نمایش پست تنها
  #45  
قدیمی 01-06-2012
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض اینجا دختری دلش برای بابایش تنگ است :|



به عکسِ کنارِ مانیتور نگاه می کند.به دختر کوچولویی با تاجِ گلهایِ سپید روی سرش. به آغوش بابا.
به سردترین روزهای دی که خودِ اُردی بهشت بود انگار.می خواست همیشه بهار باشد.می خواست
بابا را به پیراهنش سنجاق کند.دست هایش.. دست هایش کوچک بود اما.

+ 16دی ِ لعنتی ! :|

+ بهارِ من گذشته شاید...

+ نبودنت یک سال شد بابا...


__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید