04-19-2010
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
روایت پانزدهم
روایت پانزدهم
پلک صبور مىگشایى
و چشم حماسهها روشن مىشود
کدام سرانگشت پنهانى
زخمه بر تار صوتى تو مىزند
که آهنگ زخم صبورت
عیش مغروران را
منغص مىکند
مىدانیم
تو نایب آن حنجره مشبّکى
که به تاراج زوبین1 رفت
و دلت
مهمانسراى داغهاى رشید است
اى زن!
قرآن بخوان
تا مردانگى بماند
قرآن بخوان
و تجوید تازه را
به تاریخ بیاموز
و ما را
به روایت پانزدهم
معرفى کن
سرودهی : سید حسن حسینى
1- زوپین یا ژوبین نیزهی کوچکی که سر آن دو شاخه بود و در جنگهای قدیم آن را بروی دشمن پرتاب می کردند.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|