پیشینه هنرهای تجسمی در عرصه دین(2)
در مقاله گذشته به چگونگی ارتباط مسائل دینی و هنرهای بصری پرداختیم. در این نوشتار به جایگاه هنر در دیدگاه های اسلامی پرداخته خواهد شد.
حقیقتا در طول تاریخ مسیحیت جدا کردن آموزه های ادبی و آموزه های تصویری از همدیگر کار آسانی نیست و بسیاری از اوقات ما غلبه را با آموزه های تصویری می بینیم . همین مورد با آغازو گسترش یافتن دین اسلام شروع می شود .
قرآن مجید تماماً وحی پروردگار است بر رسول بزرگوارش . این را به معنا عرض می کنم که چنین نزول وحی مستقیمی در سراسر یهودیت و در سراسر مسیحیت بسیار اندک و انگشت شمار است . پس در اینجاست که کلمه اهمیت بسیار زیادی پیدا می کند . مهمترین اهمیتش در این است که وظیفه هنرمند در قبال این کلمه سنگین تر ، گسترده تر و جذاب تر می شود و در اسلام این مسئله اهمیت ویژه ای پیدا می کند به دلیل مستقیم بودن وحی الهی و کلام خداوند و نقش بستن مستقیمش به وسیله خوشنویسان بزرگ – خوشنویسانی که تمامی جان و نیرو و معنا و طاقت خودشان را می گذاشتند تا کلام خدا به زیبا ترین وجه آراسته نمایند – در چنین موقعیتی است که برای هنرمندان امر واجبی بوده که نه تنها تمامی سعی خودشان را از راه خوشنویسی در صفحات نفیس قرآن های خطی به کار ببرند بلکه ازعناصر و عوامل دیگری هم استفاده می کردند .
بدین ترتیب هر صفحه نفیس قرآنی که از قرن سوم هجری قمری به بعد نگاشته شد، تبدیل به یک اثر هنری مجرد گردید ، به یک اثر هنری کامل و نو . تذهیب ها ، سرسوره ها ، سرلوح ها و هر بخشی ، در نهایت موجب قدرت و ظرافت و تعا لی کار شد .
اما باز این چنین نماند و ما شاهد این شدیم که داستان ها ، روایت ها و قصه ها هم تصویر شدند مخصوصا از قرن هفتم هجری قمری به بعد – و این زمانی بود که نقاشی وسعت و گسترش بیشتری پیدا کرد .
در قرن نهم هجری قمری ما نمونه ی درخشانی مانند معراج نامه را داریم ، کتاب نفیسی که در هرات، احتمالا در اواخر قرن نهم ، نقاشی شده و کار هنرمند یا هنرمندانش امضاء ندارد . حتی تاریخ قطعی هم ندارد . به خطوط عربی و اویغوری نوشته شده است . ( خط اویغوری مخصوص ترک هایی بود که از مغولستان در موج های پیاپی به این سو آمده بودند ) و با نقاشی های بسیار نفیسی که حد اعلای تخیل هنرمندش را نشان می دهد .
قرآن مجید تماماً وحی پروردگار است بر رسول بزرگوارش . این را به معنا عرض می کنم که چنین نزول وحی مستقیمی در سراسر یهودیت و در سراسر مسیحیت بسیار اندک و انگشت شمار است . پس در اینجاست که کلمه اهمیت بسیار زیادی پیدا می کند . مهمترین اهمیتش در این است که وظیفه هنرمند در قبال این کلمه سنگین تر ، گسترده تر و جذاب تر می شود
این سعی ادامه پیدا می کند. تصاویری که در حقیقت بطور غیر مستقیم ، آموزه های دینی هستند در طول دوره صفویه ، یعنی در طول قرن های دهم و یازدهم هجری قمری تداوم می یابند . اولین شمایل ها در این دوره ها است که شکل می گیرد و بعدها، این آموزه ها مستقیم تر می شوند زمانی که پرده هایی که در میدان ها گشوده می شوند . پرده های نقاشی شده ، می بینیم در این پرده های تقسیم بندی شده ، و در هر تکه ای ، بخشی از داستان باز گو می شود .
به این ترتیب می بینیم هنرمند مانند یک آموزگار برای کسانی که شاید در آن لحظه چیزی را نمی خوانند و یا چیزی را نمی شنوند ، کل صحنه و کل قصه را باز گو می کند .
هنرمند در تمام طول تاریخ واسطه میان معنا و مردم بوده این معنا در بسیاری اوقات از پیش به او به ارث رسیده و او با اصلاح یا تغییری، آن معنا را منتقل کرده .
یک هنرمند با مردم کار می کند ، مخاطبه او با مردم است و اگر روایتی را با مختصری دستکاری ،بازسازی می کند به خاطر تغییر در نیازها و سوالات مردم است و بهمین دلیل است که شما در تصویر گری متون دینی تغییرات عمده ای را در طول 800 سال گذشته می بینید .
وظیفه هنرمند بدین ترتیب وظیفه شاقی است . آرزوها و سوال ها و مجهولات مردم را باید به طریقی پاسخ دهد و با حضور مستمر معنا را در خود حمل کند و بتواند حل کند .
هنر پاسخ را همیشه به صورتی غیر مستقیم و ماندگار و به صورتی که لایه لایه برای اهل معنا قابل درک باشد مطرح می کند . اگر هنر در گذشته این کار را کرده مفهومش این است که در حال حاضر هم همین کار را می کند و پس از این هم به سعی خودش ادامه خواهد داد .