نمایش پست تنها
  #31  
قدیمی 02-28-2010
shaghayegh N آواتار ها
shaghayegh N shaghayegh N آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: rasht
نوشته ها: 412
سپاسها: : 0

17 سپاس در 17 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

معرفی سایر بازیگران سریال همسایه ها:


آقای گراواسیو: 60 ساله. صاحب شرکت تاکسیرانی که اسکار قبل از بردن بلیط بخت آزمایی در آن کار می کرد. برایش بسیار اهمیت دارد که همه موضوعات شفاف باشد و معتقد است که نباید کار را با دوستی قاطی (درآمیخت) کرد. قلب مهربانی دارد و همیشه مراقب اسکاری است که فکر می کند راهش را در زندگی گم کرده است. از طرفی هم چون پسر روکا است که در گذشته با او رابطه داشته است، احساس خاصی نسبت به او دارد. چون پول زیادی دارد به همسایه ها قرض می دهد. به علاوه هر وقت که اسکار دچار مشکل می شود، گراواسیو به او کمک مالی می کند، غافل از اینکه این خون مشترک آنهاست که آنها را به یکدیگر نزدیک می کند.

آلفونزو ماریا "پوچو" کراس (همسایه): 45 ساله. او از تبار (ثمره) یک خانواده معمولی است*راستش اینو نمی تونیم بگیم چون پدرش یک سناتور و سیاستمدار بوده.، یک مکانیک ساده آلمانی که به خاطر آلمانی بودنش، احساس برتری نسبت دیگران می کند. ترفندها و ارتباطاتش را از پدر مرحومش که یک سناتور و سیاستمدار بود، به ارث برده است. پوچو یک سیاستمدار فاسد است که از نفوذ خودش برای گرفتن قراردادهای بزرگ مملکتی استفاده می کند. اما در حال حاضر از نظر مالی وضع خوبی ندارد چون تحت بازپرسی یک کلاهبرداری است. اما هنوز تظاهر می کند که خیلی ثروتمند است. او حساس می کند هنوز نوجوان است و سعی دارد دختران جوانی مانند تاتا را که می دانند پوچو می تواند از نفوذش برای استخدام آنها در هر کاری که می خواهند، استفاده کند، اغفال می کند. اسکار هم با فهمیدن رازهای پنهان او سعی می کند او را از ساختمان بیرون کند. همسرش سارا بچه می خواهد ولی او نمی خواهد.


سارا کاروس (همسایه): سن نامعلوم. اما به نظر می رسد حول و حوش 40 سال داشته باشد که البته خودش کاملا انکار می کند. سارا می خواهد یک فرزند داشته باشد و به همین خاطر مرتبا پوچو را تحت فشار قرار می دهد. چون مدافع اخلاقیات و رفتارهای خوب است، از اسکار متنفر است هر چند ته قلبش عاشق اسکار است و گرچه موفق نمی شود اما هر بار سعی می کند او را به رختخواب بکشد. سرانجام، در این مورد خاص، سارا از اسکار هوشیارانه تر عمل می کند و او را به دام می اندازد و با استفاده از هر شیوه ای و حتی رشوه دادن او را مجبور می کند معشوق او و مخصوصا پدر فرزندی شود که پوچو حاضر نیست به او بدهد، بشود.


لا "تاتا" کاماچو: مانکن تراز اول، خودنما و زیباست. او چاپلوس و سوء استفاده چی است. معشوقه پاچو و دوست سارا زن اوست. با ورود اسکار، تاتای زبل فرصت را در این میابد که کاری کند همسایه ها دوستش داشته باشند و جبهه ای علیه اسکار تشکیل میدهد و از مخالفان سرسخت او می شود، به شکلی که باعث می شود همسایه ها، اسکار را آزار دهند و دست از سر خودش بردارند. خوب البته با زیاده روی های اسکار، خیلی زود به هدفش می رسد و در نظر همسایگان، انسانی سالم و
بی ضرر جلوه می کند که مورد قبول همگان واقع می شود. از طرفی تاتا به اندازه کافی زیرک هست که بداند نگه داشتن اسکار در ساختمان به نفع اوست چون در غیر اینصورت خودش دوباره هدف حمله و اعتراضات همسایگان خواهد بود.



آلوارو ولز: دست راست رادُلف است و به خاطر شغلش در بنگاه معاملات ملکی، وکیل و معاون حقوقی شرکت، در همه خلاف کاری ها، رادُلف او را همراهی می کند. همکار تاتیاناست و با همدستی موریسو در ساختمان، رادُلف را از کلیه کارهایی که دوست دخترش انجام می دهد، مطلع می کنند. به خاطر عنوان شغلیش در شرکت، گمان می کند که مالک همه دنیاست و جوری با بقیه افراد رفتار می کند که گویی همه فقیرند. او گذشته ای ساده و فقیرانه دارند و با ازدواجش با کلاریتا وارد طبقۀ اجتماعی بالا شده است. به خاطر عقده حقارت و خودکوچک بینی که به واسطه گذشته حقیرانه اش دارد، از قدرتش به خصوص در مورد زیردستانش استفاده و حتی سوء استفاده می کند.


خانم کلاریتا ولز: پشت سر همه بدگویی و در کار همه دخالت می کند. او در مورد زندگی همه، همه چیز را می داند به جز این یک مورد که نمی داند و نباید بداند که همسرش به برنامه های بزرگسالان (18+) معتاد است و به همین دلیل است که او را از خود دور می کند و برایش بهانه می آورد که تا دیروقت کار می کند. خانم کلاریتا از تاتیانا به خاطر اینکه همیشه به علت وجود او، مجبور است منشی رئیس هیات مدیره ساختمان بشود، متنفر است. خانم کلاریتا و لا تاتا دوستان خوبی برای همدیگر و جادوگران بدجنسی برای همسایه ها هستند. او با پسرش آلواریتو که با اسکار دوست می شود و از او دفاع می کند، دچار مشکل می شود.


لیگیا: دانشجوی دانشگاه است. از شهرستان آمده است و در بوگوتا تنها زندگی می کند. چند بار تا حالا رشته تحصیلی خود را تغییر داده و چند ترم هم افتاده است، خانواده و همسایگانش فکر می کنند او دختر با وقار و آرامی است. زیباست و از یک خانواده ثروتمند شهرستانی مزرعه دار و کشاورز می آید. برای اینکه معلوم نشود از کجا آمده حسابی پول در اختیار قرارش داده شده که در یکی از خاصترین محلات بوگوتا زندگی کند. خانواده اش به او افتخار می کنند و گمان می کنند که او دختر نمونه ای است. ذاتا" دختر خوبی است و به اندازه بقیه همسایه ها به اسکار سخت نمی گیرد. او یک رابطه عاطفی با آلواریتو خواهد داشت.


آلواریتو "جونیور" ولز: 18 ساله. پسر خانواده ولز. جوان خوش برخوردی است که برخلاف نظر مادرش رفتار می کند. زمانی که اسکار به ساختمان آنها نقل مکان می کند، با او دوست می شود و در میهانی هایش شرکت می کند. وقتی مادرش به خاطر حمایت از اسکار از خانه بیرونش می کند، در آپارتمان لیگیا یک اتاق اجاره می کند و در آنجا می ماند. او همیشه از لیگیا خوشش می آمده و بعد از یک سری جریانات طولانی موفق می شود که با او رابطه عاطفی برقرار کند. جونیور دوست بی قید و شرط اسکار می شود. اسکار هم به مثل یک پدر به او محبت ها می کند، محبت هایی که خودش هرگز از پدرش ندیده بود. جونیور را به تماشای مسابقه فوتبال می برد، یادش می دهد که چگونه از طریق اینترنت چت کند و در مورد زنان نصحیت هایی به او می کند.
__________________
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید