• دست نوشته هایی به نام بهارانه •
بی تعارف بچه ها اگه اهل دل نيستيد نخونيد...
اينی كه براتون ميذارمو سال پیش توو يه وبلاگ (که الان یادم نیس )خونده بودم.يه سری دست نوشته كه انگار كسی اونو
تووی كارتن ِچنتا از كتابای فروغ پيدا كرده. دست نوشته هايی كه قصه ی كوچ پرستوها و رفتن تلخ بهارو روايت ميكنه.
دست نوشته هايی كه واقعی به نظر می رسه.
سير اين دست نوشته ها برام جالب شد و با اشتياق ِ تمام تا آخر خوندمش.برا شمام قسمت به قسمت ميذارم .
شايد شمام از رفتن بهار دلتون بگيره و اونقد دلتنگش شيد كه يادتون بره دوستی كنارتونه كه بيشتر از بهار شما رو
ميفهمه و بيشتر از بهار نگرانتون ميشه. يار در خانه و ما...
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|