نمایش پست تنها
  #31  
قدیمی 01-31-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض فریدون توللی


فریدون توللی

فریدون توللی در سال 1298 در شیراز به دنیا آمد پس از پایان دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی در این شهر وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1320 در رشته باستان شناسی دانشکده ادبیات این دانشگاه فارغ التحصیل شد.
سپس به کار باستان شناسی روی آورد چندی رییس اداره باستان شناسی استان فارس بود.
پس از شهریور 1320 وارد فعالیتهای سیاسی شد و در راستای اینفعالیت ها به نوشتن مقالاتی تحت عنوان التفاصیل پرداخت.
پس از مرداد 1332 که تب و تابهای سیاسی جامعه فرو نشست از فعالیت سیاسی دست شست و در کتابخانه دانشگاه پهلوی شیراز به کار مشغول شد.
توللی بر اثر آشنایی با نیما در شعر به شیوه جدید گرایش یافت و به یکی ازپیشروان آن تبدیل شد.
دفترهای شعر رها و نافه او محصول همین دوران است وی بعد هادر مرز میان شیوه نو و کهنه متوقف ماند و به مخالفت با فرم آزادی نیمایی پرداخت و سر انجام با انتشار پویه که مجموعه ای از غزل و قصیده به شیوه قدیم است پا درراه بازگشت نهاد.
وی درسال 1364 در گذشت.
دفتر های شعر


مریم

در نیمه های شامگاهان آن زمان که ماه
زرد و شکسته می دمد از طرف خاوران
استاد در سیاهی شب مریم سپید
آرام و سرگردان
او مانده تا که از پس دندانه ای کوه
مهتاب سر زند کشد لز چهر شب نقاب
بارد بر او فروغ و بشوید تن لطیف
در نور ماهتاب
بستان به خواب رفته و می دزدد آشکار
دست نسیم عطر هر آن گل که خرم است
شب خفته در خموشی و شب زنده دار شب
چشمان مریم است
مهتاب کم کمک ز پس شاخه های بید
دزدانه می کشد سرو می افکند نگاه
جویای مریم است و همی جویدش به چشم در آن شب سیاه
دامن کشان ز پرتو مهتاب تیرگی
رو می نهد به سایه اشجار دور دست
شب دلکش است و پرتو نمناک ماهتاب
خواب آور است و مست
اندر سکوت خرم و گویای بوستان
مه موج می زند چو پرندی به جویبار
می خواند آن دقیقه که مریم به شستشو است
مرغی ز شاخسار

مهتاب

در زیر سایه روشن ماه پریده رنگ
در پرتوی چو دود غم انگیز و دلربا
افتاده بود و زاف سیاهش به دست باد
مواج و دلفریب
می زد به روشنایی شب نقش تیرگی
می رفت جویبار و صدای حزین آب
گویی حکایت غم یاران رفته داشت
وز عشقهای خفته و اندوه مردگان
رنجی نهفته داشت
در نور سرد و خسته مهتاب کوهسار
چون آرزوی دور
چون هاله امید
یا چون تنی ظریف و هوسناک در حریر
می خفت در نگاه
وز دشتهای خرم و خاموش می گذشت
آهسته شامگاه
او آن امید جان من آن سایه خیال
می سوخت در شراره گرم خیال خویش
می خواند در جبین درخشان ماهتاب
افسانه غم من و شرح ملال خویش


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید