترين مدرسه پزشكي جهان در جهان شناخته مي‌شد، به تحصيل پرداخت. ( جالب است بدانيم در دوران تحصيل هاروي در پادوآ، گاليله استاد آن دانشگاه بود اگرچه معلوم نيست آن دو با يكديگر ملاقات كرده‌ باشند.) هاروي درجه پزشكي خود را در سال 1602 دريافت كرد و به انگلستان بازگشت. وي دوران طولاني را همراه با موفقيت به عنوان طبيب سپري كرد. دو تن از پادشاهان انگلستان «جيمز اول و چارلز اول» و همچنين فيلسوف نامدار فرانسيس بيكن از جمله بيماران او بودند. او در كالج پزشكان لندن سخنراني‌هاي متعددي در باب آناتومي ايراد كرد. يك‌بار نيز به رياست آن كالج انتخاب شد كه از پذيرش آن امتناع نمود.

هاروي كه ساليان متمادي سرپزشك بيمارستان «سنت بار تلوميوز» لندن بود با انتشار كتابش در باب گردش خون، در سال 1628 در سراسر اروپا مشهور گرديد. هاروي ازدواج كرده بود ولي فرزندي نداشت. او به سال 1657 در سن 79 سالگي در لندن در گذشت.



کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی

رزیتا 10-16-2009 10:40 PM

تسائي لون
 
تسائي لون


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : تسائي لون
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : حدود سال‌هاي سده اول و دوم ميلادي
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : چین

http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal...st/tsailun.jpg
احتمالاً بسياري از خوانندگان با نام تسائي‌لون، مخترع كاغذ آشنا نيستند. ناديده گرفتن او در غرب با توجه به اهميت اختراعش واقعاً تعجب‌آور است. در بسياري از دائرةالمعارف‌هاي عمده حتي چند سطري درباره تسائي‌لون درج نشده و نام او به ندرت در كتابهاي درسي تاريخ آمده است. با توجه به اهميت آشكار كاغذ اين عدم توجه به نام تسائي‌لون مي‌تواند اين ظن را برانگيزد كه چنين فردي اصولاً چهره‌اي افسانه‌اي و غيرواقعي مي‌باشد. تحقيقات دقيق اين نكته را روشن كرده است كه تسائي‌لون يك شخصيت واقعي و از مقامات دربار امپراطور چين بود و اينكه حدود سال‌هاي 105 نمونه‌هايي از كاغذ به امپراطور هوتي تقديم شده است. شرح چيني‌ها درباره اختراع تسائي‌لون (كه در تاريخ رسمي سلسله‌ي هان آمده است) كاملاً صريح و بي‌پرده و به دور از افسانه‌پردازي مي‌باشد. چيني‌ها همواره به تسائي‌لون به خاطر اختراع كاغذ افتخار مي‌كنند و نام وي در چين به خوبي شناخته شده است.

مطلب زيادي درباره زندگي تسائي‌لون نمي‌دانيم. بر اساس آنچه كه در اسناد و مدارك از اختراع او بسيار خوشحال شد، در نتيجه تسائي‌لون ترقي كرد، يك عنوان اشرافي به او در دسيسه‌بازي‌هاي دربار گرفتار شد كه سرانجام آن افول و سقوط او بود. در اين اسناد نقل مي‌شود تسائي‌لون پس از مغضوب شدن حمام گرفت، يكي از بهترين ربدشامبرهايش را پوشيد و سپس با نوشيدن جام زهر خودكشي كرد.

در قرن د.م ميلادي استفاده از كاغذ در چين تقريباً همگاني شد و در قرون بعد چين صادركننده كاغذ به ساير نواحي آسيا بود. مدت زماني طولاني چيني‌ها فن كاغذسازي را محرمانه نگه داشتند. در سال 751 چند تن از كاغذسازان چيني به دست اعراب اسير شدند و كمي بعد سمرقند و بغداد نيز توليد كاغذ را آغاز كردند. فن ساخت كاغذ به تدريج در سراسر دنياي عرب رسوخ يافت و اروپائيان در قرن دوازدهم آن را از اعراب فرا گرفتند.

استفاده از كاغذ به تدريج زياد و زيادتر مي‌شد و پس از آنكه گوتمبرك صنعت نوين چاپ را اختراع كرد كاغذ در غرب به عنوان ماده اصلي براي تحرير جايگزين پوست شد.

امروزه كاغذ آنچنان فراوان و در دسترس همگان است كه وجود آن كاملاً بديهي مي‌نمايد و تصور دنياي بدون كاغذ بسيار دشوار است. قبل از تسائي‌لون در چين بيشتر كتابها از بامبو ساخته مي‌شد. اين گونه كتابها بسيار سنگين و بي‌قواره بودند. برخي از كتابها نيز روي پارچه‌هاي ابريشمي نگاشته مي‌شد ولي اين نوع كتابها به علت گراني نمي‌توانست مورد استفاده عموم قرار گيرد. در غرب قبل از عرضه كاغذ كتابها عمدتاً روي پوست تحرير مي‌شد پوست مخصوص تحرير را از پوست گوسفند يا گوساله كه به شكل خاصي عمل‌آوري مي‌شد، مي‌ساختند در واقع پوست جايگزين پاپيروس كه مورد علاقه يونانيها، رومن‌ها و مصري‌ها بود، گرديد. به هر حال هم پوست و هم پاپيروس نه تنها كمياب بود بلكه عمل‌آوردن و آماده كردن آنها براي نوشتن هزينه زيادي دربر داشت.

امروزه به علت وجود كاغذ كتابها و مواد نوشتني را مي‌توان اين چنين ارزان و در مقادير فراوان توليد كرد. درست است كه اگر دستگاه‌هاي چاپ وجود نمي‌داشت كاغذ نمي‌توانست آن اهميتي را كه امروزه دارد كسب كند ولي در عين حال اين هم واقعيت دارد كه دستگاه‌هاي چاپ نيز بدون وجود مواد ارزان و فرواني كه بتوان روي آنها چاپ كرد از چنين اهميتي برخوردار نبود.

به اين ترتيب كدام يك از اين دو تن بايد بالاتر از ديگري باشد. تسائي‌لون يا گوتمبرگ؟ در عين حال كه من اين دو تن را از نظر اهميت معادل و مساوي با يكديگر مي‌دانم ولي به دلايل زير ‍ تسائي‌لون را بالاتر از گوتمبرگ قرار دادم:

1- كاغذ علاوه بر آنكه اصلي‌ترين ماده لازم براي تحرير است موارد مصرف فراوان ديگري نيز دارد. در واقع كاغذ يك ماده مصرفي چندين منظوره مي‌باشد كه تعداد موارد مصرف آن مي‌تواند موجب شگفتي شود، امروزه درصد بالايي از كاغذهايي كه توليد مي‌شود به مصارفي غير از چاپ و تحرير اختصاص دارد.

2- تسائي‌لون قبل از گوتمبرگ بود و ممكن است كه اگر كاغذ وجود نمي‌داشت گوتمبرگ چاپ را اختراع نمي‌كرد.
3- اگر فرضاً فقط يكي از اين دو مورد، كاغذ يا چاپ، اختراع شده بود گمان من اين است كه با كاغذ و چاپ باسمه (كه مدتها قبل از گوتمبرگ شناخته شده بود) كتابهاي بيشتري توليد مي‌شد تا با پوست و حروف چاپي قابل جابجايي اختراع گوتمبرگ.

به هر حال آيا مناسب است كه تسائي‌لون و گوتمبرگ را در بين ده نفر تأثيرگذارترين افراد جهان جاي دهيم؟ براي درك اهميت كامل اختراع كاغذ و اختراع چاپ ضروري است كه پيشرفت فرهنگي غرب و چين به طور نسبي مورد بررسي قرار گيرد.

قبل از قرن دوم تمدن چين در مقايسه با تمدن غرب از پيشرفت كمتري برخوردار بود. در هزاره‌ي اول ميلادي فرهنگ و هنر و تمدن چيني‌ها از غرب پيشي‌ گرفت و بر اساس معيارهاي مختلف، تمدن چين در يك دوره هفتصد- هشتصد ساله پيشرفته‌ترين تمدن روي زمين بود. اما پس از قرن پانزدهم اروپا چين را پشت سر گذاشت. براي اين تغييرات توجيهات فرهنگي مختلفي ارائه شده است. اما بيشتر اين توجهات ظاهراً آنچه را كه من ساده‌ترين توجيه مي‌دانم ناديده مي‌گيرد.

درست است كه كشاورزي و فن تحرير در قرون اوليه قبل از چين در خاورميانه گسترش يافته بود ولي اين عامل به تنهايي نمي‌تواند پاسخي به اين سؤال باشد كه چرا تمدن در آن زمان از تمدن غرب فاصله داشت. به نظر من عامل قطعي اين امر در چين قبل از تسائي‌لون عدم دسترسي به مواد مناسب لازم براي نوشتن بود. در غرب پاپيروس موجود و فراهم بود اگر چه اين ماده نقايص و كم و كسري‌هاي خود را داشت ولي به هر حال طومارهاي پاپيروسي نسبت به كتابهايي كه از چوب و بامبو ساخته مي‌شد بهتر بود. كمبود مواد مناسب براي نوشتن مانع غيرقابل غلبه‌اي در راه پيشرفت فرهنگي چين به شمار مي‌آمد. مثلاً يك محقق چيني در آن دوران براي جابجايي تعداد معدودي از كتابهاي خود به يك واگن بزرگ نياز داشت. حال تصور كنيد با چنين اوضاع و احوال اداره تشكيلات دولتي چين، با آن وسعت تا چه اندازه مشكل و طاقت‌فرسا بود.

اختراع كاغذ توسط تسائي‌لون اين وضعيت را به كلي تغيير داد. با داشتن يك ماده مناسب براي نوشتن تمدن چين سريعاً به پيشرفت دست يافت و طي چند قرن توانست از غرب پيشي گيرد. البته عدم وحدت سياسي غرب نيز در اين باب نقش داشت ولي اين نمي‌توانست تمام داستان باشد. در قرن چهارم وحدت و يكپارچگي در چين به مراتب كمتر از غرب بود. ولي با وجود اين آن كشور توانست در جنبه‌هاي فرهنگي سريعاً رشد كند. در خلال قرون بعد در حالي كه پيشرفت غرب بسيار كند و بي‌رمق بود چيني‌ها اختراعات مهمي مانند قطب‌نما، باروت و چاپ باسمه را ارائه دادند و از آنجا كه كاغذ ارزان‌تر از پوست و به مقدار فراوان در دسترس بود كفه‌هاي ترازو به نفع چين پايين آمد.

پس از آغاز استفاده از كاغذ در بين ملل غربي آنها توانستند با چين مقابله كنند و حتي موفق شدند فاصله فرهنگي موجود بين غرب و چين را به تدريج كمتر نمايند. نوشته‌هاي ماركوپولو مؤيد اين واقعيت مي‌باشد كه حتي در قرن سيزدهم اوضاع و احوال در چين به مراتب از اروپا بهتر بوده است.

چرا چين سرانجام از غرب عقب افتاد؟ در اين باب توجهات فرهنگي پيچيده متعددي ارائه شده است ولي شايد يك توجيه ساده فني بيش از ساير توجيهات بيانگر موضوع باشد. نابغه‌اي به نام گوتمبرگ در اروپاي رو به پيشرفت گذاشت. چين كه گوتمبرگي نداشت به همان چاپ باسمه‌اي بسنده كرد و در نتيجه پيشرفت فرهنگي آن دچار وقفه شد.

اگر كسي تحليل‌هاي گفته شده را بپذيرد به اين نتيجه مي‌رسد كه تسائي‌لون و گوتمبرگ دو چهره اصلي تاريخ بشري هستند. البته دليل ديگري نيز براي برتري تسائي‌لون نسبت به بسياري از مخترعين ديگر وجود دارد. بسياري از اختراعات محصول زمان خود هستند حتي اگر شخص به خصوصي كه آن را ارائه داد وجود نمي‌داشت باز هم آن اختراع توسط ديگري پديد مي‌آمد. اما در مورد اختراع كاغذ نمي‌توان چنين مطلبي را بيان كرد. اروپائيان هزار سال پس از تسائي‌لون، آن هم پس از آنكه نحوه كار را از اعراب فرا گرفتند توليد كاغذ را آغاز كردند. به همين دليل مردمان ساير نواحي آسيا پس از آنكه كاغذهايي را كه در چين ساخته شده بود ديدند هرگز نتوانستند چگونگي ساخت آن را دريابند و خود به توليد آن بپردازند. واضح است كه ابداع روشي براي ساخت كاغذ واقعي به قدري سخت و دشوار بود كه لزوماً نمي‌توان آن را مفيد كرد كه بايد در جامعه‌اي با فرهنگ نسبتاً پيشرفته اتفاق مي‌افتاد بلكه انجام آن فقط مي‌توانست مرهون تلاش خستگي‌ناپذير و پشت‌كار فردي نابغه و مستعد باشد و تسائي‌لون چنين فردي بود.

روشي كه او براي ساخت كاغذ به كار گرفت، صرف نظر از جنبه‌ي مكانيكي كار كه در سال 1800 ميلادي ارائه شد، اصولاً همان روشي است كه از آن زمان تاكنون به كار گرفته شده است.

اينها دلايلي است كه من فكر مي‌كنم بايد جاي هر دو نفر، گونمبرگ و تسائي‌لون بين ده نفر اول در اين كتاب باشد و البته تسائي‌لون قبل از گوتمبرگ.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی







رزیتا 10-16-2009 10:42 PM

يوهان گوتمبرگ
 
يوهان گوتمبرگ


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : يوهان گوتمبرگ
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : 1468 – 1400 میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : آلمانی

http://iranika.ir/matalebe%20mokhtal.../gutenberg.jpg


از يوهان گوتمبرگ اغلب به عنوان مخترع صنعت چاپ ياد مي‌شود. آنچه را كه او انجام داد ابداع اولين روش استفاده از حروف چاپي قابل جابجايي و ماشين چاپ بود كه اين امكان را فراهم مي‌آورد تا بتوان مطالب نوشته شده گوناگون را با سرعت و دقت به چاپ رساند.

هيچ اختراعي به شكل كامل از مغز يك فرد به تنهايي تراوش نمي‌كند و صنعت چاپ هم چنين بود. مهر و انگشترهاي خانم كه اساس كارش همان شيوه‌ي چاپ باسمه مي‌باشداز زمان‌هاي باسنان به‌كار گرفته شده بود. چاپ باسمه قرن‌ها قبل از گوتنبرگ در چين شناخته شده بود يك كناب چاپي كه تاريخ سال 868 را دارد درآتجا كشف شده است. در غرب نيز قبل از گوتمبرگ با آن آشنا بودند. چاپ باسمه امكان نوليد نسخه‌هاي متعدد از يك كتاب را فراهم مي‌كرد امّا يك مشكل اساسي داشت از آنجا كه براي هر كتابي بايد يك سري كامل و جديد از صفحات ساخته و حك حروف روي چوب انجام مي‌شد براي توليد كتابهاي مختلف عملي و مناسب نبود. برخي اوقات گفته شده است كه سهم عمده گوتمبرگ در صنعت چاپ اختراع حروف چاپي قابل جابجايي بوده است. در واقع حروف چاپي جابجايي در اواسط قرن يازدهم در چين توسط شخصي به‌نام «پي‌شنگ» اختراع شده بود. اين حروف را در آن زمان با نوعي سفال مي‌ساختند كه طبعاً نمي‌توانست زياد بادوام باشد. بعدها چيني‌ها و كره‌اي‌ها در ساخت حروف چاپي قابل جابجايي اصلاحاتي به‌وجود آوردند. مدتي قبل از گوتمبرگ كره‌اي‌ها از حروف چاپي فلزي استفاده مي‌كردند. در واقع دولت كره در اوايل قرن پانزدهم از ايجاد يك كارگاه ريخته‌گري براي توليد حروف چاپي فلزي حمايت كرد. برخلاف تمام اينها اشتباه خواهد بود اگر پي‌شنگ را شخصاً در اين خصوص فردي مؤثر بدانيم. زيرا اولاً اروپا ساخت حروف چاپي قابل جابجايي در چين، تا هنگامي كه در سال‌هاي اخير روشهاي جديد چاپ را از غرب فراگرفتند، هرگز همگاتي نشد.

براي بهره‌گيري از روش‌هاي جديد چاپ چهار عامل عمده بايد وجود داشنه باشد :

1- حروف چاپي قابل جابجايي همراه با سيستم حروف چيني
2- ماشين چاپ

3- مركب مناسب براي چاپ
4- ماده‌ي مناسب براي چاپ روي آن، مانند كاغذ
كاغذ سال‌ها قبل در چين توسط تسائي‌لون اختراع شده بود و در غرب نيز قبل از گوتمبرگ به شكلي گسترده از آن استفاده مي‌شد. اين تنها عامل از عوامل چهارگانه مورد نياز چاپ بود كه گوتمبرگ به شكل آماده در دسترس داشت. اگر چه در مورد سه عامل ديگر قبل از گوتمبرگ كارهايي انجام شده بود ولي گوتمبرگ اصلاحات و ابداعات مختلف و متعددي در هر يك از آنها پديد آورد. پيدا كردن تركيب فلزي مناسب براي ساخت حروف چاپي، تهيه مركب روغني چاپ و بالاخره ابداع يك پرس مناسب از كارهاي گوتمبرگ بود. اما سهم كلي گوتمبرگ در صنعت چاپ بسيار فراتر و بزرگ‌تر از هر يك از اين اختراعات و اصلاحات به تنهايي مي‌باشد. اهميت گوتمبرگ در اصل به اين دليل است كه او با تركيب تمام عوامل مورد نياز چاپ سيستم توليد كارايي را ابداع كرد.

صنعت چاپ برخلاف تمام اختراعات پيشين اصولاً يك سيستم توليد انبوه است. يك تفنگ به تنهايي اسلحه بسيار مؤثري از يك كمان يا يك نيزه مي‌باشد اما يك نسخه از يك كتاب چاپي به خودي خود چيزي برتر از نسخه خطي آن نيست. بنابراين مزيت اصلي چاپ در توليد انبوه آن است. آنچه كه گوتمبرگ ابداع كرد تنها يك ابزار و يك وسيله و يا حتي انجام يك سلسه اصلاحات در آنچه كه وجود داشت، نبود بلكه ابداع يك سيستم كامل توليد بود.

اطلاعات ما پيرامون شرح حال گوتمبرگ چندان زياد نيست. مي‌دانيم كه او در حدودسال 1400 در شهر ماينز آلمان متولد شد و در اواسط قرن تمام فعاليت خود را وقف هنر چاپ كرد. معروف‌ترين كار او كتاب مقدس گوتمبرگ مي‌باشد كه حدود سال 1454 در ماينز چاپ شده است. البته نام گوتمبرگ در هيچ يك از كارهاي چاپي او، حتي در كتاب مقدس گوتمبرگ كه مسلماً با تجهيزات او چاپ شده است، به چشم نمي‌خورد.

گوتمبرگ ظاهراً كاسب خوبي نبوده و نتوانست از اختراع خود پول زيادي به دست آورد. او در دعاوي متعددي گرفتار شد كه در يكي از آنها محكوم شد تجهيزات خود را بع شريكش يوهان فاست واگذار نمود. گوتمبرگ در سال 1468 و در ماينز درگذشت.

با مقايسه توسعه بعدي اروپا و چين مي‌توان تصويري از تأثير گوتمبرگ بر تاريخ جهان به دست آورد. در هنگام تولد گوتمبرگ اروپا به سرعت پيشرفت كرد در حالي كه پيشرفت چين، كه تا مدتها بعد هنوز از چاپ باسمه استفاده مي‌كرد، نسبتاً كند بود. البته مبالغه خواهد بود اگر تنها صنعت چاپ را باعث اين اختلاف بدانيم ولي به هر حال اين امر عامل بسيار مهمي در اين باب بوده است.

اين نكته نيز قابل توجه است كه از بزرگان علم و دانش كه در اين كتاب از آنها نام برده شده است تنها سه نفر در پنج قرن قبل از گوتمبرگ مي‌زيستند در حالي كه شصت و هفت نفر ديگر در پنج قرن بعد از مرگ گوتمبرگ زندگي مي‌كردند. اين مي‌تواند به شكلي بيانگر اين نكته باشد كه اختراع گوتمبرگ عاملي عمده و احتمالاً عامل اصلي در انفجار پيشرفتهاي انقلابي علوم دوران جديد بوده است.

تقريباً مسلم است كه اگر آلكساندر گراهام بل هرگز وجود نمي‌داشت تلفن توسط فرد ديگري و در همان مقطع تاريخي اختراع مي‌شد. اين را در مورد بسياري ديگر از اختراعات نيز مي‌توان گفت. ولي بدون گوتمبرگ اختراع صنعت جديد چاپ ممكن بود براي نسل‌ها به تعويض افتد. با توجه به تأثير همه جانبه چاپ بر جريان بعدي تاريخ مطمئناً گوتمبرگ سزاوار آن است كه رده بالايي را در اين فهرست داشته باشد.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

شرح حال و آثار یکصد نفر از موثرترین شخصیت های تاریخ جهان

نوشته: میشل اچ.هارت

ترجمه: محمد حسین آهویی



رزیتا 10-16-2009 10:43 PM

ماتسوشیتا (بنیانگزار پاناسونیک )
 
ماتسوشیتا (بنیانگزار پاناسونیک )



http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : ماتسوشیتا (بنیانگزار پاناسونیک )
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : تولد 1894
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : ؤاپن

------------------------------------------------------------

در سال 1925 فراورده هاي ناسيونال را به ثبت رسانيد، و دو سال بعد نخستين كالاي كارخانه كه يك چراغ قوه چهار گوش بود به بازار عرضه كرد.

--------------------------------------------------------------------------------

«كونوسوكي ماتسوشيتا»، كه در27 نوامبر 1894 دريكي از روستاهاي اطراف استان « واكايا » در جنوب خاوري « اوزاكا » متولد شد، فرزند يك كشاورز ساده اي بود كه دچار فقر و تنگدستي شد.
وي در نه سالگي مدرسه را رها كرد و ابتدا در يك كارگاه منقل سازي مشغول شد، سپس در فروشگاه دوچرخه و پس از آن به عنوان كارآموز« سيم كش » در شركت برق اوزاكا فعاليت خود را در پانزده سالگي آغاز كرد.
او در همين دوران از يك بيماري رنج مي برد، با وجود اين، موفق شد يك سرپيچ لامپ اختراع كند كه مورد پذيرش قرار نگرفت، به همين دليل از شركت برق استعفا داد و با گرفتن وام فعاليت خود را به طور مستقل آغاز كر. و پس از مدتي موفق شد، سفارش هايي براي توليد صفحه هاي عايق بادبزن هاي برقي را به دست آورد. وضع مادي او بهبود يافت و توانست به كمك همسر فداكار و برادر همسرش كارخانه كوچك ابزار برقي ماتسوشيتا را در 24 سالگي داير كند.
در سال 1925 فراورده هاي ناسيونال را به ثبت رسانيد، و دو سال بعد نخستين كالاي كارخانه كه يك چراغ قوه چهار گوش بود به بازار عرضه كرد. نخست ده هزار چراغ قوه را به طور مجاني دراختيار فروشگاه هاي خرده فروش قرارداد كه تبليغ بسيار مهمي در سطح كشور بود، اين روزها فراورده هاي ماتسوشيتا الكتريك با نام هاي : پاناسونيك، تكنيكز و كواسار به فروش مي رسانيد.
ماتسوشيتا مي گويد : با خواندن سرگذشت هنري فورد آلماني كه در توليد انبوه اتومبيل پيش آهنگ بود به راز گسترده كردن دامنه تقاضا و كاهش بهاي واحد كالا پي بردم.
در سال 1932 يعني 38 سالگي همه كارمندانش را گرد آورد و فلسفه ي، هدف فعاليت كارخانه را تشريح كرد وي در آن اجتماع گفت « مأموريت صاحب يك صنعت آنستكه برنا داري چيره شود و فقر را از جامعه دور سازد. » و راههاي مناسب را براي كسب ثروت را پيشنهاد نمايد. دادوستد و توليد تنها به اين معنا نيست كه كارخانه ها ورزشگاه ها غني و پرمايه شوند بلكه همه جامعه بايد ثروتمند و غني شوند. جامعه براي افزايش ثروت خود به پويايي و نشاط وسرزنده بودن بازرگانان و صاحبان صنايع نياز دارد. تنها در پرتو چنين شرايطي است كه توليد تجارت رونق پيدا مي كند، مأموريت واقعي ماتسوشيتا الكتريك، توليد تعداد – پايان ناپذيري از فراورد هاست، تا از اين راه بتواند صلح و نيك فرجامي را در سراسر زمين برقرار سازد.
ماتسوشيتا، براي راهنمايي و هدايت فعاليت هاي روزانه و تشويق و پرانگيزه نمودن هر يك از اعضاء شركت از ايشان خواست تا كسب حضال و ويژگي هاي زير را و جهه ي همت خود قرار دهند.
1 – روحيه خدمت در صنعت 2 – روحيه انصاف و مروت 3 – روحيه همنوايي و همياري 4 – روحيه كوشش براي پيشرفت 5 - روحيه ادب و فروتني 6 – روحيه همسازي با قوانين طبيعي 7 – روحيه سپاس
ماتسوشيتا در سال 1946 يعني 52 سالگي مؤسسه P H P – «پي - اچ – پي» را بنيان نهاد. كه مفهوم آن « آرامش و نيك بختي از راه رونق » است.
در سال 1980 دانشكده حكومت و مديريت ماتسوشيتا گشايش يافت تا درباره انديشه ها و سياست هاي : آموزش و پرورش، اقتصاد، سياست و ديگر زمينه ها، به گونه اي به پژوهش بپردازد كه موحبات پيشرفت و توسعه ژاپن و جهان را فراهم سازد.
ماتسوشيتا در سال 1983 براي دگرگوني جهان طرح يگانه و تازه ي گفت و شنود كيوتو ( توكيو ) را ارائه داد پاره اي از انديشه هاي وي در زير مي آيد :
1 – داشتن احساس واقعي از خويشتن – زنان و مردان جوان خوشبختي و سعادت را زماني احساس خواهند نمود كه به شركت هايي بپيوندند كه بر اساس غني كردن توانايي جسمي و روحي شكل گرفته باشند انساني كه از احساس و درك واقعي خود برخوردار است بر نقاط ضعيف و كاستي هاي خود آگاه است و در همان زمان مصمم است كه در ارزيابي خود از موقعيت و شرايط، با درستي و پيش بيني عمل كند.
2 – اعتماد به ديگر همكاران كه در يك واحد فعاليت دارند – من اغلب اين احساس را دارم كه هر يك از كارمندانم، از من آگاهتر و توانا تر است. من به كارمندانم براي آنچه مي دانند و آنچه در وجود خود دارند، اعتماد مي كنم. كسي كه پي ببرد مورد اعتماد قرار دارد، مي كوشد تا بيشترين نيروي خود را به كار ببندد و سرانجام موفق
مي شود.
3 – داشتن مديريت گسترده و وسيع : من براي رسيدن به هدف هاي همگاني پيوسته و متحد، از مديريت گسترده و وسيع بهره مي گيرم و آن را سياست بنيادي شركت قرار داده ام. مديريت گسترده و وسيع يعني اعتماد كردن به كارمندان، برقرار كردن ارتباطات روان بين كارمندان، بالا بردن روحيه كارگران، يك پارچگي سازمان از اين نوع مديريت سود فراواني به چنگ آورده ام.
4 – توجه به تمامي انساني : استعداد از وفاداري و شايستگي مهم تر است، دقت نظر، و شناخت و پي بردن به استعداد هر كارمند و واگذار كردن كارهايي كه در خود استعداد آنهاست، به آنها از مسئوليت هاي مهم و بزرگ مديريت است. با برخورداري از شناخت ميزان استعداد افراد، اندرز به آن ها و راهنمايي آنها، از سوي سرپرستان و نيز همت و كوشش نيرومند، هر كس مي تواند ياد بگيرد، تا در ترازوي رضايت بخشي به كار بپردازد. اگر تنها به سوي نقاط منفي كارگر چشم بدوزيم هرگز نمي توانيم، بدون ترديد و وسواس كار مهم و مسئوليت داري را به او بسپاريم.
5 – نه براي لقمه اي نان، بلكه براي ارزش ها : آنچه مسلم است. جهان بيني و نگرش افراد متفاوت است، بنابراين نمي توان گفت به ناچار يكي از آنها درست و بقيه نادرستند. صرفنظر از هر نگرشي كه داريم هرگز نبايد در برابر مسائل اساسي تزلزل و ترديد گرفتار شويم. وقتي مديران بلندپايه در انديشه و رفتار خود ثابت قدم باشند، طبقه زير دست، به آن ها اعتماد و اطمينان پيدا مي كنند و با يقين قلبي در فكر و رفتار ايشان پيروي خواهندكرد. اما در عين حال به نظر مديران بزرگ به چيز ديگري غير از فكر و كردار ثابت نياز دارند و آن ها دانستن آرمان ها و هدف هاي متوالي است. اگر طبقه زيردست آگاهي پيدا كنند كه تنها براي لقمه اي نان كار نمي كنند بلكه براي آماج بلند تلاش مي كنند، برانگيخته خواهند شد تا به پيوستن به آرمان هاي مشترك همكاري صميمانه تري را در حركت واحد صنعتي، خدماتي يا آموزشي، را سرعت بخشند. باري، آنچه يك كارمند نياز دارد، فلسفه اي است كه به فكر، انديشه و رفتار او غالب و جهت دهد و اين سه را رهبري كند مديران بلند پايه هميشه در اين فكر هستند كه براي كارمندان خود فلسفه متعالي شركت را روشن كنند تا به رشد و پرورش شخصيت كارمندان خود كمك نمايند.
موارد ديگر :
- آموزش ضمن خدمت – يكي از نيازهاي جهان كار، در دنياي امروز آموزش دائمي يا آموزش ضمن خدمت است.
- با برنامه ريزي درست و با آموزش مناسب مي توان به يك مديريت توانا و نيرومند تبديل شد .
- چشم بستن و به انديشه ديگران توجه نكردن زياني جبران ناپذير به همراه دارد.
- وقتي تنها يك نفر يك سازمان را مي گرداند، كارها به صورت كلاني سردرگم در مي آيد.
- مديريت شبيه كسي است كه به زير دستان امكان كار، رشد و ترقي مي دهد كه نتيجه شيرين آن را درك كند.
- كارگردان وزير دستان، نه تنها بايد از سود و زيان شركت اطلاع داشته باشند، بلكه بايد از سياست ها و هدف هاي شركت نيز آگاه باشد.
- چگونگي بهره گيري از شيوه اي جديد و ميزان استفاده از تازه ها در سرنوشت شركت صنعتي يا آموزش مؤثر است.
- تأمين كيفيت يكسان و ممتاز كالا، تماس موقعيت توليد كننده است و خريدار مي تواند مشوق آن باشد.
- هيچ گاه نبايد از دشواري هاي آينده نگري و به جلو نگاه كردن خسته، دلسرد و نا اميد شد.
- اگر چه ممكن است فشارهاي اقتصادي و خانوادگي از آمادگي براي خطر پذيري بكاهد، اما هرگز نبايد متوقف شد.
- زماني كه فراورده ها و توليدات خوب باشد و خدمات رضايت بخش باشد، نيازي به رويا رويي نخواهد بود.
- اگر با مشتريان خود با خوشرويي و احترام رفتار نكنيد و زبان عذ رخواهي نداشته باشيد هرگز موفق نخواهيد شد.
- براي كاستن از هزينه هاي غير لوازم همه افراد از بالا تا پايين بايد كوشش كنند.
- مرغوبيت كالا مي تواند قيمت فروش را به همراه بياورد.
- در هر كاري بايد تمام تلاش ها روي توليد جنس مرغوب متمركز شود.
- در روزگار نابسامان و در هم برهم – مثل زمان ما – مدير بايد همه تلاش خود را صرف چيره شدن بر ناهمواري ها كند.
- مدير بايد به گونه اي رفتار كند كه همكاران و كارگران وي نه تنها اطاعت بي قيد و شرط، بلكه، با تمام وجود پيشنهاد هاي او را بپذيرد.
- تنها همكاري و همفكري كارگران و همكاران
مي تواند لياقت مدير را نشان دهد.
- بايد بياموزيم كارها را با وسعت انديشه دنبال كنيم نه با تنگ نظري و بينش كوتاه.
- بايد به همه انديشه ها نگاه كرد و شايسته ترين آنها را پذيرفت و بكار بست.
- تا زماني كه همه راه ها را بررسي نكرده ايد، تصميم قطعي نگيريد.
- اگر بخواهيد از همه ي خطرها پرهيزكنيد، هرگز به جايي نخواهيد رسيد.
- يك مدير موفق هرگز نمي تواند نسبت به رفاه و آسايش كارگران بي تفاوت باشد.



رزیتا 10-16-2009 10:44 PM

رابرت هوك
 
رابرت هوك


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : رابرت هوك
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : (1702-1635) میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : انگلستان

رابرت هوك در خانواده اي روحاني در دهكده فرش واتر در ساحل جنوبي انگلستان و در سال 1635 چشم به جهان گشودو كودكي ضعيف و نحيف بود كه دچار سوء تغذيه نيز بود و شب هنگام دچار كابوسهاي وحشتناكي مي شد. علاوه بر اين گرفتار سردرد مزمن و زشتي قيافه بود. چون پدرش درگذشت راه لندن را در پيش گرفت و در آغاز نزد نقاشي به شاگردي پرداخت اما بوي رنگها بر سردردش مي افزود لذا آنجا را ترك كرد و وارد مدرسه وست مينستر گشت در آنجا نشان داد كه بچه خارق العاده اي است و در سال 1653 در سن 18 سالگي وارد دانشگاه آكسفورد شد در آن هنگام به حكاكي روي چوب و خواندن آواز اشتغال مي ورزيد از اين راه پولي به دست مي آورد چندي نگذشت كه استعداد او در مكانيك براي جامعه علمي آن جا كه تامس ويليس و رابرت بويل از جمله اعضاي آن بودند آشكار شد. هوك مدتي دستيار هر يك از آن دو نفر بود هنگامي كه قانون بويل طرح ريزي مي شد هوك دستيار وي بود مشاركت هوك در آن قانون روشن نيست. پس از بازگشت سلطنت چارلز دوم محفل علمي غيررسمي آكسفورد هسته انجمن سلطنتي جديد را تشكيل داد و در سال 1662 هوك متصدي آزمايشهاي آن گرديد طي پانزده سال بعد سيل مداومي از عقايد و آزمايشهاي درخشان را جاري ساخت در سال 1662 در كالج گرشم مستقر شد و تا آخر عمر در مشاغل مختلف در آنجا گذرانيد هوك در سال 1665 Micrographia (ميكروگرافيا) را كه يكي از شاهكارهاي علمي قرن هفدهم بود منتشر كدر آن اثر علاوه بر بسياري نكات ديگر شامل نخستين توصيفها و نقشه هاي واحدهايي بود كه ياخته (سلول) ناميده مي شدند اصطلاحي كه او به كار برده بود وي در پيدايش نگرشي انقلابي نيز سهيم بود كه شيوه برخورد با حركت دوراني به طور اعم و پويايي شناسي كيهاني را به طور اخص را از نو تدوين و تنظيم كرد هوك در مكاتبه مشهوري با آيزاك نيوتن اين عقيده را بيان كرد كه نيروي ثقل متناسب با مجذور فاصله كاهش مي يابد. نظريه اي كه نيوتن را به راه درك رابطه عكس مجذور كشانيد و وي را در مسير كشف جاذبه عمومي قرارداد وي در كتاب Lectiones culterianae (1679) كه مجموعه اي از شش اثر كوتاه بود قانون هوك را شرح داد كه عبارت بود از قانون كشساني با اين بيان كه تنش (stress) با كرنش (strain) متناسب است هوك زمين شناس ارزنده اي بود كه نظريه هايش درباهر منشاء سنگواره ها طليعه اي از نظريات قرن نوزدهم در اين مورد بود وي را نخستين طرفدار نظريه سانحه گرايي به شمار آورده اند و نيز متخصص ورزيده معماري بود پس از آتش سوزي بزرگ شهر لندن نقشه شهر را طرح كرد كه بعدا از روي آن شهر نيويورك را بنا كردند او در اين كار مأمور شد كه به عنوان زمين سنج با كريسوتوفر رن در تنظيم نقشه بازسازي لندن همكاري كند.
او به كارهاي شگرف ديگري نيز دست زد و شايد مهمترين خدمت هوك به علم در رشته ساخت و كاربرد ابزارها باشد او به هر ابزار مهمي كه در قرن هفدهم ساخته شده بود چيزي افزود تلمبه بادي را در شكل ماندگارش اختراع كرد ساعت سازي و ميكروسكپ سازي را جلو برد تار چليپايي را براي تلسكوپ دريچه ديافراگم و نيز پيچ نتظيمي را كه از روي ان وضع مستقر را مي شد مستقيماً قرائت كرد اختراع نمود. همچنين پاندول ساعت دستگاه سنجش انكسار نور در مايعات، بارومتر (هواسنج و غلظت سنج الكلي) و رطوبت سنج را نيز اختراع كرد بنيانگذار هواشناسي علمي ناميده شاه است هواسنجي كه او اختراع كرد داراي سوزن متحركي بود كه فشار هوا را از روي آن ثبت مي كرد. دماي انجماد آب را نقطه صفر بر روي دماسنج پيشنهاد نمود و دستگاهي براي تنظيم دماسنج ها طرح ريزي كرد ساعت هواسنجي او فشار هوا، ميزان بارندگي، رطوبت و سرعت باد را در روي طبلكي چرخان ثبت مي كرد. تفاوت فلزات و نمكها را نشان داد كتابي در باب خاصيت موئين بويژه صعود مايعات در لوله ها نوشت اين دانشمند دريافت كه حركت اجسام ريز و كوچك در روي سطح مايعات و بالا رفتن نفت از فتيله و حركت شيره خام و پرورده گياهان بر اثر خاصيت لوله هاي موئين مي باشد رابرت هوك در سال 1702 در سن شصت و هفت سالگي در لندن در گذشت دو سال پس از مرگ اين دانشمند مجموعه رسالاتش انتشار يافت.



رزیتا 10-16-2009 10:46 PM

ابوريحان بيروني
 
ابوريحان بيروني



http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : ابوريحان بيروني
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : (440-362) هجری قمری
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : ایرانی

ابوريحان محمد بن احمد بيروني از دانشمندان بزرگ ايران در علوم حكمت و اختر شناسي و رياضيات و تاريخ و جغرافيا مقام شامخ داشته، در سال 362 هجري قمري در حوالي خوارزم متولد شده و از اين جهت به بيروني يعني خارج از خوارزم معروف شده. هيچ اطلاعي درباره اصل و نسب و دوره كودكي بيروني در دست نيست. نزد ابونصر منصور علم آموخت. در هفده سالگي از حلقه اي كه نيم درجه به نيم درجه مدرج شده بود، استفاده كرد تا ارتفاع خورشيدي نصف النهار را در كاث رصد كند و بدين ترتيب عرض جغرافيايي زميني آن را استنتاج نمايد. چهار سال بعد براي اجراي يك رشته از اين تشخيصها نقشه هايي كشيد و حلقه اي به قطر پانزده ذراع تهيه كرد. در 9 خرداد 376 بيروني ماه گرفتگي (خسوفي) را دركاث رصد كرد و قبلاً با ابوالوفا ترتيبي داده شده بودكه او نيز در همان زمان همين رويداد را در بغداد رصد كند. اختلاف زماني كه از اين طريق حاصل شد به آنان امكان داد كه اختلاف طول جغرافيايي ميان دو ايستگاه را حساب كنند. وي همچنين با ابن سينا فيلسوف برجسته و پزشك بخارايي به مكاتبات تندي درباره ماهيت و انتقال گرما و نور پرداخت. در درباره مأمون خوارزمشاهي قرب و منزلت عظيم داشته چند سال هم در دربار شمس المعالي قابوس بن وشمگير به سر برده، در حدود سال 404 هجري قمري به خوارزم مراجعت كرده، موقعي كه سلطان محمود غزنوي خوارزم را گرفت در صدد قتل او برآمد و به شفاعت درباريان از كشتن وي درگذشت و او را در سل 408 هجري با خود به غزنه برد. در سفر محمود به هندوستان، ابوريحان همراه او بود و در آنجا با حكما و علماء هند معاشرت كرد و زبان سانسكريت را آموخت و مواد لازمه براي تأليف كتاب خود موسوم به ماللهند را جمع آوري كرد.
بيروني به نقاط مختلف هندوستان سفر كرد و در آنها اقامت گزيد و عرض جغرافيايي حدود يازده شهر هند را تعيين نمود. خود بيروني مي نويسد كه در زماني كه در قلعه نندنه (nandana) به سر مي برد، از كوهي در مجاورت آن به منظور تخمين زدن قطر زمين استفاده كرد. نيز روشن است كه او زمان زيادي را در غزنه گذرانده است. تعداد زياد رصدهاي ثبت شده اي كه به توسط او در آنجا صورت گرفته است با رشته اي از گذرهاي خورشيد به نصف النهار شامل انقلاب تابستاني سال 398 آغاز مي شود و ماه گرفتگي روز 30 شهريور همان سال را نيز در بر دارد. او به رصد اعتدالين و انقلابين در غزنه ادامه داد كه آخرين آنها انقلاب زمستاني سال 400 بود. بيروني تأليفات بسيار در نجوم و هيئت و منطق و حكمت دارد از جمله تأليفات او قانون مسعودي است. در نجوم و جغرافيا كه به نام سلطان مسعود غزنوي نوشته، ديگر كتاب آثار الباقيه عن القرون الخاليه در تاريخ و آداب و عادات ملل و پاره اي مسائل رياضي و نجومي كه در حدود سال 390 هجري بنام شمس المعالي قابوس بن وشمگير تأليف كرده اين كتاب را مستشرق معروف آلماني زاخائو در سال 1878 ميلادي در ليپزيك ترجمه و چاپ كرده و مقدمه اي بر آن نوشته است. ديگر كتاب «ماللهند من مقوله في العقل او مرذوله» درباره علوم و عقايد و آداب هنديها كه آن را هم پروفسور زاخائو ترجمه كرده و در لندن چاپ شده است. ديگر «التفهيم في اوائل صناعه التنجيم» در علم هيئت و نجوم و هندسه. بيروني هنگامي كه شصت و سه ساله بود كتابنامه اي از آثار محمد بن زكرياي رازي پزشك تهيه نمود و فهرستي از آثار خود را ضميمه آن كرد. اين فهرست به 13 عنوان سر مي زند كه بعضي از آنها برحسب موضوع و گه گاه با اشاره كوتاهي به فهرست مندرجات آنها تنظيم شده اند. اين فهرست ناقص است زيرا بيروني دست كم چهارده سال پس از تنظيم آن زنده بود و تا لحظه مرگ نيز كار مي كرد. به علاوه هفت اثر ديگر او موجود است و از تعداد فراوان ديگري هم نام برده شده است. تقريباً چهار پنجم آثار او از بين رفته اند بي آن كه اميدي به بازيافت آنها باشد. از آنچه برجاي مانده در حدود نيمي به چاپ رسيده است. علايق بيروني بسيار گسترده و ژرف بود و او تقريباً در همه شعبه هاي علومي كه در زمان وي شناخته شده بودند سخت كار مي كرد. وي از فلسفه و رشته هاي نظري نيز بي اطلاع نبود اما گرايش او به شدت بسوي مطالعه پديده هاي قابل مشاهده در طبيعت و در انسان معطوف بود. در داخل خود علوم نيز بيشتر جذب آن رشته هايي مي شد كه در آن زمان به تحليل رياضي در آمدند. در كاني شناسي، داروشناسي و زبان شناسي يعني رشته هايي كه در آنها اعداد نقش چنداني نداشتند نيز كارهايي جدي انجام داد اما در حدود نيمي از كل محصول كار او در اخترشناسي، اختربيني و رشته هاي مربوط به آنها بود كه علوم دقيقه به تمام معني آن روزگاران به شمار مي رفتند. رياضيات به سهم خود در مرتبه بعدي جايمي گرفت اما آن هم همواره رياضيات كاربسته بود. از آثار ديگر بيروني كه هنوز هم در دسترس هستند مي توان اينها را نام برد: اسطرلاب، سدس، تحديد، چگاليها، سايه ها، وترها، پاتنجلي، قره الزيجات، قانون، ممرها، الجماهر و صيدنه. بيروني درباره حركت وضعي زمين و قوه جاذبه آن دلايل علمي آورده است. مي گويند وقتي كتاب قانون مسعودي را تصنيف كرد سلطان پيلواري سيم براي او جايزه فرستاد. ابوريحان آن مال را پس فرستاد و گفت: من از آن بي نيازم زيرا عمري به قناعت گذرانيده ام و ترك آن سزاوار نيست. نظر پردازي، نقش كوچكي در تفكر او ايفا مي كرد. وي بر بهترين نظريه هاي علمي زمان خود تسلط كامل داشت اما داراي ابتكار و اصالت زيادي نبود و نظريه هاي تازه اي از خود نساخت. ابوريحان بيروني در سال 440 هجري در سن 78 سالگي در غزنه بدرود حيات گفت.



رزیتا 10-16-2009 10:47 PM

گاسپار مونژ
 
گاسپار مونژ


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : گاسپار مونژ
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : (1813-1749) میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : فرانسه گاسپار مونژ در نوزدهم 1746 در شهركوچك بون واقع در فرانسه متولد شد مونژ كه فرزند كاسب دوره گردي بود تا شانزده سالگي به تيز كردن چاقو و قيچي و غيره مي پرداخت وي با وسايلي كه به دست خود ساخته بود نقشه بزرگي از وطن خود تهيه كرد كه مورد توجه و تحسين فراوان واقع شد و نقشه او را در فرمانداري نصب كردند.
معلمين او پس از مشاهده نقشه گفتند او داناتر از آن است كه شاگرد ما باشد و او را براي تدريس فيزيك به مدرسه كشيشان شهر ليون فرستادند وي دستيار سارل بوسو، استاد رياضيات، شد در سال 1768 مونژ جانشين او شد اگرچه مقام استادي نداشت سالبعد به عنوان مدرس فيزيك تجربي در مدرسه جاي آبه نوله را گرفت در اين سمتها دوگانه كه قسمتي از آن اختصاص به هدفهاي علمي داشت مونژ نشان داد كه رياضيدان و فيزيكداني توانا، طراحي با استعداد، آزمايشگري ماهر و معلمي در تراز اول است. مونژ به مطالعه بعضي از شاخه هاي هندسه دوباره جان بخشيد و كار وي نقطه شروع شكوفايي فوق العاده آن رشته در سده نوزدهم بود علاوه بر اين پژوهشهاي وي به رشته هاي ديگر تحليل رياضي كشيده شد خصوصاً به نظريه معادلات ديفرانسيل جزئي و مسائل فيزيك، شيمي و فناوري. مونژ كه معلمي نامدار و رئيس مدرسه اي بي نظير بود، مسئوليتهاي مهم اداري و سياسي را در طول انقلاب و دوره امپراتوري بر عهده گرفت بنابراين وي يكي از مبتكران رياضيدانان عصر خود بود مونژ خيلي زود كارهاي شخصي خود را آغاز كرد پژوهشهاي دوره جواني او (1766-1772) بسيار متنوع اما جلوه خصوصياتي بودند كه نشانه استعداد كامل وي بود: از جمله حس تند و تيز درك واقعيت هندسي، علاقه به مسائل عملي، توانايي عظيم تحليلي و توجه به جنبه هاي متعدد تحليلي هندسي. در جريان سالهاي 1777 تا 1780 مونژ عمدتاً به فيزيك و شيمي علاقمند بود و مقدمات تهيه آزمايشگاه شيمي مجهزي را براي مدرسه مهندسي فراهم آورد. انتخاب شدنش به عضويت فرهنگستان علوم به عنوان «هندسه دان دستيار» در سال 1780 زندگي مونژ را دگرگون ساخت زيرا وي را مجبور كرد كه براساس منظمي در پاريس اقامت كند در پاريس در طرحهاي فرهنگستان شركت كرد و مقاله هايي درباره فيزيك و شيمي و رياضيات تنظيم و عرضه نمود. فهرستي از مطالبي كه به فرهنگستان تقديم كرد گواه بر تنوع آنهاست: تركيب اسيد نيتريك، توليد سطوح منحني، معادلات تفاضلي نامتناهي، و معادلات ديفرانسيل جزئي. انعكاس مضاعف و ساختار اسپات ايسلند، تركيب آهن، فولاد و چدن و تأثير جرقه هاي برقي بر گاز بيوكسيد كربن، پديده موئينگي و علل بعضي از پديده هاي هواشناختي و بررسي در نورشناسسي فيزيولوژيك.
وقتي كه انقلاب در 1789 آغاز شد مونژ در زمره شناخته شده ترين دانشمندان فرانسوي بود او كه عضو بسيار فعال فرهنگستان علوم بود شهرتي در رياضيات و فيزيك و شيمي كسب كرده بود به عنوان ممتحن دانشجويان افسري نيروي دريايي، شاخه اي از مدارس نظامي فرانسه را رهبري مي كرد كه در آن زما عملاً تنها مؤسسات نظامي بودند كه تعليمات علمي شايسته اي به دانشجويان خود مي دادند و اين مقام وي را در هر بندري كه از آن ديدار مي كرد با ديوانسالاري در تماس مي گذاشت كه اندكي بعد تحت مديريت او قرارمي گرفتند اين مقام همچنين وي را قادر ساخت كه معدنهاي آهن، كارخانه ذوب آهن و كارخانه هاي ديگر را ببيند و بدين ترتيب در كار فلز پردازي و مسائل فناوري خبره و صاحب نظر شود علاوه بر اين اصلاح مهمي كه در 1776 در روش تعليم در مدارس نيروي دريايي انجام داده بود وي را براي تلاشهايي آماده ساخت كه در زمان انقلاب براي تازه كردن روشهاي علمي و فني بر عهده گرفت در سال 1794 مسئوليت تأسيس مدرسه مركزي كارهاي عامه (كه بعداً به مدرسه پلي تكنيك تبديل شد) به وي محول گرديد مونژ كه در سال 1794 به عنوان معلم هندسه ترسيمي منصوب شد بر عمل تربيت سركارگران آينده نظارت كرد و هندسه ترسيمي را در «دوره هاي انقلابي» كه براي تكميل تربيت دانشجويان آينده طراحي شده بودند تدريس نمود و يكي از فعالترين عضوهاي شوراي مديريت بود. اين مدرسه پس از دو ماه تأخير كه بر اثر مشكلات سياسي پيش مي آمد در سال 1795 به نجومي منظم شروع به كار كرد. هر چند وظايفي كه به عنوان سناتور به عهده مونژ محول شد موجب گرديد كه او چند بار از درسهايش در مدرسه پلي تكنيك دور شود از علاقه شديدش به مدرسه هيچ كاسته نشد مراقبت دقيق در پيشرفت دانشجويان داشت و كارهاي پژوهشي آنان را دنبال مي كرد و دقت خاصي به برنامه تعليمات مبذول داشت بيشتر آنچه مونژ در اين دوره منتشر كرد براي دانشجويان مدرسه پلي تكنيك نوشته شده بود موفقيت گسترده كتاب او بنام (هندسه ترسيمي) (1799) باعث اشاعه سريع اين شاخه جديد هندسه هم در فرانسه و هم در خارج از آن شد. اين اثر چند بار تجديد چاپ شد.
كار عملي مونژ رياضيات (شاخه هاي گوناگون هندسه و تحليل رياضي) فيزيك، مكانيك و نظريه ماشينها را در بر مي گرفت اگرچه اطلاع از جزئيات خدمات مونژ به فيزيك بسيار ناچيز است زيرا وي هرگز اثر عمده اي در اين زمينه منتشر نساخت خدمات اصلي وي متمركز بودند بر نظريه گرما، صوت، برق ساكن، نورشناسي (نظريه سرابها) مهمترين پژوهش مونژ در شيمي مربوط بود به تركيب آب. خيلي زود در سال 1781 وي تركيب اكسيژن با هيدروژن را در لوله اكسيژن سنج تحقق بخشيد و در سال 1783 همزمان با لاووازيه و بي ارتباط با او آب را تركيب كرد. با اين كه اسباب مونژ بسيار ساده تر بود تنايج اندازه گيريهايش دقيقتر بودند. در قملرو تجربي در سال 1784 مونژ با همكاري كلوله براي نخستين بار موفق شد كه گازي را مايع سازد و آن را انيدريد سولفورو (بيوكسيد گوگرد) بود. سرانجام بين سالهاي 1786 و 1788 مونژ با برتوله و اندرمونه در اصول فلز پردازي و تركيب انواع آهن و چدن و فولاد به پژوهش پراخت. مونژ مردي شجاع و از دوستان ناپلئون بود و در سال 1798 به اتفاق او به كشور مصر رفت در اين سفر ناپلئون روانه سنت هلن گرديد مخترع هندسه ترسيمي و ايجاد كننده اصلي مدرسه پلي تكنيك هم تمام عناوين خود را از دست داد و از آكادمي رانده شد. مونژ در بيست و هشتم سال 1818 در هفتاد و دو سالگي در پاريس درگذشت. مخترع هندسه ترسيمي ميراثي عظيم از خود به جا گذاشت زيرا ساختن ماشيهاي مدرن و عمارات عظيم بدون كمك آن ممكن نيست



رزیتا 10-16-2009 10:48 PM

خوارزمي
 
خوارزمي


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : خوارزمي
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : (840-780) میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : ایرانی خوارزمي ابوجعفر محمدبن موسي از دانشمندان بزرگ رياضي و نجوم مي باشد. از زندگي خوارزمي چندان اطلاع قابل اعتمادي در دست نيست الا اينكه وي در حدود سال 780 ميلادي در خوارزم (خيوه كنوني) متولد شد. شهرت علمي وي مربوط به كارهايي است كه در رياضيات مخصوصاً در رشته جبر انجام داده به طوري كه هيچ يك از رياضيدانان قرون وسطي مانند وي در فكر رياضي تأثير نداشته اند. اجداد خوارزمي احتمالاً اهل خوارزم بودند ولي خودش احتمالاً از قطر بولي ناحيه اي نزديك بغداد بود به هنگام خلافت مأمون وي عضو «دارالحكمه» كه مجمعي از دانشمندان در بغداد به سرپرستي مأمون بود، گرديد. خوارزمي كارهاي ديونانتوس را در رشته جبر دنبال كرد و به بسط آن پرداخت. خود نيز كتابي در اين رشته نوشت الجبر و المقابله كه به مأمون تقديم شده كتابي است درباره رياضيات مقدماتي و شايد نخستين كتاب جبري باشد كه به عربي نوشته شده است. دانش پژوهان بر سر اين كه چه مقدار از محتواي كتاب از منابع يوناني و هندي و عبري گرفته شده است اختلاف نظر دارند. معمولاً در حل معادلات دو عمل معمول است. خوارزمي اين دو را تنقيح و تدوين كرد و از اين راه به وارد ساختن جبر به مرحله علمي كمك شاياني انجام داد. اثر رياضي ديگري كه چندي پس از جبر نوشته شد رساله است مقدماتي در حساب كه ارقام هندي (يا به غلط ارقام عربي) در آن به كار رفته بود و نخستين كتابي بود كه نظام ارزش مكاني را (كه آن نيز از هند بود) به نحوي اصولي و منظم شرح مي داد. اثر ديگري كه به مأمون تقديم شد زيج السند هند بود كه نخستين اثر اخترشناسي عربي است كه به صورت كامل برجاي مانده و شكل جداول آن از جداول بطلميوس تأثير پذيرفته است. كتاب صورت الارض كه اثري است در زمينه جغرافيا اندك زماني بعد از سال 195-196 نوشته شده است و تقريباً فهرست طولها و عرضهاي همه شهرهاي بزرگ و اماكن را شامل مي شود. اين اثر كه احتمالاً مبتني بر نقشه جهان نماي مأمون است (كه شايد خود خوارزمي هم در تهيه آن كار كرده بوده باشد)، به نوبه خود مبتني بر جغرافياي بطلميوسي بود. اين كتاب از بعضي جهات دقيق تر از اثر بطلميوس بود خاصه در قلمرو اسلام. تنها اثر ديگري كه برجاي مانده است رساله كوتاهي است درباره تقويم يهود. خوارزمي دو كتاب نيز درباره اسطرلاب نوشت آثار علمي خوارزمي از حيث تعداد كم ولي از نفوذ بي بديل برخوردارند زيرا كه مدخلي بر علوم يوناني و هندي فراهم آورده اند عمده بر جبر قرون وسطايي داشت. رساله خوارزمي درباره ارقام هندي پس از آنكه در قرن دوازدهم به لاتيني ترجمه و منتشر شد بزرگترين تأثير را بخشيد. نام خوارزمي متراف شد با هر كتابي كه درباره «حساب جديد» نوشته مي شد (و از اينجا است اصطلاح جديد «الگوريتم» ]به معني قاعده محاسبه[.
كتاب جبر و مقابله خوارزمي كه به عنوان الجبرا به لاتيني ترجمه گرديد باعث شد كه همين كلمه در زبانهاي اروپايي به معناي جبر به كار رود. نام خوارزمي هم در ترجمه به جاي «الخوارزمي» به صورت «الگوريسمي» تصنيف گرديد و الفاظ آلگوريسم و نظاير آنها در زبانهاي اروپايي كه به معني فن محاسبه ارقام يا علامات ديگر است مشتق از آن مي باشد.
ارقام هندي كه به غلط ارقام عربي ناميده مي شود از طريق آثار فيبوناتچي به اروپا وارد گرديد. همين ارقام انقلابي در رياضيات به وجود آورد و هرگونه اعمال محاسباتي را مقدور ساخت. باري كتاب جبر خوارزمي قرنها در اروپا مأخذ و مرجع دانشمندان و محققين بوده و يوهانس هيسپالنسيس و گراردوس كرموننسيس و رابرت چستري درقرن دوازدهم هر يك از آن را به زبان لاتيني ترجمه كردند. نفوذ كتاب زيح السند چندان زياد نبود اما نخستين اثر از اين گونه بود كه به صورت ترجمه لاتيني به همت آدلاردباثي در قرن دوازدهم به غرب رسيد. جداول طليطلي (تولدويي) يكجا قرار گرفتند و به توسط ژراركرمونايي در اواخر قرن يازدهم به لاتيني ترجمه شدند، از مقبوليت گسترده تري در غرب برخوردار شدند و دست كم يكصد سال بسيار متداول بودند از كارهاي ديگر خوارزمي تهيه اطلسي از نقشه آسمان و زمين و همچنين اصلاح نقشه هاي جغرافيايي بطلميوس بود. جغرافياي وي تا اواخر قرن نوزدهم در اروپا ناشناخته ماند، ديگر از كتب مهم خوارزمي در حدود سال 848 ميلادي مطابق با 232 هجري قمري درگذشت.



رزیتا 10-16-2009 10:49 PM

يوهان كپلر
 
يوهان كپلر


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : يوهان كپلر
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : (1631-1571) میلادی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif مليت : آلمان

يوهان كپلر در 16 ماه مه 1571 در وايل دراشتات آلمان متولد شد. دوران كودكي كپلر با فقر و تنگدستي و بدبختي توأم بود. كپلر براي تحصيل به مدرسه طلاب پروتستان رفت و در اثر هنر و استعدادي كه از خود نشان داد بوسيله استادانش روانه دانشگاه توبينگن شد. كپلر در سال 1594 به سمت معلم رياضيات مدرسه شبانه روزي پروتستان در گراتز انتخاب شد. وي براي افزودن به درآمد ناچيز خود تقويمهاي نجومي كه در ميان ساير چيزها وضع هوا، سرنوشت شاهزاده ها، خطرات وقوع جنگ و قيام تركها را نيز پيش بيني مي كرد، چاپ و منتشر مي نمود. شهرت وي در اين زمينه ها به زودي پخش و سرانجام طالع بين امپراتور رودلف و اعضاي برجسته ديگر دربار او شد و اين روش منبع درآمد كپلر شده بود. از وي نقل شده است كه: «طالع بيني از گدايي بهتر است.» از سرزدن گهگاه او به عالم فالگيري كه بگذريم، يوهان كپلر كسي است كه جايگاه او در ميان غولان است. او نخستين انساني است كه با فراست رمز معماري منظومه شمسي را گشود و قوانيني براي حركت سيارات آن فرمول بندي كرد. كپلر در اثر مطالعات در علم نجوم با خود گفت چون به موجب هيئت كوپرنيك سيارات به دو خورشيد دوايري طي مي كنند بنابراين مجموعه تمام اوضاع مريخ كه بوسيله تيكو رصد شده است بايد روي يك دايره فضايي قرار گيرد (تيكوبراهه نشان داد كه حركت سيارات كاملاً با نمايش و تصوير دايره هاي هم مركز وفق نمي دهد. از آنجا كه تيكوبراهه بيشتر به رصدهاي مستقيم و اندازه گيري سرگرم بود هيچ كوششي براي تجزيه و تحليل نتايج خود انجام نداد و اين كار به يوهان كپلر كه در سال آخر زندگي تيكوبراهه دستيار وي بود واگذار شد). كپلر مسلح به اين گنجينه معلومات و با ايمان به درستي نظريه كپرنيك كمر به كشف قوانين رياضي حل كننده مسأله حركت سيارات بست. اطلاعات رصدي ياد شده در نظريه بزرگ خورشيد مركزي كوپرنيك بطور كامل صدق نمي كرد و كپلر ناچار شد مدت ده سال از عمر خود را صبورانه وقف كار سخت بررسي عملي در حركت سيارات و قوانين رياضي حاكم بر آنها كند. او همه اين كارها را به تنهايي و بدون ياري گرفتن از كسي كرد و ارزش كار او به جز از سوي چند تن، درك نشد. كپلر در سال 1609 ناگهان به نيروي الهام متوجه حقيقت شد «ستاره مريخ روي مسير بيروني است». نبوغ كپلر با كشف بيضي بودن شكل حقيقي مسير زمين به دور خورشيد ظاهر شد كه پيش از آن يك دايره كامل دانسته و پذيرفته شده بود. وقتي كپلر مسير بيضي شكل سياره را كشف كرد شروع به پيش بيني حركت آن نمود و گفت كه فلان وقت بايد در فلان موضع قرار گيرد و همه جا ستاره را در رأس موعد در محل موعد مشاهده كرد. او آن نتيجه را از راه محاسبه رابطه موقعيت هاي مكاني زمين و مريخ و خورشيد با يكديگر گرفت زيرا داده هاي رصدي تنها در يك مسير بيضي صدق مي كردند. كپلر دي پي انجام آن كار دست به كار انجام محاسبات مربوط به حركت و مدار سيارات شناخته شده ديگر شد. دستاورد او در آن زمينه با در نظر گرفتن پيشرفت كم رياضيات در آن زمان بسيار بزرگ و چشمگير بود. وي علاوه بر كشف انطباق دقيق ارقام معلومات رصدي با بيضي بودن مدارها كشف كرد كه سرعت حركت هر سياره به دور خورشيد با فاصله آن از خورشيد نسبت عكس دارد. در سال 1609 در كتاب (نجوم جديد) دو قانوني كه اولي نام او را ابدي ساخته ذكر نمود. اين بار ديگر حركت دايره اي كه اينقدر در نظر بطلميوس عزيز بوده اند به كلي از بين رفت و نجوم قديم را همراه برد.
كپلر پس از چندين سال مطالعه در حركت سيارات در سال 1618 موفق به كشف قانون سوم خود شد. كپلر بر پايه آن يافته ها قوانين سه گانه زير را درباره حركت سيارات بيان كرد:
1- مدار حركت سيارات به گرد خورشيد يك بيضي است كه خورشيد در يكي از دو كانون آن قرار دارد.
2- خط وصل كننده هر سياره به خورشيد در زمانهاي مساوي مساحات مساوي جاروب مي كند.
3- مكعب فاصله متوسط هر سياره تا خورشيد با مربع زمان يك دور كامل گردش سياره تناسب مستقيم دارد.
قانون دوم را مي توان به صورت زير نيز بيان كرد: زماني كه سياره در نقاط دور بيضي مسير در حركت است فاصله تا خورشيد زيادتر و سرعت حركت كمتر است. به تدريج كه سياره به نقاط نزديك بيضي مسير مي رسد فاصله تا خورشيد كمتر و سرعت سياره زيادتر مي شود. اين تغيير در سرعت سبب مي شود كه سياره چه به خورشيد نزديك و چه از آن دور باشد، مساحت درنورديده اش در فضا در فواصل زماني ثابت، ثابت مي ماند. قانون سوم كپلر را هم مي توان به اين گونه بيان كرد: هرگاه فاصله متوسط هر سياره تا خورشيد به توان سه و زمان كامل شدن يك دور سياره به توان دو رسانيده و نسبت اعداد حاصل تشكيل شود اين نسبت همواره ثابت و براي تمام سيارات يكي است. گذشته از اين، كپلر نخستين بار اصل ماند (اصل جبر) را در مكانيك حدس زد كه بعدها بوسيله گاليله صورت تحقق يافت. كپلر در 15 نوامبر سال 1631 در اطاق ميخانه اي زندگي را بدرود گفت. كپلر به زودي پس از مرگ از خاطره ها رفت و هيچ كس آثار او را مطالعه نمي كرد ولي دوران افتخار او زماني آغاز گرديد كه نيوتن و لاپلاس شناخت شدند. او خود قبلاً در اين خصوص چنين نوشته بود: «من كتاب خود را مي نويسم، خواه خوانندگان آن مردان فعلي يا آيندگان باشند تفاوتي ندارد. اين كتاب مي تواند سالها انتظار خوانندگان واقعي خود را بكشد، مگر نه خداوند نيز شش هزار سال انتظار كشيد تا تماشاگري براي آثار او پيدا شد.»



رزیتا 10-16-2009 10:50 PM

ديويد بوهر
 
ديويد بوهر


http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : ديويد بوهر
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif سال ولادت و فوت : (1962-1885) میلادی

نيلز هنريك ديويد بوهر در سال 1885 و در كپنهاك دانمارك به دنيا آمد. پدر او كريستيان بوهر استاد فيزيولوژي دانشگاه كپنهاك و مادرش اِلن آلدر بوهر دختر يك خانواده يهودي دانماركي سرشناس در مراكز بانكي و پارلماني بود. خانواده بوهر كليسا رو نبودند ولي زن خانواده برخلاف يهودي بودنش توافق كرده بود كه بچه ها مسيحي بار آورده شوند. بوهر در سال 1903 در رشته فيزيك دانشگاه كپنهاك نام نويسي كرد. در دانشگاه نيلز با انجام آزمايشهايي درباره نيروي كشش سطحي آب و اندازه گيري آن نيرو خود را ممتاز كرد و توانست به پاس انجام آن كار مدال طلاي آكادمي علوم و ادبيات دانمارك را به دست آورد. وي در سال 1911 با نوشتن تزي درباره نظريه الكتروني فلزات- كه تأكيد آن بر نارسايي هاي فيزيك كلاسيك درتوضيح رفتار ماده در سطح اتمي بود- درجه دكتراي خود را دريافت كرد. نوشتن آن تز آغاز تمركز انديشه وي بر روي موضوع تحقيق بقيه دوره زندگي خود بود. بوهر در انگلستان پس از همكاري مختصري با ج.ج. تامسون در كمبريج رهسپار آزمايشگاه رادرفورد در منچستر شد. داشتن رابطه با رادرفورد سرمشق حيات علمي بعدي او شد. آن دو از همان نخستين ملاقات با يكديگر دوست شدند و تا پايان عمر دوستاني نزديك باقي ماندند. در واقع رادرفورد بود كه بوهر را به بالاترين تراز پژوهش در زمينه فيزيك آورد. بوهر كه در درك اهميت نظري شگرف و ارزش انكشافي الگوي هسته اي اتم كه در سال 1910 توسط رادرفورد عرضه شده بود- ذهني تند و تيز داشت از آن استفاده كرد تا نكات ريز را روشن سازد:
1- خواص شيميايي يك اتم از جمله جاي آن در جدول تناوبي بستگي به آرايش الكترونهاي آن دارد.
2- خواص راديواكتيو (پرتو زا) با هسته مرتبط است.
3- ايزوتوپها متناظرند با اتمهايي كه داراي الكترونهاي يكسان اما هسته هاي جرمي متفاوتند.
4- فروپاشي پرتو زا بار هسته و در نتيجه تعداد الكترونها و هويت شيميايي اتم را تغيير مي دهد.
بوهر سپس به نحوه تعيين ماهيت دقيق رابطه ميان عدد اتمي يك عنصر كه فشرده و خلاصه اي از رفتار شيميايي آن به شمار مي رود و تعداد الكترونهاي موجود در اتم پي برد. بوهر در سال 1912 به دانمارك بازگشت و به سمت دانشياري فيزيك دانشگاه كپنهاك منصوب شد. او پس از شكل گيري حرفه آينده اش در كپنهاك با مارگارت نورلند ازدواج كرد. ازدواج آن دو پيوندي محكم و پر از خوشبختي از آب در آمد و براي بوهر منبع مادام العمر وفاق و قوت شد. زن و شوهر شش فرزند پسر پيدا كردند كه چهارتن از آنها به سن بلوغ و بالاتر از آن رسيدند. بوهر در پي استقرار در كپنهاك به انديشه درباره جنبه هاي نظري مدل اتم هسته دار رادرفورد ادامه داد. اين مدل مانند منظومه شمسي بسيار كوچك با هسته اي در ميان به مثابه خورشيد و الكترونهايي در حال گردش به گرد آن به مثابه سيارات بود. فيزيكدانان آن را در در كل پذيرفته بودند اما در آن اشكال بزرگي هم كه امروزه آن را يك ناهنجاري مي خوانند مي ديدند. به موجب نظريه الكترومغناطيس ذره باردار و چرخاني مانند الكتروند بايد در هر دور گردش مقداري انرژي به صورت تابش پخش و در نتيجه بخشي از انرژي خود را از دست بدهد. طبق تئوري در چنين حالتي دايره مسير بايد مارپيچ وار تنگ و تنگ تر شده الكترون سرانجام به درون هسته سقوط ميكند اما اين وضع پيش نيامده و الكترونها به داخل هسته فرو نمي ريزند و اتم به مدت نامحدود پايدار باقي مي ماند. ناهنجاري بدين سان در اين مغايرت رفتار الكترون با پيش بيني نظريه الكترومغناطيس بود.
بوهر براي يافتن توضيح مسأله شيوه تازه اي به كار برد و گفت: تئوري بي تئوري. الكترون تا زماني كه به چرخش ادامه مي دهد هيچ تابشي از خود به بيرون نمي فرستد. او اين را در حالي مي گفت كه نظريه و شواهد آزمايشگاهي، هر دو، نشان مي دادند كه وقتي هيدروژن حرارت ببيند از خود نور تابش ميكند و عقيده اين بود كه آن نور از الكترون اتم هم تابش مي شود. بوهر در سال 1913 با آن روش به تجسم ساختاري براي اتم دست يافت. بوهر در توضيح چگونگي رفتار الكترون از وجود رابطه جديدي بين ماده و ور سخن به ميان آورد و گفت كه الكترون در رفتن از مداري به مدار ديگر انرژي، بصورت بسته يا پيمانه هايي از انرژي تشعشعي جذب يا تابش مي كند (چيزي كه امروزه فوتون يا كوآنتوم نور ناميده مي شود). هرچه طول موج تابيده كمتر باشد انرژي فوتون آن بيشتر است.
هيدروژن سه خط طيفي روشن به رنگهاي قرمز، سبز متمايل به آبي و آبي دارد. بوهر تشريح كرد كه اين خطوط رنگي واضح طيف همان تابشهاي اتم هيدروژن هستند. نور قرمز هنگامي تابش مي شود كه الكترون از مدار سوم به مدار دوم بجهد و نور سبز متمايل به آبي مربوط به جهش الكترون از مدار چهارم به دوم است. در آغاز بسياري از فيزيكدانان مسن تر از جمله ج.ج تامسون درباره درستي نظريه بوهر ترديد كردند اما رادرفورد از حاميان آن شد بطوريكه نظريه جديد سرانجام پذيرفته شد. بوهر در سال 1913 سه مقاله درباره ساختار اتم منتشر كرد كه يكي از آنها مقاله «درباره ساختمان اتم و مولكول» بود. او سالهاي 1914 تا 1916 را در منچستر گذرانيد و يكبار ديگر در آنجا تحت حمايت رادرفورد به كار پراخت. پس از آن در سال 1916 تصدي كرسي استادي فيزيك دانشگاه كپنهاك به او پيشنهاد شد. وي به قصد قبول آن به دانمارك بازگشت و تا پايان عمر مدير آن مؤسسه باقي ماند.
فرهنگستان علوم سوئد در نوامبر سال 1922 جايزه فيزيك نوبل را به نيلز بوهر اعطاء كرد. او ششمين دانماركي و نخستين فيزيكدان دانماركي بود كه به دريافت آن نشان افتخار نائل مي آمد. بوهر در دهه 1930 ضمن ادامه كار روي نظريه كوانتومي، سهمي نيز در پيشبرد زمينه جديد فيزيك هسته اي ادا كرد. برداشت او از هسته اتم كه وي آن را به قطره اي مايع تشبيه كرد، قدم مهمي در راه درك پديده هاي هسته اي بسيار شد. مدل او به ويژه در درك نحوه شكافت هسته اتم كه در سال 1939 مشاهده شد نقشي كليدي داشت. پس از جنگ جهاني دوم، بوهر كه بيشتر و به عبث كوشيده بود تا رهبران كشورهاي متفق را به پذيرش نظرات خود در مورد پيشگامي بين المللي به منظور محدود ساختن خطرات جنگ هسته اي برانگيزد. در ماه ژوئن 1950 نامه سرگشاده اي خطاب به سازمان ملل متحد انتشار داد و درخواست خويش مبني بر ايجاد يك «دنياي آزاد» را به عنوان پيش شرط صلح تكرار كرد. از جمله فعاليتهاي علمي بعدي او نقش رهبرانه اي بود كه در سال 1955 در سازمان دادن به مؤسسه اي دانماركي براي استفاده سازنده از كار مايه هسته اي ايفا كرد. بوهر در سالهاي پاياني عمر خود در عرصه دانش فيزيك بيشتر يك تماشاگر بود تا يك ايفا كننده نقش و با اين حال هنوز در ايجاد يك جو اخلاقي قوي در جامعه اعمال نفوذ مهمي مي كرد. او در دوره اشتغال به حرفه خود به دو نسل فيزيكدان اثر گذاشت، به روش برخورد آنها با مسائل علمي شكل داد و براي نشان دادن راه درست زيستن به انسان دانش پژوه الگويي از شخص خود ارائه داد. بوهر در 18 نوامبر سال 1962 در سن هفتاد و هفت سالگي در كپنهاك درگذشت. وي شخصيت علمي بسيار محبوبي بود كه پس از مرگش جهان متمدن يكسر در سوگ فرو رفت. بوهر در سرتاسر زندگي حرفه اي ممتاز خود شخصيتي روحاً انسان دوست و عميقاً بين المللي بود.



رزیتا 10-16-2009 10:53 PM

انديشه هاي بنيانگذار سوني (1)
 

http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : انديشه هاي بنيانگذار سوني (1)

مقدمه

«آكيو موريتا»( AKIO MORITA ) در سال 1921 در شهرناگوياي ژاپن از خانواده اي مقتدر و متمول زاده شد. با آنكه پدرش انتظار داشت او به عنوان فرزند بزرگ خانواده پاي در راه او گذارد و تجارتخانه او را در حرفه صنايع نوشيدني اداره كند اما «آكيو» از همان كودكي به وسايل الكتريكي و صوتي علاقه مند بــــود و مي خواست بداند اشياء چگونه كار مي كنند. روياي او ساخت يك گرامافون الكتريكي بود. به همين دليل رشته فيزيك را در دانشگاه اوزاكا برگزيد. پس از فراغت از تحصيل و در بحبوحه جنگ جهاني دوم كه ژاپن درگير جنگ بود به عنوان افسر نيروي دريايي در دفتر فناوري، كار بـــرروي تكميل دستگاهها و سلاحهاي حرارت ياب و ادوات هدف گير شبانه را آغاز كرد. در همان جا بود كه با مهندس تيزهوشي به نام ماسارو ايبوكا ( MASARU IBUKA ) آشنا شد. ايبوكا نابغه اختراع بود و در همان زمان شركتي را به نــام «ابزار دقيق ژاپن» تاسيس كرده و آمپلي فاير نيرومندي ساخته بود كه مي توانست آشفتگي جريان مغناطيسي در عماق آب را براي زيردريائيها اندازه گيري كند.


پس از بمباران اتمي ژاپن در سال 1945 و پايان يافتن جنگ، موريتا به شهر خود ناگويا برگشت و ايبوكا نيز با هفت كارمند خود كه از شركت قبلي به همراه آورده بود در ساختماني كهنه و خالي و نيمه ويرانه در توكيو شركت جديدي را تاسيس كرد. موريتا پس از مدت كوتاهي براي تدريس به توكيو آمد واطلاع يافت كه دوست و همكار او ايبوكا سلسله مقالاتي را در زمينه دستگاههاي الكتريكي در روزنامه معروف ژاپني «آساهي» مي نويسد و شركتي را تاسيس كرده است. او به ملاقات دوستش شتافت و تصميم گرفت به صورت نيمه وقت و پس از مدت كوتاهي تمام وقت به او بپيوندد و با همفكري يكديگر شركت جديد خود را تاسيس كند. ايبوكا 38 ساله و موريتا 25 ساله در سال 1946 شركت را با نام «شركت مهندسي مخابرات توكيو»( TOTSUKO ) با 500 دلار سرمايه (190.000 ين) و 20 نفر تاسيس كردند. محل فعاليت شركت طبقه سوم يك ساختمان نيمه مخروبه در منطقه منهدم شده اي قرار داشت كه تمامي ديوارهاي بتوني آن شكافهاي عميق برداشته بود. بدين ترتيب سنگ بناي شركت عظيم سوني به همت دو انسان سخت كوش با فعاليت تعمير راديو گذاشته شد. 12 سال بعد و پس از دستيابي به موفقيتهاي پي درپي در كار برروي محصولات الكتريكي و عرضه فرآورده هاي صوتي و تصويري نظير پلوپز برقي، ولت متر، بالش برقي، ضبط صوت، راديو، تلويزيون و ويدئو، شركت به نام «سوني» تغيير نام داد. موريتا در سال 1953 اولين سفر خود را به آمريكا و اروپا انجام داد و كمي بعد با فكر گسترش صادرات و كسب و كار سوني به ماوراء مرزهاي ژاپن و بويژه آمريكا، به همراه خانواده خود به نيويورك رفت و در سال 1960 شركت سوني آمريكا را تاسيس كرد. اولين راديوي ترانزيستوري جهان ( TR- 55) در سال1956 توسط شركت ساخته شد و سال بعد كوچكترين راديوي ترانزيستوري جيبي( TR- 63) با ابعاد32 ×71×112 ميليمتر و قيمت 13800 ين عرضه گرديد. البته اين راديو كمي بزرگتر از جيب معمولي پيراهن بود و لذا موريتا پيراهني با جيب بزرگتر براي خود تهيه كرده بود كه بتواند عنوان جيبي را براي آن اثبات كند قيمت صادراتي اين راديو39/95 دلار بود. اولين تلويزيون ترانزيستوري مدل 8 اينچي( TV 8-301) در سال 1959 و كوچكترين و سبك ترين تلويزيون ( TV 5-303) در سال 1962 و بالاخره تلويزيونهاي رنگي كروماترون در سال 1964 و ترنيترون در سال 1968 ساخته و عرضه گرديد.


شمارش تعداد محصولاتي كه اين شركت از آغاز تاسيس تاكنون ابداع و به بشريت عرضه داشته مشكل است و علاوه بر مواردي كه برشمرده شد، ويدئو، ديسك فشرده، فلاپي ديسك، نوارهاي ويدئوئي بتاماكس، واكمن، تلويزيون دستي كوچك، پخش استريو، دوربينهاي فيلمبرداري 8 ميليمتري، دوربينهاي عكاسي و دهها اختراع ديگر را شامل مي شود.


در مدت همكاري اين دو يار باوفا، ايبوكا انرژي خود را بر روي انجام تحقيقات فناوري و توسعه محصول متمركز كرد و موريتا دست به گسترش سوني در مناطق مختلف دنيا، جهاني سازي شركت و توجه به مسائل مالي، توسعه منابع انساني و ورود به دنياي نرم افزار زد. موريتا پيشتاز طرح ايده جهاني شدن شركتها بود و براي گسترش شركت خود به بسياري نقاط دنيا رفت وآمد مي كرد. او شناخته شده ترين ژاپني در آمريكاست كه جوايز متعددي را دريافت كرده است.


توانايي او در مطالعه و شناخت دو فرهنگ شرقي و غربي و تركيب جنبه هاي خوب آن با يكديگر شگفت انگيز بود.


موريتا در سال 1959 عنوان نايب رئيس سوني را داشت و در سال 1971 به رياست سوني رسيد و تا سال 1994 كه به عنوان رياست افتخاري سوني بازنشسته شد در سمتهاي مختلف رياست، مديريت عامل و رياست هيئت مديره فعاليت كرد. ايبوكا دوست و همكار او در بنيانگذاري شركت در سال 1997 درگذشت. چهارسال قبل از آن، موريتا به هنگام بازي تنيس دچار حمله قبلي شد و تا سال 1999 كه در 78 سالگي جهان را وداع گفت صندلي چرخدار سوار مي شد. موريتا مسير زندگاني و نظرات و افكار خود را در زمينه كسب و كار صنعت الكترونيك و فناوري برتر در كتابي به نام «ساخت ژاپن» در معرض استفاده همگان قرار داده است. همت والاي او و دوست و همكار و همراهش ايبوكا، از خاكسترهاي ويرانه هاي جنگ جهاني دوم، شركتي جهاني را پديد آورد كه رهبري بلامنازع اختراعات پي درپي و عرضه محصولات و وسايل الكترونيكي صوتي و تصويري و فناوري اطلاعات را در اختيار خود گرفت و در سال 2003 با 161100 نفر كارمند، فروش 62 ميليارد دلاري را به دست آورد.


در چه خانواده اي متولد شديد؟

- هنگامي كه به عنوان اولين فرزند خانواده در سال 1921 متولد شدم امور تجاري از رونق خوبي برخوردار بود. ما خانواده ثروتمندي بوديم و در خانه بسيار بزرگ و بي حصاري در يكي از بهترين محله هاي مسكوني شهر ناگويا زندگي مي كرديم. خانواده من ديندار و پارسامنش بود و معمولاً در خانه مراسم مذهبي برگزار مي كرديم و سنتها در خانواده ما اهميت داشت.



پدرتان چگونه آدمي بود و چه نقشي در تربيت شما ايفا كرد؟

- پدرم در تربيت من بسيار دست و دل باز بود. اما بااين همه من مسئوليتهاي پسر ارشد خانواده را به عهده داشتم و او مصمم بود كه به من امور بازرگاني را بياموزد تا از همان آغاز زندگي شروع به كار كنم. پدرم هميشه علاقه مند به فناوري جديد و وارداتي و محصولات خارجي بود. او با واردكردن ماشين هاي فورد، سرويس تاكسيراني را آغاز كرد. ما در خانه ماشين لباسشويي جنرال الكتريك و يخچال وستينگهاوس داشتيم. گرچه خانواده ما داراي برخي ويژگيهاي غربي بودند، با وجود اين نخستين تاثير نيرومند روي زندگي من از طرف عمويم بود كه پس از چهارسال زندگي در خارج از پاريس برگشته بود.



چه درسهايي از زندگي خانوادگي آموختيد كه بعدها شما را در مديريت شركت ياري رساند؟

- پدرم عادت داشت بگويد كه تمام ثروت جهان نمي تواند به شخص آموزش و فرهنگ بدهد مگر اينكه شخص خود تصميم بگيرد كه بنشيند و سخت مطالعه و تحصيل كند. سخت كوشي، داشتن پشتكار و خوشبيني از جمله صفاتي هستند كه از اجدادم به من به ارث رسيده است. به من هشدار مي دادند كه در مورد تصميم گيريهاي خود و نيز درباره دستورهاي خود به ديگران بسيار دقيق باش و مسئوليت تمام كارها را به عهده بگير. به من آموختند كه سرزنش زيردستان و تقصير مشكلات را به گردن كسي انداختن و در واقع در صدد يافتن قرباني برآمدن بي فايده است. موضوع مناسب از ديدگاه انديشه ژاپني كه در خانه آموخته بودم عبارت بود از استفاده از انگيزه هاي مشترك با مردم در انجام كارهايي كه به سود هردو طرف است. متوجه شدم كه در كار با كارمندان خود هر مديري احتياج دارد خصوصياتي نظير صبروحوصله و درك و فهم را ترويج دهد. نمي توان حركتهاي خودخواهانه اي انجام داد يا زيردستان را به ديده تحقير نگريست. اين مفاهيم بودند كه در توسعه فلسفه مديريت مرا ياري رساندند و من براساس آن توانستم چه در گذشته و چه در حال حاضر به شركت خود خدمت كنم.



با دنياي كسب و كار چگونه و از چه زماني آشنا شديد؟

- هنگامي كه در ده يازده سالگي بودم، پدرم براي اولين بار مرا به دفتر كارخانه خود برد و به من نشان داد كه شركت چگونه اداره مي شود. مجبور بودم در تمام مدت دراز و خسته كننده جلسه هيئت مديره در كنار پدرم بنشينم. در حالي كه هنوز در مدرسه ابتدايي بودم با گفت و شنودهايي كه درباره كارهاي تجاري شركت بود آشنا شده بودم. از آنجا كه پدر من رئيس شركت بود از مديران دعوت مي كرد كه براي دادن گزارشهاي لازم و برگزاري جلسات به خانه ما بيايند و اغلب اصرار داشت كه من هم در جلسات حضور داشته باشم و به دقت به آنچـــــه گفته مي شود گوش فرا دهم. اغلب مي گفتند كه تو از حالا رئيس شركت هستي، پسر ارشد خانواده هستي، اين را به خاطر داشته باش.



علاقه مندي به وسايل الكتريكي چگونه در شما پديد آمد؟

- مادر من به موسيقي كلاسيك غربي بسيار علاقه مند بود و صفحات بسياري را براي گرامافون قديمي خود مي خريد. من براين باورم كه به خاطر مادرم بود كه در من علاقه به وسايل صوتي الكتريكي پديد آمد. پدرم عقيده داشت اگر كسي موسيقي را دوست دارد بايد به صداي خوب دسترسي داشته باشد.


بنابراين، هنگامي كه نخستين گرامافون جديد به بازار آمد اولين نفر در منطقه ما بود كه براي خريد آن پول فراوان خرج كرد. صداي كاملاً متفاوت دستگاه جديد نسبت به دستگاه قديمي مكانيكي مرا گيج و متحير كرد.

خود شما هم در آن دوران آيا وسوسه شديد كه دست به كار ساختن چيزي شويد؟

- من از اكتشاف جديد وسوسه شدم و سوالات بسياري در ذهنم پديد آمد. شروع به خريد كتابهايي درباره وسايل الكتريكي كردم. روياي من اين بود كه يك گرامافون الكتريكي بسازم و صداي خود را روي صفحه اي ضبط كنم. بالاخره به سختي موفق شدم به تنهايي يك گرامافون زمخت و يك راديو بسازم حتي توانستم صداي خود را روي صفحه اي ضبط كنم و سپس در گرامافون الكتريكي خود به آن گوش دهم.



در دانشگاه چه رشته اي را براي تحصيل برگزيديد؟

- رشته علوم را انتخاب كردم و آن هم پايه ترين علوم يعني فيزيـك. مي خواستم بدانم كه چيزها چگونه كار مي كنند. پس از طي دوران تحصيل، عضو نيروي دريايي شدم كه به تحصيل در رشته فيزيك در دانشگاه ادامه بدهم. در سال 1945 به دليل شدت يافتن جنگ به دفتر فناوري نيروي دريايي اعزام شدم و در زمينه تكميل دستگاههاي هدايت حرارتي كار مي كردم.



به هنگام بمباران اتمي چندسال داشتيد و به چه كاري مشغول بوديد؟

- بيست و چهارساله بودم كه خبر باورنكردني بمباران اتمي هيروشيما را شنيدم. آن موقع از دانشگاه اوزاكا فارغ التحصيل شده بودم و با گروهي از دانشمندان و مهندسان رشته هاي مختلف كار مي كردم كه مي كوشيدند سلاحهاي حرارت ياب و ادوات هدف گير شبانه را تكميل كنند. من خوف و وحشت بمباران ناگويا، زادگاهم را به چشم خود ديدم. در سال 1945 بسياري از شهرهاي عمده صنعتي ژاپن تبديل به سرزمين بايري شدند با تل سياهي از بقاياي خانه هاي سوخته.



ديدن اين وضعيت چه احساس و واكنشي را در شما برانگيخت؟

- واكنش من نسبت به بمباران هيروشيما واكنش يك دانشمند بود. بمب اتمي نشان داد كه شكاف فناوري ميان ما و آمريكائيها بسيار عميق است. ما فكر مي كرديم فناوري ما بسيار خوب است. همين طور هم بود اما بايد هنوز خيلي سعي مي كرديم كه ايده هاي جديد فراواني را از جاهاي ديگر به دست آوريم. به عنوان يك جوان احساس كردم كه در آينده نقشي را بايد ايفا كنم اما نمي دانستم كه اين نقش چقدر بزرگ و مهم خواهد بود.



چگونه با ايبوكا آشنا شديد؟

- يكي از پژوهشگران غيرنظامي در گروه ما، مهندسي بسيار تيز در زمينه الكتريسيته بود كه در آن زمان مديريت شركت خود «شركت ابزار دقيق ژاپن» را برعهده داشت و مقدر بود كه در زندگي من نفوذ بسيار زيادي داشته باشد.

ماسارو ايبوكا مدت 13 سال مافوق من بود و اكنون مدتهاست دوست بسيار نزديك، همكار وشريك من است. و شركت سوني را با هم تاسيس كـــرده ايم. او در شركت خود آمپلي فاير نيرومندي اختراع كرده بود. او در شركت خود در ايالت ناگونا در حدود 1500 نفر را در استخدام خود داشت كه دستگاههاي كوچك مكانيكي مي ساختند كه فركانس رادار را كنترل مي كرد. اما ايبوكا از نظر شغلي چندان راضي به نظر نمي رسيد و به رئيس شركت خود گفت كه مي خواهد به توكيو باز گردد. ايبوكا كار آزمايشگاههاي مخابراتي را با هفت كارمند كه از كارخانه ناگويا با خود آورده بود در ساختماني كهنه و خالي در ميان ويراني و خرابي به جا مانده از بمباران شهر توكيو آغاز كرد.


ايبوكا چه شخصيتي داشت كه شما جذب او شديد؟

- ايبوكا شخصي است كه داراي توانايي رهبري بزرگي است. او مردم را به خود جذب مي كند و آنان دوست دارند با او كاركنند. در واقع تاريخچه شركت ما سرگذشت گروهي از مردمي است كه سعي مي كنند ايبوكا را كمك كنند تا بتواند به روياهايش جامه عمل بپوشاند. او هرگز به مديريت فردي اعتقاد نداشت. نه تنهـــــا هوش و قريحه ابتكاري ايبوكا در زمينه هاي فناوري بلكه توانايي او در هدايت مهندسان جوان و جسور و تبديل آنان به مديران پخته اي كه به آنان امكان همكاري در فضايي را داد كه همه كس با آزادي مي توانست نظرات خود را بيان دارد همگان را به شدت تكان داد. منابع ايبوكا در مغز او قرار داشت. گروه كوچكي افسرده و دلتنگ از سوخته شدن انبار شركت، جلساتي را تشكيل مي دادند و هفته ها سعي مي كردند تا بررسي كنند كه اين شركت جديد چه كار سودآوري مي تواند انجام دهد.


اولين محصولات اين شركت چه بود؟

- فكر ايبوكا اين بود كه چيز نويني بسازد. گروه بالاخره تصميم گرفتند روي دستگاه پلـوپز ساده اي كار كنند. گرچه مدل هاي آزمايشي بسياري ساختند اما هرگز طرح آن را تكميل نكردند. دستگاه مزبور ظرف چوبي ساده اي بود كه سيم مارپيچي شكل به ته آن وصل شده بود. كار پلوپز بستگي به رطوبت برنج داشت تا جريان برق را به كار اندازد و برنج را بپزد و جريان برق قبل از ته ديگ بستن و اتمام رطوبت برنج قطع شود. البته ايبوكا داراي فكر و انديشه ديگري بود: راديوهاي موج كوتاه كه با طرح او شما با يك رابط ساده، آداپتور موج كوتاه به راديوي استاندارد موجود وصل مي شد و آن را به موج كوتاه تبديل مي كرد. اين محصول نو، خواهان بسيار پيدا كرد و باعث بالارفتن اطمينان و اعتماد كارمندان شركت شد.

پس از پايان جنگ به شهر خود ناگويا برگشتيد و از ايبوكا جدا شديد.


چطور شد كه مجدداً به ايبوكا پيوستيد؟

- وقتي براي تدريس به توكيو آمدم به ملاقات او در محل كارش رفتم. تصميم گرفتم در شــــركت جديد ايبوكا به صورت محقق نيمه وقت نقشه ها و طرحهايي براي تشكيل شركت جديد خودمان كار كنم. وقتي براي تاسيس شركت جديد خود «شركت مهندسي مخابرات توكيو» منابع سرمايه گذاري خود را بررسي كرديم مجموعاً 500 دلار مي شد. در آن روزها براي گرفتن وام به پدرم متوسل مي شديم و بعد تصميم گرفتيم از سهام شركت به او بفروشيم.


چرا از تدريس دست كشيديد؟

- مسئولان آمريكايي تصميم گرفتند تمام معلمان مدارس را كه زمان جنگ پرسنل كادر ارتش يا نيروي دريايي بودند تصفيه كنند و من يكي از آنان بودم چون افسر فني نيروي دريايي سلطنتي بودم. تصفيه براي من خبر خوبي بود چون اصلاً به تدريس علاقه نداشتم و علاقه مند بودم كه در شركت جديد به طور تمام وقت كار كنم.


پس از پيوستن به ايبوكا اولين اقدام شما چه بود؟

- شركت جديد ما رسماً در هفتم ماه مه 1946 تشكيل شد. ايبوكا و من اغلب درباره مفهوم شركت جديد به عنوان يك مبتكر گفت وگو كرده بوديم و به اين نتيجه رسيده بوديم كه شركت نوآور دست به توليد ابتكاري محصولات مبتني بر فناوري جديد مي زند.


تنها ساختن راديو كمال مطلوب ما نبود و نظر ما را تامين نمي كرد. البته ما مجبور بوديم اجناس و خريد مايحتاج و آوردن لوازم و مواد اوليه براي كارخانه را انجام دهيم. هم كار اجرايي را خود انجام مي داديم و هم به باركردن اجناس توزيعي به كاميون كمك مي كرديم و هم كاميون را هل مي داديم تا راه بيفتد. هم اجناس را توزيــع مي كرديم و هم پيغامها را مي رسانديم. سال بعد از محل قبلي شركت به ساختماني قديمي و فرسوده منتقل شديم. به هرجا كه نگاه مي كردي خرابه هاي ناشي از بمباران مشاهده مي شد. شكافهاي زيادي در سقف وجود داشت. مواقع باراني بايد چتر بالاي سر ميزهايمان مي گرفتيم. گرچه از مركز شهر دور بوديم اما در اينجا بيشتر از ساختمان قبلي استقلال و جا داشتيم. اقوام كه براي ديدن من مي آمدند با ديدن آن اوضاع بد و ناجور شوكه مي شدند چرا كه من در ناگويا مثل پسر رئيس يك شركت معتبر زندگي مي كردم.


اولين محصول شركت جديد شما چه بود؟

- ايبوكا تصميم گرفته بود محصول كاملاً جديد مصرفي براي ژاپن توليد كند: يك ضبط صوت با نوار سيمي. ما نمونه هايي از اين ضبط صوت را كه ساخت آلمان بود ديده بوديم. البته جواب رد شركت سوميتومو كه توانايي توليد سيم فولادي مورد نياز ما را داشت به نفع ما تمام شد زيرا در آينده ضبط صوت نوع ديگر و البته بسيار بهتر وجود داشت يعني ضبط صوت نواري كه در آن زمان از اين موضوع بي اطلاع بوديم.

مگر شما امكانات تهيه و ساخت نوار مغناطيسي را در آن زمان داشتيد؟

- نه، دستگاه ضبط صوت نواري چيزي بود كه ايبــوكا مي خواست شركت ما توليد كند. او مي خواست يك ضبط صوت نواري براي ژاپن بسازد. اما نوار در واقع بخش اصلي پروژه ما بود كه به نظر يك معما مي نمود. كسي در ژاپن تجربه اي در خصوص نوار ضبط مغناطيسي نداشت. اكنون برايم باورنكردني است كه چگونه ايبوكا و من توانستيم به طور دستي آن نوار را بسازيم.


چگونه؟

- ما مواد پلاستيكي نداشتيم. تنها سلوفن داشتيم. كوره برقي براي حرارت دادن موادشيميايي نيز نداشتيم. معجون اگزاليك آهن را در يك تابه ريختيم و با قاشق چوبي به هم زديم و آن را با لاك الكلي ژاپني مخلوط كرديم و با قلم موي ظريف نوار را رنگ زديم. با تعجب مشاهده كرديم از اين طريق بهترين نتيجه مطلوب را به دست آورديم. ما از اين كار خود مغرور بوديم. در آن زمان 45 نفر در كارخانه ما كار مي كردند كه بيش از يك سوم آنان فارغ التحصيل دانشگاه بودند. چند سال بعد شركت IBM نوار مغناطيسي ما را به عنوان بهترين نوار ذخيره سازي اطلاعات رايانه اي انتخاب كرد.

در فروش محصول جديد چه مشكلاتي داشتيد؟

- اولين مشكل ما جعبه بسيار بزرگ سنگين 35 كيلوئي و قيمت 170/000 ين دستگاه ضبط صوت بود. ما 50 عدد از اين دستگاهها را براي بازاري درست كرديم كه به نظر مي رسيد وجود داشته باشد اما نتوانستيم آن را بفروشيم. ما هر دو مهندس بوديم و روياي موفقيتهاي بزرگي را در سرداشتيم. فكر مي كرديم با ساختن يك كالاي منحصر به فرد مي توانيم ثروتي كسب كنيم اما متوجه شديم كه دانش فناوري منحصر به فرد براي ايجاد يك دادوستد موفق كافي نيست، بايد محصولات خود را بفروشي. ما شروع به ساختن يك مدل قابل حمل ونقل و جذاب تري كرديم كه اطمينان بيشتري جلب كرد. انديشه هاي نو بالاخره پذيرفته شدند.

گويا شما با شركت خبرپراكني ژاپني NHK كه در اشغال آمريكايي ها بود نيز ارتباط برقرار كرديد. چگونه؟

- نيروهاي اشغالگر كه شركت NHK را تحت كنترل خود گرفته بودند احتياج به وسايل تكنــــيكي جديدي نظيـــر دستگاههاي تركيب كننده و استوديو داشتند كه ايبوكا با چنين وسايلي آشنايي داشت. ايبوكا پيشنهاد داد كه براي NHK يك دستگاه تركيب كننده بزرگ خبرپراكني درست كند. افسر آمريكايي مسئول كار كه به كلبه چوبي ما آمد تا اين شركت گمنام را از نزديك مشاهده كند به قدري نگران ساختمان وحشتناك ما شده بود كه موقع رفتن پيشنهاد كرد چند سطل شن و آب آماده نگه داريم تا در صورت بروز آتش سوزي از آن استفاده كنيم. اما وقتي دستگاه ساخته شد و به NHK تحويل شد از كيفيت خوب آن همه شگفت زده شده بودند، بويژه افسر مسئول آمريكايي كه چگونه شركتي كوچك و جديد با يك كارخانه موقتي توانسته محصولي با فناوري پيشرفته بسازد.

چگونه به فكر ساخت دستگاه ويدئو افتاديد؟

- اولين دستگاه ضبط ويدئوئي براي ايستگاههاي پخش برنامه، بسيار بزرگ و تقريباً به اندازه يك اتاق و به قيمت 10/000 دلار يا بيشتر بود. آنها از نوارهايي به عرض دواينچ و ريلهاي باز استفاده مي كردند كه واقعاً سنگين و موجب دردسر بود. ما مجبور بوديم ويدئوهاي كوچكي را طرح ريزي كنيم كه مردم بتوانند آنها را در خانه هايشان جاي دهند. ايبوكا يك دستگــــاه واقعاً كوچك و يك كاست ساده مي خواست. پس از بازگشت از مسافرت آمريكا، روزي گروه توسعه ويدئو را به دفترش دعوت و تاكيد كرد كه پروژه ويدئو مهمترين پروژه شركت است و كتاب جيبي را كه در فرودگاه نيويورك خريده بود از جيب خود بيرون آورد و گفت اين اندازه مورد نظر من است. دست كم يك ساعت برنامه در كاستي با اين اندازه جا مي گيرد. اين امر موجب شد كه سيستم بتاماكس به وجود آيد.

چگونه وارد وادي ترانزيستور و ساخت راديو وتلويزيون شديد؟

- در سال 1948 من و ايبوكا درباره كار ويليام شاكلي در آزمايشگاههاي بل( BELL ) چيزهايي خوانده بوديم و درنظر داشتيم دانشمندان و تكنسين هاي خود را به كار توسعه ترانزيستور با فركانس بالا براي استفاده در راديو بگماريم. ما در نظر داشتيم ترانزيستـور را جايگزين لامپ هاي بزرگ، داغ و غيرقابل اطمينان كنيم. ترانزيستور به ما اين امكان را مي داد كه نه تنها وسايل برقي را كوچكتر كنيم بلكه مصرف برق را نيز پايين آوريم.


ادامه دارد...


منابع 1 - آكيو موريتا، ساخت ژاپن (مديريت و موفقيت)، ترجمه يوسف نراقي، شركت سهامي انتشار، 1379. 2 - WWW.ASIAWEEK.COM. 3 - K. OHMAE, “GURU OF GADGETS: AKIO MORITA”, TIME 100 . 4 - WWW.SONY.COM


رزیتا 10-16-2009 10:55 PM

نام فارسي : انديشه هاي بنيانگذار سوني (2)
 

http://www.iranika.ir/assets/mini.gif نام فارسي : انديشه هاي بنيانگذار سوني (2)

ادامه:


اولين تلويزيون رنگي را چگونه ساختيد؟

- ما تجارب فراواني در مورد تلويزيون سفيد و سيــــاه داشتيم. ما روي لامپ مخصوص كار مي كرديم. طرح جديدي كه موفق به اختراع آن شديم ترينيترون نام گرفت. رقباي ما از سيستم سه لوله پرتاب الكترون جداگانه در پشت لامپ تصوير استفاده مي كردند. ما هرسه لوله را داخل يك لوله جا داديم و آنها را به وسيله يك لنز بزرگ به جاي لنزهاي متعدد متمركز كرديم. ما به سوي تراكم و فشردگي گام برمي داشتيم. سيستم ما دوبرابر شفاف تر بود و نيروي برق كمتري مصــرف مي كرد. ما در ساختن تلويزيون هاي كوچك هيچ رقيبي نداشتيم. در اثر كوشش در اختراع سيستم تلويزيون رنگي و توسعه ترينيترون در سال 1972 از طرف آكادمي ملي علوم و هنرهاي تلويزيون آمريكا جايزه به سوني داده شد.

بدين ترتيب شركت كوچك شما به سرعت رشد يافت و وارد فضاهاي جديد كاري شد.

- بله، در حالي كه شركت ما بالغ تر و پخته تر مي شد وارد نوع تازه اي از جنگ شديم كه آموزشهاي زيادي درباره دادوستد بين المللي كه در حال توسعه آن بوديم به من داد. شركت ما كم كم گسترش پيدا مي كرد بنابراين به يك ساختمان همجوار و بادوام تر نقل مكان كرديم. در سال 1949 پنجاه درصد حق ثبت سيستم فركانس بالاي AC را كه از آن شركت NEC بود خريديم و با آن شركت شريك شديم.

هدف و ره آورد اولين سفر شما به آمريكا و اروپا چه بود؟

- ما ساختن يك راديو كوچك را كه در داخل جيب پيراهن جا گيرد هدف خود ساختيم. من در سال 1953 براي آخرين مذاكره براي امكان مجوز گرفتن فناوري جديد به نيويورك رفتم. همچنين مي خواستم ببينم وضع دنيا چيست و جايگاه شركت جديد ما كجاست. بنابراين، برنامه ريزي كردم كه پس از تكميل كارم در نيويورك، از اروپا نيز ديدن كنم. از كارخانه هاي فولكس واگن، مرسدس بنز، زيمنس و شركتهاي كوچك بسياري بازديد كردم. بازديد از شركت فيليپس هلند به من بينش تازه و دلگرمي داد. به مجسمه دكتر فيليپس درجلو ايستگاه راه آهن خيره شدم. پيوسته در اين فكر بودم كه چگونه مردي كه در محلي بسيار كوچك و دوردست نظير آن شهر دريك مزرعه كشاورزي متولدشده توانسته است كارخانه عظيمي نظير آن را با فناوري بسيار بالا و باشهرت و اعتبار جهاني بنياد كند. فكر كردم شايد ما هم بتوانيم چنين كاري را در ژاپـن انجام دهيم. كاملاً يك رويا بود اما در نامه اي از هلند به ايبوكا نوشتـم. اگر فيليپـس توانسته است همچون كاري را انجـام دهد پس ما نيز مي توانيم.

بالاخره چه زماني توانستيد راديو را به بازار عرضه كنيد؟

- ما موفق شديم اولين راديو ترانزيستوري خود را در سال 1955 توليد كنيم و نخستين راديو كوچك جيبي را در سال 1957 به بازار بفرستيم. آن راديو كوچكترين راديوي دنيا بود. راديوي كوچك و ظريف ما نام و علامت مخصوص سوني را به همراه داشت. ما طرحهاي بزرگي براي وسايل الكترونيكي ترانزيستوري در آينده داشتيم كه موفقيت راديو كوچك جيبي ما سرآغاز موفقيتهاي آتي ما به شمار مي رفت.

پس از آن چه موفقيتهايي را داشتيد و چه محصولاتي را به بازار عرضه كرديد؟

- راديو ترانزيستوري، تلويزيون دستي كوچك، پخش استريوئي، واكمن، واچمن، پخش ديسكت، ديسكمن. ما استريو را در ژاپن معرفي كرديم. اولين ضبط و پخش ويدئو خانگي را ساختيم. ما سيستم ترينيترون و روش تازه تزريق تصوير رنگي در لامپ تصويري را اختراع كرديم. ما فلاپي 3/5 اينچ رايانه را ابداع كرديم. به وسيله دوربينهاي ويدئوئي دستي و دستگاههاي پخِش ويدئوئي، جمع آوري اطلاعات و اخبار تلويزيوني را به طور انقلابي تغيير داديم. در ساختن دوربين عكاسي بدون فيـــلم موويكا كه از سيستم ديسكتي استفاده مي كند پيشرو بوديم و دستگاه فيلمبرداري هشت ميليمتري را اختراع كرديم. اينها تنها اندكي از وسايل ساخت شركت ما بود كه به سادگي قابل تشخيص است.

بدين ترتيب شما نقش الگو و پيشرو را براي شركتهاي ديگر داشتيد.

- ما محصولاتي را به بازار عرضه مي كرديم كه پيش از آن هرگز توليد نشده بود و به عنوان يك شركت پيشرو به تدريج شهرت و اعتبار كسب مي كرديم. در واقع برخي ما را خوكچه هندي صنعت الكترونيك مي ناميدند. هنگامي كه ما كالاي جديدي را توليد مي كرديم صنايع غول منتظر مي شدند ببينند محصول جديد ما موفقيت كسب مي كند يا نه، آنگاه پس از موفقيت كالا از كوششهاي ابتكاري ما سوء استفاده مي كردند و مشابه آن را ساخته و با عجله به بازار مي فرستادند.

نقش تحقيق و توسعه در دستيابي به اين موفقيتها تا چه اندازه بوده است؟

- نظر ما اين است كه به جاي اينكه از مردم بپرسيم چه چيزهايي مورد نيازشان است با ارائه محصول جديد آنان را به دنبال خود بكشيم زيرا مردم نمي دانند چه كارهايي امكان پذير است در حالي كه ما مي دانيم. بنابراين، به جاي آنكه پول هنگفتي را صرف هزينه تحقيقات بازاريابي كنيم فكر و انديشه خود را روي توليد محصـــولات جديد و استفاده از آنها متمركز مي سازيم و مي كوشيم با آموزش مردم و برقراري ارتباط با مردم براي فروش محصولات خود بازار خلق كنيم.

چطور شد كه نام سوني SONY ) )را براي شركت و محصولات خود انتخاب كرديد؟

- در مسافرت نخست خود به خارج در سال 1953 متوجه شده بودم كه نام كامل ما، به ژاپني، نام خوبي براي گذاشتن روي محصولات نبود. هيچ كس در خارج نمي تواند اين گونه نامها را تلفظ كند. ترجمه انگليسي يعني شركت مهندسي مخابرات ژاپن نيز بيش از حد بدتركيب بود. بايد چيز ابتكاري ارائه دهيم و نام تازه اي پيدا كنيم كه هردو كار را انجام دهد يعني هم نام شركت ما و هم علامت تجاري ما باشد. ايبوكا و من مدت درازي فكر كرديم و دهها و دهها نام را بررسي كرديم و به فرهنگها مراجعه كرديم تا درباره نام شركت تصميم گرفتيم. كلمه لاتين SONUS را پيدا كرديم كه به معني صداست. مناسب بود زيرا كار ما پر از صدا بود. بنابراين، روي كلمه SONUS كار كرديم. در آن ايام برخي كلمات انگليسي و غيرادبي متداول شده بود مثل SONNY يا SONNY-BOY كه برخي به جوانان باهوش خطاب مي كردند. اما متاسفانه كلمه SONNY به تنهايي در زبان ژاپني به معناي از دست دادن پول فراوان بود. مشكل را مدتي سبك و سنگين كرديم و پاسخي يافتيم. آيا بهتر نيست يك حرف N را برداريم و صرفاً SONY بنويسيم. نتيجه كاملاً مثبت بود. نام جديد اين امتياز را داشت كه هيچ معنايي در هيچ زباني نداشت به جز همان مفهوم . به خاطر سپردن آن نيز آسان بود. در ژانويه 1958 ما رسماً نام شركت خود را به «شركت سهامي سوني»( SONY CORPORATION ) تغيير داديم و در دسامبر در بازار بورس نيويورك پذيرفته شد. نام سوني را در 170 كشور و منطقه و در مقولات متعدد و نه تنها در الكترونيك به ثبت رسانديم.

هيچوقت به فكر افتاده ايد اين نام را تغيير دهيد؟

- در سي و پنجمين سالگرد شركت ما فكر كرديم بهتر است در مارك تجاري خود تجديد نظر كنيم وشكل و سبك حروف SONY را تغيير دهيم. يك مسابقه بين المللي گذاشتيم و صدها پيشنهاد را دريافت كرديم. پس از مطالعه و مرور همه پيشنهادها تصميم گرفتيم تغييري در مارك خود ندهيم. SONY هنوز جالب به نظر مي آمد و ما به اين نتيجه رسيديم و هنوز هم قبول داريم سري كه درد نمي كند نبايد بدون دليل دستمال بست

چشم انداز شركت را چگونه ترسيم كرديد؟

- من و ايبـــوكا در يك بيانيه فلسفي و ديد آينده نگري در آغاز كار شركت نوشتيم: اگر امكان داشت كه شرايطي را ايجاد كنيم كه افراد بتوانند با روحيه كار گروهي شركت متحد شوند و استعدادهاي فناوري خود را در سطح مطلوب تجربه كنند آنگاه چنين سازماني مي تواند خوشحالي بي حد و حصر و منافع فراواني را به ارمغان آورد.

چه چيزي را به عنوان شعار شركت برگزيديد؟

- شعاري كه به آن اعتقاد داشتيم «روحيه سوني» بود. ما مي گفتيم سوني يك شركت پيشگام است و قصد ندارد دنباله رو ديگران باشد. سوني با پيشرفت و ترقي خود مي خواهد در خدمت دنيا باشد. شركت سوني همواره در جستجوي ناشناخته ها خواهد بود.

شعبه شركت سوني را چه زماني در آمريكا تاسيس كرديد؟

- من عملاً در حال رفت و آمد بين توكيو و نيويورك بودم. به عنـــوان معاون مديرعامل نمي توانستم مدت طولاني از توكيو دور باشم اما به عنوان كسي كه شعبه شركت خود را در آمريكا تاسيس مي كند نيز نمي توانستم مدت درازي در توكيو بمانم. تصميم گرفتم شعبه شركت خود در آمريكا را به نام شركت سوني آمريكا تاسيس كنم. ما شركت را با سرمايه 500/000 دلار در 1960 به طور رسمي تاسيس كرديم و 16 ماه بعد دو ميليون سهم شركت سهامي عام سوني را در بازار بورس آمريكا عرضه كرديم. ما اولين شركت ژاپني بوديم كه سهام خود را در آمريكا عرضه مي كرديم.

چگونه بازارهاي آمريكا را تسخير كرديد؟

- ما بازارهاي آمريكا را تسخير نكرديم هرچندگاهي چنين برداشت مي شود. ما تنها بهترين محصولات خود را به آمريكا فرستاديم. محصولاتي كه از نظر كيفي و قيمت مناسب تشخيص داده شده بود.

در امر صادرات هم آيا با مشكلاتي مواجه بوديد؟

- در ميان صاحبان صنايع اين اتفاق نظر وجود داشت كه اگر يك شركت ژاپني مي خواهد دوام داشته باشد بايد محصولات خود را به خارج از ژاپن صادر كند. ما مي خواستيم تصوير كالاهاي ژاپني را در اذهان مردم عوض كنيم، تصويري كه كيفيت كالاهاي ژاپني را در سطح پايين مي دانست. پيش از جنگ كيفيت كالاهاي مصرفي ژاپن عملاً ناشناخته بود. انعكاس هر كالايي كه با مارك «ساخت ژاپن» به خارج صادر مي شد چندان خوب نبود. بايد اعتراف كنم كه در آن سالهاي اوليه ما «ساخت ژاپن» را تا آنجا كه مي توانستيم كوچك چاپ مي كرديم.

ماجراي منحني U شكل شما در فروش اولين محصول خود يعني راديو در آمريكا معروف است. ممكن است آن را نقل كنيد؟

- توانايي توليد ما 10/000 دستگاه در ماه بود. اگر سفارش خريد 100/000 راديـــــــو را مي پذيرفتيم مجبور بوديم كارمندان جديدي استخدام كنيم و آموزش دهيم و وسايل توليدمان را گسترش دهيم. من منحني آن را ترسيم كردم. شبيه شكل U بود. قيمت 5000 راديو، قيمت معمولي ما را خواهد داشت كه نقطه آغاز منحني بود. توليد 10/000 دستگاه با تخفيف ويژه قسمت پايين منحني را تشكيــل مي دهد امــــا قيمت 30/000 راديو افزايش مي يابد و قيمت هر واحد از 100/000 دستگاه بسيار بيشتر از هرواحد از 5000 دستگاه تمام مي شود. مي دانم كه اين موضوع تا حدي عجيب به نظر مي رسد. اما استدلال من اين بود كه ما براي اينكه توانايي خود را براي توليد 100/000 دستگاه كامل كنيم مجبور بوديم نيروي خود را دوبرابر كنيم و اگر نمي توانستيم سال بعد سفارش مشابهي دريافت داريم شايد ورشكسته مي شديم. من فكر مي كردم كه اگر قرار باشد سفارش عظيمي را بپذيريم بايد به سود كلاني نيز نايل شويم تا بتوانيم هزينه دستگاههاي جديد را در طول مدت توليد بپردازيم.

چه عواملي در موفقيت يك سازمان موثر است؟

- آنچه مورد نياز است انديشه خلاق بشري، كشف و شهود باطني و رشادت است و شركت ما از همان آغاز همه آنها را داشت و هنوز هم دارد.

اما گفته مي شود ژاپني ها بيشتر مقلد و دنباله رو هستند تا خلاق و مبتكر.

- به نظر من بيان اينكه صنايع ژاپن در چهل سال گذشته هرآنچه انجام داده اند چيزي جز خلاقيت بوده حرف ابلهانه اي است. ما همه، چه بچه ها، چه دانش آموزان و چه نوآموزان دنياي كسب و كار از طريق تقليد ياد مي گيريم. سپس رشد مي كنيم و مي آموزيم كه استعدادهاي ذاتي خود را با قواعد و اصولي كه قبلاً ياد گرفته ايم درآميزيم.

اصلاً مفهوم اصلي اصطلاح ژاپني يادگيري ( MANABU ) عبارت است از تقليد( MANEBU ) . در چهاردهه گذشته ژاپن براي فناوري دست خود را به هرسو دراز كرد. ما فناوري را براي استفاده مستقيم خويش خريداري مي كرديم و برمبناي آن پيشرفت كرديم. كارخانه فولادسازي ژاپن از اتريش فناوري تزريق اكسيژن خريداري كرده اما در كمتر از يك دهه، شركتهاي ژاپني فناوري فولادسازي پيشرفته را به همان كارخانه ها مي فروختند. مثال ديگر در سوني است كه ما ترانزيستور پايه را گرفتيم و با طرح ريزي جديد براي منظور خاص خود ساختيم كه مبتكر ترانزيستور اصلاً تصورش را هم نكرده بود.

اولين جايزه نوبل براي يك دانشمند ژاپني، جايزه به پژوهشگر ما لئواساكي بود كه اثر پرتاب الكترون را در آزمايشگاه توسعه ما به نمايش گذاشت و پس از 17 سال و البته پس از ملحق شدن به IBM ، زماني كه من عضو هيئت مديره بودم، جايزه را دريافت كرد.

به هرحال اين خلاقيت، اگر خلاقيت هم هست اقتباسي است نه مستقل.

- البته همچنان كه دكتر كي كوچي مدير مركز تحقيقات ما خاطرنشان مي سازد خلاقيت متعددي وجود دارد. من مي گويم عامل كليدي در صنعت «خلاقيت» است و سه نوع خلاقيت وجود دارد و خلاقيت در فناوري، خلاقيت در برنامه ريزي توليد و خلاقيت در بازاريابي. داشتن يكي از آن سه بدون دونوع ديگر نوعي نابودي خود در كسب و كار است.

بايد تاكيد كنم كه يك مشخصه منحصر به فرد توسعه فناوري ژاپن استقلال آن از فناوري دفاعي است. ما در بازار مصرف -و نه در صنعت دفاعي- تغييرات دايمي ايجاد كرده ايم، اختراعات فناوري را از طريق فناوري مورد استفاده تجاري به داخل آورده ايم. به علاوه در ژاپن تحقيقات بسيار پيشرفته مهندسي و علمي از طرف دانشگاههاي ملي انجام يافته و نه دانشگاههاي خصوصي. مسئوليت عمده تحقيق را صنايع خصوصي در ژاپن برعهده دارد. در سال 1984 تنها 22 درصد هزينه تحقيق و توسعه در ژاپن برعهده دولت بود و بقيه را سرمايه گذاران تجاري پرداخت كرده بودند. ممكن است آدم فكر خوبي داشته باشد، اختراع جالبي بكند اما باز هم فرصت را از دست بدهد. بنابراين، طراحي يك توليد كه به معناي اين است كه تصميم بگيريم از فناوري در يك كالاي خاص چگونه استفاده كنيم نياز به خلاقيت دارد.

نقش خلاقيت در بروز استعدادهاي آدمي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟

- اگر آدم مجبور نشود ذهن خود را به كار وادارد به تدريج ذهنش تنبل بارآمده و استعدادهاي بالقوه اش از بين مي رود. هنگامي كه شما كاركنان آماده، باهوش و پرارزش در شركت خود داريد گام بعدي ايجاد انگيزه در آنان است كه خلاقيت داشته باشند. ما همواره از كارمندان خود خواستار تفكر ابتكاري بوديم و تا حد زيادي به آن دسترسي پيدا كرده ايم. از نظر مديريت اين امر بسيار اهميت دارد كه چگونه مي توان خلاقيتهاي بالقوه مردم را آشكار كرد. به نظر من همه داراي نيروي خلاقيت هستند اما تعداد كمي از مردم مي دانند كه چگونه از اين نيرو استفاده كنند.

راه حل مشخص شما براي به فعل رساندن اين خلاقيت چيست؟

- راه حل من براي تجلي خلاقيت هميشه اين بوده كه هدفي را مشخص كنيم. بهترين مثال اين راه حل پروژه آپولو در آمريكا بود. هنگامي كه شوروي اولين ماهواره خود اسپوتينگ را به فضا فرستاد و سپس اولين انسان را به فضاي بيرون از كره زمين اعزام داشت، آمريكا را به شدت تكان داد. اما وقتي رئيس جمهور كندي هدف روشن «مسافرت به كره ماه در ده سال آينده» را تعيين كرد همه صحنه عوض شد. هدف مزبور چالش روشني بود. براي رسيدن به يك هدف، مردم خلاقيت پيدا مي كنند. مديران بايد هدفها را معين و در جهت دسترسي به آنها حركت كنند و كاركنان مستعد اولويت يابند. بدون هدف نمي توان انتظار موفقيت داشت. اگر ما تنها يك هدف روشن داشته بــــاشيم مي توانيم تلاشهاي خود را متمركز سازيم. هنگامي كه شركت ما شروع به كار كرد ايبوكا گفت كه «بهتر است ضبط صوت بسازيم». ما اين هدف را در نظر گرفتيم. در مورد ويدئو نيز ما در راه رسيدن به هدف خود يعني استفاده از آن در خانه ها شروع به فعاليت كرديم تا آنها را براي استفاده در خانه آماده سازيم. اما كسي دقيقاً نمي دانست حدكوچك كردن آن چيست. تااينكه ايبوكا در يك كنفرانس، كتابي را روي ميز گذاشت و گفت اندازه موردنظر ما اين است.

آيا پول مي تواند به عنوان انگيزه بروز خلاقيتها در كاركنان مورد استفاده قرار گيرد؟

- من معتقدم اين اشتباه بزرگي است كه آدم فكر كند پول تنها وسيله پاداش در قبال كار مشخص است. درست است كه مردم به پول احتياج دارند اما آنان همچنين مي خواهند در محل كار خود خوشحال و از داشتن چنان كاري احساس غرور كنند. بنابراين، اگر ما مسئوليت زيادي را برعهده فرد جوان بگذاريم كه حتي عنوان برجسته اي ندارد او باور خواهد كرد كه آينده خوبي دارد و با خوشحالي سخت به كار خود ادامه مي دهد. اگر شما مي خواهيد در نيروي انساني انگيزه اي ايجاد كنيد پول موثرترين وسيله نيست. آنان صرفاً به خاطر پول كار نمي كنند. آنان را عضو خانواده خود بدانيد و با آنان به مثابه عضو محترم خانواده رفتار كنيد.

آيا در دوران كاري خود مرتكب اشتباهاتي در تصميم گيري يا عمل شده ايد؟

- در سال 1964 اولين ماشين حساب الكترونيكي دنيا را در نمايشگاه بين المللي نيويــــورك در معرض تماشا گذاشتيم. فكر مي كرديم افزودن اين محصول براي حفظ توليد ما فرصت خوبي است. اما وقتي مشخص شد ديگران قيمتـــها را به طور خطرناكي پايين مي برند تا سهمي از بازار را به دست آورند ما ساختن ماشين حساب را متوقف كرديم. بايد بگويم كه در گرفتن تصميم براي بيرون آمدن از خط توليد ماشين حساب تا حدي شتاب به خرج داده بوديم. اگر ما به توليد ماشين حساب ادامه مي داديم اين امكان را داشتيم كه تجارب اولي خود در فناوري ديجيتالي را براي استفاده در رايانه هاي شخصي و كاربردهاي صوتي و ويدئوئي توسعه دهيم. در اثر توسعه فنون ما مجبور شديم اين فناوري را بعدها به دست آوريم. خوشبختانه من از اينگونه تصميمهاي كوتاه مدت اشتباه آميز زياد نگرفته ام.

اگر كاركنان اشتباه كنند چگونه با آنان برخورد مي كنيد؟

- من به كاركنان خود مي گويم هرچيزي كه فكر مي كنيد صحيح است انجام دهيد، اگر اشتباه كنيد از آن درسي ياد مي گيريد، فقط دوبار مرتكب يك اشتباه نشويد.

برخي مردم فكر مي كنند استعداد ژاپني در ايجاد زيربناي صنعتي كنوني كشور چيزي است كه در طول سالهاي بعد از جنگ جهاني دوم فراهم شده است. نظر شما چيست؟

- آنان دقيقاً آگاهي به تاريخ ندارند. تحت هدايت دولت و رهبري روشن بينانه امپراتور ميجي، ژاپن براي به دست آوردن انديشه ها و فناوري جديد به سراسر دنيا دست دراز كرد. در واقع ژاپن از اعماق انزواي كشاورزي حركتهاي صنعتي خود را در سه دهه آخر قرن نوزدهم آغاز كرد و در سال 1905 - تنها در طول يك نسل - توانايي اقتصادي و صنعتي ملت به چنان سطحي افزايش يافت كه آن ژاپن كوچك با جمعيتي در حدود 30 ميليون نفر در آغاز جنگ جهاني اول، قدرت مهم نظامي و صنعتي آسيا به حساب آيد. اين حقيقت تاريخي است و من آن را به اين دليل خاطرنشان مي سازم كه معجزه اقتصادي ژاپن از سال 1945 بايد در چشم انداز خود مشاهده شود.

علاوه بر نقش امپراتور ميجي كه اشاره نموديد، سهم تعاون ملي در تحول ژاپن چه بوده است؟

- تمام ژاپني ها پس از پايان جنگ در بازسازي ملت و كارخانه هاي صنعتي آن به طور مشترك كوشش كردند و براي اولين بار در تاريخ ثمره تلاش خويش را به اشتراك كسب كردند به طوري كه سطح زندگي ژاپني ها در دنيا به بالاترين سطح رسيد.

تفاوت شيوه هاي ژاپني و آمريكايي در چيست؟ شما به عنوان كسي كه بيشترين آشنايي را با فـــرهنگ آمريكايي داريد و به عنوان شناخته شده ترين شخصيت ژاپني در آمريكا عملاً چندين سال با خانواده خود در راه تاسيس شركت سوني آمريكا و پيشبرد كسب و كار سوني در آمريكا زندگي كرده ايد به صورت شايسته مي توانيد به اين سوال پاسخ دهيد.

- يك بار به يك دوست آمريكايي گله كردم كه امروز ديگر مشكل بتوان چيزي پيدا كرد كه عملاً ساخت آمريكا باشد. او پاسخ داد «چرا شما توجهي به وكلاي ما نداريد. آنها كالاي واقعاً ساخت آمريكا هستند». هميشه در ذهن من وكلا به عنوان نقطه ضعف در نظام آمريكا و مظهر و نماد مهمي كه تفاوت ميان شيوه هاي كسب و كــار و مديريت نظام آمريكا را نشان مي دهد تجسم يافته است. دخالت وكلا و روحيه حقوقي در همه اشكال دادوستد آمريكايي با فلسفه و شيوه مديريت ژاپني در تضاد است. وكلا و دعاوي قضايي به شدت مانع رونق تجارت مي شوند. بيش از 50/000 وكيل دعاوي در آمريكا وجود دارد و هر سال بيش از 39/000 نفر در امتحانات وكالت قبول مي شوند. در ژاپن حدود 17000 وكيل دعاوي وجود دارد و هر سال تنها 300 نفر به تعداد آنها افزوده مي شود. در ژاپن شركتهاي عظيم حقوقي مشابه آمريكا كه نام يك دوجين وكيل روي دروديوار شركت را مي پوشاند نداريم. در حالي كه آمريكا در صدد تربيت وكيل بود ما در تدارك تربيت مهندس بوديم. ما دوبرابر آمريكا مهندس دانشگاهي داريم كه با درنظرگرفتن جمعيت در كشور نسبت مهندسان ما چهار برابر آمريكاست. تنها در زمينه الكترونيك سالانه 24000 مهندس از دانشگاههاي ژاپن فارغ التحصيل مي شوند در حالي كه در آمريكا اين رقم حدود 1700 نفر است.

شما معتقديد كه وجود اين همه وكيل تاثير منفي اجتماعي هم دارد؟

- يك بار در يك سخنراني در آمريكا گفتم اگر شما اين همه وكيل داريد آنان بايد كاري پيداكنند و گاهي مجبور مي شوند آن كار را به وجـــــود آورند. گــاهي وكلا پيگرد قانوني بي مفهومي را به راه مي اندازند. در آمريكا هركس ديگري را تحت پيگـــرد قانوني قرار مي دهد در اين جو هيچ كس به ديگري اعتماد ندارد. اگر شما امروز به همقطار خود اعتماد كنيد احتمالاً فردا تبديل به رقيب شما مي شود، چون مردم بارها از يك شركت به شركت ديگر منتقل مي شوند. به تنها كسي كه مي توان در آمريكا اطمينان و اعتماد داشت وكيل خود شخص است.

تفاوت ديدگاه دوملت نسبت به كار چيست؟

- موضع ژاپني ها نسبت به كار كاملاً متفاوت از موضع آمريكايي هاست. مردم ژاپن داراي زمينه سازگاري بهتري با هر شغلي هستند و آن را شرافتمندانه تلقي مي كنند. در سوني گاهي دانشمندان ما براي مدتي در فروش كالاها شركت مي كردند چون نمي خواستيم دانشمندان ما در برج عاج خود زندگي كنند.

به تفاوتهاي اجتماعي و فرهنگي ژاپن و آمريكا اشاره كرديد. به صورت مشخص شركتهاي ژاپني در چه مواردي با شركتهاي آمريكايي تفاوت دارند؟

- تفاوت شركتهاي ژاپني و آمريكايي از تفاوتهاي فرهنگي فراتر مي رود. در ژاپن كسب سود هرگز در رأس كارها قرار نمي گيرد. در حالي كه در آمريكا بالاترين اولويت را به سود سالانه يا درآمد سرمايه گذاران مي دهند. هيئت مديره نماينده سرمايه گذاران است. در آمريكا رفتار مديران نسبت به نيروي كار و حتي مديران رده هاي پايين شديدو مبتني بر سلسله مراتب اداري است. در حالي كه محيط مطبوع براي مديران ژاپني چندان اهميت ندارد. تلاش براي به دست آوردن يك دفتر كار آراسته و داراي مبلمان و تزئين يافته و ديوارهاي رنگ روغني شده مرسوم نيست. ما اعتقادي به دفاتر خصوصي مجلل نداريم و به چنين چيزهايي اولويت نمي دهيم. ما علاقه منديم توجه خود را به بهبود كيفيت كارخانه هاي خود معطوف سازيم و محيط راحت، ساده و دلپذيري ايجاد كنيم زيرا معتقديم تاثير مستقيم بر كيفيت توليد دارد. به نظر من يكي از امتيازات نظام ژاپني نسبت به نظام آمريكايي يا اروپايي در مجموع احسـاس «فلسفه شركت» است. در ژاپن، برنامه ريزي بلندمدت و نظام پيشنهادي مديريت رده هاي مياني و پائين روابط ميان مديريت بالا وپايين را بسيار نزديك به هم نگه مي دارد. كه سالها مي توانند برنامه خاصي از فعاليتها را تنظيم كنند كه فلسفه شركت را پابرجا نگه دارند.

اين تفاوتهايي كه در جنبه هاي مختلف برشمرديد واقعيتي است كه وجود دارد. نقش جغرافيايي، طبيعي و تاريخي ژاپن در پديدآمدن اين روحيه در ژاپني ها تا چه اندازه است؟

- زندگي هر روز ما در اين جزيره آتشفشاني با تهديدهايي نظير زمين لرزه هاي عظيم، توفانهاي سهمگين، امواج جزرومد، كولاكهاي شديد و رودهاي سيل آسا مي گذرد. هرروز زمين زير پاهاي ما به لرزه در مي آيد. در جزاير ژاپن جز آب، تقريباً هيچگونه مواد معدني وجود ندارد. 99/7 درصد از نفت مورد نياز را با اتكاء به واردات تهيه مي كنيم. همچنين آلومينيم، سنگ آهن و نيكل 100 درصد، مس بيش از 95 درصد و گاز طبيعي حدود 92 درصد از واردات تامين مي شود. كمتر از يك چهارم سرزمين ما غيرقابل زندگي و كشت و زرع است. بنابراين، آنچه ما داريم برايمان ارزشمند است. به همين سبب يادگرفته ايم كه به طبيعت احترام بگذاريم و آن را حفظ كنيم. ما در ژاپن احساس مي كنيم كه همه چيز در اين دنيا موهبتي است از جانب خالق، بنابراين، ما بايد شكرگذار آنها بوده و هيچ چيز را نبايد بيهوده تلف كنيم. همه چيز به طور مقدس و متبرك فراهم آمده و به طور امانت در اختيار ما قرار گرفته و بايد بهترين استفاده را از آنها بكنيم. تلف كردن چيزي گناه تلقي مي شود. هنگامي كه من اولين بار به آمريكا رفتم از مشاهده اينكه آمريكايي ها روزنامه هاي خود را به دور مي اندازند متعجب شدم. ميزان كاغذ مصرفي روزنامه ها در سال 190 ميليون تن است. ژاپن در جمع آوري روزنامه هاي باطله از بالاترين نرخ در دنيا برخوردار است. در سوني مي كوشيم هريك از ساختمانهاي خود را بيش از حد گرم يا سرد نكنيم. ايبوكا در مصرف برق كم بسيار تعصب داشت و اين يكي از چيزهايي بود كه او را به فكر استفاده از ترانزيستور انداخت.


نقش آموزش و فرهنگ در دستيابي به اين روحيه تا چه حد است؟

- هنگامي كه از همان كودكي به آدمي گفته شود كه اين وسيله فلزي كه در دست داري از سنگ آهن معادن كشــــورهاي دور به دست مي آيد و به بهاي گزاف به ژاپن حمل مي شده و در كـــــوره هاي ذوب آهن توليد شده، كوره هايي كه از گاز و زغال سنگي كه از جاهاي ديگر آورده شده، بنابراين، چنين وسايلي باارزش به نظر مي رسند. بحران نفتي 1973 كه پديد آمد عملاً به نفع ما تمام شد چون ما ياد گرفتيم كه صرفه جويي كنيم. از بحران بيرون آمديم و ياد گرفتيم چگونه با مصرف نفت حتي كمتر از پيش به كار خود ادامه بدهيم.

اين روحيه قانع بودن و صرفه جويي چه نقشي در عملكرد شركت داشت؟

- ما به فعاليتهاي كارخانه و به محصولات خود به دقت نگريستيم و هرجا كه مي توانستيم حتي مقدار بسيار اندكي از انرژي صرفه جويي كنيم طرح آن قسمت را تغيير مي داديم. در طول چندماه از آغاز تحريم نفت در سال 1973، ما طرح لامپ تصويري ترينيترون را با گرم كردن غيرمستقيم المنت كاتد به مستقيم تغيير داديم تا 12 درصد از مصرف برق را كم كنيم. من به خاطر دارم كه كونوسوكي ماتسوشيتا پدر صنعت الكترونيك ژاپن حتي در نودسالگي از پروازهاي تجاري استفاده مي كرد و از شهر اوزاكا كه دفتر كارش در آنجا قرار داشت تا توكيو در كنار صدها تن از مردم عادي مسافرت مي كرد.


با داشتن اينگونه روحيه، شما هيچگاه از خود راضي نخواهيد بود؟

- همين طور است. امروز ما در آمريكا و اروپا داراي بازار مطمئن هستيم و من مرتب به مديران خود مي گويم كه نبايد در مورد موفقيتي كه كسب كرده ايم از خود راضي باشيم چون همه چيز به سرعت تغيير مي كند، نه تنها در زمينه فناوري بلكه حتي در برداشتها و نظرات، تفكرات، مد، سليقه ها و علايق مردم.

پس مي توانيم بگوييم داشتن همين روحيات نظير صرفه جويي و احترام به طبيعت و حفظ موهبتهاي الهي و شكرگذاري، پشتوانه شما در درست كاركردن و خوب توليدكردن بوده است؟

- در آمريكا معمولاً محصولي مثلاً محور اتومبيلي كه ساخته مي شود بعداً مورد آزمايش قرار مي گيرد، آنگاه آنهايي كه مطلوب نباشند و مردود شناخته شوند دور انداخته مي شوند. در ژاپن اقتصــــــاد ساده به ما چنين اجازه اي نمي دهد. فلسفه عمومي ما در صنايع ژاپن اين است كه هركس خود يك بازرس است و كالاهايي كه ساخته مي شوند بايد از همان اولين مرحله توليد درست ساخته شوند. اين امر براي ما طبيعي است. از همان آغاز كار ايبوكا و من مي دانستيم كه به دنبال كيفيت خوب هستيم.

به نقش مديريت در اين زمينه بپردازيم و بويژه جايگاه آن در شركتها و سازمانها. مهمترين ماموريت يك مدير در سازمان به نظر شما چيست؟

- مهمترين ماموريت يك مدير، توسعه روابط سالم با كاركنان خود و ايجاد اين احساس است كه كاركنان شركت عضو يك خانواده اند و كاركنان و مديران داراي سرنوشت مشابهي هستند. موفقترين شركت آنهايي هستند كه مديرانشان كوشيده اند نوعي احساس مشترك درباره سرنوشت آنها در ميان همه كاركنان و سهامداران ايجاد كنند. ما در ژاپن معتقديم كه اگر طالب كارايي بالاتر و بازده بيشتري هستيم بايد رابطه صميمي نزديكي با كاركنان ايجاد كنيم. يكي از مسائل مهم در شركت، روحيه و دلگرمي كاركنان است. اگر كاركنان حساسيت خود را نسبت به شركت از دست بدهند بقاي شركت امكان پذير نخواهد بود.

نيروي انساني محور هر كاري است كه ما انجام مي دهيم. من هميشه متذكر شده ام كه بايد كاركنان خود را بشناسيم، از بخشهاي متعدد شركت بازديد به عمل آوريم و سعي كنيم تك تك كاركنان خود را ملاقات كرده و به دقت بشناسيم. با رشد شركت اين مساله دشوارتر مي شود. باوجود اين من سعي خود را مي كنم. دوست دارم هرموقع كه امكان داشته باشد در كارخانه يا در دفتر شعبه بگردم و با كاركنان به گفت وگو بپردازم. تمام مديران شركت را تشويق مي كنم كه همه را بشناسند و تمام روز را در دفتر پشت ميز ننشينند.


نحوه روابط مديريت و كاركنان در پيشبرد اهداف سازمان چه نقشي دارد؟

- ما اصرار داريم كه اعضاي مديريت با كاركنان در يك سالـن بنشيننـد و از تـسهيلات موجود به طور مشترك استفاده كنند. در كارخانه، مسئولان هرروز صبح پيش از شروع كار با همكاران خود يك جلسه كوتاه دارند و به آنان مي گويند كه امروز چه كار بايد انجام دهند. گزارشي از كار روز گذشتـه به آنان مي دهند و به دقت در چهره تك تك اعضاي گروه خود نگاه مي كنند. اگر شخصي از آنان به نظر سرحال نيايد او سعي مي كند علت آن را پيدا كند. مديريت ارشد بايد نسبت به اعضاي خانواده شركت احساس دلواپسي داشته باشد. ما با گوش دادن به حرفهاي كاركنان خود چيزهاي بسياري ياد مي گيريم چون به هرحال عقل منحصراً در اختيار مديريت قرار ندارد. اگر تمام امور فكري و ابتكاري برعهده مديريت گذاشته شود شركت نمي تواند به جايي برسد. تمام كاركنان بايد سهمي داشته باشند، حتي كاركنان سطوح پايين نبايد تنها به كار يدي بپردازند. ما اصرار داريم كه تمام كاركنان حتماً از نظر فكري نيز كمك كنند. يكي از قدرتهاي ما در سوني اين است كه ساختار شركت را چنان محكم پي ريزي نمي كنيم كه سندروم «در اينجا اختراع نشده» دامنگيرمان شود. گرچه برخي از بهترين انديشه هاي ما از موسفيدان رده هاي بالا نشأت گرفته اما نيروي حيات را هميشه در رده هاي پايين يافته ايم و آن را تشويق كرده و پاداش داده ايم.


براي اينكه يك مدير درست تصميم گيري كند چه كاري بايد انجام دهد؟

- وظيفه اوليه مديريت تصميم گيري است كه مستلزم داشتن دانش حرفه اي از فناوري و توانايي پيش بيني براي آينده است. من معتقدم كه هر مدير بايد داراي اطلاعات عمومي وسيعي باشد كه تمام زمينه هاي شغلي او را در برگيرد.

واقعيتهاي شغلي و محيط آن را بشناسد و آمادگي قبول خطرات را براساس دانش و به اصطلاح حس ششم خود داشته باشد. مديراني كه استعداد قضاوت از ديدگاه فني را ندارند كه آيا يك توليد عملي است يا نه بشدت نامطلوب هستند.


اهميت گردش شغلي در كاركنان سازمان چيست شما چگونه از اين امر در دادن انگيزه به كاركنان استفاده مي كنيد؟

- ما سعي مي كنيم كاركنان خود را هردو سال يكبار به كار جديد يا كار مشابهي منتقل كنيم. امـــــا كاركنان پركار و فعال در انتقال اجازه مي يابند كه حتي زودتر از آن فرصت انتقال داخلي داشته باشند تا كار مناسب خود را پيدا كنند. ما بااين تير، دو نشان مي زنيم. شخص معمـولاً مي تواند شغل رضايت بخشي را پيدا كند و در عين حال بخش كارگزيني مي تواند مشكلات و مسائل بالقوه مربوط به مديراني را مشخص و معين سازد كه كاركنان تحت مديريت آنان مي خواهند از دست آنها رها شوند. جنبه مهم ديگر انتقال داخلي اين است كه مديريت هميشه توانايي آن را ندارد كه هركس را به شغل مناسبي بگمارد، بلكه اين كاركنان هستند كه درصدد برمي آيند شغل مناسب خود را پيـــدا كنند. اگر شخص آنچه مي خواهد انجام دهد انتخاب كند او تشويق مي شود، چون او شغلي را به دست مي آورد كه مورد نظرش بوده و با پشتكار زياد هم||ّ خود را وقف شغل جديد مي كند. اين تجربه ماست. ما شغلها و كاركنان بسيار داريم و دليلي نداريم كه نتوانيم شغلهاي مزبور را با كمك خود آنان كه مي خواهند آن كارها را انجام دهند هماهنگ سازيم.


نسبت به نيروهاي تازه استخدام شده در شركت چه حساسيتي داريد؟

- من شخصاً هرسال براي فارغ التحصيلان دانشگاهي تازه وارد به شركت سخنراني ايراد مي كنم. آنها را در دفتر مركزي در توكيو گرد آورده و مراسم معارفه برگزار مي كنيم. امسال نيز به رسم چنددهه گذشته آنان را گرد آورده و در چهره 700 جوان مشتاق نگاه كرده و خطابه خود را ايراد كردم.

معروف است كه شما به تحصيلات و مدرك كاركنان اهميت فراوان نمي دهيد. چرا؟

- من كتابي تحت عنوان «تحصيلات دانشگاهي اهميت ندارد» نوشته ام. من سياست عدم توجه به مدارك دانشگاهي را در شركت خود پياده كردم كه در استخدام كاركنان نبايد براساس زمينه هاي دانشگاهي آنها قضاوت كرد بلكه بايد به شايستگيها و فعاليتهاي آنان و استعدادهاي بالقوه آنان بيشتر توجه بشود. ما مرتب در جستجوي اشخاص مستعد و باكيفيت هستيم.

وقتي صحبت از استخدام در ژاپن مي شود، سيستم استخدام مادام العمر مطرح مي شود. چگونه ژاپن به اين شيوه رسيد؟

- فكر اينكه كارمندي همه دوران زندگـي شغلي اش را در يك شركت بگذارند يك اختراع ژاپني نيست زيرا اين خصلت به وسيله قوانين كار مدون نيروهاي اشتغال به ما تحميل شده است. در ژاپن پس از جنگ تعدادي از شركتهاي عظيم مثل ميتسوي، سوميتومو و ميتسوبيشي كه تحت عنوان زايباتسو( ZAIBATSU ) شناخته مي شوند و داراي قدرت سياسي نيز بودند عملاً اقتصاد كشور را در كنترل داشتند. هنگامي كه جنگ پايان يافت مسئولان اشتغال اعلام كردند تا زماني كه نظام زايباتسو شركتها و صاحبان سهام عظيم در هم تنيده و مالكيتهاي بزرگ زمين در اين مملكت وجود دارد، روند دموكراتيزه كردن آن امكان پذير نيست. هنگامي كه مديران و كاركنان ژاپني متوجه شدند كه منافع مشترك بسيـاري دارند و بايستـي به طور مشتـرك برنامه هاي بلندمدتي را طرح ريزي كنند، فلسفه و مفهوم استخدام مادام العمر مطرح و تكميل شد.

مسئوليت شما در شركت بسيار زياد است. چگونه بين كار و تفريح توازن برقرار مي كنيد؟

- كارم را بسيار دوست دارم اما از بازي نيز لذت مي برم. در 55 سالگي تنيس بازي مي كردم و در 60 سالگي اسكي و در 64 سالگي به اسكي روي آب پرداختم. به مدت 40 سال گلف بازي كرده ام و هنوز هم از آن لذت مي برم. هر مديري بايد بداند اينگونه تمرينهاي سنگين مورد نياز است، نه تنها براي سلامتي قلب بلكه براي تقويت ذهن و احساس و اعتمادي كه به آدم مي دهد. اعتماد به نفس اهميت بسياري دارد. گرچه هميشه سرگرم كار هستم اما هرموقع فرصت پيدا كنم مرخصي كوتاه مدت مي گيرم.

شركت سوني بيش از نيم قرن به شما متكي بوده است. فكر نمي كنيد اگر شركت را ترك كنيد، سوني به راهي ديگر برود؟

- هنگامي كه من شركت را ترك كنم فلسفه سوني به وجود خود ادامه مي دهد. در آمريكا به ندرت يك شركت فلسفه خاص خود را دارد چون هرموقع كه مديريت بالا تغيير يابد شخص جديد نظرات خود را اعمال مي كند.

شما بنيانگذار يك شركت عظيم مبتني بر فناوري برتر هستيد. به نظر شما فناوري چگونه مي تواند براي انسان مفيد باشد؟

- ما به فناوري به مثابه ابزاري نگاه مي كنيم كه در ادامه بقا به ما كمك مي كند. شايد بتوان فناوري مطلوبي را در اختيار داشت اما اگر نحوه استفاده صحيح و مناسب آن را ندانيم به چه درد مي خورد. ولي مي توان با داشتن فناوري ساده و نحوه صحيح استفاده از آن، زندگي انسانها را نجات داد. ما معتقديم اهميت استفاده از فناوري در اين است كه بتوانيم محصولاتي ايجاد كنيم كه به درد مردم بخورد.

آينده بشريت را چگونه مي بينيد؟

- من معتقدم كه آينده بسيار روشني در انتظار انسانهاست و در چنين آينده اي پيشرفتهاي مهيج فناوري وجود دارد كه به زندگي ساكنان كره زمين غنا خواهد بخشيد. تنها با گسترش بـــازرگاني بين المللي و انگيزش توليد بيشتر مي توانيم از امكاناتي بهره مند شـويم كه در دسترس است. برداشت من از آينده عبارت است از دنياي مهيج با كالاها و خدمات عالي تر. موفقيتها تنها به توانايي اراده ما بستگي دارد.


منابع 1 - آكيو موريتا، ساخت ژاپن (مديريت و موفقيت)، ترجمه يوسف نراقي، شركت سهامي انتشار، 1379. 2 - WWW.ASIAWEEK.COM. 3 - K. OHMAE, “GURU OF GADGETS: AKIO MORITA”, TIME 100 . 4 - WWW.SONY.COM


رزیتا 10-17-2009 04:48 PM

پروفسور هشترودی
 
پروفسور هشترودی



http://www.iranika.ir/assets/mini.gif عنوان : پروفسور هشترودی
http://www.iranika.ir/assets/mini.gif منبع : مقالات اینترنتی

پروفسور هشترودی پس از اتمام دوره دبستان در دبستان های اقدسیه و سیروس تهران، دوره دبیرستان دارالفنون را در سال ۱۳۰۴ تمام كرد. در سال ۱۳۰۷، در اولین گروه دانشجویان اعزامی به اروپا، برای تحصیل در رشته مهندسی، از طرف وزارت فوائد عامه عازم اروپا شد. در سال ۱۳۰۸، به وطن بازگشت و وارد دارالمعلمین مركزی شد. دارالمعلمین مركزی را بعدها دانشسرای عالی و سپس دانشگاه تربیت معلم نامیدند. در سال ۱۳۱۱، شاگرد اول دانشسرا و جزء دومین دوره فارغ التحصیلان و گروه پنجم اعزامی به فرانسه شد. در سال ۱۳۱۲، دو سال زودتر از موعد مقرر موفق به كسب امتیاز اول در امتحانات آنالیز عالی در پاریس و اخذ لیسانس دوم در رشته ریاضی از دانشگاه سوربن شد. در سال ۱۳۱۵ به همراه دكتر محمد علی مجتهدی دكترای دولتی یا «راتا» را دریافت كرد. رساله دكترای دكتر هشترودی توسط ریاضیدان نامدار «الی كارتان»، راهنمایی و تصویب شد. در سال ۱۳۱۶، تدریس ریاضیات هندسه، حساب، آنالیز را در دانشكده ادبیات، علوم و دانشسرای عالی آغاز كرد كه آنها سال ها در یك جا جمع بود. در سال ۱۳۲۰، در دانشسرای عالی به پایه استادی رسید. در سال ۱۳۲۱، كرسی مكانیك تحلیلی گروه آموزشی ریاضی دانشگاه تهران به وی اعطا شد. در همان سال، به مقام ریاست فرهنگ تهران اداره تعلیمات متوسطه و نیز دریافت امتیاز مجله هفتگی «نامه كانون ایران» از شورای عالی فرهنگ نایل شد. در سال ۱۳۲۲، در اعتصاب استادان و دانشجویان دانشگاه تهران برای استقلال دانشگاه از وزارت معارف فعالانه شركت كرد. این اعتصاب سرانجام در سال بعد با كوشش دكتر محمد مصدق منجر به تصویب تبصره ای در مجلس شد. در سال ۱۳۲۳ با «رباب مدیری» ازدواج كرد و پدر دو دختر و یك پسر به نام های فرانك، رامین و فریبا شد. در سال ۱۳۲۵، یك مجمع فلسفی را هدایت كرد كه اشخاصی چون امیرحسین آریان پور و ابوالحسن فروغی و حسینعلی راشد در آن عضویت داشتند. پس از چندی این مجمع در منزل استاد تشكیل شد و به مدت پنج سال ادامه یافت. در سال ۱۳۲۶، برای تنظیم رساله دكترا در هندسه ترسیم فضای چهاربعدی استاد راهنمای «الكساندر سمباد آبیان» شد. این رساله بعد به تائید الی كارتان نیز رسید. در سال ۱۳۲۹، در كنگره بین المللی ریاضیدانان در دانشگاه هاروارد به عنوان نماینده دانشگاه تهران شركت كرد و گزارش آن را به الی كارتان تقدیم كرد. در این زمان استاد به عضویت موسسه مطالعات پیشرفته دانشگاه پرینستون آمریكا درآمد. این عضویت به درخواست ریاست آن دانشگاه، پروفسور «اوپن هایمر»، انجام شد. استاد در ترم پائیز ۵۲۱۹۵۱ نیز به تدریس در آن دانشگاه مشغول شد. در این سال ها، با اینشتین نیز به مصاحبت و گفت وگو می پرداخت. در سال ۱۳۳۰ به ایران مراجعت كرد و به مدت یك سال ریاست دانشگاه تبریز را عهده دار بود. در سال ۱۳۳۲، در كنگره بین المللی ریاضیدانان در آمستردام به عنوان نماینده دانشگاه تهران شركت كرد. در سال ۱۳۳۵، در كنگره طوسی دانشگاه تهران به ایراد سخنرانی پرداخت. در همین سال ریاضیدان برجسته «زاریسكی»، مقیم آمریكا، اقامت چند روزه ای در منزل دكتر هشترودی داشت. در سال ۱۳۳۶، در كنگره بین المللی ریاضیدانان زبان لاتین در شهر نیس فرانسه شركت كرد و از طرف شورای استادان دانشكده به ریاست دانشكده علوم دانشگاه برای یك دوره ۳ساله انتخاب شد. استاد متعاقبا پیشنهاد كار در موسسه تحقیقاتی «كلژ دوفرانس» را رد كرد. در این سال به تقاضای بدیع الزمان فروزانفر نایب رئیس انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی دانشكده معقول و منقول، سخنرانی ای در باب «تجسم و تصویر» ایراد كرد. باز در همین سال بود كه استاد كوشش مستمری برای تصویب تبصره الحاقی به قانون استخدام مهندسان را به انجام رساند كه این قانون گام بزرگی برای اشتغال و تامین آتیه فارغ التحصیلان رشته های علوم بود. هشترودی در این سال هدایت سازمان صنفی دانشجویان را به مدت ۳ سال عهده دار شد و تاسیس كانون فارغ التحصیلان دانشكده علوم را مطرح كرد. در سال ۱۳۳۷ در كنگره بین المللی ریاضیدانان در ادینبو شركت كرد و با بزرگانی چون برتراند راسل به مصاحبت و گفت وگو پرداخت. در سال ۱۳۳۸ به پیشنهاد ریاست انجمن اتحادیه بین المللی فضا به عضویت در این انجمن درآمد. در همان سال دوره فوق لیسانس ریاضی را در ایران راه اندازی كرد. در سال ۱۳۴۰ با همكاری منوچهر آتشی و احمد شاملو به مدت یك سال ریاست هیات تحریریه نشریه فرهنگی، علمی، هنری «كتاب هفته» كیهان را به عهده گرفت. در سال ۱۳۴۳ در كنگره بین المللی ژئومتری و ژئودزی در صوفیه شركت كرد. در همین سال هیاهویی برای نامزدی وی برای دریافت جایزه نوبل در زمینه مكانیك سماوی به وجود آمد. در سال ۱۳۴۷، طی نامه ای خطاب به مدیر مجله یكان، پیشنهاد داد كه انجمن ریاضی و انجمن معلمان ریاضی، به مفهوم عام تشكیل شود. استاد در سال ۱۳۴۸ بنا به تقاضای خودش بعد از ۳۱ سال خدمت در كسوت استادی تمام وقت دانشكده علوم، بازنشسته شد. در این سال همچنین به ریاست كانون فضایی ایران و ریاست هیات امنا و شورای نویسندگان مجله «فضا» منصوب شد. در سال های ۱۳۴۹ ، ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ در كنفرانس های اول، دوم و سوم ریاضی كشور شركت كرد. در شهریور ماه سال ۱۳۴۹ موفق به دریافت لوح استاد ممتازی دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۵۱ در كنگره تحقیقات ایرانی در دانشگاه تهران به ایراد سخنرانی پرداخت. در سال ۱۳۵۲ همسر خویش را برای درمان روانه آلمان كرد. دختر بزرگش نیز در فرانسه به طور نابهنگامی وفات یافت و بدین ترتیب، احوال استاد رو به نزاری گذاشت و بالاخره، در ۱۳ شهریور ماه سال ۱۳۵۵، استاد بر اثر سكته قلبی به سرای باقی شتافت و جنازه وی در ۱۷ شهریور ماه از مسجد دانشگاه تهران تا بهشت زهرا تشییع شد.


رزیتا 10-23-2009 04:19 PM

زندگینامه راجر پنروز
 
زندگینامه راجر پنروز

هشتم اوت سال 1931 در «کواچستر» از نواحی ا*** متولد می شود. ابتدا در یکی از مدارس وابسته به دانشگاه لندن و سپس در یکی از دانشکده های دانشگاه لندن به تحصیل می پردازد.

1957
دانشگاه کمبریج به وی درجه دکترا اعطاء می کند. به کمک پدرش ایوئل پنروز (1972 ـ 1898) که یک وراثت شناس برجسته است، تعدادی اشکال هندسی طراحی می کند که ساختن آنها غیر ممکن به نظر می رسید. هنرمند هلندی ام. سی. اشر (1972 ـ 1898)، که در طراحی تصاویر ایجاد کننده خطای دید مشهور است، از این طرحها در طراحی وساخت چاپهای سنگی استفاده می کند.

1964
در زمان تدریس در دانشگاه تگزاس در «آستن»، ایالات متحده آمریکا، کار بر روی نظریه ای که بعدها به هنگام فعالیت در دانشگاه آکسفورد آن را بسط می دهد، شروع می کند. وی نظریه جدیدی را از جهان ارایه می دهد که آن را نظریه تویستر می نامد. در این نظریه که بعضی از قوانین فیزیک را نقص می کند، از ارقام پیچیده ای استفاده می شود.

1966
به عنوان استاد ریاضیات کاربردی، در کالج «بیرکبک» در دانشگاه لندن منصوب می شود.

1972
به عضویت انجمن سلطنتی در می آید.

1973
به عنوان استاد ریاضیات در دانشگاه آکسفورد شروع به کار می کند.

1975
انجمن ستاره شناسی سلطنتی به او و استیون هاوکینگ مدال ادینگتون اعطاء می کند.

1985
انجمن سلطنتی به وی مدال سلطنتی اعطاء می کند.

1994
از طرف ملکه الیزابت دوم نشان شوالیه دریافت می کند.

1996
کار برروی «نظریه تویستر» را در دانشگاه آکسفورد ادامه می دهد.



رزیتا 10-23-2009 04:20 PM

استیون هاوکینگ
 
استیون هاوکینگ




http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...e3/hooking.jpg
مقدمه

استیون ویلیام هاوکینگ در هشتم ژانویه 1942 م (300 سال پس از مرگ گالیله) در اکسفورد در شمال لندن به دنیا آمد. در جنگ جهانی ، آکسفورد ، به عنوان یکی از مراکز نگهداری از کودکان جنگ زده انگلیس برگزیده شده بود. به هشت سالگی که رسید ، خانواده هاوکینگ به سن آلبانس ، شهری در 32 کیلومتری شمال لندن رفتند که استیون در آنجا به مدرسه سن آلبانس رفت و از همان آغاز ، نبوغ خود را نشان داد. هاوکینگ ، در حومه لندن در خانواده‌ای تحصیل کرده و با فرهنگ رشد کرد. پدرش پزشک و متخصص بیماریهای مناطق حاره و مادرش از فعالان حزب لیبرال بود. استیون پسر کوچک اندامی بود که به کندی خواندن را فرا گرفت و هرگز در کلاس درس از شاگردان متوسط کلاس بالاتر نبود. لیکن او بسیار کنجکاو ، خیال پرور و دوست دار موسیقی بود. او از ابتدا علاقه شدیدی به علوم پیدا کرده و به تحصیل ریاضیات و بعدها به فیزیک پرداخت. اگر چه پدرش دوست داشت که او پزشکی بخواند. در سال 1958 او و چند تن از دوستانش موفق به ساخت یک رایانه ابتدایی ولی با کارایی خوبی شدند. در سال 1959 موفق به دریافت بورس تحصیلی از دانشگاه آکسفورد شد و آنجا بود که قابلیتهای خویش را به خوبی نشان داد.
استیون هاوکینگ و جهانی که او می‌بیند.

وقتی در سال 1962 با درجه ممتاز از دانشگاه آکسفورد فارغ التحصیل شد، برای گرفتن دکترا در کیهانشناسی به دانشگاه کمبریج رفت. در آنجا بود که شیفته شناخت "سیاهچاله‌ها" (که اولین بار توسط رابرت اوپنهایمر مطرح شده بودند) و "تکنیکهای فضا - زمان" شد، پدیده‌هایی که به نظر می‌رسید قوانین فیزیک نسبت به شناخت آنها عاجز مانده بود. پس از دریافت دکتری ، در کمبریج ماند و در همان سنین جوانی با ارائه نظریه‌های جسورانه و طرح سوالهایی درباره برخی فرمولها و نظریه‌های انیشتین و به چالش طلبیدن نام آوران فیزیک ، به شهرت رسید. از همین سالها روی قوانین پایه حاکم بر جهان عمیقا کار کرد. او با راجرپن رز فیزیکدان و ریاضیدان برجسته دانشگاه آکسفورد با استفاده از نظریه نسبت عام انیشتین به این نتیجه رسیدند که فضا- زمان در لحظه مهبانگ (Big-Bang) آغازی داشته و این آغاز در سیاهچاله ای رخ داده است. این نتیجه ضرورت وحدت نسبیت عام و مکانیک کوانتومی را الزام آور ساخت که جهش علمی عظیمی را در نیمه دوم قرن بیستم بوجود آورد. یکی از نتایج این نظریه این استنتاج بود که سیاهچاله‌ها الزاما نباید کاملا سیاه باشند، بلکه می‌توانند پس از گسیل تابش ناپدید شوند. حدس دیگر اینکه جهان در لحظه فرضی هیچ کرانه‌ای ندارد.

در سال 1668 ، هاوکینگ به جمع اندیشمندان مؤسسه نجوم کمبریج پیوست و در آغاز بود که کاربرد قوانین ترمودینامیک را در توصیف سیاهچاله‌ها بر پایه ریاضیات بسیار پیچیده آغاز کرد. در این اثنا کتاب فنی و تخصصی خود را با همکاری جی. اف. رالیس (G. F. R. Ellis) به نام "ساختار بزرگ مقیاس فضا - زمان" منتشر ساخت و در پی آن کتابها و مقاله‌های تخصصی زیادی در این زمینه نوشت که کتاب "300 سال پس از کشف گرانش" از این جمله است. اما شاید بخش عمده‌ای از شهرت عمومی او مدیون کتابها و مقاله‌های عامعه خوان او بخصوص کتاب معروف "تاریخچه زمان - از انفجار بزرگ تا سیاهچاله" اوست که در سال 1988 چاپ و منتشر شد و تا ماهها پر فروش‌ترین کتاب علمی جهان بود و ظرف کمتر از دو سال 14 بار تجدید چاپ شد.

همیشه این فکر غالب بود که هیچ چیز نمی‌تواند از سیاهچاله بگریزد، اما هاوکینگ اولین بار اظهار داشت که تحت شرایط معینی ، یک سیاهچاله می‌تواند، ذرات زیر اتمی گسیل کند. این پدیده امروزه به تابش هاوکینگ معروف شده است. او به کار روی نظریه مبدأ جهان ادامه داد و ادامه این کار به راههای وصل نسبیت (گرانش) با مکانیک کوانتومی (کارکرد درونی اتمها) دست یافت. کارهای هاوکینگ سهم عظیمی در آنچه فیزیکدانها "نظریه وحدت بزرگ" نامیده‌اند، داشته است. طبق این نظریه تمام قانونمندیهای فیزیک در قالب یک قانون یا معادله بیان می‌شود و فیزیکدانها پیرو دیدگاه آرمانی انیشتین در تلاش برتری یافتن این معادله‌اند. انیشتین با تلاشی نافرجام در قلمرو ریاضیات نتوانست این مجموعه متفاوت قوانین طبیعی را باهم آشتی داده و همساز کند.

اما او قلبا ایمان داشت که ماورای این نیروها سادگی و سهولتی نهفته است که در متن آن می‌توان تمام این نیروها و قوانین آنها را با قانونهای واحدی توضیح داد و این اعتقاد صرفا بر نوعی زیبایی شناسی استوار بود. باید توجه داشت که انیشتین انسان موحدی بود و به خدای یکتا اعتقادی راسخ داشت، از طریقی به زیبایی ریاضیات نیز عشق وافری می‌ورزید. از این رو معتقد بود که خالق یکتا با نگرشی زیباشناسانه جهان را با هندسه و ریاضیات زیبایی در قالب یک معادله سهل و ساده نظم داده است. وظیفه ماست که تلاش کنیم این معادله زیبا و سهل و ساده را بیابیم.

البته همه فیزیکدانان چنین وحدتی را باور ندارند. مثلا "ولفانگ پاولی" فیزیکدان برجسته اتریشی که اصل طرد او در آرایش عناصر جدول مندلیف و شناخت بیشتر عناصر ، تحول شگرفی ایجاد کرد، یک بار به شوخی گفته بود: "آنچه را خدا از هم جدا کرده است، هرگز کسی پیوندشان نخواهد داد." استیون هاوکینگ در بهار سال 1974 و در سن سی و دو سلگی به عالیترین افتخارات علمی در انگلستان یعنی پذیرش در "انجمن سلطنتی بریتانیا" -که یکی از عالیترین نهادهای علمی جهان محسوب می‌شود- نایل شد. او شاید جوانترین عضوی بود که در طول تاریخ این انجمن به عضویت آن برگزیده می‌شد.

هاوکینگ از سال 1962 از بیماری مخرب و تحلیل برنده‌ای به نام "بیماری نورون حرکتی" (Motor Neuron disease) رنج می‌برد. این بیماری تا به امروز تمام قوای جسمانی او را تحلیل برده بطوری که نه فقط توان حرکت اعضای بدن خود را ندارد، بلکه قدرت تکلم نیز ندارد. ولی با وجود آنکه قریب به 90 درصد اعضای بدنش از تحرک باز مانده‌اند، با صندلی چرخدار و رایانه مخصوصش به درس و تحقیق خود همچنان ادامه می‌دهد و به عنوان استاد مدعو به کشورهای مختلف جهان سفر می‌کند، گویی تمام پاره وجود او توده بهم فشرده‌ای از مغز فعال و هوشیاری است که اراداه‌ای قوی آن را هدایت می‌کند. مغز هاوکینگ نیرومندترین ابزار اوست که سرکش و آزاد به کاوش در اعماق جهان هستی می‌پردازد.

در همان سالهای آغاز بیماریش ، در یک مجلس مهمانی با جین وایلد که دانشجوی زبان بود آشنا شد و در سال 1965 با او ازدواج کرد. جین وایلد همسر او می‌گوید: "پیش از اینکه او را برای نخستین بار ملاقات کنم، آثار و علائم بیماری در او پدیدار گشته بود. من هرگز استیون قوی بنیه و سالمی را به چشم ندیدم. ولی من درباره آنچه مورد علاقه‌ام بود در کمال سادگی تصمیم گرفتم و به آن عمل کردم."
تشکیل خانواده

ازدواج هاوکینگ نقطه عطفی در زندگی او بود و خود می‌گوید: "جین مرا مصمم ساخت که زندگی کنم و به راه خود ادامه دهم. او براستی میل به زیستن را به من عطا کرد." زندگی خانودگیشان با عشق و تفاهم متقابل ، روالی عادی دارد. نخستین فرزند آنها ، رابرت ، در سال 1967 چشم به جهان گشود، سه سال بعد یعنی در 1970 دختری به نام لوسی به دنیا آمد و در سال 1979 تیموتی متولد شد. اینک آنهات صاحب یک نوه نیز هستند. هاوکینگ در سال 1978 وفق به دریافت جایزه معتبر "آلبرت انیشتین" شد. ملکه الیزابت عنوان و نشان رسمی "شوالیه بزرگ امپراطوری بریتانیا" را که یکی از پرافتخارترین نشانهای انگلستان است به او اعطا کرده است. علاوه بر آن ، از دانشگاههای معتبر دنیا نظیر دانشگاه پرینسون ، دانشگاه شیکاگو ، دانشگاه نیویورک و بسیاری دیگر از دانشگاهها به اخذ درجات افتخاری و نشانهای معتبر نایل آمده است. ولی شاید پرافتخارترین آنها کسب کرسی ممتاز استادی ریاضیات کمبریج است که 300 سال پس از نیوتن کسی موفق به کسب آن نشده بود.
برخی تأملات هاوکینگ

ما در دنیایی حیرت انگیز و گیج کننده زندکی می‌کنیم. می‌خواهیم معنای آنچه را که در پیرامون خویش می‌یابیم بدانیم و دوست داریم بپرسیم: سرشت جهان چیست؟ جایگاه ما در آن کجاست؟ از کجا آمده‌ایم و آمدنمان از بهر چه بوده است؟ منشأ جهان چیست و چرا به صورت کنونی‌اش در آمده است؟ چگونه به پایان خواهد رسید؟"
و چنین ادمه می‌دهد: "من در تمام زندگیم شیفته این بوده‌ام که به سوالهای بزرگی که در مقابلم قرار می گیرند پاسخهایی علمی بیابم. اگر شما نیز مثل من ، در شبی پرستاره ، به ستارگان آسمان نگاه کنید و تلاش کنید و در آنچه می‌بینید با تعمق و احساس بنگرید، شما نیز شگفت زده خواهید پرسید که این جهان چگونه بوجود آمده است. سوالها کاملا روشن و به طرز فریب آمیزی ساده‌اند.

اما پاسخها به نظر می‌رسند که ورای تفکرات ما هستند. "این تفکرات و باورها بیش از دو هزار سال است که ذهن بشر را به خود مشغول کرده است، اما کمتر از صد سال که ما به روش نوینی از تفکر در این زمینه دست یافته‌ایم. با قرار گرفتن در مرکز جهان ما خود را در مدار متوسطی از خورشید یافته‌ایم. خورشیدی که یکی از میلیونها ستاره کهکشان راه شیری ماست و کهکشان راه شیری ما تازه خود یکی از میلیاردها کهکشان جهان گسترش یابنده و بی انتهاست. اما این از پایان یک تاریخ طولانی تأملات استفهام آمیز بسیار دور است. قبل از آنکه ما امیدوار باشیم بتوانیم تصویر کاملی از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم مجسم کنیم، سوالهای بزرگ هنوز بی پاسخ مانده‌اند."

"من از شما می‌خواهم که در این هیجانات من ، از کشفیات گذشته و حال ، و از این شیوه‌های انقلابی تفکر ، که نصیب ما شده سهیم باشید، از مهبانگ گرفته تا سیاهچاله‌ها و ماده سیاه ، تصور امروز ما از جهان ، پر از باورهای اعجاب آمیز و حقایق و انکار ناپذیر است. داستان رسیدن ما به این تصور ، داستان آموختن این است که آنچه را می‌بینیم بفهمیم."


Afshin_m05 12-16-2009 09:27 PM


ايزاك نيوتن كه در روز 25 دسامبر 1642 يعني سال مرگ گاليله متولد شد از خانواده اي است كه افراد آن كشاورزان مستقل و متوسط الحال بودند و مجاور دريا در قريه وولستورپ مي زيستند نيوتن قبل از موعد متولد شد و زودرس به دنيا آمد و چنان ضعيف بود كه مادر گمان برد او حتي روز اول زندگي را هم نتواند به پايان برد پدرش نيز در عين حال اسحق نام داشت و در سي سالگي و قبل از تولد فرزندش درگذشت. پدرش مردي بوده است ضعيف با رفتار غيرعادي زودرنج و عصبي مزاج. مادرش هاناآيساك زني بود مقتصد، خانه داري بود صاحب كفايت و صنعتگري با لياقت. آيزاك دوره كودكي شادي نداشت او سه ساله بود كه مادرش با بارناباس الميت كشيش مرفه با سني دو برابر سن خود ازدواج كرد. جدايي از مادر ظاهراً سخت بر شخصيت او اثر گذاشت و تقريباً مسلم است كه رفتار بعدي وي نسبت به زنان را نيز شكل داد. نيوتن هيچگاه ازدواج نكرد اما يك بار (شايد هم دوبار) نامزد كرد به نظر مي آمد كه تمركز او منحصراً روي كارش بود نه سالي كه نيوتن در وولستوپ جدا از مادر گذرانيد براي وي سالهاي دردناكي بود داستانهايي سر زبان است كه نيوتن جوان ازقبه كليسا بالا مي رفت تا نورث ويتام ده مجاور را كه مادرش اينك در آن زندگي مي كرد ببيند.
آموزش ابتدايي رسمي نيوتن در دو مدرسه كوچك دهكده هاي اسكلينگتن و راچفورد صورت گرفته بود كه هر دو براي رفت و آمد روزانه به خانه او نزديك بودند چنين به نظر مي رسد كه اول بار داييي او كه كشيشي به نام ويليام آيسكاف بوده است متوجه شد كه در نيوتن استعدادي مافوق كودكان عادي وجود دارد.
بدين ترتيب ويليام آيسكاف مادر را مجاب كرد كه كودك را به دانشگاه كمبريج (كه خودش نيز از شاگردان قديمي اين دانشگاه بود) بفرستند زيرا مادر نيوتن قصد داشت وي را در خانه نگهدارد تا در كارهاي مزرعه او را كمك كند در اين هنگام نيوتن 15 ساله بود كمبريج در آن زمان ديگر آكسفورد را از مقام اولي كه داشت خلع كرده به قلب پيوريتانيسم انگليس و كانون زندگي روشنفكري آن كشور بدل شده بود. نيوتن در آنجا مانند هزاران دانشجوي ديگر دوره كارشناسي، خود را غرق مطالعه آثار ارسطو و افلاطون مي كرد نيوتن در يكي از روزهاي سال 1663 يا 1664 شعار زير را در كتابچه يادداشت خود وارد كرد. «افلاطون دوست من و ارسطو هم دوست من است اما بهترين دوست من حقيقت است.» او از كارهاي دكارت در هندسه تحليلي شروع كرده سريعاً تا مبحث روشهاي جبري پيش آمده بود در آوريل 1665 كه نيوتن درجه كارشناسي خود را گرفت دوره آموزشي او كه مي توانست چشمگيرترين دوره در كل تاريخ دانشگاه باشد بدون هيچگونه شناسايي رسمي به اتمام رسيد. در حدود سال 1665 مرض طاعون شيوع يافت و دانشگاه دانشجويان خود را مرخص كرد نيوتن به زادگاه خود مراجعه كرد همين موقع بود كه هوش و استعداد نابغه بزرگ آشكار گشت زيرا تمام كتابها و جزوه هاي خود را در دانشگاه جا گذاشته بود فكر خود را آزاد گذاشت كه به تنهايي از منابع خاص خود استفاده كند در اين هنگام نيوتن بيش از بيست و دو سال نداشت ولي بيش از ارشميدس و دكارت درباره معرفت ساختمان جهان دقيق شده بود نيوتن ضمن دو سالي كه در وولستوپ بود «حساب عنصار بي نهايت كوچك» «قانون جاذبه عمومي» را كشف كرد و تئوري نور را بنيان گذاشت اين داستان كه سقوط سيبي از درخت نيوتن را به فكر كشف نيروي جاذبه عمومي انداخته است به نظر درست مي آيد او از آن لحظه اين پرسشها را براي خود مطرح كرد: چرا سيب به پايين نه به بالا سقوط مي كند؟ و چرا ماه بر زمين نمي افتد. اين انديشه ها بعدها او را به كشف قانون گرانش رهنمون شدند هنگامي كه نيوتن چندين سال بعد پاسخ اين پرسش را توانست بيابد در واقع يكي از قانونهاي فيزيك را كشف كرده بود كه بر تمام عالم حكمفرماست «قانون نيروي گرانش زمين.» او پس از شيوع طاعون و بازگشت به ملك زراعي مادرش، طي 18 ماه به آگاهيها و كشفهايي بيش از آنچه كه دانشمندان ديگر در تمام طول عمر خود دست مي يابند، دست يافت او در اين مدت ساخت و ساز قانون نيروي گرانش را آغاز كرد او درباره نور و رنگهاي آن پژوهش كرد دليل جزر و مد را كشف كرد قوانين و حركات بخصوصي را به درستي تشخيص داد و معادله هايي براي آن نوشت كه بعدها اساس و بنيان دانش مكانيك شد در مورد نيروي گرانش نيوتن معتقد بود كه نه تنها زمين چنين نيروي گرانشي دارد بلكه تمام اجسام و اجرام چنين خصوصيتي دارند. روزي كه او منشوري را در دست گرفت و اجازه داد تا پرتو نور خورشيد از ميان آن عبور كند او با اين كار كشف كرد كه نور سفيد به هنگام ورود به منشور شيشه اي منحرف مي شود و به هفت پرتو نور اصلي با رنگهاي گوناگون تجزيه مي شود آنها رنگهاي رنگين كمان هستند كه طيف يا بيناب ناميده مي شوند و عبارتند از: سرخ، نارنجي، زرد، سبز، ابي، نيلي و بنفش. او تمام اين كشفيات را در يك دوره زماني 18 ماه به انجام رسايند بالاخره طاعون ريشه كن شد و او به لندن برگشت تا تحصيلات خود را به پايان برد. او سه سال پس از آن را صرف كاوش و پژوهش در ماهيت و طبيعت نور كرد همچنين نخستين دوربين نجومي آيينه اي را ساخت تلسكوپ آيينه اي رصد خانهن مونت پالومار در كاليفرنيا نيز كه آيينه آن پنج متر قطر داد براساس اصول و قواعل نيوتن بنا شده است. نيوتن در اثر مطالعات فراوان مبتلا به ناراحتي عصبي شد از دو ناراحتي عصبي كه نيوتن پيدا كرد اولي ظاهراً در سال 1678 و دومي در سال بعد از فوت مادر او بود در اين دوره وي به مدت شش سال از هر گونه مكاتبه اي مربوط به تلاشهاي ذهني دست كشيد به هر صورت عالم كيهاني بود. دوران مابين 1684 و 1686 از نظر تاريخ فكري بشر مقام ارجمندي دارد در اين دوران هالي توانست با تدبير بسيار نيوتن را وادار كند كه اكتشافا تخويش را در نجوم و علم حركات به منظور انتشار تدوين كند و نيوتن نيز به اين كار رضايت داد در سال 1687 در سن چهل و پنج سالگي قانون جاذبه زمين و سه قانون درباره حركت را در كتابش كه به زبان لاتين نوشته شده بود و «اصول» (Principle) نام داشت با خرج هالي منتشر كرد نيوتن به مطالعات عظيم ديگري پرداخت كه حتي امروزه نيز كامل نشده است و آن اينكه با به كار بردن قوانين علم حركات و قانون جاذبه عمومي فرورفتگي زمين را در دو قطب آن كه نتيجه دوران روزانه زمين به دور محورش مي باشد محاسبه كرد و به كمك اين محاسبه درصدد بر آمد سير تكامل تدريجي سياره را مورد مطالعه قرار دهد. نيوتن تغييرات وزن اجسام را برحسب تغيير عرض جغرافيايي مكان به دست آورد و نيز ثابت كرد كه هر جسم توخالي كه به سطوح كروي متحد المركز و متجانس محدود شده باشد نمي تواند هيچگونه نيرويي بر اجسام با ابعاد كوچك كه در نقطه غيرمشخصي در داخل آن قرار داشته باشند اعمال كند نيوتن در پاييز سال 1692 هنگاميكه به پنجاه سالگي نزديك مي شد به سختي مريض و بستري شد به طوري كه از هرگونه قوت و غذايي بيزار شد و دچار بيخوابي مفرط گرديد كه به تدريج به بي خوابي كامل تبديل شد خبر كسالت شديد نيوتن در قاره اروپا انتشاريافت ليكن بعد از آنكه خبر بهبود او را دادند دوستانش شادمان گشتند. حكومت بريتانيا به منظور قدرداني از خدمات اين دانشمند بزرگ يك منصب بسيار بالاي دولتي به وي اعطا كرد او در سال 1700 ميلادي به عنوان خزانه داري كل سلطنتي محسوب شد منصبي كه تا اخر عمرش آن را حفظ كرد در همان سال به عضويت آكادمي علمي فرانسه نيز انتخاب شد در سال 1705 عليا حضرت ملكه آن (ملكه انگليس) به وي عنوان «سر» اعطا كرد و به احتمال قوي اعطاي اين افتخار بيشتر به مناسبت خدمات او درضرب مسكوكات بوده است تا به علت تقدم فضل او در معبد عقل و كمال.وي چندي پيش از وفاتش با نگاهي به زندگي علمي طولاني گذشته اش از آن اين خلاصه را به دست داد: من نمي دانم به چشم مردم دنيا چگونه مي آيم اما در چشم خود به كودكي مي مانم كه در كنار دريا بازي مي كند و توجه خود را هر زمان به يافتن ريگي صافتر يا صدفي زيباتر منعطف مي كند در حاليكه اقيانوس بزرگ حقيقت همچنان نامكشوف مانده در جلوي او گسترده است اخرين روزهاي زندگي وي تأثر برانگيز و از جنبه انساني قوي و عميق بوده است اگرچه نيوتن نيز مانند ساير افراد بشر از رنج فراوان بي بهره نماند ليكن بردباري بسياري كه در مقابل درد و شكنجه دائمي دو سه سال اخير زندگاني خويش نشان داد شكوفه هاي ديگري بر تاج گلي كه بر فرق او قرار دارد مي افزايد. در آخرين روزهاي زندگي سرفه اي مداوم او را بسيار ضعيف كرد و عاقبت بعد از آنكه چند روزي از درد جانگداز آسوده بود در نهايت آرامش در 20 مارس 1727 در هشتاد و چهار سالگي در لندن در گذشت و با عزت و شرف بسيار در وستمينستر آبي به خاك سپرده شد براي قدرداني از اين دانشمند بزرگ واحد نيرو را نيوتن ناميده اند و به اختصار با حرف N نشان مي دهند بدون ترديد مي توان گفت در تاريخ بشريت نامي مافوق نيوتن وجود نداشته و هيچ اثري از لحاظ عظمت و بزرگي مانند كتاب (اصول) او نخواهد بود لاپلاس بزرگترين ادامه دهنده اكتشافات او درباره اش چنين مي گويد: كتاب اصول بناي معظمي است كه تا ابد عمق دانش نابغه بزرگي را كه كاشف مهمترين قوانين طبيعت بوده است به جهانيان مدلل خواهد داشت. لاگرانژ درباره او چنين مي گويد: نيوتن خوشبخت بود كه توانست دستگاه جهان را توصيف كند افسوس كه در عالم بيش از يك آسمان وجود ندارد ولتر مشهورترين ستايندگان او چنين نوشته است: اي رازدار آسمانها و اي جواهر ابدي راست بگو تو نسبت به نيوتن حسادت نمي ورزي؟

زکریا فتاحی 02-08-2010 11:26 PM

رستش دیروز فیلم ذهن زیبا رو دیدم، حیفم اومد که این مطلب رو ننویسم، قبلش باید بگم که این فیلم واقعا فیلم خوبی بود.

اینو میشناسی؟








جان نَش (۱۳ ژوئن ۱۹۲۸-) ریاضیدان نابغه و برجستهٔ آمریکایی که در سنین جوانی به بیماری روان‌گسیختگی (اسکیزوفرنی) از نوع پارانوید مبتلا شد. او در تکامل نظریهٔ بازی‌ها نقش بسیار مؤثری داشت و به خاطر تلاش‌هایش در این زمینه، در سال ۱۹۹۴ به همراه رینهارد سلتن و جان هارسانای برندهٔ جایزهٔ نوبل اقتصاد شد.

فیلم یک ذهن زیبا با بازی (راسال کرو) دربارهٔ زندگی او ساخته شده‌است.

جان نش ریاضیدان نابغه و برجستهٔ آمریکایی که در سنین جوانی به بیماری شیزوفرنی از نوع پارانویید مبتلا شد و بر اساس زندگی وی فیلمی به نام یک ذهن زیبا یا ذهنی زیبا نیز ساخته شده است. کار مهم او معرفی مفهومی است که بعدها به تعادل نش معروف شد. کارهای او در گسترش نظریهٔ بازی‌ها (از شاخه‌های ریاضیات نوین) بسیار موثر بوده است.

<جان نش> اكنون 78 ساله و يكي از معروف‌ترين اساتيد رياضيات در دانشگاه پرينستون است. البته همان 70 سال پيش هم، اطرافيان و به‌خصوص خانواده‌اش مي‌دانستند كه آينده درخشاني پيش روي اوست. <نش> در 20 سالگي مدرك ليسانس و فوق ليسانس را يكجا اخذ كرد و 2 سال بعد هم، در 22 سالگي، به درجه دكترا نايل شد. او به معناي واقعي كلمه يك نابغه رياضي بود و تئوري‌هاي مهم و بحث‌انگيزي در حوزه رياضيات و اقتصاد وضع كرد كه برايش جوايز متعددي به همراه داشت. او در سال 1994، به جايزه نوبل اقتصاد نيز دست پيدا كرد. اما آنچه از <جان نش> چهره‌‌اي ممتاز و مورد توجه ساخته است، نه نبوغ رياضي، كه استقامت او در مبارزه با بيماري اسكيزوفرني است. خودش در يادداشتي براي پايگاه اينترنتي بنياد نوبل مي‌نويسد:<از كودكي تمايل داشتم كه كارهايم را تنهايي انجام بدهم. گوشه‌گير بودم و دوست نداشتم كه با همكلاسي‌هايم بجوشم. فكر مي‌كردم كارهاي‌شان، تفريحات‌شان، همه و همه يك جور وقت تلف كردن است. در 31 سالگي هنوز هم گوشه‌گير بودم. همسرم باردار بود و من در دانشگاه تدريس مي‌كردم. همه چيز روبراه بود تا اينكه كم‌كم سر و كله آن فكرهاي عجيب و غريب و آن صداهاي لعنتي پيدا شد.> <جان نش> صداهايي غيرواقعي را مي‌شنيد كه او را از خطراتي موهوم حذر مي‌دادند و وادارش مي‌كردند كارهايي برخلاف خواسته‌اش انجام بدهد. رفته رفته بر شدت توهمات او افزوده شد و زندگي‌اش در آستانه فروپاشي قرار گرفت. همسرش او را ترك كرد، كرسي استادي خود را در دانشگاه از دست داد و بالاخره در بيمارستان بستري شد. پزشكان بيماري‌اش را نوعي <اسكيزوفرني هذياني> تشخيص دادند كه با افسرگي خفيف و كاهش اعتماد به نفس همراه شده بود. <نش> در ابتدا از خود سرسختي و مقاومت نشان مي‌داد و سعي مي‌كرد با هر ترفندي شده از بيمارستان و حتي از نظارت مستقيم روانپزشك، فرار كند. اما با شدت گرفتن بيماري، كم‌كم به درمان تن داد. سواي درمان، آنچه بيش از همه به <نش> كمك كرد، تلاش آگاهانه‌اي بود كه او از خود نشان داد. او با تمام توان سعي كرد تا محتواي ذهني بيمار خود را ذره ذره اصلاح كند. اين فرآيند جبراني، چيزي نزديك به 25 سال از بهترين سال‌هاي عمر او را گرفت اما اميد و اراده‌اي كه او از خود نشان داد، كار خودش را كرد و رياضيدان نابغه بالاخره از بند بيماري نجات پيدا كرد. خودش اين طور مي‌نويسد: <به مرور زمان سعي كردم بخش بيمار ذهن خودم را شناسايي و پاك كنم. سعي كردم رفته رفته ذهنيت عالمانه‌اي را كه از قبل داشتم، بازسازي كنم. اين كار خيلي طول كشيد، خيلي چيزها را از من گرفت اما فكر مي‌كنم الان ديگر بخش اعظم آن هذيان‌ها و آن توهمات را دور ريخته‌ام. اينكه در اين سن و سال هنوز مي‌توانم يك رياضيدان و تئوريسين فعال باشم، به اين معني است كه من در مبارزه با بيماري‌ام موفق شده‌ام.> علاوه بر كتاب‌هاي مختلفي كه در باره زندگي عبرت‌آموز و اميدبخش <جان نش> نوشته شده، 2 فيلم نيز بر همين اساس توليد شده است. يكي فيلم آشناي <ذهن زيبا> كه با بازي راسل كرو و كارگرداني ران هوارد توليد شده و از واقعيت زندگي و بيماري جان نش خيلي فاصله دارد؛ و ديگري فيلم مستند <جنون درخشان> كه نگاه دقيق‌تر و وفادارتري به زندگي او داشته است. نش داراي 2 فرزند پسر است. فرزند اولش كه درست همزمان با شروع بيماري پدر به دنيا آمد، رياضيدان است و از بد حادثه، درست مانند پدر، به بيماري اسكيزوفرني هذياني مبتلاست. او نيز سال‌هاست كه تحت نظارت و درمان پزشكان قرار دارد.

مي گويند مرز بين نبوغ و جنون به باريكي يك تار مو است. در يك ذهن زيبا ما با نابغه اي روبرو هستيم كه از اين مرز عبور كرده است. يك ذهن زيبا فيلم بسيار خوش ساختي است. يك كار بياد ماندني از "رون هاوارد". فيلم داستان زندگي جان نش (راسل كرو) برنده جايزه نوبل اقتصاد در 1994 است نابغه اي كه مبتلا اسكيزوفرني است.

نابغه اي كه در دنيايي غير از دنياي ما زندگي مي كند شايد نبوغ بيش از حد او را به اين ورطه انداخته است. زماني كه فيلم را مي بينيم ناخود آگاه اين پرسش براي ما مطرح مي شود كه آيا هر يك از شخصيت هاي ساخته ذهن جان نش جوابي به يك نياز بيروني براي او نبوده است

behnam5555 07-28-2010 08:50 AM

زندگینامه آلبرت اینشتین
 
زندگینامه آلبرت اینشتین(1)



تولد:در تاریخ 24 اسفند سال 1258 هجری شمسی،در شهر اولم آلمان Ulm.
نام پدر: هرمان اینشتین (1226-1281 ه. ش/وی 55 سال روی این سیاره زیست).
نام مادر: پائولین كخ (1237-1299ه.ش/وی 63 سال روی این سیاره زیست).
مادر اینشتین 11 سال از شوهرش هرمان جوانتر بود و آلبرت هنگامیكه پدرش 32 ساله و مادرش 21 ساله بود بدنیا آمد.
هرمان یك مهندس برق بود كه البته در كارهای اقتصادی زیاد وارد نبود.
پائولین هم خانه دار بود و گهگاهی ویولن ی تدریس می كرد.
سال 1259: در یك سالگی، اینشتین به همراه خانواده به مونیخ هجرت كرد.
سال 1260:در دو سالگی، خواهرش ماجا (ماریا) بدنیا آمد. (او در سال 1330 هجری شمسی در سن 70 سالگی از دنیا رفت).
سال 1267: به مدرسه لوئیت پولد مونیخ وارد شد (در سن 9 سالگی).
سال 1273:در حالی كه اینشتین 15 ساله دانش آموز كلاس ششم بود، خانواده اش به ایتالیا هجرت كردند و اینشتین در مدرسه شبانه روزی لوئیت پولد ماند.
سال 1274:اینشتین 16 ساله به خانواده اش در پاویا ملحق شد و سپس به مدرسه ی كانتونال در شهر آرا واقع در سوئیس رفت.
سال 1275:تابعیت آلمانی اش را رسماًانكار كرد. و تابعیت سوئیس را پذیرفت. در هفده سالگی از مدرسه ی شهر آرا دیپلم گرفت و سپس در مركز صنعتی فدرال ETH در شهر زوریخ در رشته ریاضی و فیزیك ثبت نام كرد.
سال 1279:پس از چهار سال در سن 21 سالگی از مركز صنعتی فدرال ETH فارغ التحصیل شد و دیپلما گرفت.
سال 1280: در سن 22 سالگی شهروند سوئیس شد.
سال 1281:در سن 23 سالگی در مؤسسه ای كه امتیاز ثبت اختراعات را ارائه می كرد در شهر برن، استخدام شد. در این سال پدرش در سن 55سالگی درگذشت.
سال 1282: در سن 24 سالگی با میلوا ماریك (1254-1323/ وی 69 سال در این سیاره زندگی كرد) - كه 4 سال بزرگتر از اینشتین بود- ازدواج كرد. در آن زمان میلوا دختری 28 ساله بود. آنها دو پسر داشتند. هانس آلبرت (1283-1352/ وی 69 سال روی این سیاره زیست) كه مهندسی مكانیك شاخه ی هیدرولوژی خواند و در كارش موفق بود. و ادوارد (1289-1344/وی 55 سال روی این سیاره زیست) و دچار بیماری شیزوفرنی علاج ناپذیری بود. آنها یك دختر هم داشتند بنام لیزرل (1281-نامعلوم) كه قبل از ازدواج آنها از مادر و پدر دیگری بدنیا آمده بود و آنها او را به فرزند خواندگی قبول كردند. سرنوشت او نا معلوم است.
سال 1284:در سن 26 سالگی، در مجله Annalen Der Physik آلمان مقاله مربوط به كوانتومهای نور و اثر فوتوالكتریك، مقاله مربوط به حركت براونی ذرات در نظریه ی اتمی، مقاله نسبیت خاص، مقاله همسانی انرژی و جرم، مقاله نظریه كوانتومی برای مواد حالت جامد در رابطه با گرمای ویژه و مقاله اصول نسبیت عام كه اذعان می كرد كه گرانش همانند شتاب است، را بچاپ رساند.
سال 1288:در سن 30 سالگی، در دانشگاه زوریخ دانشیار شد. كارهای بیشتری روی نظریه كوانتومی كرد.
سال 1290:در سن 32 سالگی، در دانشگاه كارل - فردیناند در شهر پراگ استاد كامل شد. خمیدگی نور در نور ستاره ها را هنگام خورگرفت (خورشید گرفتگی) پیش بینی كرد. (هرچند كه مقداری كه پیش بینی كرد غلط بود).
سال 1291:در سن 33 سالگی، در ETH (مركز صنعتی فدرال،یعنی همانجایی كه چهار سال درس خوانده بود و دیپلم گرفته بود) استاد كامل شد.
1293:در سن 35 سالگی، در دانشگاه برلین استادكامل شد. میلوا و فرزندانش را ترك كرد. این هنگامی بود كه جنگ جهانی اول شروع شد.
1294:در سن 36 سالگی، "بیانیه ای به اروپائیان"را با دیگران هم امضاءشد كه طبق آن خود را از نظامیگری آلمان جدا می دانست. همچنین مقاله معادلات نسبیت عام را بچاپ رساند.
سال 1295:در سن 37 سالگی، كتابی در رابطه با نسبیت عام بچاپ رساند. رئیس انجمن فیزیك آلمان شد. تكانه ی كوانتاهای نور را محاسبه كرد كه در سال 1296 مقاله ای با همین عنوان در رابطه با شبیه سازی گذار اتمی بچاپ رساند.
سال 1296:در سن 38 سالگی، مدیر مركز قیصر- ویلهلم آلمان شد (مؤسسه ای كه تحقیقات آلمان را حمایت می كند).مقاله معادلات كیهانشناسی با ثابت كیهانی را بچاپ رساند وانبساط جهان را از معادلات فوق استخراج كرد.
سال 1297:هنگامی كه 39 سال داشت، پایان جنگ جهانی اول و انقلاب در آلمان.
سال 1298:در 40 سالگی، از میلوا طلاق گرفت و با الزا اینشتین لووتنتال(دختر خاله اش) (1255-1315/كه 60 سال روی این سیاره زندگی كرد) هنگامی كه او 43 سال داشت، ازدواج كرد. الزا از شوهر سابقش دو دختر داشت. الیزه (1276-1313/كه37 سال روی این سیاره زندگی كرد) و مارگوت (1278-1365/كه 77 سال روی این سیاره زندگی كرد). هنگام ازدواج مادر این دو دختر با اینشتین آنها به ترتیب 22 ساله و 20 ساله بودند. بنابر قانون این دو دختر فامیلی اینشتین را پس از ازدواج اخذ كردند. در این سال خمیدگی نوری در یك خورگرفت(خورشیدگرفتگی) مشاهده شد.
سال 1299:همزمان با 41 سالگی، اذهان عمومی، با تحریك ضد یهودها، به نظریه نسبیت عام و اینشتین تاختند. در این سال مادرش در سن 63 سالگی در گذشت.
سال 1300:در42 سالگی، اولین دیدارش از آمریكا.
سال 1301در 43 سالگی، كار بر روی نظریه ی میدانهای واحد. دیدار از كشورهای خاور دور. برنده جایزه نوبل در فیزیك "به پاس خدمات در فیزیك نظری و بویژه كشف قانونمندی اثر فوتو الكتریك".
سال 1303:در 45 سالگی، افتتاح مركز اینشتین در برج اینشتین در پوتزدام. چاپ مقاله نظریه ی بوز- اینشتین (بوز فیزیكدان هندیست) در باب افت و خیزهای آماری.
سال 1306:در سن 48 سالگی، آغاز بحث با نیلس بور (فیزیكدان اتریشی) در باب تفسیر نظریه ی كوانتومی، در پنجاهمین همایش سالوی.

behnam5555 07-28-2010 08:52 AM

زندگینامه آلبرت اینشتین(2)




سال 1308:در سن 50 سالگی، مقاله ای برای اذهان عمومی در رابطه با وحدت نظریه ی میدان گرانشی و میدان الكترومغناطیسی بچاپ رساند.
سال 1309:در سن 51 سالگی، دیدار گسترده ای از آمریكا بخصوص در مركز صنعتی كالیفرنیا داشت.
سال 1311:در سن 53 سالگی، بعنوان استاد كامل در مركز تحقیقات مطالعات پیشرفته پرینستون انتخاب شد. با رعایت این مسأله كه بعنوان استاد نیمه وقت در دانشگاه برلین هم باشد.
سال 1312:در سن 54 سالگی، نازیها در آلمان بر سر قدرت آمدند.
سال 1313:دختر اول الزا بنام الیزه اینشتین درگذشت. در این سال اینشتین 55 ساله بود.
سال 1314:در سن 56 سالگی، چاپ مقاله ای بزبان انگلیسی تحت عنوان"آیا توصیف مكانیك كوانتومی از حقیقت واقعی می تواند كامل باشد؟"بهمراه ب. پوذولسكی و نیلس بور كه بحث بی انتهایی را روی تفسیر كوانتوم بوجود آورد.
سال 1315:در سن 57 سالگی، مرگ همسرش الزا.
سال 1318:در سن 60 سالگی، وقوع جنگ جهانی دوم. اینشتین نامه ای به ریاست جمهوری آمریكا، روزولت، نوشت از احتمال ساخت بمب اتمی او را آگاه كرد.
سال 1319:در سن 61 سالگی، تابعیت آمریكا را پذیرفت ولی تابعیت سوئیس را از دست نداد.
سال 1323:همسر اول اینشتین، میلوا ماریك در 69 سالگی درگذشت. در این زمان اینشتین 65 ساله بود.
سال 1324:در سن 66 سالگی، بمباران اتمی هیروشیما و ناكازاكی. پایان جنگ جهانی دوم.
سال 1325:در سن 67 سالگی، بعنوان سرگروه كمیته فوری دانشمندان اتمی خدمت كرد.
سال 1327:در سن 69 سالگی، چاپ مقاله ی"تعمیم نسبیت عام"بعنوان یك نمونه از تلاشها برای دست یابی به دیدگاه ریاضی جهانشمول برای نظریه میدانها.
سال 1330:در سن 72 سالگی، خواهر اینشتین در سن 76 سالگی در بیمارستانی در شهر پرینستون بر اثر تصلب شرائین درگذشت.
سال 1331:در سن 73 سالگی، ریاست جمهوری به او پیشنهاد شد ولی او نپذیرفت.
سال 1334:در 30 فروردین 1334 ابتدا به انگلستان رفت و سپس از آنجا به آمریكا رفته و مقیم آمریكا شد.
نکاتی جالب از زندگیه آلبرت اینشتن:
پیشرفت آموزشی آلبرت در دوران كودكی بسیار كند بود و پیش از سه سالگی به سختی سخن می گفت.پدر و مادر او فكر میكردند كه او احتمالاًعقب مانده ذهنی است و به این خاطر سخت نگرانش بودند.سرانجام سخن گفتن را آموخت؛ اما وقتی در برابر پرسشی قرار می گرفت، به سختی پاسخ می داد: ابتدا جمله ای را كه می خواست بیان كند چند بار زیرلب زمزمه می كرد و بعد یكباره و با صدایی بلند ادا می كرد.
آلبرت در خانواده ای یهودی به دنیا آمد.اینشتین در كودكی تحت تأثیر آموزش های دینی پدر و مادرش قرار گرفت اما پس از چند سال، آنها را رها كرد. آلبرت اینشتین با آنكه، دیگر باوری به دین یهود نداشت، اما به خاطر آزار یهودیان توسط فاشیست های آلمانی و نیز به خاطر آنكه به عنوان یك انسان دوبار از حق شهروندی محروم شده بود، ایجاد كشور اسرائیل را مورد تایید قرار داد.
پدر و مادرش تصمیم گرفتند كه او را به دبستان نفرستند؛ و در خانه آموزش ببیند؛ اما این كار نیز ثمری به همراه نداشت. وقتی روز اول، معلم خصوصی كه خانمی بود به منزلشان آمد، آلبرت با پرتاب صندلی از او استقبال كرد.
معمولاًدر صندلی آخر كلاس می نشست و علاقه ای به آنچه در كلاس می گذشت، نشان نمی داد. با این وجود به درس های ریاضی و علوم عشق می ورزید.به طوركلی نظر آموزگاران درباره او را می توان در این جملات خلاصه كرد: "آلبرت جان، تو چیزی بشو نیستی، در مشق و كتاب آینده ای نداری و بهتر است كاری درست و حسابی برای خود پیشه كنی و كار حساب و مدرسه را رها كنی".
در اواخر زندگی همیشه لباس بسیار معمولی می پوشید و از پوشیدن لباس های رسمی خودداری می كرد. در دیدار با رئیس جمهور آمریكا لباسی كاملاًعادی پوشیده بود و جورابی به پا نداشت. وقتی خبرنگاران پرسیدند كه چرا هیچ وقت جوراب نمی پوشد؛ پاسخ داد: انگشت های پایم جوراب ها را سوراخ می كند. خریدن جوراب هم دردسر بزرگی است. این است كه به كلی از خیر پوشیدن جوراب گذشته ام.



kiana 01-31-2011 10:36 AM

آیا شیطان وجود دارد؟



و آیا خدا شیطان را خلق کرد؟





استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به يك چالش ذهنی کشاند.

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته"

شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ "

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- f) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکي هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."

در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."

و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکي که در نبود نور می آید.



نام مرد جوان يا آن شاگرد تيز هوش كسي نبود جز ، آلبرت انیشتن

bigbang 11-18-2011 11:13 PM

دکتر غلامحسین مصاحب

http://upload.wikimedia.org/wikipedi...px-MASAHEB.jpg

مرحوم دکتر غلام حسین مصاحب که از ریاضیدانان و دانشمندان برجسته در قرن حاضر به شمار می آید در مقدمه یکی از کتاب های معروفش (منطق ریاضی ) نوشته است :
(تا آنجایی که من اطلاع دارم کتاب حاضر اولین اثری هست که به زبان فارسی در منطق جدید نوشته شده است )
آری غلامحسین مصاحب در ریاضیات و پژوهشهای علمی شهرت فراوانی داشت نخستین کسی که در زبان فارسی از علم جدید و مهمی به نام منطق ریاضی به طور گسترده سخن گفت و فارسی زبانها را با این علم آشنا کرد . علمی که به تعببیر خود دکتر غلامحسین مصاحب نه تنها در پیشرفت دانش ریاضی در جهان کمک شایانی کرده بلکه در سایر شاخه های علوم و حتی در اخلاق و حقوق نیز مورد استفاده قرار گرفته است .
او در اهمیت دانش ریاضی میگفت : (( این مطلب را نمیتوان کتمان کرد که فهم امروز بشر ، بدون دانستن ریاضیات ممکن نیست ))
برخی از آثار و اقدامات علمی و فرهنگی این ریاضیدان توانا :
حکیم عمر خیام به عنوان عالم جبر ، مدخل منطق صورت یا منطق ریاضی ، آنالیز ریاضی در دو جلد ، تئوری مقدماتی اعداد ، تهیه و تالیف کتب درسی مختلف در شاخه ریاضی
علاوه بر اینها در عرصه مدیریت نهادها و و تشکیلات علمی نیز فعال بود و سالهایی از عمر خود را در ریاست برخی ادارات ( ریاست دانشگاه شهید بهشتی ملی سابق ) . او پس از تحصیل در ایران به منظور تکمیل تحصیلات به خارج عزیمت کرد و موفق به اخذ مدرک دکتری در ریاضیات شد .
و سرانجام در سال 1358 دیده از جهان فروبست .



اکنون ساعت 09:13 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)