آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟
آمدي جانم به قربان ولي حالا چرا ؟
نوشدارويي و بعد از مرگ سهراب آمدي
عمر ما ار مهلت امروز و فرداي تو نيست
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
وه كه با اين عمر هاي كوته بي اعتبار
آسمان چون جمع مشتاقان ، پريشان مي كند
شهريارا بي حبيب خود نمي كردي سفر
بي مونس و تنها چرا ؟
بي وفا بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا ؟
سنگدل اين زودتر مي خواستي حالا چرا ؟
من كه يك امروز مهمان توام فردا چرا ؟
ديگر اكنون با جوانان نازكن با ما چرا ؟
اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چرا ؟
درشگفتم من نمي پاشد ز هم دنيا چرا ؟
راه عشق است اين يكي بي مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا ؟
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست
|