پشمینهپوش
در درههای یوش
با آن ردای کهنه به دوش
با لکنتِ زبان
کاهیده جسم و جان
پیوسته در تدارکِ آتش
به کَندوکاو
شبهاش در عبادتِ زرتشتوار خویش
سرگرمِ کار خویش
میکرد نو ، قبای کهن را به صد تلاش
ای کاش
بر جای زخم ،
زخمِ زبانهای بیشمار
بر آن قلب پاکزاد
دستی به مهر
مرهمی از عشق مینهاد !...
.::. حمید مصدق .::.
__________________
. . . . .
|