عقل امیر و استر!
... و هم از جمله زنان وی (معاویه)، فاخته دختر قرظة بن عمرو بن نوفل بود که عبدالرحمان و عبداله را از او آورد. عبداله احمق و زبون بود و کنیه ابوالخیر داشت.
علی بن محمد گوید: روزی عبداله بن معاویه به آسیابانی گذشت که استر خویش را به آسیا بسته بود و زنگوله هایی به گردن آن آویخته بود. بدو گفت: چرا این زنگوله ها را به گردن استرت آویخته ای؟ آسیابان گفت: آویخته ام که وقتی ایستاد و آسیا از کار افتاد بدانم. گفت: اگر بایستد و سر تکان دهد چگونه می فهمی که آسیا را نمی گرداند؟ آسیابان گفت: خدا امیر را قرین صلاح بدارد. عقل استر من مانند عقل امیر نیست!
تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک)، محمد بن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۷۴، جلد ۷، صفحه ۲۸۹۳
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 04-24-2015 در ساعت 07:48 PM
|