نمایش پست تنها
  #983  
قدیمی 05-16-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ميان پيغمبران جرجيس را انتخاب کرده

مورد استفاده و استناد عبارت مثلي بالا هنگامي است که مخاطب در انتخاب مطلوبش بي سليقگي نشان دهد و آنچه را که کم فايده و بي مايه تر باشد بر سر اشيا مرجح شمارد.
اما ريشۀ اين عبارت:

جرجيس نام پيغمبري است از اهل فلسطين که پس از حضرت عيسي بن مريم به پيغمبري مبعوث گرديده است. بعضي وي را از حواريون مي دانند ولي ميرخواند وي را از شاگردان حواريون نوشته است و برخي نيز گويند که وي خليفه داود بوده است.

جرجيس چندان مال داشت که محاسب و هم از ضبط حساب آن به عجز اعتراف مي کرد. در سرزمين موصل به دست حاکم جباري به نام داذيانه گرفتار شد. چون بت و صنم داذيانه به نام افلون را سجده نکرد به انواع عقوبتها او را مي کشتند اما به فرمان الهي زنده مي شد تا آنکه عذابي در رسيد و همۀ کافران را از ميان برداشت.

عطار مي نويسد:«او را زنده در آتش انداختند، گوشتهايش را با شانۀ آهنين تکه تکه کردند و چرخي را که تيغهاي آهنين به آن نصب کرده بودند از روي بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنکه دشمنانش به آتشي که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند.»

اما جرجيس را چرا ضرب المثل قرار داده اند از آن جهت است که در ميان چند هزار پيامبر مرسل و غيرمرسل که براي هدايت و ارشاد افراد بشر مبعوث گرديده اند گويا تنها جرجيس پيغمبر صورتي مجدر و نازيبا داشت. جرجيس آبله رو بود و يک سالک بزرگ بر پيشاني- و به قولي بر روي بيني- داشت که به نازيبايي سيمايش مي افزود.


با توجه به اين علائم و امارات، اگر کسي در ميان خواسته هاي گوناگون خود به انتخاب نامطلوبي مادون ساير خواسته ها مبادرت ورزد به مثابۀ مومني است که در ميان يک صد و بيست و چهار هزار پيغمبر به انتخاب جرجيس اقدام کند و او را به رسالت و رهبري برگزيند.
راجع به اين ضرب المثل روايت ديگري هم در بعض کتب ادبي ايران وجود دارد که في الجمله نقل مي شود.


گويند روباهي خروسي را از ديهي بربود و شتابان به سوي لانۀ خود مي رفت. خروس در دهان روباه با حال تضرع گفت:«صد اشرفي مي دهم که مرا خلاص کني.» روباه قبول نکرد و بر سرعت خود افزود. خروس گفت:«حال که از خوردن من چشم نمي پوشي ملتمسي دارم که متوقع هستم آن را برآورده کني.» روباه گفت:«ملتمس تو چيست و چه آرزويي داري؟» خروس گرفتار که در زير دندانهاي تيز و برندۀ روباه به دشواري نفس مي کشيد جواب داد:«اکنون که آخرين دقايق عمرم سپري مي شود آرزو دارم اقلاً نام يکي از انبياي عظام را بر زبان بياوري تا مگر به حرمتش سختي جان کندن بر من آسان گردد.»



البته مقصود خروس اين بود که روباه به محض آنکه دهان گشايد تا کلمه اي بگويد او از دهانش بيرو افتد و بگريزد و خود را به شاخۀ درختي دور از دسترس روباه قرار دهد. روباه که خود سرخيل مکاران بود به قصد و نيت خروس پي برده گفت: جرجيس، جرجيس و با گفتن اين کلمه نه تنها دهانش اصلاً باز نشد بلکه دندانهايش بيشتر فشرده شد و استخوانهاي خروس به کلي خرد گرديد. خروس نيمه جان در حال نزع گفت:«لعنت بر تو، که در ميان پيغمبران جرجيس را انتخاب کردي.»

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید