پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   پارسی بگوییم (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=63)
-   -   غريبه غم مخور من هم غريبم (http://p30city.net/showthread.php?t=11940)

deltang 07-20-2009 02:04 PM

غريبه غم مخور من هم غريبم
 
سلام بر تمام غريبه هاي غربت نشين


به حق سلام، به شب سلام، به مردم سلام، به تنهايي سلام، به بي تابي سلام، به درد سلام، به سنگ سلام، به رنح سلام، به خواب بي روح و خواب بي جان سلام، به زندگي سلام، به مرگ سلام، به من سلام و به تو درود.
بر سلام سلام، بر هر خدانگهدار سلام،
به انسانهايي كه مي روند و دل را بر زمين مي اندازند، سلام.
به نفسهاي آخري كه در اين دل غمزده و دور افتاده هردم شتاب مرگ افزون مي شود، سلام.
به من هايي كه در منيت شكستند و به ساخته شدن اميدي ندارند، سلام.
به من هايي كه حرفهايي شنيدني به زبان دارند، زباني كه قاسر گشته از گفتن، سلام.
به مغروريت گل ، به الطفات گلدون ، سلام.
به نگاههاي سرد و چشمهاي گرم، سلام
به زيبايي چشمهاي بسان اهوي تو، سلام.
به چشمهاي چو وزغ دوستنماها، سلام.
به مهربونيها و دست در دست دادنهاي تو، سلام.
به دست پس زدنهاي رفيقان، سلام.
به سادگيهاي دل پاك تو، سلام.
به فريبكاران دل چركين، سلام.
به دست گيري مستمندانه ي تو، سلام.
به خوار كردن و پست بودن نامردان، سلام.
به دنيايي كه در او سنگدلي موج ميزند، سلام.
به جلادان عشق كه از سر ناداني تبر بر تنه ي عشق ميزنند، سلام.
به شرمي كه نارفيقان در نزد خدا خواهند داشت، سلام.
بر جرعه آبي كه به لبان تشنه ميرسد و زمزمه ي سلام بر حسين سر ميدهد، سلام.
بر لعنتي كه بر يزيد از سر شوق رسيدن به اب داريم، سلام.
بر سراب چشمهاي تشنه، بر عطش ديدن دلدار، سلام.
بر همه عالم به جز اين بنده ي ناچيز، سلام.
بر شمع شبهاي جدايي، سلام.
بر قطره اي از درياي تنهايي ،سلام.
به عالم غيب، سلام.
به دنياي بي قيد و بند سلام.
به همراه هميشگي، سلام.
به اغوش عريان دو عاشق، سلام.
به رسوايي عشق، سلام.
بر مرگ سلام.

deltang 07-20-2009 02:05 PM

نه در رفتن حرکت بود
نه درماندن سکونی.

شاخه ها را از ریشه جدایی نبود
و باد سخن چین
با برگ ها رازی چنان نگفت
که بشاید.

دوشیزه عشق من
مادری بیگانه است
و ستاره پر شتاب
در گذرگاهی مایوس
بر مداری جاودانه می گردد.

deltang 07-20-2009 02:05 PM

نازلی! بهارخنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
نازلی سخن نگفت،
سر افراز
دندان خشم بر جگر خسته بست رفت
***
نازلی ! سخن بگو!
مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته ست!

نازلی سخن نگفت
چو خورشید
از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت
***
نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود:
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت
نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد: زمستان شکست!
و
رفت...


اکنون ساعت 11:01 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)