03-31-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آغوش در اشعار پارسی
شمع در اشعار پارسی
شمعي به پيش روي تو گفتم كه بركنم
حاجت به شمع نيست كه مهتاب خوشتراست
سعدي
خواهي كه روشنت شود احوال درد من
درگير شمع راوزسر تابه پابپرس
سلمان ساوجي
اشك گرم و آه سرد و روي زرد و سوز دل
حاصل عشقند ومن اين نكته ميدانم چو شمع
اطهري كرماني
كاش بودم شمع تا بهررفاه ديگران
در ميان جمع سوزانند سرتا پا مرا
قدسي مشهدي
شمع خنديد به هر بزم از آن معني سوخت
خنده بيچاره ندانست كه جائي دارد
پروين اعتصامي
شرح داغ دل پروانه چوگفتم با شمع
آتشي دردلش افكندم وآبش كردم
فرخي يزدي
كس آگه نيست از سوز درون و اشك خونينم
جزآن شمعي كه ميسوزدشب هجران ببالينم
ناهيد همداني
پروانه من نيم كه به يك شعله جان دهم
شمعم تمام سوزم ودم بر نياورم
نورجهان
شمع گيرم كه پس از كشتن پروانه گريست
قاتل ازگريه بيجا گنهش پاك نشد
صابر همداني
شمع اين مساله را بر همه كس روشن كرد
كه توان تابه سحرگرية بي شيون كرد
عماد تهراني
شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند
اي دوست بيا رحم به تنهائي ماكن
شوكت اصفهاني
نامرادي در جهان بايد زشمع آموختن
سوختن خود را وبزم ديگران افروختن
اهلي ترشيزي
مــــرا با شمع نسبت نيست در ســـوز
كه او شب سوزد ومن در شب وروز
جامي
پروانه به يك سوختن آزادشد از شمع
بيچاره دل ما است كه در سوز و گداز است
وصال شيرازي
از مكافات بينديش كه درشرع وفا
گردن شمع به خونخواه يپروانه زدند
وصال شيرازي
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|