نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 11-05-2010
آناهیتا الهه آبها آواتار ها
آناهیتا الهه آبها آناهیتا الهه آبها آنلاین نیست.
مدیر تالار کرمانشاه
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 1,458
سپاسها: : 6,194

3,940 سپاس در 933 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خاطرات بچگی


یکی بود یکی نه وود او قدیما


روزگار بچگی بود و ایما

مام که اصلا تو ای دنیا نه وودیم

فکر صب و شو فردا نه وودیم

او وقتای که بچه بودیم،بابا

چه متلای که نمیگفت بری ما

چرم گو چرمین گو میکردیم

بالای هم دسایه می آوردیم

ساده بودیم و دل ما یکی بود

دس زیر و دس بالا یکی بود

با گُلو حوضی و با چَرمین گَو

شَوا ،شیطانایه میکرد خَو

وقتی یه کمی دیه بزرگ شدیم

شوا شهنامه برش می خواندیم

او متلا و مثلای،که شنیدیم

هَمَیه با چش خُمان دیدیم

متل مردی که رفت پی بختش

یا او شاهی که افتاد اَتختش

وقتی یه ی شهر فرنگی میدیدیم

همه مان دور و ورش جم میشدیم

اگه یکی ازمان پول نداشت

چششه لای چش او یکی میذاشت

آخه باهاس همه سیل میکردن

به کارای تو دنیا پی میوردن

یاروم اَ بالا چرخش میداد

یه ی ده ف از پاریس میرفتیم بغداد

وضع مردم اگه خوب بود اگه بد

هیچکه حرص زیاد نمی زد

وختی که زندگی وضعش روشنه

آخه آدم بری چه حرص بزنه

بالابانا حیاط هم بودن

همه مردم پهلو هم جم بودن

زمسانا که میذاشتن کرسی

شو نشینی بود و احوالپرسی

بازی او شوا زُر مشتکی بود

که بری بزرگ و کوچک یکی بود

چه دسای اَ اونجا پیوند خوردن

که با هم یکی شدن تا مردن

فصل آلوچه دُزی بود بهارا

هر بچه او وقت میکرد ازی کارا

اگه چه نَرَس بود و کرچ و کبود

هیچ چیز ترشی اوجو شیرین نَوود

مشی احمد سر چار راه اجاق

فرینیش بود همیشه باب مذاق

ما که هر روز میرفتیم پهلوش

کمی تهدیک برمان میذلش روش

صبای زود صدای داغه عدس

همه مردمه میناخت بهوس

کبابای عینعلی مزه دیه داشت

با دسه ریحانای که روش میذاشت

او حلیمای مشی عباس صفا

راسی او سادگیا رفت کوجا؟

آ رضا با بستنی قاشقی

را میناخت تو بچه ها قشرقی

یکی بود بشش می گفتیم آجواد

سر کوچه معمار مخصوص ویمیساد

معجونی داشت تو دهن میناخت اَلو

ما اسمشه هشتودیم بخور و بدو

تا در شیشه ایشه می چرخاند

دهنامان اَ خشی وا میماند

اُسا شَمه بس که خوب بود ترخناش

بچه ها تو صف ویمیسادن براش

درسم او باید میداد به بچه ها

که بجای حرف کار میکرد با دس و پا

تو دنیای که هر کسی فکر خشه

بیچاره به او بچه بزرگ بشه

روزای جمه همه میذاشتیم دو

که در پوت بیاریم اَ لو اِو

برقیاشه همه ور می چیدیم

خومانه تو اونال میدیدیم

همه دنیا اگه آتش بگیره

او روزا هیچوخ اَ یادم نمیره

...
یاد همشون بخیر
خیلی طولانیه اگه کسی خواست ادامه شو براش میذارم

__________________


پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید