روز تنهایی Lyrics
از نخست زندگی هرگز نمی شد باورم
که شود این خانه روزی قتلگاه همسرم
دیده تنها که حتی یک نفر یارم نبود
میرم انجا پشت در افتاده تنها یاورم
او مرا می خواند و من ان روز دستم بچه بود
کاش انجا جان من می شد برون از پیکرم
خاطرات هسمر شب زنده دارم زنده ماند
از مناجات سحرگاهانه زینب دخترم
ای شب تاریک بازا تا نهاند چشم خلق
قبر نا پیدای زهرا بگیرم در برم
او مرا می خواند و من ان روز دستم بچه بود
کاش انجا جان من میشد برون از پیکرم