نمایش پست تنها
  #6251  
قدیمی 12-09-2015
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

2 نوع آدم وجود داره یکی آدمهایی که بیشتر به وقایع توجه میکنند به اتفاق هایی که دور برشون میفته
دوم آدمهایی که بیشتر به روابط توجه میکنند .
دیدید بعضی ها آدمها رو هی سوال پیچ میکنند آدم رو.... فلانی تو بچه کی هستی آها تو میشناسم پدربزرگت فلان جا ، یا تقی پسر فلان ، عمه اش با مادرم فامیل یا اون اینجوری هست این آدمها تو ذهنشون مدام گراف رسم میکنن که کی مال کجاست بچه کیه ، کجا کار میکنه چه روابطی داره و این ها بعد وقتی تو این مسائل روابطی غرق میشند یک حس خیلی متفکرانه بهشون دست میده فکر میکنن چه شاخ غولی شکستن ...... این رو از روی کتابهایی که خوندم متوجه شدم من پیش خودم گفتم خوب آخه واسه چی نویسنده این همه رو گرفته نوشته آخه چه جذابیتی داره از دماغ تا سن و سال و .... رنگ زمین و سایه و فلان
بعد که توجه کردم دیدم اکثر افراد دور و بر آدم این مدلی هستند یعنی به ظاهر بسیار دقت میکنن به رابطه بسیار دقت میکنند به مسائل خاله زنکی بسیار دقت میکنن
و به همون شدت که تو این چیزها دقیق و محاسبه گر هستند با همون شدت از متن وقایع غافل هستند و قدرت تحلیل داده ها رو ندارند .
من اسم نمیبرم مثلاً یکی از نزدیکان من هست هر وقت میخواد یک چیز تعریف کنه در مورد کسی میگه ممد تقی پسر فلانی هست که نمیدونم مادرش با اوس غلی نسبت داره که اون هم با فلان ..... هر چی بهش میگیم بابا ول کن اون چیزی که میخواستی بگی رو بگو .... چرا اینقدر گیر دادی به این چیزا ؟ بعد میگه نه میخواستم بگم بشناسیدش یعنی تو ذهنش فکر میکنه که من هم علاقه دارم به اون چیزی فکر کنم که این دوست داره در صورتی که ممکنه من متفاوت با اون فکر کنم . یه جور دیگه فکر کنم
======
خلاصه مثلاً مارک تواین داستان که مینوشت هر کجا گیر میکرد یک شخصیت جدید وارد میکرد بعد کلی به این پر و بال میداد بعد مینشست در مورد رابطه این با بقیه یک کیلومتر مینوشت بعد فکر میکرد داره داستان رو پیش میبره کلاً نصف فسفری که باید برای مطالعه داستان این بسوزونید در مورد این هست که کی کجاست چی با کی نسبت داره کی چیکاره هست ، همین ! متن وقایع هم اون چنان جذاب نیست ! یعنی خیلی معمولی و راکد در نقطه مقابلش آلن پو هست که به جای تمرکز روی شخصیت ها به متن وقایع توجه میکنه هر چند بیان جزئیات در داستانش هست اما هدفمند هست . هدفمند ! چرت و پرت نمیگه ! بعد یک جوری نمیگه من میفهمم شما نمیفهمید خیلی صادقانه هست بیانش ................ توصیفش از این که این و دوستش دوپن علاقه داشتند تو اتاق "تاریک" در مورد مسائل صحبت کنند برای من خنده دار بود و این که دوپن چه آدم نابغه ای هست که میتونه فکر آدم رو بخونه و حدس بزنه من نمیدونم راوی یا گوشی دستش نبود یا این که بود داشت میپیچوند داستان رو ..... به نظر من دومی به حقیقت نزدیک تر هست .... الان که فکر میکنم تازه داره به این نتیجه میرسم که در واقع شرلوک هلمز و پوآرو هم .......... هم با الهام از اشخاصی مشابه همین دوپن نوشته شدند
که علاقه خاصی به اتاق تاریک داشتند و اتفاقاً از اونها هم به عنوان نابغه یاد شده ...
هه ...........

__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه

پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید