پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=26)
-   -   نقد فیلم به قلم اعضای انجمن پی سی سیتی (تاپیک نقد فیلم های ایران و جهان - اختصاصی پی سی سیتی) (http://p30city.net/showthread.php?t=28562)

KHatun 04-22-2011 10:24 PM

همین امروز مشغول تماشای یک کمدی بامزه بودم به اسمِ "سگ کشی"
راستش خیلی سخت بود وقت تلف کردن پایِ همچین چیزی. همیشه سعی کرده ام به خودم بقبولانم که فیلمهایِ ایرانی ارزشِ دیدن ندارند و هربار کسی از جایی پیام داده که نه دیگر این یکی را ببین. هربار هم ناامید شده ام. احساس می کنم کارِ فیلمسازانِ تازه کار بهتر از اینهایی است که اسمِ استاد یدک می کشند. نقاط ضعف سگ کشی از نظرِ من:
1. مشکلی که مشکلِ همه ی فیلمهایِ ایرانی است: بازی مصنوعیِ بازیگرها. به خصوص بازیگر نقش اولِ زن. مژده شمسایی بود فکر کنم. البته گاهی تقصیرِ بازیگرهای بیچاره هم نیست.وقتی دیالوگ غیرواقعی و فضایی باشد، نباید از آنها انتظار داشت طبیعی بازی کنند! برای این که بتوانی پایِ یک فیلم بشینی و لذت ببری تنها فیلمنامه خوب کافی نیست. یک بازیگری غیر حرفه ای و کارگردانیِ بدتر فیلمنامه شاهکار را هم به فنا می دهد.حالا نمی دانم این خانم چه اصراری داشت اینقدر کتابی حرف بزند. احساس می کنم روبات هم می توانست همان بازیِ او را ارائه دهد.
2. اتفاقاتِ غیرواقعی و صد در صد غیرایرانی. من همیشه کلاهم را به احترام فیلمِ "مهمان مامان" برداشته ام چون این فیلم کاملا ایرانی بود، حالا بگذریم از نقاط ضعفش، اما حداقل باورپذیر بود. اتفاقاتِ هالیوودی در این فیلم وجود نداشت. کارگردان هم سعی نداشت فضایِ زندگی یک آمریکایی را بیاورد تویِ یک فیلم ایرانی. برجسته ترین صحنه که الان در ذهن دارم همان صحنه آخر است که سعی شده مثلِ "این گروه خشن" نشان داده شود. دوستِ عزیز! اینجا ایران است! چرا سعی داری به طرز احمقانه ای فضایِ یک فیلمِ وسترن را واردِ یک داستانِ ایرانی کنی. یعنی من آن آخرها فقط داشتم می خندیدم به خدا!
3. تئاتریکال بودنِ سینمایِ ایران. یک جایِ فیلم خانم شمسایی ماشینش را واردِ محلِ کارِ کارگرهایِ ساختمانی می کند و وَه که چه تئاتری بود بعد از آن! یعنی من کاملا احساس کردم که این فیلم نیست و تئاتر است. متاسفانه انگار کارگردانهای محترم ایرانی فرق این دو را نمی دانند. تئاتر ایران همیشه موفق بوده به دلیلِ عنصرِ اغراق که خاصِ تئاتر است. این دوستان همین اغراق را واردِ سینما هم کرده اند. بگذریم از حرکتِ هندی وارِ دوربین، در همان صحنه کارگرها هرکدام یک دیالوگ می گفتند و هرکس که نوبتش بود! یک قدم جلو می آمد.یادش بخیر یادِ مهد کودک و نمایش هایمان هم افتادم! نمی دانم چه دردی است که این هالیوود فیلمِ تخیلی هم می سازد باز باورپذیر است، اما سینمای ایران فیلم های غیرتخیلی اش هم تخیلی اند!
تنها نقطه قوت هم به نظرم فیلمنامه بود که بهتر بود بیضایی دست نگه می داشت وهمچین افتضاحی را خلق نمی کرد تا حداقل فیلمنامه به فنا نرود.

دانه کولانه 04-22-2011 10:52 PM

مرسی ادری بابت توصیفت از فیلم ....
به احتمال خیلی زیاد میدونی که این فیلم کی ساخته شده ..
قطعا سینمای اون روز ایران با فیلمی شبیه این بسیار فاصله داشته ..
تصنعی بودن بازی چیزیه که کل فیلم رو خراب میکنه این ایراد رو شاید میتونستی به استاد بازیگری تصنعی اقای مظفری وارد کنی ....
حتما میدونی شمسایی بازیگر توانای تئاتره ...
که این خواه ناخواه در بازی توی سینما تاثیر میگذاره اما مساله این هست که اون نقش رو کسی جز شمسایی با همین به قول شما بازی تصنعی نمیتونست بازی کنه
همین ادا اطوار هایی که ازش به عنوان بازی تصنعی یاد کردی باعث میشد فضایی که واقعا اون زن توش بوده و تمام انچه که بر سرش امده عینیت پیدا کنه ...
ایا صحنه ای که شمسایی بعد از اینکه مورد ازار جسمی قرار گرفت توسط یکی از طلبکاران که از بد ماجرا متاسفانه کرمانشاهی به نظر میرسید با عینک مشکی و در حال سیگار کشیدن رو به یاد داری ؟
به نظرت بسیار هنرمندانه اون صحنه رو اجرا نکرد ؟
به نظر بدون استفاده از عنصر گریه و زاری خیلی از بازیگران امروز میتونستند اون حس رو به بیننده منتقل کنند که شمسایی کرد ؟
حتما حتما خودت رو ببر توی فضای اون سالهای فیلم و شرایطی که این کاراکتر داشته
اینکه یک مرده متحرک باشه ادم و مثل ربات حرکت کنه فکر کنه حرف بزنه خیلی غیر واقعی به نظر نمیرسه ..
اون صحنه که با ماشین میره بین کارگرها راستش قابل دفاع نیست چون من چیزخاصی توش ندیدم و بی مورد به نظر میرسید امیدوارم کسی نکته ای در انجا دیده باشه و به منم بگه ..
بیضایی استاد سناریو نویسیه و به نظر من برای اون سالها این جور داستانی بسیار قوی و چند لایه بوده امیدوارم قبل از دیدن فیلم از ماجرای فیلم اطلاعی نداشته ای
والا دیدن فیلم کاملا شبیه خوردن پوره ی سیب زمینی با یخ ه .

شاید اگه این فیلم رو امروز میساخت کمی امروزی تر میساخت
باید فضای فیلمهای اون موقع رو ببینی بازیهای اون موقع رو ببینی و با اون موقع بسنجی
لزوما هم تیپ بازی های اون موقع بد یا خوب نبوده اما تغییر امر طبیعیه
امروز فضای فیلم ها فضای بازیگری ها عوض شده
فیلم مسافران رو هم که مال همون موقع هاست ببین
شمسایی همینطوری بازی میکنه فاطمه معتمد اریا همین طور مظفری همینطور
و..

من واقعا این فیلم رو بسیار قوی میدونستم قسمتهای مختلفی باید بهش نمره داده بشه
فیلمنامه ش اینقدرنمره بالایی میگیره که راحت بتونم بگم این فیلم بسیار ارزش "بودن"و "وجود" رو داره ...

تنکس .

KHatun 04-22-2011 11:03 PM

خواهش
میدونم این فیلم کِی ساخته شده
همون طور که می دونم گاو کِی ساخته شده،
این دلیل نمیشه که.
والا من که هیچی جز بلد نبودنِ انتقال حس از بازی این خانم ندیدم
اتفاقا اون صحنه که گفتی هم به نظرم خیلی غیرایرانی بود
گریه و زاری لازم نیست. کمی احساس...فقط کمی احساس که منِ بیننده باور بشه دردش رو. بازیگر کسیه که نگاهش هم به بیننده احساسش رو منتقل کنه
الان هم شما داری زمان ساختش رو دلیل نقطه ضعف هاش میاری
در حالیکه بازیگری غیرمصنوعی و کارگردانی غیرتئاتری انتظار بزرگ و عجیب و غریبی از یه کارگردان مثل بیضایی نیست.اصلیه که باید در همه زمانها رعایت بشه
خیلی ابتدائیه
حتی برای زمان خودش هم فیلم خوب نبود
یور ولکام

دانه کولانه 04-22-2011 11:22 PM

خب این طبیعیه کاریش نباید داشت همه یه فیلم رو یه جور نمیبینن
ممکنه ایراداتی که گفتی واقعا باشه و من کم دیده باشمشون و ممکنه ایرادات دیگه هم داشته باشه که ما ندیده باشیم
این حق رو بیننده داره که خوشش بیاد از فیلمی و دقیقا این حق رو داره که خوشش نیاد..
و حتی بدتر ..
این حق رو داره که فیلمی که فاصله زیادی با یک فیلم خوب داره مثل دایره زنگی خوشش بیاد و این حق رو داره که از یه فیلم مهم و با بازی های بینظیر مثل چشمان کاملا بسته یا
اینک اخر زمان خوشش نیاد .
معدود فیلمهایی هستند که درصد بسیار بالایی از بینندگان مختلف از طیفهای مختلف از اون خوششون بیاد و چه حالی میکنه اون کارگردان و نویسنده و بازیگراش که چنین فیلمی ساخته اند که همه رو راضی کرده ..
اساسا گاهی شاهکار نامیدن های ما اماتور ها هم ممکنه بسیار با هم فاصله و اختلاف داشته باشه
و این به خاطر خواست های لحظه ای ما از فیلمه
خواست هایی که نمیشه برای اون ها ارزش گذاری کرد
که این خواسته ی تو از فیلم خواسته ی باارزشی نیست
شاید رسالت مهم سینما همینه ...
سرگذشت شکفت انگیز امیلی پولن رسالتش رو درست انجام داد
برای من چیزهایی برای یاد گرفتن و قدر دونستن داشت
چیزهایی که شاید اگر کسی دیگه ببینه همه ش رو بدونه و براش فائده ای نداشته باشه و همین منبع اختلاف نظر برای شاهکار خواندن این فیلم از طرف من و معمولی بودن اون فیلم از نگاه دیگری باشه ..
نادانسته های ادمها و نیازمندیهاشون با هم یکی نیست و بسیار متنوعه
البته پر مسلمه که موندن در سطحی که از دیدن فیلم یاد گرفتن دست در دماغ نکردن درحضور جمع برای ما حاصل بشه نه هنرمندی سینما رو نشون میده و نه صلاحیت ما برای اظهارنظر در مورد فیلم !

/

امیر عباس انصاری 04-22-2011 11:43 PM

سلام دوستان
سگ کشی رو چندسال پیش دیدم
خوب برام هم داستانش و کلیدهایی که توش بهم میداد جالب بود هم سبک خیلی عجیب و غریبش تو دکور و فیلمبرداری و روایت داستان و شخصیتها و...

من نمی تونم بگم بیضایی از دستش در رفته
به نظر من به شدت داره چیزی رو با انگشت اتهام نشون میده
خیلی خیلی بازی مژده شمسایی بخصوص تو صحنه عدم رضایت و شکایت از تجاوز و خرد شدن شخصیت و تو صحنه کتک خوری جلوی افرندی و شرکاء و بعدش تیزهوشی و چرخوندن پیکان اتهام و بستن قرارداد چک و... خوب بود و می پسندم

ولی فیلم چیزی رو داره میگه که به نظر من هنوز برای درک و نقد کردنش زوده
به فیلم گاو اشاره کردین
خوب اون فیلم الان خیلی عیان داره حرفشو میزنه
سگ کشی همونطور که از اسمش پیداست یه فیلم خاص هست و من می تونم بگم یه فیلم نوآر بود و خصوصیات قهرمان و ضدقهرمانهای فیلمهای نوآر اغراقه
گوست داگ فیلمیه که سبک نوآر رو داره
بیشتر آثاری که آلن دلون توش بازی کرده تلخ و سیاه و نوآر هست
سگ کشی رو با سینمای فعلی نباید مقایسه کرد
اشتباهه
به نظر من سگ کشی یک پیامه که اسرارش هنوز فاش نشده و نمیشه در موردش زود نتیجه گیری کرد

صحنه یا نصیب و یا قسمت داریوش ارجمند در نقش یک حاجی بازاری مومن الان داره خوب متن حرف رو میرسونه
چرا تصورمون این نباشه که هنوز کل پیام فیلم نسبت به تاریخ و اتفاقاتی که تاکنون رخ داده درک نشده؟ و زمان و کنکاش فراوانی لازمه؟؟

KHatun 04-22-2011 11:51 PM

بله.سلیقه است دیگه.مثلا من از فیلم"جنگ دنیاها"ی اسپیلبرگ خیلی خوشم اومد با اینکه تمشک طلایی برده و کلی انتقاد ازش شد. خجالت هم نمی کشم که بگم خوشم اومده. فقط کمی تا قسمتی مورد تمسخر اعضای محترم خانواده قرار گرفتم!
فیلم گرفت منو دیگه. شاید چیزی توش بود که من دریافت کردم ودیگری نکرد

جالب اینه که موقع تماشای سگ کشی با خواهران نشسته بودیم و بالاتفاق می خندیدیم! شاید انتظاری که از فیلم داشتیم برآورده نشده بود.
در هر صورت با شما موافقم.
شما خودت همون طور که گفتی میخوای از فیلم چیزی یاد بگیری
من هم همون طور که قبلا گفتم دنبال لذت هستم
نه لذت سرگرم کننده
لذتی که محرک حواس پنجگانه امه برای دریافت
به قول دوستی من آدمی هستم به شدت دارای حواس پنجگانه
اما خودم معتقدم آدمی هستم به شدت دنبال حواس پنجگانه که روزمرگی اونها رو از ما گرفته

gothicnew 04-23-2011 09:48 AM

سالهایی که ورشو دیوار بود
 
که ﻤیژوو هات بالای خوی گرت
به بالای زامه کانی تو
زامه کانت یک دو قولانج دریژتر بوون
که زه ریایش ویستی قولایی زامی خوی وه تو بپیوی
هاواری کرد و خه ریک بوو ئه و له ناو تودا بخنکی
<<ماموستا شیرکو بیکه س>>

سال هایی که ورشو دیوار بود (نوشته ای بر پیانیست پولانسکی)
<<تقدیم به تمام پشت دیوار ماندگانی که سقف شان آسمان است>>

"_جنگ تموم شد می خوای چکار کنی؟
_دوباره پیانو می زنم.
_اسمت چیه؟
_اشپیلمن.
_واسه یه پیانیست اسم قشنگیه."


سلام
من ولادیسلاو اشپیلمن هستم!!!
کمی قبل تر از آنکه شما به دنیا بیایید ساکن ورشو بودم. حالا خانه ام در فلسطین است. مریم صدایم می زنند و بار دارم.! در آمریکا شناسنامه ام مکزیکی است در فرانسه عرب تبارم .
در آفریقای جنوبی رنگم، در همین حوالی زبانم، و در ورشو دینم مرا برای چگونه زیستن سوژه می کرد و می کند.
خانه ام هر روز و هر جای زمین گتو یی ست!! آمده ام برایتان زندگی بگویم! (عده ای به زندگی قصه هم می گویند)
از زیستن جای جای جهان حرف دارم. زیستن؟! بگذریم
امروز از ورشو برایتان می گویم، از روزهای اشپیلمن بودن. هنوز این نام را که زمزمه می کنم بی اختیار انگشتانم در هوا به گردش می آیند، گوش کنید این صدای پیانوی من است.نت ها دیوار آجری ندارند. این ملودی را با چشم هایم نوشته ام. نت به نت اش را آن هم در روزهایی که ورودم به کافه ها و نشستن در پارک ها ممنوع بود و از روی پیاده روها هم حق عبور نداشتم. شبی قبل از آنکه پیانویم را حراج کنم نوشتنش را شروع کردم و سال ها بعد همشهری چهار ساله ی ورشو نشینم (رومن پولانسکی) با دوربین نقاشی اش کرد!
قرارمان یادم رفت. قرار بود برایتان زندگی بگویم!
اینجا ورشو ست. سال های سیاه (1939-1945) ((_اما من جایی نمی رم _اگه قراره بمیریم همون بهتر که تو خونه خودمون بمیریم)) سال هایی که ورشو دیوار بود ((_ این طرف دیوارا بهتره _ یه وقتایی شک میکنم که کدوم طرف دیوارم)) و پیرمرد فلج روبروی خانه ی ما بی پای رفتن، طبقه ی چندم تا زمین را کمتر از دو ثانیه می رفت وساکنان آن خانه کف زمین می خوابیدند با سرب هایی که بر پشت داشتند. کودکی زیر این دیوار می ماند تا در آغوش من بمیرد. سال هایی که پیش من نان و نت یکسان شدند و مادام این سوال در فضا می پیچید که _ چرا همچین کاری کردم.! ما یهودیان ورشو دهان در غذای سفره متعفن خیابان گذاشتیم. ورشو کوچک شد! قطار قطار بیرونمان بردند . و دیگر برنگشتیم. البته عده ای ماندیم!! تا هر چند روز یک بار برای مردن با قرعه انتخاب شویم بی حق سوال و با باتوم زدنمان شب کریسمس را جشن می گرفتند.
سیب زمینی، نان، سلاح مخفی، باتوم، فکر فرار، همه بودند و هین جا بود که ورشو کوچکتر شد. اندازه پشت کمدی، اتاقی برای یک روز، خانه ای بی نان، و تختی برای لاس زدن با مرگ.
کوچکتر و کوچکتر به اندازه ی اتاقی که من گرسنه نشسته بر صندلی (خالی از امید به هنر در دستانم!) برای فرمانده ای که قلبش نازی نبود می نوازم.
اتاقی کوچک، بزرگ تر از جهان ! آنجا که آدمی دوباره کرامت می یابد و آنچه هست نه تل جنازه هایی است که می سوزند نه خانه هایی که به آتش کشیده می شوند نه گرسنگی تا مرگ، نه آدم هایی که برای زنده ماندن وانمود به مردن می کنند نه... نه...

بعد از دیدن و مرور پیانیست در ذهنم می خواهم چیزهایی از پیانیست که در من گفتنی است را بنویسم وبا شما دوستانم در میان بگذارم اما قبل نوشتن چند خط کوتاه نظرم راجع به فیلم باید بگوییم آنچه از پیانیست در درون آدم می ماند بسیار بسیار بیشتر از آنچه است که با دیگران در میان می گذارد
قصد من پرداختن به جنبه های فنی کار پولانسکی نیست بلکه اشاره گذرایی ست بر محتوایی که شاید یکی از اهداف او بوده است!!

پیانیست فیلمی است که با بررسی وضعیت فاجعه یهودیان گتو نشین ورشو آن هم نه با نگاهی از بالا ، بلکه از چشم یکی از قربانیان، که پرده از حقیر بودن آدمی می گشاید! چه در مقام تحقیرگر (که بسیار هیچ وبی ارزش می نمایند) چه در مقام تحقیر شده (که منجر به همدردی، عصبیت! وآزار بیننده خود می شود). اما آنچه در نهایت می ماند هیچ یک از این دو نیست که سایه اشان را به همه جایی فیلم افکنده اند. بلکه انسان است که می ماند و هنر. آن هم در قالب شخصیت اول فیلم، هنرمندی انسان که امیدش را در تمامی سیاهی ها از دست نمی دهد. هر بار که وضعیت دردناک زندگی و رنج هایش سخت به آزردن بیننده می آید، صدای نواختن پیانوی اشپیلمن همه چیز را به روند معمول حیات برمی گرداند وما را به سوی این باور حرکت می دهد که : آنان که می خواهند حق حیات را از ما بگیرند تنها زمانیمی توانند که ما باور کنیم زندگی ارزش زیستن را ندارد. تقریبا تمام شخصیت های محوری و نقش آفرینان در طول فیلم می میرند حتی جنگ هم. و آنچه بر جای می ماند هنر است (که موسیقی در اینجا نماینده تمام هنرهاست)
می شود ادعا کرد این فیلم مانیفستی است در دفاع از هنر، انسان و امیدهایش .امیدی بی پایان، آنهم در نهایت رنج و تنهایی در دنیایی که موجودیت انسانی تورا به رسمیت نمی شناسد.


"حمزه. ز"

دانه کولانه 04-24-2011 12:09 AM

مرسی حمزه به جمع ما خوش امدی ..
این تیکه ش برای کسایی که فیلم رو دیده اند خیلی جالب میتونه باشه
نقل قول:

و پیرمرد فلج روبروی خانه ی ما بی پای رفتن، طبقه ی چندم تا زمین را کمتر از دو ثانیه می رفت وساکنان آن خانه کف زمین می خوابیدند با سرب هایی که بر پشت داشتند.
این پست تنها یک قسمت از نوشته ت هست یا همه ش بود ؟

نقل قول:

تقریبا تمام شخصیت های محوری و نقش آفرینان در طول فیلم می میرند حتی جنگ هم. و آنچه بر جای می ماند هنر است (که موسیقی در اینجا نماینده تمام هنرهاست)
بهش توجه نکرده بودم و به نظرم درسته چیزی که میگی ..
حتی خود نوازنده هم در انتهای فیلم میمیره و جنگ هم به قول تو
و اونچه که ماند تنها صدا بود.

نظرت درمورد این سوال چیه ؟

فرض کن کسی ادعا میکنه که نگاه کن یهودی ها و صهیونیستها با صرف هزینه های میلیاردی شاهکارهای مانند شیندلر و پیانیست را به چهان عرضه میکنند تا با ضد یهود مقابله و به بسط هولوکاست بپردازند
و گواه موفقیت انها در این راستا تعریف ها و نقدهای خیل عظیمی از سینما دوستان است
سینمای ما در دنیای تبلیغ در کجا قرار داره ؟
ما چه کارها کرده ایم ؟
ایا اساسا این امری مقبول است که به زیبایی هنر اندیشه ای را بسط داد خواه ان اندیشه حقیقت یا غیر حقیقت باشد خواه مفید یا مضر باشد ؟ و بنابراین در صورت مثبت بودن جواب ایا این امر را باید در سینمای ایران هم پیاده کرد و به طور صریح تر اگر یک فیلم ایرانی با نهایت ظرافت و هنر و زیبایی اندیشه ای غیر واقعی رو بسط دهد از ان فیلم هم باید حمایت کرد و تعریف یا فیلتتتر اول ما هدف کلی و نیت یک فیلم باشد ؟
تنها هنر را باید دید و ستود در هر فیلمی یا ابندا بر اساس نیت و مقصد فیلم را مد نظر قرار داد و بعد به جنبه های هنری اون پرداخت ؟

gothicnew 04-24-2011 01:41 AM

سلام کوروش جان
خواهش می کنم
راجع به سوال اولت: این پست یه قسمت از نوشته م بود که جا داشت اینجا بیاد. فقط یه نکته راجع به جمله ای که نوشتم جنگ هم می میرد در پایان فیلم. راستش وقتی فیلمو دیدم، هرچی فکر می کردم خالقش می خواست همینو بگه ولی هی با خودم جمله جورج سانتایانا رو تکرار می کردم<<تنها مردگان پایان جنگ را دیدند>> تنها مردگان پایان جنگ را دیدند. آخر سرم نوشتم جنگ مرد ولی حیف!! ته ذهن وباورم میدونستم ،تنها مردگان پایان جنگ را دیدند
سینمای ما در دنیای تبلیغ در کجا قرار داره ؟ نمی دونم
ما چه کارها کرده ایم ؟ به درازای تاریخ سینمای این کشور تلاش شده سلیقه های فردی و گاه حزبی وجناحی رو سینمای ملی قلمداد کنیم وهمین باعث میشه هرگز به برایند واحدی نرسیم تا به سمت جایگاهی بریم که حقمونه یا انتظارشو داریم

ایا اساسا این امری مقبول است که به زیبایی هنر اندیشه ای را بسط داد خواه ان اندیشه حقیقت یا غیر حقیقت باشد خواه مفید یا مضر باشد ؟ و بنابراین در صورت مثبت بودن جواب ایا این امر را باید در سینمای ایران هم پیاده کرد و به طور صریح تر اگر یک فیلم ایرانی با نهایت ظرافت و هنر و زیبایی اندیشه ای غیر واقعی رو بسط دهد از ان فیلم هم باید حمایت کرد و تعریف یا فیلتتتر اول ما هدف کلی و نیت یک فیلم باشد ؟ به نظر من حقیقت از زیبایی بزرگتره و این مقبول نیست. خواه اینجا ، خواه اون سر دنیا
البته حقیقت چارچوب نداره!!!!!!!!!!!!!!!!
تنها هنر را باید دید و ستود در هر فیلمی یا ابندا بر اساس نیت و مقصد فیلم را مد نظر قرار داد و بعد به جنبه های هنری اون پرداخت ؟ __________________
منظورت اولویت دادنه؟

KHatun 04-24-2011 04:25 PM

سوال رو از من نپرسیدی کوروش ولی در حد نظر چیزی میگم شاید مفید باشه
تا قبل از قرن 19 در اروپا، منتقدین هر وقت می خواستن اثری رو نقد کنن شیوه های نقد سنتی رو به کار می بردن. یعنی مرورِ وقایعِ تاریخی زمانِ خلق اثر و زندگی هنرمند. مثل اینکه سرِ کلاس شعر حافظ نشسته باشی و استاد به جایِ خود شعر از زندگی حافظ حرف بزنه. این متد در مدارس خیلی رایجه و اگر هم دیده باشین در فیلم زیبای " انجمن شاعران مرده" هم اشاره ای شد بهش. نقد سنتی، هنر زمانه خودش رو تنها بازتابی از زندگی هنرمند می دونست و معتقد بود هدف اون باید آموزش مسائل اخلاقی و فلسفی باشه. از قرن 19 به بعد جنبش های هنری در اروپا رویکرد تازه ای رو دنبال کردن. رویکردهای سنتی جای خودشون رو به شعارِ
"l'art pour l'art"
یعنی هنر برای خودِهنر، دادند. نگرش جدید هنر رو در ذات خودش کامل می دونست. نمایندگان اون معتقد بودند ارزش ذاتی هنر رو باید در خودش جستجو کرد و نباید مقصود و هدف و فایده ای براش تعریف کنیم. هنر وسیله نیست.
حالا که پست مدرنیسم تفکر حاکمه، این طرز فکر به اوج خودش رسیده.
شاید تفکر سنتی فیلمی مثل پیانیست رو در حد وسیله ای برای تبلیغات سیاسی یهودیان تقلیل بده، اما شیوه نقد غالب در اروپا سالهاست از این طرز فکر فاصله گرفته و اثر هنری رو تنها از جنبه زیباشناختی مورد بررسی قرار میده. حتی در مراسمی مثلِ اسکار که خیلی تحت کنترل سیاسیون هست، فیلمی مثلِ "hurt locker" جایزه می بره، یک فیلم راجع به جنگ که صرفا فقط از جنگ میگه. فضا هم جنگ آمریکا و عراق هست، تمرکز فیلم روی قهرمان نشون دادن آمریکایی ها و شعارهای سیاسی نیست. موفقیت فیلم تمرکز اون روی میدان جنگ جدای از حواشی سیاسی اونه. ولی خب هر نقدی که در ایران از این فیلم نوشته شده اشاره به سیاست داره و سعی داره جوری اونها رو به هم ارتباط بده.
این که ایران کجاست؟ متاسفانه احساس می کنم در ایران هنوز به هنر به دید وسیله ای برای آموزش مسائل اخلاقی و فلسفی نگاه میشه. هنوز دنبال به اصطلاح "پیام" فیلم هستیم. در حالیکه نقد جدید در اروپا "فرم" رو در اولویت قرار داره، نه محتوا.


اکنون ساعت 08:36 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)