تقدیم به وطن...
بیایم این سیاست ....رو کنار بزاریم و بخوانیم برای وطن ، چرا که من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه برمی خیزند... تقدیم به وطن ترانه خوانان زخم خورده اش و آنها که آسمانش را پر ستاره می خواهند |
به نام مرداني كه در بند اند . به نام زناني كه تبعيد شدند به نام ياران مان همه، كه جان باختند و كشته گان؛ ز آنرو كه تن به تباهي ندادند! پل الوار |
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم من اینجا تا نفس باقیست می مانم من از اینجا چه می خواهم، نمی دانم امید روشنی گرچه در این تاریکی ها نیست من اینجا باز در این دشت خشک تشنه میرانم من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل بر می افشانم من اینجا روزی از ستیغ کوه، چون خورشید ، سرود فتح میخوانم. |
آفتابت، که فروغ رخ « زرتشت » در آن گل کردست
آسمانت، که زخمخانه « حافظ » قدحی آوردست کوهسارانت، که بر آن همت « فردوسی » پر گستردست بوستانت، کز نسیم نفس « سعدی » جان پروردست هم زبانان من اند مردم خوب تو این دل به تو پرداختگان سر و جان باختگان، غیر تو نشناختگان پیش شمشیر بلا، قد برافراختگان، سینه سپر ساختگان مهربانان من اند نفسم را پر پرواز از توست به دماوند تو سوگند که گر بگشایند بندم از بند، ببینند که آواز از توست همه اجزایم با مهر تو آمیخته است همه ذراتم با جان تو آمیخته باد خون پاکم که در آن عشق تو می جوشد و بس تا تو آزاد بمانی به زمین ریخته باد فريدون مشيری |
موضوع خوبیه اما از همگان خواهش میکنم به هیچ وجه تاپیک رو سیاسی نکنند و از نوشتن اشعاری که حساسیت ایجاد میکنند یا به دلیل خاصی سروده شده اند استفاده نکنند
با تشکر... |
وطن شبی دل بود و دلدار خردمند دل از دیدار دلبر شاد و خرسند که با بانگ بنان و نام ایران دو چشمم شد ز شور عشق گریان چو دلبر شور اشک شوق را دید به شیرینی زمن مستانه پرسید بگو جانا که مفهوم وطن چیست که بی مهرش دلی گر هست دل نیست به زیر پرچم ایران نشستیم و در را جز به روی عشق بستیم به یمن عشق، درّ ناب سفتیم و در وصف وطن اینگونه گفتم وطن خاکی سراسر افتخار است که از جمشید و از کی یادگار است وطن یعنی نژاد آریایی نجابت مهرورزی با صفایی وطن خاک اشوزرتشت جاوید که دل را می برد تا اوج خورشید وطن یعنی اوستا خواندن دل به آیین اهورا ماندن دل وطن تیر و کمان آرش ماست سیاوشهای غرق آتش ماست وطن منشور آزادی کورش شکوه جوشش خون سیاوش وطن نقش و نگار تخت جمشید شکوه روزگار تخت جمشید وطن فردوسی و شهنامه اوست که ایران زنده از هنگامه اوست وطن آوای رخش و بانگ شبدیز خروش رستم و گلبانگ پرویز وطن شیرین خسرو پرور ماست صدای تیشه افسونگر ماست وطن چنگ است بر چنگ نکیسا سرود باربدها خسرو آسا وطن یعنی سرود رقص آتش به استقبال نوروزی فره وش وطن یعنی درختی ریشه در خاک اصیل و سالم و پر بهره و پاک وطن یعنی سرود پاک بودن نگهبان تمام خاک بودن وطن را لاله های سرنگون است که از خون شهیدان لاله گون است وطن شوش و چغارنبیل و کارون ارس زاینده رود و موج جیهون وطن خرم ز دین بابک پاک که رنگین شد ز خونش چهره ی خاک وطن یعقوب لیث آرد پدیدار و یا نادر شه پیروز افشار به یک روزش طلوع مازیار است دگر روزش ابومسلم به کار است وطن یعنی صفای روستایی زلال چشمه های بی ریایی وطن یعنی دو دست پینه بسته به پای دار قالی ها نشسته وطن یعنی هنر یعنی ظرافت نقوش فرش در اوج لطافت وطن در هی هی چوپان کرد است که دل را تا بهشت عشق برده است وطن یعنی تفنگ بختیاری غرور ملی و دشمن شکاری وطن یعنی بلوچ با صلابت دلی عاشق نگاهی با مهابت وطن یعنی خروش شروه خوانی ز خاک پاک میهن دیده بانی ز عطر خاک میهن گر شوی مست کویر لوت ایران هم عزیز است وطن یعنی بلندای دماوند ز قهر ملتش ضحاک در بند وطن یعنی سهند سرفرازی چنان ستارخانش پاکبازی مرا نقش وطن در جان جان است همان نقشی که در نقش جهان است وطن یعنی سخن یعنی خراسان سرای جاودان عشق و عرفان وطن گلواژه های شعر خیام پیام پر فروغ پیر بسطام وطن یعنی کمال الملک و عطار یکی نقاش و آن یک محو دیدار در این میهن دو سیمرغ است در سیر یکی شهنامه دیگر منطق الطیر یکی من را زدشمن می رها ند یکی دل را به دلبر می رساند خراسان است و نسل سر بداران زجان بگذشتگان در راه ایران وطن خون دل عین القضاتست نیایشنامه پیر هراتست وطن یعنی شفا قانون اشارات خرد بنشسته در قلب عبارات نظامی خوش سرود آن پیر کامل زمین باشد تن و ایران ما دل وطن آوای جان شاعر ماست صدای تار بابا طاهر ماست اگر چه قلب طاهر را شکستند و دستش را به مکر و حیله بستند ولی ماییم و شعر سبز دلدار دو بیت طاهر و هیهات بسیار وطن یعنی تو و گنجینه راز تفال از لسان الغیب شیراز وطن آوای جان می پرستان سخن از بوستان و از گلستان وطن دارد سرود مثنوی را زلال عشق پاک معنوی را تو دانی مولوی از عشق لبریز نشد جز با نگاه شمس تبریز وطن یعنی سرود مهربانی وطن یعنی شکوه همزبانی وطن یعنی درفش کاویانی سپید و سرخ و سبزی جاودانی به پشت شیر خورشیدی درخشان نشان قدرت و فرهنگ ایران وطن شور و نشاط هستی ما وطن میخانه ما مستی ما وطن دار الفون میرزا تقی خان شهید سرفراز فین کاشان کنون ای هموطن ، ای جان جانان بیا با ما بگو پاینده ایران بيا با ما بگو پاينده ايران .. .. |
عالی بود شعر اخیر از کی بود از اخوان ؟
|
شاهکاریست از استاد بادکوبه اي دانه جان...
|
اگر ایران بحز ویران سرا نیست من این ویرانسرا را دوست دارم اگر تاریخ ما افسانه رنگ است من این افسانه ها را دوست دارم نوای نای ما گر جانگداز است من این نای و نوا را دوست دارم اگر آب و هوایش دلنشین نیست من این آب و هوا را دوست دارم بشوق خار صحراهای خکش من این فرسوده پا را دوست دارم من این دلکش زمین را می پرستم من این روشن سما را دوست دارم اگر بر من ز ایرانی رود زور من این زور آزما را دوست دارم اگر آلوده دامانید اگر پاک من ای مردم شما را دوست دارم پژمان بختياري {پپوله}{پپوله}{پپوله} |
ایران ما افتخار جهان سالها مشعل ما پیشرو دنیا بود چشم دنیا همه روشن به چراغ ما بود درج دارو همه در حکم حکیم رازی برج حکمت همه با بوعلی سینا بود با حکیمان جهان مشق خطی خوانا بود عطر عرفان همه با نسخه شعر عطار بود اوج فکرت همه با مثنوی مولانا بود داستانهای حماسی به سرود و بسزا خاص فردوسی و آن همت بی همتا بود پند سعدی کلمات ملک العرش علا عزل حواجه سرود ملا اعلا بود کاوه ماست که بر قاف قرون عنقا بود "تاج تاریخ جهان کوروش بزرگ هخامنش است" کز قماشی و منشی محتشم و والا بود عدل کسری چه همایی است همایون سایه که نه بر صحنه تاریخ چنین سیما بود شاه شطرنج فتوحات همانا نادر کز سلحشوری و لشگر شکنی غوغا بود خاتم گمشده را باز بجو ای ایران "که بدان حلقه جهان زیر نگین ما بود" استاد شهریار شاعر نامی ایران |
زنده باد هواداران وطن زنده باد آن کس که هست از جان هوادار وطن هم وطن غمخوار او، هم اوست غمخوار وطن دکتری فهمیده باید ، دست در درمان زند تا زنو بهبود یابد ، حال بیمار وطن هر که دور از میهن خود ، در دیار غربت است از برایش سرمه چشم است ، دیدار وطن تا خس و خار خیانت را ، نسازی ریشه کن کی مصفّا می شود ، بهر تو گلزار وطن پیکر مام وطن ، دانی چرا خم گشته است ؟ زان که مشتی اجنبی خواهند ، سربار وطن به که در فکر وطن ، باشیم و فکر کار او پیش از آن کز دست ها بیرون رود کار وطن رهی معیری |
ایران پرست باش دست ار هد به پای گل و لاله مست باش جامی بنوش و بی خبر از هر چه هست باش بر فرق دوستانِ دو رو ، پشت پای زن در جنگ دشمنان وطن ، چیره دست باش فتح و شکست ، لازمۀ زندگی بُوَد ای مرد زندگی ، پی فتح و شکست باش ترکی و پارسی ، نکند فرق پیش ما از هر کجا که زاده ای ایران پرست باش رهی معیری |
عشق ایران پی دانش و علم کوشش کنیم جهان روشن از نور دانش کنیم نکو سیرت و مهربانیم ما هواخواه درماندگانیم ما به بیچاره مردم ، نکوئی کنیم ستمدیده را ، چاره جویی کنیم به پاکی ، زگل ها رباییم گوی که پاکیزه روییم و پاکیزه خوی به آموزگاران خود بنده ایم که آموزگاران آینده ایم زدانش چراغی است ما را به دست فضیلت شناسیم و دانش پرست به نیکی ، که پیرایۀ گنجِ ماست غم و رنج مردم ، غم و رنج ماست چو خورشید و مه تابناکیم ما که فرزند این آب و خاکیم ما وطن خواه و ایران پرستنده ایم که با عشق ایران زمین زنده ایم رهی معیری |
==================ایـرانِ مـن=================
"به دماونـد تو سوگنـــد، که گر بگشایند بندم از بند ، ببینند که آواز از توسـت هم اجزایم، با مهــر تو آمیخـته اســـت همــه ذراتــم با خاک تـو آمیختـه بــاد خـون پاکم که در آن عشق تو میجوشد و بس تا تـو آزاد بمانــی، به زمین ریخته باد" |
خاك بيهمتا كجايي اي ديار دور ، اي گهوارهي ديرين ! كه از نو ، تن به آغوشت سپارم در دل شبها : به لالاي نسيمت كودكآسا ديده بربندم به فرياد خروست ديده بردارم ز كوكبها سپس ، صبح تو را بينم كه از بطن سحر زايد. ديار دورِ من ، اي خاك بيهمتاي يزداني خيالت در سر "زرتشت" و مهرت در دل "ماني" ! تو را ويران نخواهد ساخت فرمان تبهكاران تو را در خود نخواهد سوخت آتش هاي شيطاني اگر من تلخ ميگريم ، چه غم زيرا تو ميخندي و گر من زود ميميرم ، چه غم ، زيرا تو ميماني ، بمان ! بمان تا دوست يا دشمن ، تو را همواره بستايد .... نادر نادرپور |
وقتی تو می گویی وطن وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم گویی شکست شیر را از موش باور میکنم وقتی تو میگویی وطن بر خویش می لرزد قلم من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم وقتی تو می گویی وطن یکباره خشکم می زند وان دیده ی مبهوت را با خون دل تَر می کنم بی کوروش و بی تهمتن با ما چه گویی از وطن با تخت جمشید کهن من عمر را سر می کنم وقتی تومی گویی وطن بوی فلسطین می دهی من کی نژاد عشق با تازی برابر می کنم وقت تو می گویی وطن از چفیه ات خون می چکد من یاد قتل نفس با الله و اکبر میکنم وقتی تو میگویی وطن شهنامه پرپر می شود من گریه بر فردوسی آن پیر دلاور میکنم بی نام زرتشت مَهین ایران و ایرانی مبین من جان فدای آن یکتا پیمبر می کنم خون اوستا در رگ فرهنگ ایران می دود من آیه های عشق را مستانه از بر می کنم وقتی تو می گویی وطن خون است و خشم وخودکشی من یادی از حمام خون در تَلِ زَعتَر(اردوگاهی در فلسطین) میکنم ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان من رخت روشن بر تن گلگون کشور می کنم ایران تو با یاد دین زن را به زندان می کشد من تاج را تقدیم آن بانوی برتر می کنم ایران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست من کیش مهر و عفو را تقدیم داور میکنم تاریخ ایران تو را شمشیر تازی می ستود من با عدالتخواهیم یادی ز حیدر میکنم ایران تو می ترسد از بانگ نوایِ نای و نی من با سرود عاشقی آن را معطر میکنم وقتی تو میگویی وطن یعنی دیار یار و غم من کی گل"امید"را نشکفته پر پر میکنم |
مرسی دوستان من وقت نشد بقیه پستهاتون وبخونم سر فرصت میخونم فقط پست اول ساقی بعد از پست خودم !
تورا ای کهن بوم و بر دوست دارم شعر دیگه ایه شاید فقط خواستی از عنوانش استفاده کنی مهدی اخوان ثالث (م . امید ) ترا ای گرامی گهر دوست دارمز پوچ جهان هيچ اگر دوست دارم ترا، ای کهن بوم و بر دوست دارم ترا، ای کهن پير جاويد برنا ترا دوست دارم، اگر دوست دارم ترا، ای گرانمايه، ديرينه ايران ... که فرهاد مهرداد اینو میخونه اما اونی که تو گفتی شعر خیلی زیبایه که من نمیدونم از کیه اما مرحوم مازیار بسیار عالی و خاطره انگیز اونو میخونه.... |
وقتی که ایران هست خلیج یعنی فارس تاریخ می لرزد از خشم قوم پارس جز این اگر باشد خلیج آبی نیست بی سایه ی ایران غیر از سرابی نیست تا میهن کاوه تابوت ضحاک است این سرزمین از هر اهریمنی پاک است وقتی هویت را در نام می جویند هر بی نشان ناچار صد یاوه می گوید چیزی که در صلح است از جنگ می خواهند قدرت اصالت نیست فرهنگ می خواهد ما وارث کورش فرزند جمشیدیم پیروز بی برده بت نپرستیدیم ما ریشه ای دیرین در عشق و خون داریم ما در شب تاریخ تا صبح بیداریم. |
حق با تو بود دانه جان اون شعر از پژمان بختياريست ويرايش کردم ممنون ... |
ای ایران ای مرز پرگُهر
ای خاکت سرچشمهٔ هنر دور از تو اندیشهٔ بَدان پاینده مانی تو جاودان ای دشمن ار تو سنگ خارهای من آهنم جان من فدای خاک پاک میهنم مهر تو چون، شد پیشهام دور از تو نیست اندیشهام در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما پاینده باد خاک ایران ما سنگ کوهت درّ و گوهر است خاک دشتت بهتر از زر است مهرت از دل کِی برون کنم بَرگو بی مهرِ تو چون کنم تا گردش جهان و دور آسمان بهپاست نورِ ایزدی همیشه رهنمای ماست مهر تو چون، شد پیشهام دور از تو نیست اندیشهام در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما پاینده باد خاک ایران ما ایران ای خرّم بهشت من روشن از تو سرنوشت من گر آتش بارد به پیکرم جز مهرت در دل نپرورم از آب و خاک و مهرِ تو سرشته شد گِلم مهر اگر برون رود تهی شود دلم مهر تو چون، شد پیشهام دور از تو نیست اندیشهام در راه تو کِی ارزشی دارد این جان ما پاینده باد خاک ایران ما |
..وطنم .. نام جاويد وطن صبح اميد وطن جلوه کن در آسمان همچو مهر جاودان وطن اي هستي من شور و سرمستي من جلوه کن در آسمان همچو مهر جاودان بشنو سوز سخنم که هم آواز تو منم همه جان و تنم وطنم وطنم وطنم وطنم بشنو سوز سخنم كه نواگر اين چمنم همه جان و تنم وطنم وطنم وطنم وطنم همه با يک نام و نشان به تفاوت هر رنگ و زبان همه شاد و خوش و نغمه زنان ز صلابت ايران جوان ز صلابت ايران جوان ز صلابت ايران جوان ... .. . |
روزی اگر بناست که بر تن کفن کنم
من آن کفن ز برای وطن کنم سبزو سفید و سرخ نکوتر بود کفن تا من برای خاطر میهن به تن کنم ایران من عزیز من ای سرزمین من مرگ است بی تو گر هوس زیستن کنم من شیر بیشه وطنم عشق خویش را خورشید وار بیرق دشت و دمن کنم روزی که پای عشق وطن در میان بود تاریخ گفته استچه باید من کنم چون برق حق بر خرمن باطل در اوفتم یزدان صفت مبارزه با اهرمن کنم دشمن اگر پای بدین سرزمین نهد کاری که کرد نادر لشگر شکن کنم رویین تن است اگر دشمن من تهم تنم کورش به تیر غیرت دشمن فکن کنم بر بیستونم ارگذر افتد حدیث دوست شیرین حکایتی است که با کوهکن کنم گلبانگ خود قبای شهادت مرا بس است روزی اگر بناست که بر تن کفن کنم |
به خداقطع کندخصم اگرسرزتنم
به جهانی ندهم ذره خاک وطنم |
دیار نازنین من خیال من ، یقین من جناب کفر و دین من بهشت هفتمین من دیار نازنین من کوه وکمر غلام شان چه آفتاب و آتشی قیامت قیامشان چه مردمان سر کشی شهادت و مرا را به گوش سنگ سنگ خود چه خوب نعره میزند گلوی سر زمین من به خانه خانه رستمی به خانه خانه آرشی برای روز امتحان دلاوری، کمانکشی چه سرفراز مردمی چه سربلند مردمی که خاک راهِ شان بود شرافت جبین من {پپوله} {پپوله} {پپوله} |
زود شود چون بهشت گيتي ويران
بگذرد اين روزگار سختي از ايران منوچهري دامغاني |
با تو ام ای میهن آسمان بر بلندی اش نازد من به نامت همیشه مینازم از اول تا به آخرای میهن با تو ام ، بی تو زود می بازم بهر شامت ستاره میخواهم شوکت ات را دو باره میخواهم میهنم ، قلب دشمنان ترا چون دل خویش پاره میخواهم چون تو هستی بنا وآغازم با تو آغاز میشود رازم با تو پیوند میخورد سوزم با تو پیوند میخورد سازم روح من هوش من تن من حرف حق در بیان وگفتن من نازنین عزیز میهن من ای تمامی چیز میهن من {پپوله} {پپوله} {پپوله} |
http://i44.tinypic.com/ifr6fs.jpg
چنین نغز گفتار و، آوای گرم به گوشم بدی روز و شب نرم نرم که گفتی مرا، مادرم این سخن از آن روزگاران و ، دور کهن ز نیکی و خوبی و از فرهی از آن نیک آیین دین بهی هم از آفریدون، شه نیک رای کز او بود گیتی سراسر بپای سه پور گزینش به نام و به جاه که بودند هر یک سزاوار گاه چو سلم سترک و چو تور دلیر که بودند در رزم، برسان شیر دگر ایرج، آن نامدار گرد دلیر و، خردمند و، با دستبرد از ایران و توران و از خاک روم جدا گشتن این سه پور و سه بوم سه بهره شدن ، سرزمین کهن همان سنجشن نیک و بد در سخن ز کار فریدن به بینش وری که بسپرد بر همه پسر کشوری که شایسته بودند آن را به جان شناسایی شه، گواهی بر آن چو ایران و ایرج ز یک ریشه بود فریدون فرخ پر اندیشه بود گزیدش چنین نام با فرهی که می تافت از او شکوه مهی و ز آن پس، سر مرز ایران زمین همان تاج و، تخت و، کلاه و، نگین به ایرج بدادش که با کهتری از آن دو برادر، بدش برتری پس آن دو برادر، بدو رشک و کین ببردند از بهر ایران زمین و از آن پس، به ایرج سر آمد زمان از آن بدسگلان های تیره روان دگر باره، از این روزگار کهن چنین گفت مام گرامی به من سخن های فرزانگان گزین همارود شیران به میدان کین همی گفت با من بسی داستان از ایران و از دوره ای باستان ز گاه منوچهر تا کیقباد سخن های باسته بر من گشاد ز زال و ز مهراب پاکیزه خویی ز سیندخت و رودابه ماه روی ز کاوس کی، شاه با زیب و فر سیاوخش، آزاده نام ور همان پاک کیخسرو نیک رای جهان دار نیکویی نیکی فزای ز رستم، هم از رزم های گران ز توران زمین ، ز هماوران ز کار خردمند روشن روان فرامرز یل ، آن گو پهلوان زواره، دلیر ستوده به جنگ هشیوار و بینا دل در تیز چنک از آیین ایران همی گفت و، من نیوشنده آن را به جان و به تن بدم کودکی خرد، در آن زمان ندیده بسی سرد و گرم جهان که بُد برترین آرزویم همین که پاینده ماناد ایران زمین جهانم بُد ایران زمین، آن زمان همان نامداران و فرخ گوان شب و روز، از مهر، پیچان بدم بدان کودکی سخت پرسان بدم چنین مهر ایران، دلم را بسوخت که چون فرنبغ،1 آتشی برفرخت چو آتشکده، شعله ور شد ز مهر چو برزین بر افروخت سر بر سپهر فروزان چو گُشنسب گشتی به جان که تابان از آن است جان و روان کنون چون گذشت زمان دیده ام شگفتی ز هر گونه بشنیده ام بسی آرزو های مهر آفرین که بزداید از دل، غم و رنج و کین بسی باور نیک و، نیکو سخن که رامش دهد بر دل و جان و تن بسی چرخ، بر گرد و گردون بگشت بسی روزگارم ز سر برگذشت به از این ندیدم همان آرزوی که از خُردیم بود این گفت گوی که: پاینده ماناد ایران ما سرفراز این مهر و مان ما « فردوسی » |
شرفنامه
بیا به بزم وطن شور و عشق بر پاكن سبوی غم بشكن می به جام مینا كن شراب پاك مغان نوش و در كمال ادب دو جرعه نیز نثار ره اهورا كن سرود پاكی و نیكی به گوش یار بخوان و در بلوغ خرد، یادی از اوستا كن بیاو زند بخوان تا سپیده با زرتشت شكوه جلوهی خورشید را تماشا كن بگو كه نیك بیندیش و نیك كن گفتار چو نیك شد همه كردار، شكر مزدا كن بگو كه ملت ما سرفراز تاریخ است و دشمنان وطن را خفیف و رسوا كن پیام عز و شرف را بخوان ز شهنامه و رمز و راز شرفنامه را هویدا كن نبسته دست ترا فتنههای چرخ بلند مقام خویش در اوج حماسه پیدا كن وطن كه خسته شد از آیههای مكتب غم بیا و فارغش از گریههای بی جا كن! بیا و پهنهی این خطهی خدایی را برای جشن خرد پیشگان مهیا كن اگر چه گوش ستم از چرا گریزان است بیا تمام سخن را چرا و آیا كن! چرا ز خون سیاوش برآمده ضحاك؟ بیا به علم و خرد حل این معما كن تو قطرهای و منم قطره و وطن دریا بیا و قطرهی جان را نثار دریا كن به شوق دیدن فردای عشق و آزادی به نور دانش امروز ، فكر فردا كن «امید» میچكد از ابر « اتحاد» بیا و بوستان وطن را دوباره احیا كن «مصطفي بادکوبه اي» |
در جهان فرمان كوروش اولين منشور بود
سر به تعظيمش سراسر بابل و آشور بود سينه اسپارت را تا قلب يونان چاك كرد پشت بخت النصر را سائيده و بر خاك كرد ما از اسلاف همان خونيم از آن ريشه ايم پاسدار نام پاك پارس تا هميشه ايم .. |
یغماگلرویی میآمیزم سیاهیِ شب را با سفیدیِ روزْ ـ که خودْ عصارهی رنگینْکمانْ استْ ! ـ تا خاکستریْ را بَرگزینم برای ترسیمِ آسمانِ سرزمینِ خویش ! بَر حاشیهی سوریِ بومْ شنْزاری تفته را نقاشی میکنم با سَرچشمهای که خوابْگاهِ اژدهاست ! خورشیدی قُراضهْ را پَرچْ میکنَم بَر آسمانْ با عبورِ تاریکِ کلاغانْ در حاشیه وُ خبرْکشانِ مُرده به تازیانهی باد... اینجا ایران است و من تو را دوستْ میدارم ! .... |
به کوروش، به آرش، به جمشيد قسم
به نقش و نگار تخت جمشيد قسم که ايران، همی قلب و خون من است گرفته ز جان، از وجود من است |
ايران يك كشور مطرح بوده ! نام ايران در كارتون پلنگ صورتي در ۳۷ سال پيش ... !
http://iranclubs.org/forums/attachme...1&d=1255508693 |
به خون گر کشی خاک من، دشمن من
تنم گر بسوزی، به تیرم بدوزی جدا سازی ای خصم سر از تن من کجا می توانی ز قلبم ربایی تو مهر میان من و میهن منhttp://iranclubs.org/forums/images/smilies/u.gif |
نام جاويد وطن
صبح اميد وطن جلوه کن در آسمان همچو مهر جاودان وطن اي هستي من شور و سرمستي من جلوه کن در آسمان همچو مهر جاودان بشنو سوز سخنم که همآواز تو منم همه جان و تنم وطنم، وطنم، وطنم، وطنم بشنو سوز سخنم که نوا گر اين چمنم همه جان و تنم وطنم، وطنم، وطنم، وطنم همه با يک نام و نشان به تفاوت هر رنگ و زبان همه با يک نام و نشان به تفاوت هر رنگ و زبان همه شاد و خوش و نغمه زنان ز صلابت ايران جوان ز صلابت ايران جوان ز صلابت ايران جوان |
وطنم وطنم تنم چه باشد که بگویمت تنی تو که تو جانی و سراپا همه جان روشنی تو وطنم تو بوی باران به شب ستاره باران که خوشی و خوشترینی به مذاق میگساران من اگر سروده باشم وطنم تو شعر نابی من اگر ستاره باشم وطنم تو آفتابی وطنم ، وطنم، وطنم ایران همه جانی به تنم وطنم ایران وطنم خوشا نسیمت که وزدنش گل از گل وطنم خوشا شمیمت که دمیدنش تغزل وطنم که شعر حافظ شده وصله تن تو که شکفته شعر سعدی به بهار دامن تو وطنم درودی از من به تو به عاشقانت که سپرده ام به پیکت به نسیم مهربانت ایران من ،ایران من ای مهر تو برجان من دریافت آهنگ زیبای وطنم از فرشاد جمالی باحجم 2.3 |
|
|
آهنگی زیبا از فرهاد دری آوازخوان افغان بنام " اتن " با یک تن اتن کی میشود این وطن بی ما وطن کی میشود گر نباشد از تو هم این سرزمین خانه ی آباد من کی میشود بیش از این دیگر مرا مزن میزنی بزن ؛ سخن بزن یک کلید خانه پیش تو یک کلید خانه پیش من صدای عشق میرسد برای تو برای من خدا یکیست جان من ؛ خدای تو خدای من سرود سبز همدلی صلای عشق میزند که تا شوی گلوی من ؛ که تا شوی صدای من مرا به باغ میکشد ؛ ترانه ها یکی یکی یکی برای دوستی یکی برای زندگی شکفته باد یاسمن خجسته باد این وطن یک کنارباغ نسترن یک کنار باغ یاسمن یک کلید خانه پیش تو یک کلید خانه پیش من ... .. . |
« ايران »، صداي خستهام را بشنو اي « ايران »
شكواي ناي خستهام را بشنو اي « ايران » ميخوانم آوازي ميان ضرب توفانها ميخوانمت با رعد و برق و باد و بارانها آواز من هر چند ايرانم غمانگيز است با اين همه از عشق، از عشق تو لبريز است من از «دماوند» و « سهند » ت قصه ميگويم از كوههاي سربلندت قصه ميگويم از رودهايت، اشكهاي غرقه در خونت از خشم « كرخه »، از نزاريهاي كارونت در ذهن من ريگ روانت نيز سرسبز است حتا كويرت نيز بيپاييز سرسبز است ديگر چه جاي باغهاي چون بهشت تو اي در خزان هم سبز بودن سرنوشت تو اوج ستونهاي بلندت « تخت جمشيد » ت از سربلندي سر رسانيده به خورشيدت |
وطن يعنی همه آب و همه خــــاك وطن يعنی همه عشق و همه پاك وطن يعنی محبت، مهربانی نثار هر كه دانی و ندانـــــی وطن يعنی نگاه هموطن دوســــــت هر آنجايی كه دانی هموطن اوست وطن يعنی قرار بـــیقراری پرستاری، كمك، بيمارداری وطن يعنی غم همسايه خوردن وطن يعنی دل همسايه بــــردن وطن يعنی درخت ريشه در خاك وطن يعنی زلال چشمه پـــــــاك ستيغ و صخره و دريا و هامون ارس، زاينده رود، اروند، كارون دنا، الوند، كركس، تاقبستان هزار و قافلانكوه و پلنگـــــــان وطن يعنی بلنــدای دمــاونـــــد شكيبا، دل در آتش، پای در بند وطن يعنی شكوه اشترانكوه به دريای گهر استاده نستوه وطن يعنی سهند صخره پيكر ستيغ سینه در سنگ تمنــدر ×× وطن يعنی وطن استان به استــــــان خراسان، سيستان، سمنان، لرستان كوير لوت، كرمان، يزد، ساری سپاهان، هگمتانه، بختيــاری طبس، بوشهر، كردستان، مريوان دو آذربـايجــان، ايــلام، گيـــــــلان سنندج، فارس، خوزستان، تهران بلوچستان و هرمزگان و زنجــــان وطن يعنی دلی از عشق لبريز گره باف ظريف فرش تبريــــــــز وطن يعنی هنر يعنی سپاهان حرير دستباف فرش كاشـــــان وطن يعنی ز هر ايل و تباری وطن را پاسبانی، پاسـداری وطن يعنی دلير و گرد با هم وطن يعنی بلوچ و كرد با هم وطن يعنی سواران و سواری لر و كرد و يموت و بختيــــاری وطن يعنی سرای ترك با پارس وطن يعنی خليج تا ابد فـــارس وطن يعنی كتيبه در دل سنــگ تمدن، دين، هنر، تاريخ، فرهنگ وطن يعنی همه نيك و به هنجار چه پندار و چه گفتار و چه كـردار وطن يعنی شب رحمت شب قـــــدر شب جوشن، شب روشن، شب بدر وطن يعنی هم از دور و هم از دير سـده نوروز يلــدا مهرگـان تیـــــــر هزاران خط و نقش مانده در ياد صبـــا كلهر کــمالالملك بهــزاد نكيسا باربد تنبور نی چنـــگ سرود تيشه فرهاد در سنگ سر و سرمايههای سرفرازی حكيم و بوعلی سـينا و رازی به اوج علم و دانش رهنوردی ابوريحــان و صـدرا سـهروردی به بحر علم و دانش ناخـدائی عراقی رودكی جامی سنائی وطن يعنی به فرهنگ آشنائی دُر لفـــظ دری را دهخــــــدائی وطن يعنی جهانی در دل جام وطن يعنی رباعيــــات خيــــام وطن يعنی همه شيرين كلامی عفاف عشـــق در شـعر نظامی وطن يعنی پيــام پند سعدی زبان پيوسته در پيوند سعدی وطن يعنی نگاه مولوی ســـــوز حضور نور در شمس شب و روز وطن يعنی هوا و حال حافظ شكوه بــاور انـدر فـال حافظ وطن يعنی بتيره دمدمه كوس طلوع آفتاب شـــعر از طـــوس وطن يعنی شب شهنامه خوانــدن سخن چون رستم از سهراب راندن وطن يعنی رهائی ز آتش و خون خروش كاوه و خشـــم فريــــدون وطن يعنی زبان حال سيمرغ حديث يـال زال و بال سيمرغ وطن يعنی گرامی مرز تا مرز وطن يعنی حريم گــيو گـودرز وطن يعنی اميد نااميدان خروش و ويله گردآفريدان وطن يعنی دل و دستی در آتش روان و تن كــمان و آتـــــش آرش وطن يعنی لگام و زين و مهميز سواران قران و رخش و شبـديز وطن يعنی شبح يعنی شبيخون وطن يعنی جلال الدين و جيحون وطن يعنی به دشمن راه بستن به اوج آريـــوبــرزن نشســـــتــن وطن يعنی دو دست از جان كشيدن به تنگسـتان و دشتسـتان رسيـــدن زمین شستن ز استبداد و از كين به خــون گــرم در گــرمابه فــــين وطن يعنی اذان عشــق گفـتن وطن يعنی غبار از عشق رفتن نماز خون به خونين شهر خواندن مهاجـم را ز خرمشــــهر رانـــــدن سپاه جان به خوزستان كشيدن شهادت را به جـان ارزان خريـدن وطن يعنی هدف يعنی شهامت وطن يعنی شرف يعنی شهادت وطن يعنی شهيد آزاده جانباز شلمچه پاوه سوسنگرد اهواز وطن يعنی شكوه سرفرازی وطن يعنی ز عالم بينيازی وطن يعنی گذشته حال فردا تمـام سهم يك ملـت ز دنيـــا وطن يعنی چه آباد و چه ويران وطن يعنی همــين جــا يعنـی ايــــــــــــــــــران شاعر: عليرضا شجاعپور |
اکنون ساعت 10:33 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)