خدايا ، من عشق به تو را هم از تو مي خواهم
و عشق به عاشقانت را
و عشق به هر كاري كه مرا به تو نزديك كند
خدایا . . .
خدايا ، مرا راهي ده كه فقط به در خانه ي تو توانم آمد
دستي ، كه فقط در خانه تو توانم كوفت
خدايا ، من را چشمي ده كه فقط گريان تو باشد
و سينه اي كه فقط سوزان تو
به من نگاهي ده كه جز روي تو نتوانم ديد
و گوشي كه جز صداي تو نتواند شنيد
خودت را معشوقترين من قرار ده . مرا عاشقترين خويش
خدايا ، چشم جويبار عشق مرا به تماشاي دريايت روشني ده
مبادا دل من اسير كوي ديگري شود
و پيشاني محبت من بر خاك ديگري بسايد
خدايا مرغ دلم كه در دام توست ، مبادا كه ياد آشيان ديگري كند
خدايا . . .
همزمان با رشد گياه محبتت در باغچه ي دلم
هر چه هرزه گياه هست از ريشه بخشكان
خدايا . . .
نكند كه روي از من بتابي
و نشود كه نگاه حيران مرا منتظر بگذاري
اي پاسخ دهنده و اي اجابت كننده
اي گل بخش ديگران از گل گلستان تو اي باغبان باغ رحمت
اي عزيز و مهربانم
اي خداي بي همتاي من . . .