نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 09-18-2007
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

مطالعه برخي از سرود هاي معروف استاد شهريار نظير آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟ ـ مرگ صبا ـ تو بمان و دگران و چندين بيت برگزيده از ديوان اشعار استاد كه در ادامه مطلب آمده است را به شما توصيه مي كنم.
بعـد از عـشق اولي، شهـريار با هـمان دل سوخـته و دم آتـشين به تمام مظاهـر طبـيعـت عـشق مي ورزيده و مي توان گـفت كه در اين مراحل مثـل مولانا، كه شمس تـبريزي و صلاح الدين و حسام الدين را مظهـر حسن ازل قـرار داده، با دوستـان با ذوق و هـنرمـنـد خود نـرد عـشق مي بازد.

بـيـشتر هـمين دوستان هـستـند كه مخاطب شعـر و انگـيزهًَ احساسات او واقع مي شوند. از دوستان شهـريار مي تـوان مرحوم شهـيار، مرحوم استاد صبا، استاد نـيما، فـيروزكوهـي، تـفـضـلي، سايه، و نگـارنده و چـند نـفر ديگـر را اسم بـرد. شرح عـشق طولاني و آتـشين شهـريار در غـزل هـاي ماه سفر كرده، توشهً سفـر، پـروانه در آتـش، غـوغاي غـروب و بوي پـيراهـن مشـروح است و زمان سخـتي آن عـشق در قـصيده ” پـرتـو پـايـنده ” بـيان شده است و غـزل هـاي يار قـديم، خـمار شـباب، ناله ناكامي، شاهـد پـنداري، شكـرين پـسته خاموش، تـوبـمان و دگـران ، نالـه نوميـدي ، و غـروب نـيـشابور حالات شاعـر را در جـريان آن عـشق حكـايت مي كـند. شهـريار در ديوان خود از خاطرات آن عـشق غزل ها و اشعار ديگري دارد از قـبـيل حالا چـرا، دستم به دامانـت و …

كه مطالعـهً آنهـا به خوانندگـان عـزيز نـشاط مي دهـد. عـشق هـاي عارفانه شهـريار را مي توان در خلال غـزل هـاي انتـظار، جمع و تـفريق، وحشي شكـار، يوسف گـمگـشته، مسافرهـمدان، حراج عـشق، ساز صبا، و ناي شـبان و اشگ مريم، دو مرغ بـهـشتي، و غـزل هـاي ملال محـبت، نسخه جادو، شاعـر افسانه و خيلي آثـار ديگـر مشاهـده كرد. براي آن كه سينماي عـشقي شهـريار را تـماشا كـنيد، كافي است كه فـيلمهاي عـشقي او را كه از دل پاك او تـراوش كرده ،

در صفحات ديوان بـيابـيد و جلوي نور دقـيق چـشم و روشـني دل بگـذاريـد. هـرچـه ملاحـظه كرديد هـمان است كه شهـريار مي خواسته زبان شعـر شهـريار خـيلي ساده است. محـروميت و ناكامي هاي شهـريار در غـزل هـاي گوهـر فروش، ناكامي ها، جرس كاروان، ناله روح، مثـنوي شعـر، حكـمت، زفاف شاعـر، و سرنوشت عـشق به زبان خود شاعر بـيان شده و محـتاج به بـيان من نـيست. خيلي از خاطرات تـلخ و شيرين شهـريار از كودكي تا امروز در هـذيان دل، حيدر بابا، موميايي و افسانه ي شب به نـظر مي رسد و با مطالعـه آنهـــا خاطرات مزبور مشاهـده مي شود.

شهـريار روشن بـين است و از اول زندگي به وسيله رويا هـدايت مي شده است. دو خواب او كه در بچـگي و اوايل جـواني ديده، معـروف است و ديگـران هـم نوشته اند. اولي خوابي است كه در سيزده سالگي موقعـي كه با قـافله از تـبريز به سوي تهـران حركت كرده بود، در اولين منزل بـين راه - قـريه باسمنج - ديده است؛ و شرح آن اين است كه شهـريار در خواب مي بـيـند كه بر روي قـلل كوهـها طبل بزرگي را مي كوبـند و صداي آن طبل در اطراف و جـوانب مي پـيچـد و به قدري صداي آن رعـد آساست كه خودش نـيز وحشت مي كـند. اين خواب شهـريار را مي توان به شهـرتي كه پـيدا كرده و بعـدها هـم بـيشتر خواهـد شد تعـبـير كرد.

خواب دوم را شهـريار در ۱۹ سالگـي مي بـيـند، و آن زماني است كه عـشق اولي شهـريار دوران آخري خود را طي مي كـند و شرح خواب به اختصار آن است كه شهـريار مـشاهـده مي كـند در استـخر بهـجت آباد (قـريه اي واقع در شمال تهـران كه سابقاً آباد و با صفا و محـل گـردش اهـالي تهـران بود و در حال حاضر جزو شهـر شده است) با معـشوقهً خود مشغـول شـنا است و غـفلتاً معـشوقه را مي بـيـند كه به زير آب مي رود، و شهـريار هـم به دنبال او به زير آب رفـته ، هـر چـه جسـتجو مي كـند، اثـري از معـشوقه نمي يابد؛ و در قعـر استخر سنگي به دست شهـريار مي افـتد

كه چـون روي آب مي آيد ملاحظه مي كـند كه آن سنگ، گوهـر درخشاني است كه دنـيا را چـون آفتاب روشن مي كند و مي شنود كه از اطراف مي گويند گوهـر شب چـراغ را يافته است. اين خواب شهـريار هـم بـدين گـونه تعـبـير شد كه معـشوقـه در مـدت كوتاهي از كف شهـريار رفت و در منظومهً ( زفاف شاعر ) شرح آن به زبان شهـريار به شعـر گـفـته شده است و در هـمان بهـجت آباد تحـول عـارفانه اي به شهـريار دست مي دهـد كه گـوهـر عـشق و عـرفان معـنوي را در نـتـيجه آن تحـول مي يابد. شعـر خواندن شهـريار طرز مخصوصي دارد - در موقع خواندن اشعـار قافـيه و ژست و آهـنگ صدا ، هـمراه موضوعـات تـغـيـير مي كـند و در مـواقـع حسـاس شعـري ، بغـض گـلوي او را گـرفـته و چـشـمانـش پـر از اشك مي شود و شـنونده را كاملا منـقـلب مـي كـند.

شهـريار در موقعـي كه شعـر مي گـويد به قـدري در تـخـيل و انديشه آن حالت فرو مي رود كه از موقعـيت و جا و حال خود بي خـبر مي شود. شرح زير نمونهً يكي از آن حالات است كه نگـارنـده مشاهـده كرده است: هـنـگـامي كه شهـريار با هـيچ كـس معـاشرت نمي كرد و در را به روي آشنا و بـيگـانه بـسته و در اطاقـش تـنـها به تخـيلات شاعـرانه خود سرگـرم بود، روزي سر زده بر او وارد شدم . ديـدم چـشـمهـا را بـسـته و دسـتـهـا را روي سر گـذارده و با حـالـتي آشـفـته مرتـباً به حـضرت عـلي عـليه السلام مـتوسل مي شود. او را تـكاني دادم و پـرسيدم اين چـه حال است كه داري؟ شهـريار نفـسي عـميـق كشيده، با اظهـار قـدرداني گـفت مرا از غرق شدن و خـفگـي نجات دادي. گـفـتم مگـر ديوانه شده اي؟ انسان كه در اطاق خشك و بي آب و غـرق، خفـه نمي شود. شهـريار كاغـذي را از جـلوي خود برداشتـه، به دست من داد. ديدم اشعـاري سروده است كه جـزو افسانهً شب به نام سمفوني دريا ملاحظه مي كـنـيد.

شهـريار بجـز الهـام شعـر نمي گويد. اغـلب اتـفاق مي افـتد كه مـدتـهـا مي گـذرد، و هـر چـه سعـي مي كـند حتي يك بـيت شعـر هـم نمي تـواند بگـويد. ولي اتـفاق افـتاده كه در يك شب كه موهـبت الهـي به او روي آورده، اثـر زيـبا و مفصلي ساخته است. هـمين شاهـكار تخـت جـمشيد، كـه يكي از بزرگـترين آثار شهـريار است، با اينكه در حدود چـهـارصد بـيت شعـر است در دو سه جـلسه ساخـته و پـرداخـته شده است.

شهـريار داراي تـوكـلي غـيرقـابل وصف است خـدا شـناسي و معـرفـت شهـريار به خـدا و ديـن در غـزل هـاي جـلوه جانانه، مناجات، درس محـبت، ابـديـت، بال هـمت و عـشق، دركـوي حـيرت، قـصيده تـوحـيد، راز و نـياز، و شب و عـلي مـندرج است. عـلاقـه به آب و خـاك وطن را شهـريار در غـزل عيد خون و قصايد مهـمان شهـريور، آذربايـجان، شـيون شهـريور و بالاخره مثـنوي تخـت جـمشـيد به زبان شعـر بـيان كرده است. الـبـته با مطالعه اين آثـار به مـيزان وطن پـرستي و ايمان عـميـقـي كه شهـريار به آب و خاك ايران و آرزوي تـرقـي و تـعـالي آن دارد، پـي بـرده مي شود.


تـلخ ترين خاطره اي كه از شهـريار دارم، مرگ مادرش است كه در روز ۳۱ تـيرماه ۱۳۳۱ اتـفاق افـتاد - هـمان روز در اداره به اين جانب مراجعـه كرد و با تاثـر فوق العـاده خـبر شوم را اطلاع داد - به اتـفاق به بـيمارستان هـزار تخـتخوابي مراجـعـه كرديم و نعـش مادرش را تحـويل گـرفـته، به قـم برده و به خاك سپـرديم. حـالـتي كه از آن مـرگ به شهـريار دست داده ، در منظومه ي (( اي واي مادرم )) نشان داده مي شود. تا آنجا كه مي گويد:



مي آمديم و كـله من گيج و منگ بود انگـار جـيوه در دل من آب مي كـنند پـيـچـيده صحـنه هاي زمين و زمان به هـم خاموش و خوفـناك هـمه مي گـريختـند مي گـشت آسمان كه بـكوبد به مغـز من دنيا به پـيش چـشم گـنهـكار من سياه يك ناله ضعـيف هـم از پـي دوان دوان مي آمد و به گـوش من آهـسته مي خليـد: تـنـهـا شـدي پـسـر!
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست




ویرایش توسط ساقي : 07-21-2010 در ساعت 06:57 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید