باوركردنش سخت است
شهرام به زمين خوار كليك ملقب بود. لقبي كه خودش هم كم كم داشت باورش ميكرد؛ چرا كه هر وقت براي كسي مشكلي پيش ميآمد، اولين نفري كه پيشنهاد پر كردن صفحه فرد مربوطه را قبول ميكرد، شهرام بود. بيش از 2 صفحه از كليك را در اختيار داشت و از بيشتر بچهها هم سرش شلوغ تر بود و امكاناتش كمتر. شهرام با اين كه تهراني بود ولي كارش خارج از تهران بود و جاي ديگر... هميشه هم مشغول كارش بود.
اما اين كه چطور هميشه سروقت مطالب كليك را مينوشت و از جايي آن سوي ايران به دست ما ميرساند، سوالي بود كه براي همه ما مطرح بود. مطالبي كه بايد از دو هفته قبل نوشته ميشدند و با وجود مشكل قديمي شدن اخبار، مطالب او معمولا قديمي هم نبود! خبرهايي را شكار ميكرد كه تازه بعد از دو هفته، تيتر سايتهاي اينترنتي و خبرگزاريها ميشد.
بارها در آخرين لحظات مانده تا زمان تحويل مطالب، به خاطر قطع بودن اينترنت اينجا در محل كارش با مشكل مواجه ميشد و براي اين كه كليك بدون مطلب نماند، به هر دري ميزد. شهرام از آدم چيزي نميخواست. هميشه به همه كمك ميكرد و كم پيش ميآمد از كسي چيزي بخواهد.
شهرام جزو اولين نفراتي بود كه به كليك مطلب ميداد. اوايل سر قفلي صفحه 5 رو در اختيار داشت. كم كم صفحاتش تغيير كرد. اما هميشه در دنياي خبرهاي وب و جنگ ياهو و گوگل به سر ميبرد. داغ ترين اخبار را داشت.
لينكدونيش با آن لينكهاي جالب همه خوانندگان را راضي ميكرد. شهرام هميشه خنده بر لب داشت. آرام و با وقار بود. و به همه چيز با دقت گوش ميكرد. كمتر حرف ميزد. خوش قول بود و فعال.
هر وقت تهران بود امكان نداشت در جلسات كليك شركت نكند. مطالبش بينقص بود و خيلي از مواقع بدون ويرايش زير چاپ ميرفت. همه شهرام را دوست داشتند. دوست داشتني بود و همه را دوست ميداشت.
روحش شاد