08-20-2010
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سلام بر او كه هر شب چشمها و چشمهها داستانش را با مهتاب زمزمه مىكنند تا گوش صبحدم ماجرايش را بشنود و بامداد را با ياد او آغاز كند.
سلام بر مهدى!
و سلام بر زمزمهگر نام مقدّسش!
مهدى جان!
خيال آمدنت سكوتِ خلوت خانه جسمم را شكست.
چشمهاى از كوير دلم جوشيد. صداى گامهايت به گوش مىرسد.
با وجودى سراسر شوق، با عنايت تو با تو سخن مىگويم.
سلام مهربان! سلام موعود!
مسافر غريب صحراهاى دور!
عزيز زهرا !
نگاهى، لبخندى، نوازشى
در فراق تو لحظهها چه دير مىگذرند،
چقدر بىتابيم، چقدر بىتابيم!
به خدا صبر ديگر درمان دردمان نيست
انتظار، انتظار تو دواى درد ما
امان از دردهاى بى درمان!
خدايـــا !
صبورى عطايمان فرما،
مهربان !
سراغ تو را بهانهاى براى گريستن كردم.
مىدانم هستى
اما دل تنگم مولا ! دل تنگ دوريت،
به خدا عقل نمىفهمد غيبتت را،
جواب دلمان را چه بدهيم؟
اشك به اختيار ما نمىريزد، بغض به اختيار ما نمىشكند و قلب به اختيار ما نمىتپد،
مولا !
دنيا دنياى غريبى است، دلهايمان از آن غريبتر. خستهايم از تكرار، از بى تو بودن،
در شبهاى جمعه، سرشار از اميد، به فرداى ظهور مىانديشم و چون به غروبش مىرسم، دل من بى اختيار زمزمه مىكند. اين جمعه هم آقا نيامد!
و باز تا شب جمعهاى ديگر،
مىسوزم به آتش عشق تو و چون به شب اميد مىرسم، باز زمزمه دل را مىشنوم كه شايد اين جمعه، جمعه موعود باشد. راستى شايد اين جمعه، جمعه موعود باشد.
كسى چه مىداند.
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|