نمایش پست تنها
  #12  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض اگر مدرس بميرد


اگر مدرس بميرد


پس از اينكه آيت الله مدرس طرح استيضاح سردار سپه (رضا خان ) را تقديم مجلس كرد و روز تاريخى استيضاح (27 مرداد1303) فرا رسيد، كارآگاهان شهربانى وپليس هاى آشكار و رجاله هاى مزدور، و چاقو كشان چريك و هوچيان داوطلب وامثال آنها در ميان گروه تماشاچيان كنجكاو، در حوالى مجلس پراكنده شدند و نگاه هاى مظنون و كله هاى مشكوك همه جا به نظر مى رسيد و احساس مى شد.
در حوالى ساعت ده صبح مدرس ‍ عصازنان به مجلس آمد و از همان بدو ورودش تعزيه شروع شد.
هوكنان مزدور از دم در، طبق دستور شهربانى شروع به جنجال و اهانت را نسبت به مدرس گذاشتند.
صداهاى قالبى(مرده باد مدرس)تمام صحن مجلس را پر كرد.
مدرس در آن جنجال خطرناك نه تنها هراسى به خود راه نداد و دست و پاى خود را گم نكرد بلكه دست از متلك گويى هم نكشيد و مثل اينكه آن حوادث را كاملا عادى و با نظرحقارت نگريسته باشد برگشت و به آن دسته اى كه مرده باد مدرس مى گفتند، گفت :
اگر مدرس بميرد ديگر كسى به شما پول نخواهد داد.


بالاخره مدرس هر طور بودخود را به سر سراى مجلس رساند.
هنگاميكه از پله ها بالا مى رفت مجددا از صحن حياط صداى(مرده باد مدرس)شنيد، مدرس مجددا روى خود را برگردانيد فرياد كشيد وگفت:
(زنده باد مدرس ، مرده باد سردار سپه)اين جمله را چند نفر از وكلاى طرفدارسردار سپه شنيده غرغر كنان رد مى شوند و مدرس خود را به اطاق فراكسيون اقليت مى رساند.
سردار سپه به مجلس ‍ مى آيد و حتى به او خبر مى دهند كه مدرس گفته است(مرده باد سردار سپه)از اين سخن خيلى اوقاتش تلخ مى شود و به خود مى پيچيد،مجددا از پائين صداى(مرده باد مدرس)بلند مى شود.
مدرس از همان اطاق بالا، پنجره را باز كرده سر خود را بيرون آورده فرياد مى زند(زنده باد مدرس ، مرده باد سردارسپه).
به محض اينكه مدرس اين جمله را تكرار مى كند چند نفر از طرفداران دو آتشه سردارسپه از جمله سيد يعقوب انوار و يكى دو نفر ديگر با دوات و بادبزن و غيره به طرف مدرس حمله ور شده به او بناى ناسزاگويى را مى گذارند.
اما سردار سپه كه قبلا هم شنيده بود مدرس چنين جمله اى را گفته اكنون هم با گوش خود همان جمله را مى شنود از جادر مى رود و به طرف مدرس حمله مى كند و يقه آن پيرمرد لاغر خسته را گرفته و او رابا غضب كنج ديوارى گذاشته مى گويد: (آخر سيد تو از من چه مى خواهى ...؟)

آن پهلوان هم در آن حال كه مثل جوجه اى در چنگال آن ببر مازندران گرفتار بود باز ذره
اى ترس از خود ظاهر نكرد و فورا با رشادت و عزم راسخ با لهجه رضايت بخش گفت: (مى خواهم كه تو نباشى !!!)


مكى . حسين (تاريخ بيست ساله ايران) (انقراض قاجاريه وتشكيل سلسله ديكتاتورى پهلوى ) تهران انتشارات امير كبير 1357 ج 3 ص 130.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید