پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   مطالب آزاد (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=11)
-   -   قاصدک غم دارم (http://p30city.net/showthread.php?t=24068)

GolBarg 04-25-2010 11:36 PM

هنگام شب که ارامش حکم فرماست
قلب من هنوز مشوش است
باد به صورتم می وزد
تنهای تنهای تنهایم
مانند مترسک
حتی کلاغ ها از دور هم به من نگاه نمی کنند
مهتابی در دور به خیره شده
به تنهایی من می گریند
چون خود نیز مانند من تنهاست


http://hamibal.persiangig.com/image/152004.jpg

GolBarg 05-02-2010 10:53 PM

هی فلانی!

می دانی؟!
می گویند رسم زندگی چنین است :
می آیند ... می مانند ...
عادتت می دهند ... و می روند ...
و تو در خود می مانی
و تو تنها می مانی!
راستی!
نگفتی!
آیا رسم تو نیز چنین است؟!
مثل همه ی فلانی ها ؟!

http://eshghemeshki.persiangig.com/M...1980327-lg.jpg




GolBarg 05-02-2010 10:57 PM

نشسته بود روي زمين و داشت يه تيكه هايي رو از روي زمين جمع مي كرد.

بهش گفتم: كمك نمي خواي؟ گفت:نه.
گفتم: خسته مي شي بذارخوب كمكت كنم ديگه.
گفت: نه خودم جمع مي كنم.
گفتم:حالا تيكه ها چي هست؟بد جوري شكسته معلوم نيست چيه؟

نگاه معني داري كرد و گفت:قلبم. اين تيكه هاي قلب منه كه شكسته. خودم بايد جمعش كنم
بعدش گفت : مي دوني چيه رفيق؟آدماي اين دوره زمونه دل داري بلد نيستن.
وقتي مي خواي يه دل پاك و بي ريا رو به دستشون بسپري
هنوز تو دستشون نگرفته ميندازنش زمين و ميشكوننش......


ميخوام تيكه ها ش رو بسپرم به دست صاحب اصليشاون.... دل داري خوب بلده.. آخه مي دوني اون خودش گفته كه قلبهاي شكسته رو خيلي دوست
دارهميخوام بدم بهش بلكه اين قلب شكسته خوب شه.
تيكه هاي شكسته ي قلبش روجمع كرد و يواش يواش ازم دور شد.

و من توي اين فكر كه چرا ما آدما دلداري بلد نيستيم موندم دلم مي خواست بهش بگم خوب چرا دلت رو مي سپردي دست هركسي؟

انگاري فهميد تو دلم چي گفتم. بر گشت و گفت:
دلم رو به دست هركسي نسپردم اون براي من هر كسي نبود.
گفت و اين بار رفت سمت دريا...................

GolBarg 05-04-2010 11:53 PM

برتن داغ ديده ي جاده بوسه مي زند
رگبار قدم هاي مسافري قامت شکسته
و نگاهت چه پاره پاره چنگ مي زند ‏
بر گيسوان پر پيچ و تاب جاده
در الفباي ويرانگي واژه اي جز رفتن نمي يابي

و تو بي آن که ريزش برگ هاي درخت پاييزي نگاهم را بر سينه ي خاک وجودم ببيني
سينه ريز سکوت را بر گردنم آويختي
و لبانم را با نخ هايي به ضخامت غرورت بر هم دوختي
و مرا با زمزمه ي فريب ترانه اي مبهم، متهم کردي
چه مي توانم برايت انجام دهم؟!؟!‏

ولي امّا قفل شيشه ي زبانم با هجوم تگرگ لغت هاي بي دفاع، نشکست
و کلمات، رقص کنان از خاطرم پر کشيدند...‏

گذشته ام در سنگلاخ هاي کوي ذهنم
و در ترک هاي ديوار کاهگلي خاطرم گم مي شود
و آينده ام در بطن زمان انتظار تولد مي کشد.
انتظاري بس بيهوده!‏

و از حالم هيچ نپرس که محال است دريابي
نمي داني فرو رفتن چه زيباست‏
جاذبه اي است معصومانه و کودکانه
مرا وارهان، دستانم را رها کن
اگر درياچه ي زلال عشق در نگاهت باتلاق است
من حاضرم تا تولد ستاره ي مرگم در آن دست و پا زنم


فرو رفتن تقديم من باد

GolBarg 05-05-2010 11:22 PM

زودتر بيا
من زير باران ايستادهام
و انتظار تو را میکشم
چتری روی سرم نيست
میخواهم قدمهايت را، با تعداد قطرههای باران شماره کنم
تو قبل از پايان باران میرسی
يا باران قبل از آمدن تو به پايان میرسد؟

مرا که ملالی نيست حتی اگر صدسال هم زيرباران بدون چتر بمانم
نه از بوی ياس باران خورده خسته میشوم
نه از خاکی که باران غبار را از آن ربوده است.

هروقت چلچله برايت نغمه ی دلتنگی خواند و خواستی ديوار را از ميان ديدارهايمان برداری بيا
من تا آخرين فصلباران منتظرت میمانم....

http://www.elitetest.com/assets/imag...125030_std.jpg

GolBarg 05-11-2010 07:18 PM

من دلم تنگ می شود
برای تو

برای هرآنچه که تکانم می دهد
تـــــا تــامل خـــویش
بـــــــرای خاطراتمان
چیزهایی که تو، توهم می خوانیشان

دلــم کــه تنـــگ می شــود

پای لحظه های خالی از تو
بــساط اشک پهن می کــنم
گوش خیالم را به گذشته می چسبانم
صدایت را از امواج پراکندهی زمان جمع می کنم
پژواک صدایت بر دیوار ذهن می کوبد
پر از آواز می شوم از تو
مگرغیر از این است
که توهم هم وجود دارد؟

باشد ...
به خودم دروغ نمی گویم!
اما به حقیقت دقایق پریشان عاشقی سوگند
دلم برای این توهم تنگ می شود.....................

GolBarg 05-18-2010 11:14 PM

سر چشمه ی محبت!
ستاره ی من!
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است؟

بگذار نامت را تکرار کنم...

نامت زیباست ... دلنشین است ...


چه داشته ای که این گونه مرا طلسم کرده ای؟!
من اینگونه نبودم
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم، به آسمان ، به بیکران پرواز می کنم


گرچه پایان راه را نمی دانم...{پپوله}

GolBarg 05-27-2010 12:25 AM

میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم چی گفت ؟

جایی که میری مردمی داره که می شکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم .

تو تنها نیستی .

توکوله بارت عشق میزارم که بگذری، قلب میزارم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت کنه، ومرگ که بدونی برمیگردی پیشم.

GolBarg 05-27-2010 11:45 PM

من پری کوچک غمگین را می شناسم

که در اقیانوس کوچکی مسکن دارد

و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد
آرام آرام

GolBarg 05-29-2010 11:20 PM

چشمهایت را ببند
به دوران کودکیت برگرد
بچه که بودی از زندگی چه میدانستی؟
نگاهت معصوم بود،
و خنده های کودکانه ات از ته دل،
بزرگترین دلخوشی ها داشتن اسباب بازی دوستت، پوشیدن کفش بزرگترها
و حتی خوردن یک تکه کوچک شکلات.
بچه که بودی حسادت، کینه و نفرت در قلب کوچکت جایی نداشت،
دوست داشتنت پاک و بی ریا بود،
و بخشیدنت با رضایت ،
چاره ناراحتی ات لحظه ای گریستن بود و بس، و این پایان تمام کدورت ها می شد،
و می خندیدی و در دنیای خودت غرق می شدی!
چه شد؟
بزرگ شدی؟؟

نگاه معصومت سردرگم شد،
و خنده هایت از سر اجبار،
اگر حسود نشدی، اگر کینه به دل نگرفتی، و اگر متنفر نیستی ،
یاد گرفتی که ببینی و تجربه کنی و مغموم شوی
می بخشی در حالی که رنجیده ای،
با تمام وجود گریه میکنی اما از ته دل نمی خندی،
برگرد !
باز هم کودکی باش سبکبار
روحت را آزاد کن
به خودت کمک کن تا از سردرگمی ها رها شوی،
تا بتوانی دوباره نفسی بکشی،
بخواه که تنها خودت باشی،
می توانی، تنها اگر بخواهی
باز هم زندگی کن،
در انتظار لبخند گرم کودکانه ات
می توان بود؟....
کاش هرگز بزرگ نمی شدیم ...


اکنون ساعت 03:53 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)