پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   مطالب آزاد (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=11)
-   -   قاصدک غم دارم (http://p30city.net/showthread.php?t=24068)

GolBarg 03-29-2010 12:19 AM

قاصدک غم دارم
 
قاصدک غم دارم.

http://i19.tinypic.com/4mx3b0m.jpg



قاصدک غم دارم غم آوارگي و دربدري...

غم تنهايي و خونين جگري

قاصدک واي بر من

همه از خويش مرا ميرانند...


همه ديوانه و ديوانه ترم ميخوانند

مادر من غمهاست

قاصدک! دريابم روح من عصيان زده و طوفانيست

آسمان نگهم بارانيست


قاصدک غم دارم غم به اندازه ي سنگيني عالم دارم

قاصدک غم دارم غم من صحراهاست افق تيره ي او ناپيداست


قاصدک ديگر از اين پس منم و تنهايي

و به تنهايي خود در هوس عيسايي

و به عيسايي خود منتظر معجزه اي غوغايي


قاصدک زشتم من زشت چون سنگ خارا

قاصدک حال گريزش دارم مي گريزم به جهاني که در آن پستي نيست

پستي و مستي و بد مستي نيست

مي گريزم به جهاني که مرا نا پيداست

شايد آن نيز فقط يک روياست

GolBarg 03-29-2010 12:21 AM

قاصدک
قاصدک هان.چه خبر آوردی؟
ازکجا.وزکه خبر آوردی؟

خوش خبر باش.اما
گرد بام و درمن
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه زیاری.نه زدیار و دیاری--باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی باکس
برو آنجا که تورا منتظرند
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصدک تجربه های همه تلخ
با دلم میگوید
که دروغی تو.دروغ
که فریبی تو.فریب
قاصدک!هان...آخر
ای وای!!!
راستی آیا رفتی با باد !؟
با توام.آی!!!
کجا رفتی؟
آی!!!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی.جایی؟
در اجاقی_طمع شعله نمیبندم_خردک شوری هست هنوز؟
قاصدک
ابرها همه عالم شب و روز

GolBarg 03-29-2010 12:53 AM

مرگ قاصدک...
از اون روزی که باد شروع به وزیدن کرد قاصدک مرد!!
کسی از اون خبر نیاورد!
کسی خبر واسه اون نخوند
کسی اونو نگاه نکرد!
همه اونو له کردند!
چون دیگه فصل قاصدکها گذشته!
توهم اگه اونا رو دیدی بی تفاوت باش
این بهتره! ...

http://ritama.files.wordpress.com/2009/02/dandelion.jpg

GolBarg 03-29-2010 01:14 AM

http://www.up.vatandownload.com/imag...aufz_thumb.jpg


باد پره های نازک و سفید قاصدک را در فضا می چرخاند و با خود می برد. قاصدک در آغوش باد, رها شده تا در دل آسمان بالا برود.


اما دست او, قاصدک را از دامن باد چید. قاصدک را در دستانش چرخاند ... نمی دانست چه پیامی را باید به او بسپارد.

آن روزها هر وقت قاصدکها را می دید, دنبالشان می کرد ... آن قدر که از نفس می افتاد. آنوقت رو به باد می ایستاد و قاصدک را برای او که دوستش داشت می فرستاد.

آن روزها تمام قاصدکهای دنیا هم برایش کم بودند.


قاصدک او را به یاد روزهای سرد پاییز می انداخت ... دویدن لابلای برگها, وجب کردن کوچه ی همیشگی و انتظار آمدن او ...


قاصدک او را به یاد روزی می انداخت که ساعتها زیر باران به هیجان نخستین دیدار سپری شده بود ... به یاد غروب و به یاد نگاهی لبریز از شور جوانی...


قاصدک او را به یاد خودش می انداخت ... یاد دفترهای شعرش که همه را پر می کرد از معنای عمیق عشق و از برگهای زرد پاییزی .... یاد دانه های سرخ انار در شبهای بلند یلدا و خوشحالی او برای اولین برف زمستانی!


بغض راه گلویش را گرفت. قاصدک را رها کرد.
صدای هیاهوی کلاغها به گوش می رسید. سرخی آسمان گواه از غروبی زیبا می داد. اما او می دانست که هیچ رنگی, هیچ خاطره ای ,هیچ نگاهی و هیچ قاصدکی او را به وجد نمی آورد.


غروب زیبا بود اما چشمهایش زیبایی را نمی خواستند ... وجودش تهی بود از احساس سبز شدن و ریشه زدن در زندگی.


خسته بود ... چشمهایش را بست .

قاصدکها در هوا به رقص درآمده بودند ... تعدادشان زیاد بود, به تعداد تمام کسانی که دوستشان داشت و به لطافت تمام شعر هایی که گفته بود.


اما بعد از آن روزها دیگر هیچ قاصدکی را برای پرواز دوست داشتن ها نیافت. چرا که این روزها معنای دوست داشتن دیگر در حجم لطیف یک قاصدک نمی گنجید!

GolBarg 03-29-2010 11:31 PM

قاصدک

آسمان آبي رنگ و صاف است و آن دورترها که شايد دلم به سويش پر کشيده رفته رفته نارنجي مي شود. با همه ي اينها لبخند ماه را هم مي توان ديد.

مادربزرگم هميشه مي گفت: اگر قاصدکي ميهمانت شود، خبر خوشي آورده و پدرم همزمان مي خواند:
قاصدک، هان چه خبر آوردي؟
از کجا، وز که خبر آوردي؟


قاصدکم را توي مشتم گرفتم تا با او حرف بزنم، شايد او حرف مرا بفهمد.



حرفم سنگين است، با اينکه دلم را مي فشارد، گفتنش دردي را دوا نمي کند. دردم سنگين تر است، توي باغچه ي دلم نشسته، دلش هم نمي آيد گلها را پس بزند و خود را رها کند. با مرده هم که نمي شود حرف زد، به ريشت مي خندد. از صدايت بيزار است. نمي داند دلي هم هست که او را زنده کند. تا وقتي زنده است اصلا به حرفهايت گوش نمي دهد، خواسته ها و درد دلت که جاي خود دارد.
يادت هست، آن شب کار مي کردي، داشتي لامپ ها را باز مي کردي
سرم روي ميز بود و نگاهت مي کردم. ديدم! دستت را سوزاندي ولي باز خودت را لوس کردي و گفتي: آي دستم، دستم سوخت. خواستم زخمت را ببوسم ولي گفتم شايد دردت را بيشتر کنم.

خودت که مي داني اسمم را درد گذاشته بودي. گفتم:
بگيرش زير آب سرد.
حوصله نداشتي، خسته بودي. سيمها را از دستت گرفتم که راحت آن را به دهانت بچسباني و خيسش کني، بلکه آرام شوي.
قاصدکم را رها کردم تا به آن دوردورها پر بکشد. به همان دوردورهاي نارنجي رنگ. به خوابگاه خورشيد. مي دانم، مي دانم صداي قاصدکم زيباست، آزارت نمي دهد
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد:
که دروغي تو، دروغ
که فريبي تو، فريب
قاصدک، ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند



http://shareme.com/images/large/dandelion-66287.jpg

GolBarg 03-29-2010 11:38 PM

http://www.up.vatandownload.com/imag...4eei_thumb.jpg



قاصدک ها را نتوان در بند کرد
چون آزادند و آزاده . چون رهایند و خالی از هر قید و بندی
قاصدک ها را نتوان در بند کرد
چون در بند انسان نمی مانند.



GolBarg 03-29-2010 11:49 PM

ای که در فکر به چنگ آوردنی
صحبتی هستت بگو ار با منی


میشود آیا محبت را ربود؟
میشود با غم شبی را طی نمود؟


میشود شب را بدون ماه بود؟
میشود با قاصدک همراه بود؟


قاصدک آزاد و در بند است هنوز
او اسیر باد و در بند است هنور


او سوار باد و بر باد است او
در پی دیدار همراز است او



http://naturalexpression.net/blog/wp.../dandelion.jpg


GolBarg 03-29-2010 11:52 PM

http://hamsafar5925.persiangig.com/i...x/ghasedak.jpg



آی مردم خرده گیر !

بر قاصدک ها خرده مگیرید

قاصدک ها را هیچ انتظاری برای ماندن نیست

قاصدک ها را هیچ انتظاری برای عاشق شدن نیست

قاصدک ها را نتوان در بند کرد

آنکه با باد است بر باد خواهد بود

آنکه بر باد است عاشق نخواهد بود

بر قاصدک ها دل مبندید

که کاری بس عبث و بیهوده است .

GolBarg 03-30-2010 12:03 AM


بی رحمانه به ابرهای فکرت باد می وزد و همه پریشان به گوشه ای میگریزند.


قاصدک متعجب مانده! او خود را به دست باد سپرده بود…


میگوید: این بی انصافی است…بگذار تا پیغامم را برسانم به فکری آشفته از فضای رنگی ها…


باد سکوت میکند.


قاصدک ندانست باد اگر ابرها را پس زد برای به مقصد رسیدن قاصدک است…


طریقتش طولانیست و پر از تجربه..


قاصدک…نترس…آخر به دست پریشان حالی میرسی و امیدوارش میکنی…



http://www.up.vatandownload.com/imag...iz3_thumb.jpeg




GolBarg 04-06-2010 08:10 PM

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پاگذاشتی
اما تاقایقی اومد از منو دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا
من و دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا........!!!!!!

GolBarg 04-08-2010 12:37 AM

دنیای من، دنیای دل، دنیای عشق است و جنون
سودای من، سودای دل، سودای عشق است و جنون

سوزم نگر، شورم ببین، وین آتش تورم ببین
سینای من، سینای دل، سینای عشق است و جنون

امشب سراپا آتشم، می با سبو سر می کشم
فردای من، فردای دل، فردای عشق است و جنون

اکنون که جوشان گشته ام، سیلی خروشان گشته ام
دریای من، دریای دل، دریای عشق است و جنون

در عاشقی دل خون شدم، آواره چون مجنون شدم
صحرای من، صحرای دل، صحرای عشق است و جنون

ای ساقی آشفته مو، با من سخن از می مگو
مینای من، مینای دل، مینای عشق است و جنون:21:

GolBarg 04-12-2010 12:21 AM

کاش بودی
کاش بودي تا دلم تنها نبود تا اسير غصه فردا نبود

کاش بودي تا نگاه خسته ام بي خبر از موج و دريا نبود

کاش بودي تا دو دست عاشقم غافل از لمس گل مينا نبود


کاش بودي تا زمستان دلم اين چنين پر سوزپر سرما نبود


کاش بودي تا فقط باور کني بعدتو اين زندگي زيبا نبود

T I N A 04-12-2010 07:49 AM

خوب یا بد حادثه ای در راه هست
و این خبر از ان قاصدکی بود که امد و خبری داد
من هم به رسم همیشگی بوسه ای نثارش کردم
و به او گفتم
برسان سلام ما را به او
برسان و بگو دوستش دارم
حتی اگر نباشم ان وقت که میاید


GolBarg 04-15-2010 10:45 PM

چقدر زمان طولانی شده
یا شاید ساعت عمر من کند کار میکند ؛
نمی دانم . چیزی را نمیفهمم .
خاطراتم را دوباره بالا میآورم و نشخوار میکنم .
چقدر شیرین است .
طعم خوش دوست داشتن .
نه !
صبر کن .
اینگار در این بین چیزی مانده شده .
چه بوی تعفنی میدهد !
امشب اینجا ضیافتی برپاست .
باید پنجر ها را باز کنم .
اینجا بوی نا میدهد .
بوی تعفن .
بوی ماندگی .
فهمیدم ! بو ، بویتنهایی ست
شامه ام را پر میکنم از تنهایی و در سینه حبس میکنمش تا تنها بماند .
تنهایی را حبس میکنم تا تنها برای من بماند .
آری ! من دیگر تنها نیستم .
بغض ، حسرت ، امید ، انتظار ، خاطره و اشک ...
امشب چه جمعیست اینجا .
همه هستند
بنوازید و بخوانید ...
بردی از یادم / دادی بر بادم / با یادت شادم .....
باید برقصیم . همه با هم و در آغوش هم .
چه هم آغوشی زیبایی .
من در آغوش تنهایی
اشک در آغوش صبر
عشق در آغوش غم
امید در آغوش انتظار
و خاطره در آغوش حسرت
باید از این سرمستی فریاد شادی بزنم .
بغض نمیگذارد .
نفسم تنگ آمده
خدایا : چه شده ؟
:53:«در جمع من و این بغض بی قرار جای تو خالی »:53:


GolBarg 04-15-2010 10:45 PM

قاصدک
نگذار که به آرامی بمیری

http://www.watchfuleye.com/smacleodfolder/dandelion.jpg

GolBarg 04-16-2010 11:29 PM

حرفها که تکراری می شوند ، روزها عادی و غصه ها معمولی می شوند . انسانها از روی تکرار با یکدیگر سلام می کنند ، بارانها از سر تکرار فرو می ریزند و بهارها از سر عادت گل می دهند .

وقتی در گذر زمان ، روی ذهن تقویم ، روزها به ماه و ماهها به سال کشیده می شوند ، شنبه با جمعه فرقی نمیکند ... پائیز با بهار و امسال با پارسال و ... آن وقت است که تمام آفرینش را یکجور میبینی ، خودت و حتی خدا را .... آن وقت است که دوست داری زندگی بر تو سخت نگیرد

. دلت می خواهد هر وقت اراده کنی بهار بخندد و پائیز دلش نگیرد . و آن وقت است که به مرور در غبار خاطرات گم میشوی . و بعد ...روزی آرام و بی صدا به پایان می رسی ، به آرامی اشکی که روی گونه ها پيچ و تاب ميخورد و به انتها ميرسی

اما به خاطر خدا هم که شده در خودت غرق نشو

کمی ، فقط کمی جرات دریا شدن داشته باش .

GolBarg 04-16-2010 11:38 PM

http://i31.tinypic.com/11gt1qc.jpghttp://hamshahrionline.ir/images/upl...1-04-88-at.jpg

قاصدک غــــــــــــــــــــــم دارم

GolBarg 04-17-2010 10:41 PM

یاد تو

http://www.aliweblog.com/archives/im...ain2-thumb.jpg


دیشب آن قدر باران آمد
که اکر بگویم یاد تو نبودم
باران با من قهر می‌کند



آن قدر از پنجره بیرون را نگاه کردم
که اگر بگویم منتظر تو نبودم
پنجره با من قهر می‌کند



آن قدر دلتنگ خوابیدم
که اگر بگویم خواب تو را ندیدم
خوابت هم مرا ترک می‌گوید

GolBarg 04-17-2010 11:11 PM

تو را نه عاشقانه،نه عاقلانه،ونه حتی عاجزانه،كه تورا عادلانه درآغوش میكشم...عدل مگر نه آن است كه هر چیز در جای خویش قرار بگیرد....:53::53::53::53::53:

ساقي 04-20-2010 07:19 PM

قاصدک


دیشب دلم گرفته بود مثل هوای بارونی دلم هوا تو کرده بود
هوای شیرین زبونی دلم می خواست گریه کنم
بگم که سخت تنهایی نمی دونم چه حالیو کجاییو؟
چه میکنی؟ ولی صدات تو گوشمه
رفتم کنار پنجره گفتم شاید ببینمت دیدم محال دیدنت چون گل باید بچینمت...

رو صندلی نشستم و یهو دیدم یه قاصدک اومد پیشم
خبر آورد ای اشنا یه چیزییو بهت بگم؟؟
گفتم بگو...اهی کشید اومد نشست رو شونهام
یواشکی چشماشو بست تا نبینه اشک چشام
می گفت که تو یه راه دور یه راه دورو سوتو کور

مسافری نشسته بود مسافره غریب ودل شکسته بود
از تو همش شکوه می کرد با اشک گرم و دل سرد
چه قدر دلش میخواست که تو نگاش کنی صداش کنی
بهش بگی دوسش داری
تا اومدم بهش بگم برو بگو دوسش دارم پاش میشینم
دیدم که اون رفته بود و منم دارم خواب میبینم....


....
..
.





GolBarg 04-25-2010 11:36 PM

هنگام شب که ارامش حکم فرماست
قلب من هنوز مشوش است
باد به صورتم می وزد
تنهای تنهای تنهایم
مانند مترسک
حتی کلاغ ها از دور هم به من نگاه نمی کنند
مهتابی در دور به خیره شده
به تنهایی من می گریند
چون خود نیز مانند من تنهاست


http://hamibal.persiangig.com/image/152004.jpg

GolBarg 05-02-2010 10:53 PM

هی فلانی!

می دانی؟!
می گویند رسم زندگی چنین است :
می آیند ... می مانند ...
عادتت می دهند ... و می روند ...
و تو در خود می مانی
و تو تنها می مانی!
راستی!
نگفتی!
آیا رسم تو نیز چنین است؟!
مثل همه ی فلانی ها ؟!

http://eshghemeshki.persiangig.com/M...1980327-lg.jpg




GolBarg 05-02-2010 10:57 PM

نشسته بود روي زمين و داشت يه تيكه هايي رو از روي زمين جمع مي كرد.

بهش گفتم: كمك نمي خواي؟ گفت:نه.
گفتم: خسته مي شي بذارخوب كمكت كنم ديگه.
گفت: نه خودم جمع مي كنم.
گفتم:حالا تيكه ها چي هست؟بد جوري شكسته معلوم نيست چيه؟

نگاه معني داري كرد و گفت:قلبم. اين تيكه هاي قلب منه كه شكسته. خودم بايد جمعش كنم
بعدش گفت : مي دوني چيه رفيق؟آدماي اين دوره زمونه دل داري بلد نيستن.
وقتي مي خواي يه دل پاك و بي ريا رو به دستشون بسپري
هنوز تو دستشون نگرفته ميندازنش زمين و ميشكوننش......


ميخوام تيكه ها ش رو بسپرم به دست صاحب اصليشاون.... دل داري خوب بلده.. آخه مي دوني اون خودش گفته كه قلبهاي شكسته رو خيلي دوست
دارهميخوام بدم بهش بلكه اين قلب شكسته خوب شه.
تيكه هاي شكسته ي قلبش روجمع كرد و يواش يواش ازم دور شد.

و من توي اين فكر كه چرا ما آدما دلداري بلد نيستيم موندم دلم مي خواست بهش بگم خوب چرا دلت رو مي سپردي دست هركسي؟

انگاري فهميد تو دلم چي گفتم. بر گشت و گفت:
دلم رو به دست هركسي نسپردم اون براي من هر كسي نبود.
گفت و اين بار رفت سمت دريا...................

GolBarg 05-04-2010 11:53 PM

برتن داغ ديده ي جاده بوسه مي زند
رگبار قدم هاي مسافري قامت شکسته
و نگاهت چه پاره پاره چنگ مي زند ‏
بر گيسوان پر پيچ و تاب جاده
در الفباي ويرانگي واژه اي جز رفتن نمي يابي

و تو بي آن که ريزش برگ هاي درخت پاييزي نگاهم را بر سينه ي خاک وجودم ببيني
سينه ريز سکوت را بر گردنم آويختي
و لبانم را با نخ هايي به ضخامت غرورت بر هم دوختي
و مرا با زمزمه ي فريب ترانه اي مبهم، متهم کردي
چه مي توانم برايت انجام دهم؟!؟!‏

ولي امّا قفل شيشه ي زبانم با هجوم تگرگ لغت هاي بي دفاع، نشکست
و کلمات، رقص کنان از خاطرم پر کشيدند...‏

گذشته ام در سنگلاخ هاي کوي ذهنم
و در ترک هاي ديوار کاهگلي خاطرم گم مي شود
و آينده ام در بطن زمان انتظار تولد مي کشد.
انتظاري بس بيهوده!‏

و از حالم هيچ نپرس که محال است دريابي
نمي داني فرو رفتن چه زيباست‏
جاذبه اي است معصومانه و کودکانه
مرا وارهان، دستانم را رها کن
اگر درياچه ي زلال عشق در نگاهت باتلاق است
من حاضرم تا تولد ستاره ي مرگم در آن دست و پا زنم


فرو رفتن تقديم من باد

GolBarg 05-05-2010 11:22 PM

زودتر بيا
من زير باران ايستادهام
و انتظار تو را میکشم
چتری روی سرم نيست
میخواهم قدمهايت را، با تعداد قطرههای باران شماره کنم
تو قبل از پايان باران میرسی
يا باران قبل از آمدن تو به پايان میرسد؟

مرا که ملالی نيست حتی اگر صدسال هم زيرباران بدون چتر بمانم
نه از بوی ياس باران خورده خسته میشوم
نه از خاکی که باران غبار را از آن ربوده است.

هروقت چلچله برايت نغمه ی دلتنگی خواند و خواستی ديوار را از ميان ديدارهايمان برداری بيا
من تا آخرين فصلباران منتظرت میمانم....

http://www.elitetest.com/assets/imag...125030_std.jpg

GolBarg 05-11-2010 07:18 PM

من دلم تنگ می شود
برای تو

برای هرآنچه که تکانم می دهد
تـــــا تــامل خـــویش
بـــــــرای خاطراتمان
چیزهایی که تو، توهم می خوانیشان

دلــم کــه تنـــگ می شــود

پای لحظه های خالی از تو
بــساط اشک پهن می کــنم
گوش خیالم را به گذشته می چسبانم
صدایت را از امواج پراکندهی زمان جمع می کنم
پژواک صدایت بر دیوار ذهن می کوبد
پر از آواز می شوم از تو
مگرغیر از این است
که توهم هم وجود دارد؟

باشد ...
به خودم دروغ نمی گویم!
اما به حقیقت دقایق پریشان عاشقی سوگند
دلم برای این توهم تنگ می شود.....................

GolBarg 05-18-2010 11:14 PM

سر چشمه ی محبت!
ستاره ی من!
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است؟

بگذار نامت را تکرار کنم...

نامت زیباست ... دلنشین است ...


چه داشته ای که این گونه مرا طلسم کرده ای؟!
من اینگونه نبودم
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم، به آسمان ، به بیکران پرواز می کنم


گرچه پایان راه را نمی دانم...{پپوله}

GolBarg 05-27-2010 12:25 AM

میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم چی گفت ؟

جایی که میری مردمی داره که می شکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم .

تو تنها نیستی .

توکوله بارت عشق میزارم که بگذری، قلب میزارم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت کنه، ومرگ که بدونی برمیگردی پیشم.

GolBarg 05-27-2010 11:45 PM

من پری کوچک غمگین را می شناسم

که در اقیانوس کوچکی مسکن دارد

و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد
آرام آرام

GolBarg 05-29-2010 11:20 PM

چشمهایت را ببند
به دوران کودکیت برگرد
بچه که بودی از زندگی چه میدانستی؟
نگاهت معصوم بود،
و خنده های کودکانه ات از ته دل،
بزرگترین دلخوشی ها داشتن اسباب بازی دوستت، پوشیدن کفش بزرگترها
و حتی خوردن یک تکه کوچک شکلات.
بچه که بودی حسادت، کینه و نفرت در قلب کوچکت جایی نداشت،
دوست داشتنت پاک و بی ریا بود،
و بخشیدنت با رضایت ،
چاره ناراحتی ات لحظه ای گریستن بود و بس، و این پایان تمام کدورت ها می شد،
و می خندیدی و در دنیای خودت غرق می شدی!
چه شد؟
بزرگ شدی؟؟

نگاه معصومت سردرگم شد،
و خنده هایت از سر اجبار،
اگر حسود نشدی، اگر کینه به دل نگرفتی، و اگر متنفر نیستی ،
یاد گرفتی که ببینی و تجربه کنی و مغموم شوی
می بخشی در حالی که رنجیده ای،
با تمام وجود گریه میکنی اما از ته دل نمی خندی،
برگرد !
باز هم کودکی باش سبکبار
روحت را آزاد کن
به خودت کمک کن تا از سردرگمی ها رها شوی،
تا بتوانی دوباره نفسی بکشی،
بخواه که تنها خودت باشی،
می توانی، تنها اگر بخواهی
باز هم زندگی کن،
در انتظار لبخند گرم کودکانه ات
می توان بود؟....
کاش هرگز بزرگ نمی شدیم ...

SonBol 05-29-2010 11:26 PM


GolBarg 06-06-2010 10:56 PM

http://www.musavis.com/blog/wp-conte...007/07/new.jpg


پیرمردبه من نگاه کرد و پرسید :
چندتادوست داری؟
گفتم چرابگم ده یابیست تا...
جواب دادم : فقط چندتایی

پیرمردآهسته وبه سختی برخاست
ودرحالیکه سرش راتکان می دادگفت:
توآدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری
ولی درموردآنچه که می گویی خوب فکرکن
خیلی چیزهاهست که تو نمی دونی

دوست فقط اون کسی نیست که
توبهش سلام می کنی
دوست دستی است که تورا از تاریکی
و ناامیدی بیرون می کشد
درست هنگامی دیگرانی که تو آنها را دوست
می نامی سعی دارند تورابه درون آن بکشند

دوست حقیقی کسی است
که نمی تونه تورارها کنه
صدائیه که نام تو را زنده نگه می داره
حتی زمانی که دیگران تو را به فراموشی سپرده اند

امابیشتر از همه دوست یک قلب است
یک دیوار محکم وقوی
در ژرفای قلب انسان ها
جایی که عمیق ترین عشق ها از آنجا می آید!

پس به آنچه می گویم خوب فکرکن
زیرا تمام حرفهایم حقیقت است
و فرزندم یکباردیگرجواب بده
چندتادوست داری؟
سپس ایستاد و مرا نگریست
درانتظار پاسخ من
با مهربانی گفتم
اگرخوش شانس باشم...فقط یکی
و آن تویی

بهترین دوست کسی است که شانه هایش رابه تو می سپارد
درتنهائیت تو راهمراهی می کند
و در غمها تو را دلگرم می کند
کسی که اعتمادی را که بدنبالش هستی به تو می بخشد
وقتی مشکلی داری آن راحل می کند
و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری
به توگوش می سپارد
و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد ...

فرگل 06-13-2010 07:56 AM


ای قلب من بارانی ات کردند و رفتند

کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند

در سایه های شب تو را تنها نوشتند

سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند

احساس پاکت را همه تکفیر کردند

محکومِ بی ایمانی ات کردند و رفتند

هرشب تورا دعوت به بزم تازهکردند

در بزمشان قربانی ات کردند و رفتند

زخمی که رستم از شَغاد قصهاش خورد

مبنای این ویرانی ات کردند و رفتند
__________________

GolBarg 07-05-2010 01:10 AM

فاصله دیواری است
جنسش از جنس فراق



فاصله دلگیر است
دل من مثل حباب


غم من یک دریاست

بی کران تا به خدا
غم تو هم شاید
گله ی من اگر از تنهایی
از سکوت
از درد است

اگر این دل تنگ است
به امید روزی است
که همه فاصله ها
محو و مبهم گردد



http://toloesard.persiangig.com/f.jpg

GolBarg 07-05-2010 01:12 AM

فردا روز دیگری است
كه بی تو
بر عمر تلف شده افزوده می شود

همین روزها
روز رفتن از راه می رسد
و من طوری از خیال تو گم می شوم


كه انگار هرگز نبوده ام ... !

GolBarg 07-13-2010 10:38 PM

مشق دوستت دارم که پر از حرفهای این قلب عاشقم بود به
عشق تو با احساسی پاک در دفتر عشق نوشتم

اما تو چه بی رحمانه آنها را خط زدی!
سطر اول را با نام تو آغاز کردم سطر دوم را
با کلام دوستت دارم شروع کردم،
سطر سوم صحبت از دلتنگی ام بود ،

سطرهای سیاه ،

قلمی که دیگر جوهری نداشت ،
سطرهایی که دیگر هیچ رنگی از عشق و وفا نداشت!

سهم من از نوشتن مشق عشق ، دلشکستن بود،
دلخوشی من همان چند خطی که به عشق تو نوشتم بود...

تو احساسات قلبی ام را خط زدی ،
تو قلب مرا با قلم سردت سیاه کردی....
دفترم دیگر دفتر عشق نبود، یک دفتر سیاه با کلمات نامفهوم بود....

تو ندانستی که شب تا صبح نشسته بودم
و به عشقت مشق دوستت دارم
را نوشته بودم.... اما آن دل سنگت ، آن قلم سردت ،
آن احساس نامهربانت قلب مرا شکست!

دیگر هیچ شوقی برای از تو نوشتن ندارم...
دیگر هیچ نفسی برای همیشه ماندن ندارم!

shaghayegh N 07-14-2010 12:37 AM

قاصدك غم دارم....
اينقدر غمم زياده كه هركاري ميكنم حتي نميتونم واسه چند لحظه شاد باشم و بهش فكر نكنم....
قاصدك يادمه مدتها پيش كه ديدمت با دوستام چقدر خنديديم!اومدي رو شونه من نشستي و دوستام ميگفتن اين قاصدك واست پيغام آورده از كسي!!پيغام عشق....
ياد اون دوران بخير! چقدر شوخي چقدر خنده....گفتم بيخود حرف نزنين عشق كيلو چنده؟؟!!!!!!!!!!!!!
قاصدك واقعا واسم پيغام آورده بودي؟؟؟؟
من جدي نگرفتمش!نميدونستم چند مدت ديگه زندگيم عوض ميشه...نميدونستم قراره طوري با عشق آشنا بشم كه فقط سوختن باشه.........!
فاصدك غم دارم.... كاشكي بياي ايندفعه با يه پيغام خوشحال كننده!با پيغامي كه من و از اين وضعيت نجات بده و نويد روزاي خوب و قشنگ و بهم بده...
قاصدك كاشكي بشه....
_:2:

nae 07-14-2010 12:39 AM

قاصدک دیگه دارم میمیرم

کاش همه چی تموم شه همه چی

قاصدک...........................

shokofe 07-14-2010 08:04 AM

قاصدك كجايي؟؟!!!!
قاصدك چرا ديگر نمي آيي؟؟!!!
قاصدك حرفها دارم
مي خواهم بگويم حديث تنگ دل با تو
حديث روزهاي رفته ونديدن روي ماه تو
چرا آمدي، چه شد رفتي ، اما من هنوز در رويا
قاصدك بيا تا باز قصه ي غصه ي دل را با هم ورق بزنيم
قاصدك بيا!! قاصدك بيا!!

GolBarg 09-05-2010 10:38 PM

http://desert-sonoran.persiangig.com...8%AF%DA%A9.jpg


قاصدک بالش شکسته ، پر پروازشو بسته
گوشه ای غمگین نشسته تنها و خسته

دوباره یادش میاد دلی که مرحم می گذاشت
تو دستای مهربونش برای اون لونه می ساخت
صبح که میشد چشم انتظارش می نشست
صدتا ترانه می نوشت بدرقه راهش می کرد

یه روزی که قاصدک دنبال محرمش می گشت
همهمه ی نبودنش اومدو پرهاشو شکست

قاصدک دنیا همینه ، قصه ی زندگی اینه
تنها عطر خاطرات که هرگز نمی میره


اکنون ساعت 02:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)