نمایش پست تنها
  #37  
قدیمی 04-07-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نوروز در اسارت (1)

نوروز در اسارت (1)


نوروز سال 1364 برای سردار ابوالقاسم رضایی با نوروز سال های دیگرش متفاوت بود او می گوید :
سال 64 اولین سال عمرم بود که دور از خانه و خانواده و خارج از وطن در غربت به سر می بردم . تفاوت نوروز آن سال با سال های قبل این بود که به جای اینکه در خانه پدرم و همراه سایر اعضای خانواده دور هم جمع شویم در اردوگاه موصل یک به همراه عده ای از هموطنان آزاده خانواده ای دیگر را شکل داده بودیم ; این اردوگاه شانزده بند داشت و در هر بند صد و پنجاه نفر از آزادگان روزگار به سر می بردند .



آن سال برخلاف سال های گذشته پیام تبریک به مناسبت شروع سال جدید را از زبان حجت الاسلام والمسلمین ابوترابی می شنیدیم ، دوستان ابتکار به خرج داده پیام ایشان را نوشته و در تمامی بندهای اردوگاه برای سایر دوستان قرائت می کردند.
دیگر از سبزی پلو و ماهی خبری نبود اگر


قرص نان خمیر و قوت لایموتی فقط برای زنده ماندن برایمان می آوردند جای شکر داشت .
تفسیر دعای یا مقلب القلوب و الابصار... خیلی عمیق و تاثیرگذار و سرشار از معنویت بود. هنگام تحویل سال همه در حسرت دیدن پدر ، مادر، برادران ، خواهران، همسر و فرزندان ، عمه ، عمو ، دایی ، نوه ها و... و دیدن چنین روزی دعا می کردند اما این دوری از نزدیکان و بستگان باعث نشده بود که آزادگان افسرده و بدون برنامه ریزی و بی هدف روزگار خود را سپری کنند بلکه قبل از شروع سال جدید برنامه های بسیاری تدارک می دیدند تا این دوری از وطن را به گونه ای جبران کنند .
یکی دیگر از برنامه هایی که حاج آقا ابوترابی در ایام نوروز داشتند این بود که بعد از تحویل سال در ساعت هوا خوری با عده ای از عزیزان کهنسال از بند یک ، شروع به بازدید و دیده بوسی با آزادگان می کردند و آغاز سال نو را به آنان تبریک می گفتند .


حاج آقا ابوترابی دوستان را ترغیب می کرد که برای آغاز سال نو و ایامی که پیش رو داریم برنامه ریزی کنند تا دوستان احساس غربت نکنند و شرایطی بوجود بیاوریم که با محبت و صمیمیت بتوانیم در اسارت زندگی کنیم .
اولین نوروز در اسارت برای من تازگی داشت و جالب بود به گونه ای که احساس نمی کردم سال گذشته در ایران بودم و امسال در اسارت و غربت به سر می برم و این به دلیل محبت و صداقتی بود که در دوستان آزاده می دیدم .




عده ای از دوستان درصدد برآمده بودند که کام دوستان را در این ایام شیرین کنند و با امکانات کم و محدودی که داشتیم شیرینی های سنتی تهیه کرده بودند هرچند این شیرینی ها تازگی و طعم شیرینی های شهر و دیار خودمان را نداشت اما کاچی بعض هیچی بود.


برای پخت شیرینی خمیر وسط نان هایی را که سهمیه روزانه ما بود و کیفیت خوبی هم نداشت و به دست می چسبید جمع می کردیم و در برابر نور خورشید قرار می دادیم تا خشک شود بعد آن را آرد می کردیم و با مخلوط کردن مقداری شکر که در طول چند هفته جمع کرده بودیم شیرینی های سنتی درست می کردیم و این شیرینی ها بین بچه های اردوگاه توزیع می شد .
یکی دیگر از برنامه هایی که حاج آقا ابوترابی در ایام نوروز داشتند این بود که بعد از تحویل سال در ساعت هوا خوری با عده ای از عزیزان کهنسال از بند یک ، شروع به بازدید و دیده بوسی با آزادگان می کردند و آغاز سال نو را به آنان تبریک می گفتند سپس با آزادگان بند یک ، به دیدار عزیزان مستقر در بند دو می رفتند و اعضای این دو بند با هم دیدار می کردند سپس به اتفاق عزیزان بند یک و دو به دیدار دوستان بند سه می رفتند ، نفرات هر بند جلوی اقامتگاه خود در یک ستون به خط می شدند و دوستان می آمدند و سال نو را به هم تبریک می گفتند و به ترتیب به سایر بندها می آمدند تا اینکه به آخرین بند می رسیدند و به این وسیله همه با هم دیداری تازه کرده و سال نو را به هم تبریک می گفتند.
جالب بود که نگهبانان عراقی اظهار تعجب و شگفتی می کردند و می گفتند، چه خبر است چه شده ! مگر کسی از ایران به ملاقات شما آمده است شما که همیشه کنار هم و با هم هستید. پس این دید و بازدیدها برای چیست ؟


این دیدارها تاثیرات روحی و روانی زیادی هم بر روی آزادگان داشت و احیانا اگر در این مدت کدورتی بین عزیزان به وجود آمده بود که خیلی کم چنین مواردی پیش می آمد و قابل مطرح کردن نبود از بین می رفت و صمیمیت بین دوستان بیشتر می شد.
آنها با هیجان و شور و نشاط خاصی به همدیگر تبریک می گفتند و در گفته های خود اظهار می داشتند : صد سال به این سال ها و صد سال به اسارت .




جالب بود که نگهبانان عراقی اظهار تعجب و شگفتی می کردند و وقتی از علت این ماجرا و صحبت هایی که بین ما مطرح می شد آگاه می شدند می گفتند; چه خبر است چه شده ! مگر کسی از ایران به ملاقات شما آمده است شما که همیشه کنار هم و با هم هستید. پس این دید و بازدیدها برای چیست شما مگر از اسارت به تنگ نیامده اید که می گویید صد


سال به اسارت ! یعنی می خواهید صد سال اینجا بمانید ! و این برنامه ها در همه اعیاد و به مناسبت های مختلف تکرار می شد . . .
صبح اولین روز نوروز 1365 یکی از افسران بعثی وقتی برای آمارگیری افراد را جمع کرد برای اینکه روحیه ما را تضعیف کند با این جمله شروع کرد : صباح الخیر صباح النور می دانید امروز چه روزی است ؟
ما که می دانستیم او چه هدفی را دنبال می کند توجهی به حرفهایش نکردیم چون کارهای او برای ما تازگی نداشت ; او گفت : امروز سال نوی شماست و من متاسفم که شما را در اینجا می بینم شما الان باید کنار خانواده خودتان باشید چرا باید الان در اینجا بسر ببرید و با این سخنان خود سعی می کرد اعصاب و روحیه ما را به هم بریزد.
بچه ها هم با زبان خودمان شروع کردند به دست انداختن او و گفتند : صباح الخیر صباح البادمجان ما خوشحالیم که اینجا هستیم تو از این نگران هستی که ما ناراحت نیستیم .
سالی که اسیر شدم در ماه های اول از داشتن خودکار و دفتر محروم بودم . یکی از عزیزان می گفت عراقی ها یک خط نوشته ای را روی دیوار آسایشگاه بالای سر من دیدند و به خاطر این دست نوشته مرا بازخواست کردند که خودکار را از کجا آورده ام . مرا بردند و مورد آزار و شکنجه قرار دادند و گفتند که وجود این خط نشانه اینست که تو خودکار همراه خود داری و باید آن را تحویل بدهی .
برای اینکه عراقی ها متوجه صحبت ها و درخواست های ما نشوند بعضی دوستان که با زبانهای آلمانی و فرانسه آشنایی داشتند با بازرسان صحبت کردند و حتی به زبان ایتالیایی مشکلات و کمبودها را با آنان در میان گذاشتند .


اما بعد از مدتی یک گروه از بازرسان سازمان ملل متحد برای سرکشی به اردوگاه آمدند تا وضعیت اسرا را بررسی کنند. این درخواست نیز از سوی مسئولان کشورمان مطرح شده بود و آنان اعلام کرده بودند اسرای ایرانی در وضعیت اسفناکی بسر می برند. ایران از سازمان ملل خواسته بود که اول از اسرای دربند رژیم عراق بازدید کنند بعد به ایران بیایند و شرایط اسرای عراق با ایران را مقایسه کنند.
عراقی ها مترجمان خود را همراه این گروه به اردوگاه آوردند اما در میان آزادگان افرادی بودند که به زبان انگلیسی آشنایی داشتند و اعلام کردند ما خودمان با اینها صحبت می کنیم . همچنین برای اینکه عراقی ها متوجه صحبت ها و درخواست های ما نشوند بعضی دوستان که با زبانهای آلمانی و فرانسه آشنایی داشتند با بازرسان صحبت کردند و حتی به زبان ایتالیایی مشکلات و کمبودها را با آنان در میان گذاشتند و از آنان خواستند حداقل نوشت افزار و وسایل فرهنگی در اختیارمان قرار بگیرد. عراقی ها از این موضوع متعجب شده بودند و باور نمی کردند در میان اسرا کسانی با زبان های مختلف بین المللی آشنا باشد .
ادامه دارد ....
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید