دل شکسته
نشسته بود روی زمین و داشت یه تیكه هایی رو از روی زمین جمع می كرد .
بهش گفتم : كمك نمی خوای ؟
گفت : نه .
گفتم : خسته می شی , بذارخوب كمكت كنم دیگه !
گفت : نه خودم جمع می كنم !
گفتم : حالا تیكه ها چی هست ؟ بد جوری شكسته معلوم نیست چیه ؟!
نگاه معنی داری كرد و گفت : قلبم . این تیكه های قلب منه كه شكسته . خودم باید جمعش كنم .
بعدش گفت : می دونی چیه رفیق ؟ آدمای این دوره زمونه دل داری بلد نیستن .
وقتی می خوای یه دل پاك و بی ریا رو به دستشون بسپری , هنوز تو دستشون نگرفته میندازنش زمین و می شكوننش ...
میخوام تیكه هاش رو بسپرم به دست صاحب اصلیش اون دل داری خوب بلده .
آخه می دونی اون خودش گفته كه قلبهای شكسته رو خیلی دوست داره .
میخوام بدم بهش بلكه این قلب شكسته خوب شه .
تیكه های شكسته ی قلبش رو جمع كرد و یواش یواش ازم دور شد . و من توی اینفكر كه چرا ما آدما دل داری بلد نیستیم موندم ؟!
دلم می خواست بهش بگم : خوب چرا دلت رو می سپردی دست هر كسی ؟!
انگاری فهمید تو دلم چی گفتم .
بر گشت و گفت : دلم رو بهدست هر كسی نسپردم ; اون برای من هر كسی نبود .
گفت و این بار رفت سمت دریا ...
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 06-07-2011 در ساعت 12:53 PM
|