حسین گلزار
اهل کرماشانم
شهر مردان بزرگ
شهر مردان دلیر
پهلوانان سترگ
هر یکی شهره شهرند و به ایران مشهور
در اساطیر و تواریخ فراوان داریم
شرح احوال یکی از آنها
یکی از آن همه مردان بزرگ
پهلوانی نا کام
پهلوانی مظلوم
به شما میگویم
به شما مردم خوب
گر که در خانه کس است
یاد این مرد بس است
دگران را خودتان یاد کنید
اسم او بود حسین
نام مادر (گلزار)
مادرش شیر زنی اهل سراب
از سراب قنبر
هست در حاشیه کرمانشاه
پدرش زود بمرد
شده مشهور به نام مادر
شهره شد او به حسین گلزار
در همان کودکیش
هیکلی داشت درشت
سیزده ساله
ولی هیکل او در حد بیست
داخل ورزش شد
بعد تمرین زیاد
پهلوان گشت و قوی
مردی از زمره کشتی گیران
مردی از خیل یلان
مثل مردان اساطیری ما
در همه شهر به مردی مشهور
همچنین قدرت و زور
نیست در شهر کسی هم رزمش
هم چنین هم سنگش
نیست در شهر کسی بر تر از او
جانب مشهد رفت
که بود مرکز مردان دلیر
پهلوانان قدر قدرت و شیر افکن و یل
همه جا را گردید
پهلوانان دلیر
همه را کرد درو
پشتشان را همه سایید به خاک
بعد از آن فتح بزرگ
عازم تهران شد
آزمایش بکند قدرت خویش
کشتی خوب گرفت
در حضور سلطان
با که؟با یزدی معروف و بزرگ
پهلوان کشور
صاحب بازوبند
صدو هشتاد و سه کیلو وزنش
و به هم پیچیدند
آن دو تن مرد سترگ
پهلوانان بزرگ
بعد یک کشتی پیچیده و سخت
و تماشایی خوب
هیچ کس چیره نشد
او حریفی ست قوی
کهنه کار است و قدر
این جوانست و حریفش هشیار
و به هر حال
همان یزدی معروف و بزرگ
باز هم صاحب بازو بند است
ادامه دارد
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|