نمایش پست تنها
  #28  
قدیمی 04-13-2011
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض رمان قصه عشق _ فصل بیست و پنجم

قصه عشق - فصل بیست و پنج


دم در ، با اولين كسي كه برخورد كردم . مش كريم بود . سلام كردم ، عليكي داد و بطرفم اومد . خيلي جدي بود ، هيچكس جرات نميكرد سمتش بره ،
سريدار مدرسه و اين همه جذبه....... وقتي به من رسيد . بغلم كرد و دو طرف صورتم رو بوسيد و گفت: خوشت باشه پدر...مراقب عروست باش.
مرد اونه كه نذاره آب تو دل ناموسش تكون بخوره .... ميفهمي پدر ؟
گفتم : بله مش كريم........جعبه شيريني هايي كه گرفته بودم دادم دستش و گفتم يكيش مال دفتر و چهارتاي ديگه رو هم بين بچه ها تقسيم كن...

گفت: خوب كاري كردي پدر.......پدر تكيه كلامش بود
و ادامه داد : بچه ها همه چشم انتظار اومدنت بودن....
جز به جز گزارشات رو از داريوش گرفتن...
گفتم : معلومه ديگه ........منم چون ميدونستم ، به اندازه همه شيريني گرفتم.

خب روز اولي بود كه بعد ازتعطيلات نوروزي به مدرسه ميرفتم . از طرفي موضوع ازدواجم ، خبر روز مدرسه هم بودم .پس پي دويست ، سيصد تا روبوسي رو به تنم ماليده بودم.


وارد حياط كه شدم بچه ها دوره ام كردند ...

شروع كردن ضمن ماچ و بوسه ، سر بسرم گذاشتن .......... منم فقط ميخنديدم ......................... با يه حساب سر انگشتي هر كسي ميفهميد ، من يه تنه پس يه دبيرستان دانش آموز شيطون كه موضوعي براي سر بسر گذاشتن پيدا كردن بر نميام. پس بهترين كار سكوت و خنديدن بود .

بالاخره نزديك در ورودي ساختمان مدرسه رسيدم .............در اين زمان آقاي ديو سالار مدير دبيرستان از در ساختمان بيرون اومد.......دومتر و ده قد،يكصدو سي كيلو وزن و يك سبيل پر پشت و سياه اون رو شايسته اين نام فاميلي نشون ميداد...

بچه ها درعين حال كه ازش حساب ميبردن ، اماعاشقش بودن !
پشت ظاهر خشن و پر صلابتش قلبي بزرگ ومهربان قرار داشت...همه چيز رو براي بچه ها مهيا كرده بود...........تو مدرسه هيچ چيز كم وكسر نبود.............امكانات كلاسي........وسايل و تجهيزات ورزشي ................امكانات و وسايل هنري.........همه چيز ودر حد بهترين ها.


بين بچه ها شايع بود كه يواشكي به بچه هايي كه بضاعت خوبي ندارند كمك ميكنه..........لباس و لوازم التحرير و مواد غذايي به صورت ناشناس دم در خونه ها شون ميبره!!!

بهر صورت با نمايان شدن آقاي ديوسالار بچه ها پخش و پلا شدن و من دورم خالي شد.
من رو صدا زد و به شوخي گفت : خب شنيدم ........قاطي خروس ها شدي...


آقاي ضرغامي پشت سرش بيرون اومد گفت : شنيدن كي بود مانند ديدن.........به به شاه دوماد بزار يه روبوسي درست و حسابي بكنم با تو.............جلو اومد و شروع كرد صورت منو چلپ و چلوپ ماچ كردن...بعد گفت : به جان تو نباشه ، به جان خودم نباشه....به مرگ اين رفيعي...

در همين زمان آقاي رفيعي دبير ورزشم من داشت از در ساختمان بيرون ميومد........
بيا خودش هم پيداش شد رفيعي رو با دستاي خودم كفن كنم.......وقتي تو رو ميبينم . خوشحال ميشم.
رفيعي معترضانه گفت : ف...ا.....ت....حه ....تو كه مارو؛ نه ماه، رودل نكشيدي كه به همين راحتي ميكشي.!!!

گفت چرا ناراحت ميشي رفيعي جان .......اصلا بادمجون بم كه آفت نداره........
من فكر ميكنم.....با اين اخلاقي كه تو داري عزراييل هم حال و حوصله قبض روح تو بد اخلاق رو نداره.........
آقاي مدير كه تا اين لحظه سكوت كرده بود به شوخي گفت :.......حالا به جاي اينكه اين همه واسه هم تعارف تيكه پاره كنين برين بچه ها رو آماده رفتن سر كلاس كنين.


آقاي ضرغامي گفت : اونم به چشم آقاي مدير به خاطر گل روي شما حالشو نميگيرم..........بعد در حاليكه ميخنديد به طرف بچه ها رفت.
آقاي رفيعي اومد چيزي بگه كه پشيمون شد و زير لب يه استغفرالهي گفت و رفت تا كمك ضرغامي كنه هميشه اينجوري سر بسر هم ميذاشتن گاهي اين حال اون رو ميگرفت گاهي بر عكس.
آقاي مدير خطاب به من گفت : دبيرها منتظر ورودت هستند...الان هم تو دفتر نشستند.
چشمي گفتم و به طرف دفتر رفتم.


توي مدرسه هم مثل اداره بين همه محبوبيت داشتم...
هم به خاطر اينكه جزو شاگردان ممتاز بودم و هم اينكه سرزبون دار بودم .

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید