نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 02-09-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

برخورد با فيلم‌هاي هنري بيرحمانه و غير كارشناسانه است




«آوازهاي سرزمين مادري‌ام» دومين فيلم بلند بهمن قبادي از هفته گذشته در سينما سپيده اكران شد. اكران بي‌سروصدا و تك‌سينمايي فيلمي كه تاكنون جوايز مهمي از جشنواره‌هاي جهاني مثل كن و شيكاگو دريافت كرده، مثل ساير فيلم‌هاي به‌اصطلاح جشنواره‌اي يا هنري، اين سؤال اساسي را مطرح مي‌كند كه واقعاً مخاطب اين‌گونه فيلم‌ها چه كساني هستند؟ بهمن قبادي معتقد است فيلم‌هايش را براي مردم كشور خودش ساخته و نه براي خوشايند جشنواره‌هاي خارجي، او ضمن اشاره به فروش چهل‌ميليون توماني فيلم «زماني براي مستي اسب‌ها» اضافه مي‌كند: «اگر آثار مخاطب خاص يا اصطلاحاً جشنواره‌اي مثل ساير فيلم‌ها با تبليغات مناسب و در سينماهاي كافي اكران شوند، مطمئن باشيد فروش خوبي خواهند كرد؛ فروشي كه هم تهيه‌كننده را راضي مي‌كند و هم سينمادار را و مطمئناً مردم هم اين فيلم‌ها را پس نمي‌زنند».
«آوازهاي سرزمين مادري‌ام» مثل فيلم قبلي قبادي، باز هم در باره كردهاي مرزنشين است كه قبادي سعي دارد از منظر چند نوازنده، مسائل ومشكلات آن‌ها را بررسي كند. قبادي در ساخته اخير خود به قصه اهميت داده و فيلم مسئله مربوط به نسل‌كشي عراق را روايت مي‌كند و برخلاف ساختار ضدداستان فيلم‌هاي جشنواره‌اي سال‌هاي اخير است. هم‌چنين كارگردان براي جذب مخاطب عام در جاي جاي فيلم، از فضاهاي كميك استفاده كرده است. فيلم قبلي قبادي «زماني براي مستي اسب‌ها» موفق به دريافت جايزه معتبر دوربين طلايي جشنواره كن شده بود. اين كارگردان بين‌المللي سينماي ايران علاوه ‌بر ساخت دو فيلم بلند، پيش‌تر چندين فيلم كوتاه نيز ساخته و هم‌چنين در فيلم «تخته‌سياه» سميرا مخملباف به‌عنوان بازيگر حضور داشت. او اخيراً در اقدامي اعتراض‌گونه، از پذيرفتن جايزه پلاك طلايي جشنواره شيكاگو امتناع كرد و گفت: «تا زماني كه سردم‌داران كشور امريكا از ورود هنرمندان به اين كشور جلوگيري مي‌كنند جوايز جشنواره‌هايي مثل جشنواره شيكاگو ارزشي نخواهد داشت».

چرا اسم فيلم را كه قبلاً «كنار سيروان آواز خوانديم» بود، تغيير داديد؟

در ابتدا طرح اوليه و داستان در كنار رودخانه سيروان مي‌گذشت. بعد از تغييرات فراوان، داستان عوض شد و «آوازهاي سرزمين مادري‌ام» شكل گرفت كه در اصل، داستان‌هاي سرزمين مادري‌ام است. هدف اصلي‌ام اين بود كه تماشاگر بعد از ديدن فيلم به اسم داستان‌هاي سرزمين مادري‌ام برسد. از عوامل ديگر در ارتباط با تغيير اسم فيلم مي‌توانم به حذف رودخانه سيروان اشاره كنم، چون در ابتدا قرار بود سفر ميرزا و پسرانش در اطراف اين رودخانه صورت بگيرد.

در فيلم «زماني براي مستي اسب‌ها» مشكلات و مصائب زندگي كردها را با بياني تلخ و گزنده ارائه كرديد اما در فيلم «آوازهاي سرزمين مادري‌ام» به نوعي براي تلطيف فضاي تلخ قصه از طنز بياني و تصويري استفاده كرده‌ايد و در واقع بخش‌هايي از فيلم، فرصتي براي تنفس مخاطب فراهم مي‌كند.

اين فضاهاي كميك فيلم دقيقاً آگاهانه شكل گرفت. البته «زماني براي مستي اسب‌ها» يك داستان سرراست بود و با نيت جذب تماشاگر هم ساخته شد ولي در فيلم «آوازهاي سرزمين مادري‌ام» مي‌خواستم كار متفاوت‌تري انجام دهم. اگر طنزي در فيلم ديده مي‌شود مربوط به خود آدم‌هاي منطقه است و چيزي نيست كه تحميل كرده باشيم. در زندگي كردها، هم مسائل تلخ وجود دارد و هم مسائل شيرين. من سعي كردم هر دوي اين‌ها را به تصوير بكشم.

فكر مي‌كنيد فيلمي بازبان كردي و زيرنويس و بدون حضور بازيگران مطرح در اكران عمومي موفق باشد؟

من مطمئنم اگر اين فيلم مثل ساير فيلم‌ها در تهران و شهرستان‌ها اكران مي‌شد فيلم موفقي از نظر فروش بود اما برخي از دوستان اجازه ندادند كه اين فيلم در اكران خود موفق باشد. اكثر اين دوستان چنين فيلم‌هايي را صرفاً جشنواره‌اي قلمداد مي‌كنند و نظرات كارشناسانه هم ارائه مي‌دهند كه مثلاً فيلم «آوازهاي سرزمين مادري‌ام» جشنواره‌اي است و نمي‌فروشد اما تجربه نشان داده كه مخاطبان عام هم فيلم‌هاي مرا پس نزده است. مثلاً فيلم «زماني براي مستي اسب‌ها» در يك سينماي تهران بيش از چهل‌وپنج ميليون تومان فروش كرد و اگر چند سينما با چند پوستر و تابلوهاي تبليغاتي معمولي به اين فيلم تعلق مي‌گرفت فروش آن تا سقف دويست ميليون تومان هم مي‌‌رسيد. در واقع برخورد با فيلم‌ها‌ي هنري خيلي بي‌رحمانه و غيركارشناسانه است .

پس اين فيلم را جشنواره‌اي نمي‌دانيد؟

اصلاً. اگر فيلم را صرفاً براي جشنواره مي‌ساختم و تماشاگر را در هنگام نوشتن فيلم‌نامه و ساخت فيلم فراموش مي‌كردم، مطمئن باشيد به جاي نگاتيو از ويدئو بهره مي‌بردم و حاضر نمي‌شدم اين همه سختي را به خودم و گروهم تحميل كنم. من در هر مرحله از فيلمسازي‌ام به تماشاگر فكر كرده‌ام. به‌گونه اي كه هم قشر عام از فيلم لذت ببرد و هم قشر خاص.

دراين ميان آواز و موسيقي نقش مهمي در اين فيلم دارد به گونه اي كه برخي از زنان مي‌گويند اگر گروه موسيقي ميرزا متلاشي نمي‌شد اين مشكلات هم به وجود نمي‌آمد. آيا آواز راه حلي براي كنار آمدن با مشكلات است و در ميان كردها اهميت اشاره شده را دارد؟

با بيان اين مسئله مي‌خواستم بگويم كه در اين گيرودار و در سرزميني كه تناليته قهوه‌اي سراسر آن را گرفته و جنگ و رنج، سايه خودش را روي آن انداخته، حداقل به اندازه يك آواز خواندن به ما فرصت بدهيد. يعني با كليدي مثل زن مي‌خواستم وارد يك فرهنگ شوم و به بهانه جست‌وجوي اين زن، تماشاگر را از يكي از دالان‌هاي كردستان عبور دهم تا گوشه‌هاي مختلفي از اين سرزمين را ببيند. آواز خواندن و سفر ميرزا و پسرانش بهانه‌اي بود براي ديدن و يك جور بيانيه صادركردن؛ بيانيه‌اي كه درعين حال با اعتراض همراه باشد.

تاكنون دو فيلم درباره مشكلات كردها ساخته‌ايد، آيا اين روند فيلمسازي را ادامه خواهيد داد؟

من حق ندارم از كردستان و منطقه‌هاي كردنشين غرب كشور دور شوم. چون صدسال از عمر سينما مي‌گذرد و ما سينماگراني نداشته‌ايم كه حداقل چندين فيلم به زبان كردي از وقايع و مشكلات اين منطقه بسازند و تا به امروز به جز چند فيلم از عباس كيارستمي، كامبوزيا پرتوي، فرهاد مهران‌فر و سميرا مخملباف، كار قابل توجهي درباره كردها ساخته نشده است. البته فيلم‌هاي سبك و مبتذلي را كه صرفاً خشونت و كشت‌وكشتار را در منطقه كردستان نشان مي‌دهد، به حساب نياوريد. اين آثار كه شما بهتر از من آن‌ها را مي‌شناسيد فقط به‌خاطر استفاده تجاري ساخته شده‌اند و اصلاً ربطي به مشكلات و مسائل كردها ندارند.
اما گذشته از صحبت‌هاي اشاره شده، حالا كه اين فرصت به دست آمده كه هر دو سال مي‌توانم يك فيلم بسازم، آيا حق دارم از اين منطقه دور شوم؟ مطمئناً مردمان كرد نخواهند گذاشت كه از اين منطقه جدا شوم. اگر اين كار را انجام دهم قطعاً به من پشت خواهند كرد و اگر به روزي رسيديم كه چندين فيلمساز خوب در اين منطقه داشته باشيم و سالي چند فيلم درباره كردها ساخته شود، شايد آن‌وقت فرصتي به دست آيد تا درباره مناطق ديگر هم فيلم بسازم. البته شما در فيلم‌هاي «زماني براي مستي اسب‌ها» و «آوازهاي سرزمين مادري‌ام» نوعي سينماي فرامنطقه اي و حتي فراملي را مي‌توانيد ببينيد و دليل آن هم استقبال منتقدان، مردم و جشنواره‌هاي مختلف جهاني از فيلم‌هاي اشاره شده است؛ به گونه‌اي كه «زماني براي مستي اسب‌ها» به سي‌وچهار كشور فروخته شد و در اكثر اين كشورها فروش خوبي داشت و جالب اين است كه بدانيد در حال حاضر قصد دارم در آذربايجان غربي و درباره مردم اين منطقه فيلم بسازم كه اين قصه با فرهنگ منطقه كردستان بي ارتباط نيست. من به سينماي قوم‌نگارانه معتقد هستم. ما بايد در هر منطقه از ايران از جمله شمال، جنوب، غرب و شرق چندين فيلمساز مطرح را تربيت كنيم تا در دل اين فرهنگ‌ها فيلم‌هاي متفاوتي شكل بگيرند.

چرا در فينال داستان، ميرزا هناره را نمي‌شناسد. آيا آن‌قدر بمباران شيميايي بر چهره هناره اثر گذاشته كه ميرزا او را به ياد نمي‌آورد؟

به نظر من يك فيلمساز نبايد در مورد فيلمش حرف بزند و نظرات خود را تحميل كند. من هميشه سعي كرده‌ام كه از تحميل خود به مخاطب جلوگيري كنم تا به تعداد تماشاگر، نظرات متفاوتي در مورد فيلم باشد. همه داستان‌هاي اين قوم، تراژيك و ريشه‌‌دار است و اگر سطحي به اين قوم نگاه شود مي‌توانيم به آن بگوييم ملودرام. تلخي، درد، رنج و مشكلات بسياري در داستان‌هاي اين منطقه وجود دارد و براي پاسخ به سؤال شما بايد بگويم كه اين داستان واقعي است و بسيار پيش آمده كه عشاق به واسطه پوشش زن و يا مسائلي كه باعث تغيير چهره‌هاي آن‌ها شده، هم‌ديگر را پيدا نكرده‌اند.

در فيلم هاي خود معمولاً با بازيگران غيرحرفه‌اي كار مي‌كنيد. آيا اين عامل براي واقعي‌تر جلوه دادن فيلم است؟

من از كاركردن با بازيگران غيرحرفه‌اي لذت مي‌برم، چون با اين افراد زندگي مي‌كنم و آن‌ها را به‌خوبي مي‌شناسم. اطمينان دارم كه آن‌ها براي ايفاي نقش‌هاي فيلم‌هايم مناسب هستند. درواقع سينما براي من يك جور برداشت از زندگي واقعي است. از زماني كه فيلم كوتاه مي‌ساختم براي اين‌كه نمي‌توانستم با بازيگران مطرح كار كنم و دستمزد آن‌ها را بپردازم، مجبور بودم با بازيگران آماتور كار كنم و به حضور آن‌ها در فيلم‌هايم عادت كرده‌ام. ضمن اين‌كه دوست دارم داستان‌هاي فيلم‌هايم باورپذيرتر باشند. براي همين منظور، آوردن آدم‌هاي اصيل منطقه مي‌تواند كمك شاياني به باورپذيري مخاطب كند چون جنس صدا، فيزيك صورت، ژست‌ها، فيگورها و حركات اين آدم‌ها شبيه به هيچ بازيگر ديگري نيست و اين خصيصه خود مي‌تواند داستان را باورپذيرتر كند. با توجه به اين خصوصيات، كارگردان مي‌تواند داستاني قوي را انتخاب كند كه به سينماي مستند پهلو بزند.

يعني تاكنون از هيچ بازيگر حرفه‌اي در فيلم‌هاي خود استفاده نكرده‌ايد؟

دريكي از فيلم‌هايم مي‌خواستم از آقاي جهانگير الماسي استفاده كنم كه ايشان هم نقش مورد نظر مرا قبول كردند ولي به دلايلي اين امر صورت نگرفت اما در طول مدتي كه فيلمسازي را فرامي‌گرفتم، شانس حضور سر صحنه فيلم‌هاي بلند دوستان ديگر را پيدا كردم و ارتباط كارگردان‌ها را با بازيگران مي‌ديدم. در واقع چندان هم در مورد كاركردن با بازيگران حرفه‌اي بي‌تجربه نيستم اما فيلم‌ها‌ي خودم نوعي تجربه كاملاً شخصي است و بد هم نيست كه سالي چهار يا پنج فيلم با آدم‌هايي كار كنيم كه در اصل تماشاگر واقعي سينما هستند و اگر همان افراد در پروسه توليد و ساخت يك فيلم سهيم شوند مشاركتي زيبا به‌وجود مي‌آيد. درواقع ضمن اين‌كه منكر حضور بازيگران حرفه‌اي در سينما نيستم، اما در فيلم‌هاي خودم حضور نابازيگران خيلي اهميت دارد.

قصه فيلم براساس داشته‌ها شكل گرفت يا اين كه ابتدا داستاني در مورد سه نوازنده نوشته شد و بعد آن‌ها را پيدا كرديد؟

ببينيد آدم‌هاي اصلي فيلم واقعي هستند و دو نفر از آن‌ها نوازنده‌هاي مشهور اطراف شهر سنندج هستند. طرح اوليه كه نوشته شده، در اصل الهام‌گرفته از آدم‌هاي حقيقي جامعه است؛ آدم‌هايي كه آن‌ها را مي‌شناختم و نسبت به آن‌ها ذهنيت داشتم و يا در طول زندگي‌ام از كنارشان گذر كرده‌ام يا در كنارشان زندگي كرده‌ام و دوباره كه اين افراد را به‌عنوان كارگردان مي‌بينم از خود و زندگي‌شان وام مي‌گيرم. همان‌طوري كه قبلاً هم اشاره كردم فيلم‌نامه‌هاي فيلم‌هاي من از دو منبع شكل مي‌گيرد، يكي داده‌هاي آدم‌هاي منطقه، كه به مرور زمان و با زندگي در كنار اين مردم به آن‌ها مي‌رسم و ديگر شناخت جزئي و يا كلي از شخصيت‌ها و يا خلق مجدد آن‌ها است. درواقع قسمتي از داستان را مردم منطقه به من مي‌دهند و قسمتي ديگر با شناخت خودم شكل مي‌گيرد و با تلفيق اين دو، فيلم‌نامه نوشته مي‌شود. من اصولاً به دنبال داستان‌هايي مي روم كه به نوعي ديده باشم و برايم باورپذير باشند.

از اين‌كه هر دو فيلمت تنها در يك سينما اكران شد ناراضي نيستي؟

نمي‌دانم كه چرا فيلم‌هاي من تنها در يك سينما اكران مي‌شوند. براساس شواهد به نظر مي‌رسد فيلم «آوازهاي سرزمين مادري‌ام» مخاطبان عادي را راضي كرده است. همان‌طوري كه فيلم قبلي‌ام هم در ارتباط با مخاطب موفق بود. بايد دلايل اكران محدود اين فيلم را از خود مسؤولين پرسيد. شايد شما خبرنگاران بهتر از من دلايل اكران نامناسب فيلم‌هاي «زماني براي مستي اسب‌ها» و «آوازهاي سرزمين مادري‌ام» و چندين و چند فيلم ديگر از كارگردان‌هاي مطرح سينماي ايران را بدانيد.

در مورد عدم پذيرش جايزه پلاك طلايي جشنواره شيكاگو توضيح بدهيد.

من جايزه را پس فرستادم چون از جانب مسؤولان جشنواره كشوري بود كه سردم‌دارانش از ورود هنرمندان شايسته و مطرح به آن كشور جلوگيري مي‌كنند و تا زماني كه اين برخوردها با هنرمندان وجود دارد، جوايز اشاره شده چندان ارزشي نخواهد داشت.


__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید