آن روز صبح یک دسته صورت حساب تازه رسیده بود. نامه ی شرکت بیمه، از لغو شدن قرارداد هایشان خبر می داد.
زن آه کشید و با نگرانی از جا برخاست تا شوهرش را در جریان بگذارد. آشپز خانه بوی گاز می داد. روی میز کار شوهرش نامه ای پیدا کرد:
- پول بیمه ی عمر من برای زندگی تو و بچه ها کافی خواهد بود ... .