نمایش پست تنها
  #18  
قدیمی 02-09-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

تأسف و اندوه / مصاحبه‌كننده: جف اندرو


بهمن قبادي كه يك فيلم‌ساز كُرد ايراني است هم‌اكنون در لندن در مورد فيلم آخرش «لاك‌پشت‌ها هم پرواز مي‌كنند» كه قبل از حمله امريكا به عراق در مرز بين عراق و تركيه ساخته شده است، صحبت مي‌كند.
او مي‌گويد كه ظاهراً اين فيلم محصول مشترك ايران و عراق است چرا كه فيلم‌برداري آن در عراق بوده و كارهاي لابراتوري‌اش در ايران انجام شده ولي در اصل اين يك فيلم كردي است: «من واقعاً مديون سينماي ايران هستم ولي سينماي ايران از هنر كارگردانان زبردست زيادي بهره‌مند است و بعيد مي‌دانم بود و نبود من تأثيري در حال آن داشته باشد. من مي‌خواستم نشان دهم كه ما كُردها با وجود شرايط سخت و نبود امكانات و وسايل كافي (كه سازندگان فيلم‌هاي هاليودي از آن‌ها بهره‌منداند) مي‌توانيم فيلم‌هاي خوب بسازيم.»
كساني كه فيلم اول قبادي «زماني براي مستي اسب‌ها» را ديده‌اند قطعاً از هنر ماهرانه وي در ساخت فيلم‌هايي بزرگ با امكاناتي اندك باخبرند. و به همين ترتيب براي ساخت اولين فيلم پس از سقوط صدام قبادي از تمام استعداد خود براي آفريدن طرحي نو و متكبرانه استفاده مي‌كند. «... آن‌ها تأثير فوق‌العاده‌اي روي من گذاشته بودند در حدي كه شب‌ها دچار كابوس مي‌شدم.» تا بازگشت دوباره قبادي به عراق، همه‌چيز تغيير كرده يا كلاً از بين رفته بود و او مجبور بود در شرايط بسيار سخت مالي تمام صحنه‌ها را دوباره بازسازي كند.
او مي‌گويد: «براي 2 روز از فيلم‌برداري كه من به 8000 نفر آدم نياز داشتم 2 ماه تمام با شيوخ و سران قوم مذاكره كردم تا در نهايت اين اتفاق افتاد.»
قبادي 3 ماه تمام تلاش مي‌كرد كه مجوزهاي گوناگوني از مقامات عراقي براي ساخت فيلم بگيرد و اين در حالي بود كه از هيچ كانالي هيچ كمكي دريافت نكرده بود. ولي او نااميد نشد و هم‌چنان ادامه داد. «من با مقامات دولت محلي كردستان تماس گرفتم. آن‌ها اول اظهار كردند كه حتماً من ديوانه شده‌ام كه مي خواهم فيلمي بسازم كه به گروه زيادي مردم احتياج دارد ولي من پافشاري مي‌كردم كه اين براي كردستان خيلي خوب است كه اولين فيلم پس از سقوط صدام از كردستان عراق عرضه شود. بعد آن‌ها شروع به نصيحت ‌كردند كه حداقل صبر كنم اوضاع امن‌تر شود ولي من چون به بهترشدن اوضاع هيچ اميدي نداشتم قبول نكردم. از سوي ديگر هدف من اين بود كه قبل از آن‌كه فشار، بحران و خشونت جنگ پايان يابد فيلم را بسازم. من در خطر اين كار، زيبايي به‌خصوصي را مي‌ديدم. در نهايت آن‌ها راضي شدند و تعدادي متخصص مين و حدود 30 نفر محافظ در اختيار ما گذاشتند. فيلم في‌نفسه اشك‌انگيز نيست ولي در طول فيلم‌برداري بارها اين اتفاق افتاد كه ما از صحنه‌هاي ناراحت‌كننده‌اي كه مي‌ديديم بي اختيار اشك مي‌ريختيم.»
فيلم با اين‌كه كلاً در يك اردوگاه با جماعتي محروم و تاحدي معلول و عميقاً دردمند ساخته شده، فوق‌العاده تأثيرگذار و هر از گاهي طنزآميز است .
او مي‌گويد: «من حتماً مي‌خواستم فيلم‌ام حس طنز و شوخ طبعي كُردها را به بيننده القاء كند. نمي‌خواستم تماشاگر را به گريه وادارم بلكه مي‌خواستم شرايط را درك كند، نگران شود، دل‌سوزي و هم‌دردي كند و در نهايت زماني مناسب براي عكس‌العمل داشته باشد.» هم‌چنان كه فيلم وارد مرحله دردناك‌تر خود مي‌شود، ستلايت، يكي از شخصيت‌هاي اصلي فيلم كه به دليل تخصصش در پيداكردن مناطق مناسب براي آنتن‌دهي ماهواره جهت دريافت آخرين اخبار حمله امريكا به اين اسم معروف است، تمام علاقه خود را به امريكا و امريكايي‌ها از دست مي‌دهد.
آيا به راستي اين به واقعيت زندگي كُردها چه‌قدر نزديك است؟
«به طور كلي كُردها از اين‌كه امريكا حمله كرد و آن‌ها را از شر صدام‌حسين رها كرد بسيار خشنود بودند، ‌همان‌طور كه من هم خوش‌حال بودم. ولي به عقيده من براي اين كار احتياجي به جنگ نبود. آيا واقعاً هيچ راه ديگري براي بيرون‌كردن صدام وجود نداشت؟ اگر واقعاً موضوع صدام بود آيا نمي‌بايد سال‌ها پيش او را از عراق بيرون مي‌انداختند؟ كُردها 36 سال تمام مورد ستم و تعدي او واقع بودند و بيش از صدوهشتاد هزار نفر از آن‌ها به دستور وي كشته شده بودند ولي اين مسأله هرگز كسي را نگران نكرد و به فكر وا‌نداشت تا زماني كه احساس كردند جنگ براي خودشان منافعي در بر خواهد داشت. پس خيلي طبيعي است كه من اصلاً معتقد نباشم و يا به عبارتي باور نكنم كه استقرار امريكايي‌ها در عراق براي كمك به مردم كُرد است. مردمي كه از بس به ماهواره براي اطلاع پيداكردن از تصميماتي كه ديگران براي‌شان مي‌گيرند نگاه كردند، گاهي بچه‌هاي‌شان را «بوش» يا «جورج»‌صدا مي‌كنند. كُردها نسبت به مطبوعات و اخبار به شكل جدي‌اي آسيب‌‌پذير شده‌اند.»
من به قبادي مي‌گويم كه چه‌قدر بابت «توني بلر»‌ احساس شرم مي‌كنم او نيز با تأسف سر تكان مي‌دهد و مي‌گويد:‌ «فقط آرزو مي‌كنم كه براي يك روز هم كه شده توني بلر مي‌توانست تصور كند كه داشتن فرزندي مانند يكي از بچه‌هاي كُرد فيلم من ــ كور و يا بي‌دست و پا ــ‌ چه حسي مي‌توانست داشته باشد و يا چه دردي ...»


مصاحبه‌كننده: جف اندرو
منبع: مجله تايم‌اوت

5 ژانويه 2005
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید